بنیادگرایان اسلامی در ایران و کشورهای دیگر سال هاست که یک ادعای مهم را تابلوی فعالیت های خویش کرده اند. آنها مدعی هستند که آزادی و سکولار شدن جامعه سبب ترویج فساد و ظلم می گردد، و راه چاره برای رستگاری انسان-در درجه نخست برای مسلمانان- بازگشت به فطرت اسلامی خویش است. چنین بازگشتی مستلزم قبضه کردن قدرت سیاسی و برقراری حکومت اسلامی است، تا بتوان با ابزارهای قهریه راه سعادت دینی را به روی مردمانی که از فطرت-ذات- خویش دور افتاده اند هموار کرد. جامعه ایده آل بنیادگرایان جامعه ای است که در آن اخلاق اسلامی در کلیه شئون اجتماع حاکم گردد. حال پس از چهار دهه که از استقرار حکومت اسلامی در ایران می گذرد، عیار مدعیات اسلام گرایان در باره اخلاق اسلامی و جامعه اسلامی به محک تجربه سنجیده می گردد. جامعه ایران در گرداب فساد سیستماتیک غوطه ور گردیده است و اخلاق فردی و نرم های اجتماعی سقوطی رقت بار کرده اند. سقوط فرهنگی جامعه امروز ایران نمادی از پیامدهای اخلاقِ تکلیفی ِاسلامی است که به زور زندان و شکنجه در نظامی استبدادی به جامعه تحمیل شده است. دولتی کردنِ اخلاق تکلیفی اسلامی از علل بزرگ سقوط فرهنگی و ابزار سهمگینی برای بقای استبداد سیاسی گردیده است
اخلاق توصیف گر و اخلاق هنجار گذار
اخلاق را از دو جهت می توان مورد توجه قرار داد. یکی از نگاه علمی و توصیفی است(دسکریپتو اتیک). دراینجا یک عمل اخلاقی از جهت ریشه های تاریخی و فرهنگی که در بوجود آمدن آن نقش داشته اند، مورد بر رسی قرار می گیرد. این بر رسی چون علمی است، پژوهش گر در پژوهش هایش در مقام داوری در باره خوب یا بد بودن عمل بر نمی آید. بطور مثال در جامعه ای دروغ گویی و یا دورنگی مورد پژوهش قرار می گیرد. پژوهش گر در پی آن نیست که بگوید دروغ گویی و دورویی، یک اخلاق بد و ناپسند است، بلکه می خواهد بداند که مثلا مردم در لایه های مختلف اجتماع در مورد دروغ گویی چه نظری دارند، دلایل فرهنگی، اجتماعی ، تاریخی و اقتصادی آن چیست و از این قبیل. نگاه اخلاقِ توصیف گر، نه اثبات ناپسند بودن دروغ گویی است و نه محکوم کردن دروغ گو، بلکه برآوردی آماری، تاریخی و یا جامعه شناختی است، که می تواند برای برنامه ریزی های اجتماعی و فرهنگی مورد استفاده قرار گیرد.
اما اخلاق هنجار گذار(نُرماتیو اتیک) همان است که ما در زندگی روزمره در عمل مرتبا در معرض آن قرار می گیریم و باید تصمیم بگیریم عملی را که انجام می دهیم از لحاظ اخلاقی درست است یا نادرست. چه عملی از جهت اخلاقی قابل قبول و چه عملی غیر قابل قبول است. در اینجا بنا بر آنکه فرد داوری کننده یا عمل کننده چگونه بیندیشد و با چه روش های فکری به اخلاق بنگرد تفاوت ها آشکار می گردند. تفاوت در بینش و جهان بینی موجب تفاوت در نظام ارزشی افراد می گردد. خانه زیبا، همسر خوب، تحصیلات عالی، آزادی، عدالت، عشق، راست گویی، برابری، امانت داری و مانند آنها همه ارزش های اخلاقی هستند و نقیض آنها ضد ارزش محسوب می شوند، اما جایگاه این ارزش ها در یک نظام ارزشی کجاست؟ و چون هر یک از این ارزش ها وسیله ای است برای رسیدن به ارزشهای دیگر، رابطه این ارزش با ارزش های بالاتر چگونه بایستی برقرار گردد، تا اخلاقی و پسندیده باشد. در باره مبانی اخلاق نظریه های مختلفی بیان شده است، در اینجا به دو گروه نظریه اشاره می شود:
اخلاق تکلیفی
در نظریه های اخلاق تکلیفی فرض بر آن گذاشته می شود که درست یا نادرست بودن اخلاقی یک عمل با سنجه های-معیارهای- از پیش مقرر شده ای تطبیق داده شوند. چنانچه عملی با آن سنجه ها تطبیق داشته باشد خوب و درست است و اگر آن را نقض کند، بد و نادرست است. در این نظریه ها خودِ آن ملاک ها و سنجه ها حقایق بدیهی و مسلم فرض می شوند و از حیطه داوری مصون هستند. از آنجا که این سنجه های ثابت، ملاک داوری برای ارزش ها تلقی می گردند، خود به خود ایجاد اتوریته و صلاحیت می کنند. در جامعه هایی که این سنجه ها چه به اجبار و چه به اختیار معتبر شناخته شوند، برای شهروندان تکلیف ایجاد می گردد. در این جوامع حقوق و وظایف جنبه تکلیفی پیدا می کنند و شهروندان و یا جامعه در آفرینش یا تغییر و تکمیل نرم های اخلاقی نقشی ندارند. زیرا در این نگرش ها انسان موجودی مکلف و موظف است ، و باید خود را با سنجه های مقدر تطبیق دهد. بنا بر این نظریات، جامعه این آزادی را نخواهد داشت که بنا به ضرورتِ تحولات اجتماعی و سیاسی ارزش های اخلاقی اش را متحول کند. اینگونه اخلاق تکلیفی در دولت های دینی و در شکل هایی از دولت های سکولار غیر دمکراتیک امکان بروز پیدا می کند. این اخلاق مبنای تکلیفی اش را از اراده یک دولت و یا یک مرجع قدرتمند-حزب سیاسی توتالیتر، نهاد دینی- کسب می کند.
قدرت سیاسی واخلاقِ تکلیفی اسلامی
دین اسلام مانند دیگر ادیان سامی دارای یک نظام ارزشی تکلیفی است. منبع این تکالیف در قران و سنت(راه و روش) پیامبر- علاوه بر اینها در شیعه سنت امامان- هستند، که در فقه و کلام اسلامی شرح و تفسیرهای مختلفی از آن شده است. خود تکلیف در اصطلاحی فقهی و کلامی عبارت از وظیفه ای است که دین بر گردن مردم گذاشته است که به موجب آن انجام دادن یا انجام ندادن کاری واجب یا حرام می گردد. از نگاه فلسفه سیاسی، احکام تکلیفی حامل عامل هایی هستند که در شکل دادن نظریه های قدرت های استبدادی نقش دارند. در کشور ما چون دولت خود را حافظ این نرم ها و حقوق تعریف کرده است، در نتیجه پیروی از این نرم ها برای شهروندان الزام آور گردیده اند. بقای قدرت سیاسی با تحمیل این نرم های تکلیفی پیوند خورده است. به تعبیر توماس هابس (1588-1579) در یهودیت، مسیحیت و اسلام، ما با گونه مقدس و دینی از نظریه قدرت روبرو هستیم. این نظریه قدرت، فرض را برآن گذاشته است که اراده خداوند در عالی ترین شکل، منبع مشروعیت زا برای این نرم های اخلاقی و احکام حقوقی است. چون خدا بالا ترین منبع قدرت است، پس ارزش های اخلاقی تایید شده در منابع مقدس، معتبر و خدشه ناپذیر و لایتغیر می باشند. با چنین تفسیری، خدا صرفا آفریننده نیست، بلکه قدر قدرتی است، که قانون گذاری می کند و نُرم های اخلاقی را تعیین می کند، و با این ابزارها حاکمیت اش را بر همه شئون زندگی بشر اعمال می کند. با چنین تفاسیری از احکام مقدس یا به عبارت دقیق تر مقدس سازی احکام، خدا به صورت فرمانروایی با استبدا مطلق شرقی در قلمرویی جهانی نمایان می گردد. در یهودیت چنین فرض شده است که اراده خدا از طریق پیامبرش در در ده فرمان جلوه گر شده است. در اسلام ارزش های اخلاقی و احکام در قرآن به پیامبر وحی شد تا به مردم ابلاغ و اجرا گردد. در مسیحیت عیسی پیامبر نیست اما تقدسش در طبیعت او که پسر خداست جلوه گر می شود. از طریق آن طبیعتِ مقدس که در سیمای انسانی مسیح جلوه گر شده است، اراده خدا ابلاغ می گردد.
با پیوند زدن اخلاق تکلیفی-حُسن و قبح اعمال- با پادش و کیفرهای دنیوی و اخروی، انسان در منگنه امید به رستگاری و وحشت از کیفر اخروی و دنیوی قرار می گیرد. صرف عمل به اخلاق تکلیفی نیز به تنهایی تضمینی برای رستگاری ایجاد نمی کند، مقبولیت عمل، مستلزم نیت پاک نیز هست. خوانش نیت نیز تنها در صلاحیت خداوند است، و نگهبانان زمینی ارزش های تکلیفی که ابزارهای حاکمیت سیاسی –نیروی مسلح، دادگاه و زندان- را در دست دارند، این امکان را دارند، که نیت عاملان تکلیف را مورد تردید قرار دهند و یا مطابق سلیقه خود کشفِ نیت کنند.
