با گذشت 39 سال از انقلاب اسلامی که در سال 1357 خورشیدی با شرکت اکثریت مردم ایران رخ داد و بی درنگ مورد حمایت جامعه بین المللی قرار گرفت، این پرسش که آیا آن انقلاب برای ایران ضرورت داشت یا نه، همچنان پرسشی مناقشه بر انگیز باقی مانده است. بطوری که جامعه امروز ایران- جریان های سیاسی و شهروندان ناوابسته به جریان های سیاسی- فرای تنوع عقاید سیاسی به دو گروهبندی تقسیم شده اند: 1- جبهه مدافعان انقلاب بهمن و 2- جبهه مخالفان آن انقلاب. هر یک از جبهه ها نیز متشکل از مجموعه ای از نیروهای مختلف و گاه متضاد می باشند. وجود این دو جبهه گسترده و سر سختی هایی که پنهان و آشکار نسبت به یکدیگر نشان می دهند، از جمله علت هایی است که در جلوگیری از یک هم آوایی ملی برای گذار از استبداد به دمکراسی نقش ایفا می کند.
آیا انقلاب اسلامی یک انقلاب بود؟
انقلاب در مفهوم سیاسی عبارت است از تغییراتی تند و غالبا خشونت آمیز در شکل اداره کشور و دگرگونی در ارگان های حکومتی و به قدرت رسیدن گروهبندی جدیدی در مدیریت دولت که تغییراتی ژرف را در اقتصاد، فرهنگ و سیاست در دستور کار خویش قرار می دهد. انقلاب ضد استعماری- دمکراتیک آمریکا، آنقلاب دمکراتیک 1789 فرانسه، انقلاب سوسیالیستی روسیه 1917، انقلاب سوسیالیستی چین در 1949 و انقلاب اسلامی ایران 1979-1357خورشیدی- از جمله انقلابات معروف دنیا هستند. از آنجا که انقلاب اسلامی ایران دارای کلیه مشخصه های یک انقلاب- تغییر سریع ساخت دولت، به قدرت رسیدن گروهبندی جدید سیاسی با برنامه دگرگونی های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی- است، در انقلاب دانستن آن کمتر جای تردید وجود دارد. اما در این که این انقلاب چگونه انقلابی بود و چرا رخ داد، تفسیرها متفاوت و اختلاف نظرها محل بروز یافته اند.
انقلاب اسلامی چگونه انقلابی بود؟
انقلابات را از جنبه های مختلف می توان تقسیم بندی کرد. بطور مثال یک انقلاب را از جنبه طبقاتی می توان مورد توجه قرار داد، مانند انقلاب دهقانی، انقلاب کارگری، انقلاب بورژوازی. انقلاب اسلامی با خصلت صرفا یک طبقه قابلیت تعریف ندارد. انقلاب ها از جهت دامنه شمول نیز از هم تمیز داده می شوند، بعض از انقلابات خود را جهانشمول تعریف می کنند، بعضی دیگر در محدوده بومی و ملی معرفی می شوند مانند: انقلابات سوسیالیستی که خود را در یک گستره جهانی معرفی می کردند. انقلاب اسلامی در زمره انقلاباتی است که خود را به محدوده جغرافیایی بومی و ملی ایران محدود نمی کند، و برای خود رسالت جهانی قایل است. انقلابات از جهت زمان بقا و تداوم نیز از یکدیگر متمایز می گردند، مانند انقلاب سوسیالیستی اکتبر در شوروی سابق که زمان انقلاب ابدی و تا رهایی جهان از ستم سرمایه و استقرار کمونیسم که در آن انسان بدون محدویت نیازهایش مرتفع گردد؛ تعریف می گردید. انقلاب اسلامی نیز خود را محدود به زمان معین نمی داند و ویژگی ابدی برای انقلاب اسلامی قایل است. بنا به تعریف قرار است دامنه انقلاب اسلامی تا ظهور مهدی-یک مفهوم سیاسی-دینی الهیاتی- که نشانه ابدیتی فارغ از ظلم وستم است ادامه یابد. انقلابات را از جهت این که با انگیزه چپ برآمد کرده باشند یا با انگیزه راست نیز تفکیک می کنند. انقلاب اسلامی با دو انگیزه چپ و راستِ دنیای مدرن ارتباطی ندارد. چپ و راست دو مفهوم در جامعه شناختی دنیای جدید هستند، انقلاب اسلامی با انگیزه های طبقات مدرن در دنیای جدید بیگانه است. انقلابات را با ویژگی انقلاب ِ از بالا و انقلاب ِ از پایین نیز معرفی می کنند. شاید بتوان مدعی شد که انقلاب اسلامی هم از بالا تغذیه کرد و هم از پایین؛ هم از آخور خورد و هم از توبره؛ اما نه به پایین وفادار ماند، و نه به بالا. از این جهت انقلاب اسلامی یکی از بی اخلاقی ترین انقلابات دنیا بود. انقلاب ها معمولا پاسخی هستند به فقر و فلاکت اقتصادی، اما انقلاب اسلامی در کشوری رخ داد که رشد اقتصادی و رونق کار و کسب در آن از استاندارد بالایی در مقیاس جهانی برخوردار بود. انقلابات از این منظر که می خواهند قانون اساسی دمکراتیکی بوجود آورند و یا قانون اساسی دمکراتیکی را ملغی کنند و قانون ضد دمکراتیکی را جایگزین آن کنند نیز مورد توجه قرار می گیرند. انقلاب اسلامی در مسیر حرکت به سوی انقلاب اسلامی از کلیه امتیازات و حمایت های یک قانون اساسی مستقر و دمکراتیک یرخوردار بود؛ هدف انقلاب اسلامی جایگزین کردن یک قانون اساسی ضد دمکراتیک به جای یک قانون اساسی دمکراتیک بود.
از استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی تا حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله
بنیاد گرایان اسلامی به رهبری خمینی در ماه های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی؛ به تقابل علنی با نظام قانونی کشور برخاستند. 22 بهمن 1357– روز پیروزی انقلاب اسلامی- آغاز عملی بنیاد گذاری جمهوری اسلامی است. در دوازدهم فروردین 1358 – کمتر از 2 ماه بعد- رفراندمی مبهم و مخدوش، بدون آن که محتوای دو نظام بر رای دهندگان معلوم باشد برگزار گردید-تصویر تعرفه همه پرسی در بالای مقاله مشاهده می گردد- . سیمای حقوقی جمهوری اسلامی در قانون اساسی ای که در مجلس خبرگان قانون اساسی- مجلسی که اکثریت آن با روحانیون بنیادگرا بود- طراحی گردید. قانون اساسی ِ تدوین شده بوسیله مجلس خبرگان در یک همه پرسی در یازدهم آذر ماه 1358 به تصویب رسانده شد. با تصویب این قانون اساسی؛ حق حاکمیت سیاسی از ملت سلب گردید و به الله انتقال یافت. سلسله مراتب مدیریت سیاسی، اداری، آموزشی، قضایی و قانون گذاری در راستای یک دولت اسلامی دگرگون گردید، و انقلاب اسلامی سرشت فاشیستی خود را در لباس حقوق اساسی اسلامی عرضه کرد. متوهمینی که به دنبال شعار استقلال و آزادی افتاده بودند، در دام بخش نهادین شعار – جمهوری اسلامی- گرفتار شدند. آنها به زندان افتادند، کشته شدند و یا جلای وطن کردند. به دام افتادگان از لحاظ اجتماعی و سیاسی یک دست نبودند، مشروطه خواه، سلطنت طلب،مجاهد، فدایی ، توده ای و ملی گرایان و هر کسی که با استبداد حاکم سر ِ ناسازگاری داشت به سرعت درو شد. درست در فردای روز 22 بهمن 1357 شعار «حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله» جای شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی- که دیگر نیازی به آن نبود- را گرفت. با اصل «ید واحده»، تنوع سیاسی سرکوب شد؛ و با اصل «امت واحده اسلامی»، اصالت حق حاکمیت ملت و قلمرو جغرافیای سرزمینی ایران مورد انکار قرار گرفت. با اصل «ولایت فقیه»، شهروندان آزاد به درجه انسان هایی فاقد صلاحیت تصمیم گیری- صغار، مجانین و سفیهان- سقوط کردند. به این ترتیب بود که در بهمن 1357 نخستین دولت اسلامی در دوران جدید بر روی« نقشه جهان »ظاهر گردید. از اسلام ابزار ایدئولوژیکی ساخته شد، که دولت اسلامی، اساس مشروعیت اش را به آن منتسب کرد. دولت اسلامی به زبان علم سیاست، از لحاظ کارکرد فاشیستی و از لحاظ ساختاری استبدادی است.