شهروندان دولت اسلامی علاوه بر آنکه موظف به پیروی از اخلاق تکلیفی هستند، مکلف به نظارت بر آن هم می باشند. حکم «امر به معروف و نهی از منکر» ناظر به نظارت همه بر همه برای اجرای احکام تکلیفی است.
«تکلیف اخلاقی» بر پایه خود تصمیم گیری
کانت (1724-1804) فیلسوف مشهور آلمانی، در مبحث اخلاق، اصطلاح «تکلیف اخلاقی»(پلیکت اتیک) را بکار می برد. این اصطلاح در نقطه مقابل «اخلاق تکلیفی» است که در ادیان و ایدئولوژی های توتالیتر مقرر شده است. «تکلیف اخلاقی» کانت بر پایه «خود-تصمیم گیری» و اراده متکی برعقل توضیح داده می شود. تکلیف اخلاقی در نزد کانت، یک اخلاق فلسفی است و نه اخلاق الهیاتی. به نظر کانت مبنای استدلالی اخلاق مبتنی بر این فرض است که همه موجوداتِ معقول با اراده آزاد خویش قادرند به یک توافق بی طرفانه از موضوعی دست یابند. به این ترتیب استدلال کانت مستقل از ایمان به وحی و باور به یک اتوریته و یا سنت، مطرح شده است. این گونه نگاه به اخلاق از زاویه مسؤلیت فرد است که کانت را در مقام فیلسوف پیشتاز روشنگری قرار داده است. کانت در زمان انفلاب فرانسه زیست و از آن انقلاب در چارچوب دمکراسی متکی به قانون اساسی، تا پیش از افتادن انقلاب به دامان رژیم ترور، حمایت کرد. این حمایت با «وظیفه اخلاقی» کانت که در آن خود تصمیم گیری و مشارکت از ارزش های مهم شمرده می شوند، مطابقت داشت.
سارتر و اخلاق مبتنی بر مسؤلیت فردی
اخلاق در آثار سارتر(1905-1980 فیلسوف فرانسوی)) با آزادی و گزینش-انتخاب- پیوند می خورد. او عمل انسان را چه خوب و یا بد متوجه تصمیم خود او می داند. تاکید سارتر در برجسته کردن مسؤلیت فرد، ناظر به نفس ِ کار و نیز ناظر در نتیجه ای که از عمل انسان حاصل می شود می باشد. گزینش از نگاه سارتر امر مطلقی است. گزینش انسان امری است بی همتا و فردی. رجوع و دلیل آوری از منابع و مراتبی بیرون از خودِ فرد چیزی جز فرار از مسؤولیت نیست. وجود انسان همان گزینش هایی است که می کند. انسان با گزینش هایش خودش را می سازد. وجود انسان در معرض تغییراتی است که گزینش های خوب و یا بدِ او، آن را بوجود می آورد، و در این «شدن»های مداوم خودِ انسان مسؤول آن چیزی است که هست یا شده است. به باور او گزینش های ما ربطی به این که ما که هستیم و چه هستیم ندارد. شخصی که کار بدی می کند به این خاطر نیست که طبیعت بد و ناجور او موجب گزینش بد او شده است، بلکه این گزینش های بدِ فرد است که او را انسان بدی کرده است. نظرات سارتر را نبایستی حمل بر عدم اعتقاد او به رابطه علیت کرد. به نظر می رسد که سارتر بین خودِ نظریه فلسفی علیت باوری و نتیجه حاصل از آن –جبریت و انفعال- تفکیک قایل شده است. او مسؤلیت و آزادی انسان در گزینش هایش را در برابر جبریت و انفعال برآمده از علیت باوری قرار داده است. با این نگاه به نظرات سارتر شاید بهتر بتوان نگاه مثبت او به سوسیالیسم در عین باور راسخ او به آزادی و مسؤلیت فرد را درک کرد. سارتر از پذیرش جایزه ادبی نوبل 1964خود داری و آن را رد کرد. این تصمیم او با باورش در حفظ استقلال و مسؤلیت فردی انطباق دارد. سارتر در رد جایزه ادبی نوبل این دلیل را عنوان کرد که یک نویستده نبایستی به خود اجازه دهد که مبدل به یک نهاد[روشنفکری] گردد.
احمد تاج الدینی
30. اکتبر.2017
منابع مورد استفاده:
1-Etisk Tenkning, Bjørn Thommessen, Jon Wetlesen
2-Etikk Teori og praksis. Siri Granum Carson, Norunn Kosberg
3-Religionsboka. Jostein Gaarder, Viktor Hellern, Henry Notaker
4-Etikkens historie, Truls Wyller