فضای ذهنی انقلاب را چه نیروهایی بوجود آوردند.
بسیاری از نیروها و شخصیت های سیاسی که در انقلاب اسلامی بهمن شرکت کردند، با گذشت 40 سال از آن واقعه همچنان به اصالت انقلاب باور دارند. اما هر یک از آنها با دلیل خاص خود. کیانوری، مریم فیروز و طبری- رهبران اصلی سیاست پرداز حزب توده – انقلاب اسلامی را تا آخرین لحظه زندگی شان به دلیل خصلت ضد سلطنت پهلوی و ضد آمریکایی ستایش کردند. کلیه طیف های فداییان خلق در خصلت ضد امپریالیستی و ضد سلطنت پهلوی با حزب توده اختلافی نداشتند. نهضت آزادی و طیف وسیع اسلام گرایان وابسته و یا نزدیک به آن ، انقلاب اسلامی را به جهت خصلت ضد شاهی و ضد استعماری ستودند. مجاهدین خلق نیز محور مبارزه اش بر ضدیت با نظام سرکوبگر شاه و مبارزه با امپریالیسم شکل گرفته بود. خمینی و پیروانش، دشمنان سر سخت سلطنت پهلوی ها و مخالف دنیای شرق(سوسیالیستی) و دنیای غرب(سرمایه داری) بودند. جبهه ملی ایران که در طول سالیان دراز شاه را به دلیل استبداد و نفض قانون اساسی نقد و سر زنش کرده بود، در کوران انقلاب جانب خمینی را گرفت. این دوگانگی در سیاست جبهه ملی از دو حال خارج نیست؛ یا دفاع جبهه ملی از قانون اساسی مشروطیت پوششی بوده است برای فعالیت براندازانه ، و یا آنکه در زمان انقلاب و با دیدن امواج انسانی در خیابان های تهران، اصول را قربانی سیا ست روز کرده است. در هر دو صورت جبهه ملی به مسؤلیت تاریخی خود آن گونه که جبهه ای ها مدعی بوده اند عمل نکرد. محصولات فکری، تبلیغات و کارکرد سیاسی مجموعه این نیروها فضای ذهنی انقلاب بهمن 1357 را شکل داد. این فضا به شدت عوام گرایانه و بسیار ساده انگارانه بود. در این فضا محمد رضا شاه هیولایی خون آشام و خمینی فرشته ای نجات بخش به توده ها القا گردید. همگان باور کرده بودند که: دیو چو بیرون رود فرشته درآید.
نظریه ای شایع: انقلاب خوب بود، خمینی آن را به بیراهه برد
بسیاری از سیاسیون- اعم از مذهبی و سکولار- که سهمی در انقلاب اسلامی داشتند، به تدریج از خمینی و نظام او فاصله گرفتند و بسیاری از آنها به مخالفت جدی با نظام ولایت فقیه برخاسته اند. اما همچنان اساس تفکرات خود را در ایجاد انقلاب درست می دانند. آنها بر این باورند که خود ِ انقلاب خوب بود اما خمینی آن را به بیراهه برد و همه را فریب داد. بسیاری از نیروهایی که نامشان در بالا ذکر شد، با چنین استدلالی از قبول مسؤلیت در استقرار رژیم اسلامی طفره می روند. این استدلال ها حد اقل به دو دلیل معقول به نظر نمی رسد: نخست آنکه نظریه فریب خوردن از خمینی، به خودی خود اقراری بر ضعف بینش سیاسی فریب خوردگان است؛ دوم آنکه خمینی هرگز از اسلام سیاسی کوتاه نیامد و هر گز با کسی که بخواهد مانع او در استقرار نظام اسلامی گردد، مذاکره و معامله نکرد. بعضی از سیاست مداران مایلند بعضی از جمله های معترضه خمینی را بیرون از متن اصلی نظریه های سیاسی استبدادی خمینی به سود نظریه فریبکاری خمینی تفسیر کنند تا به این وسیله از زیر بار مسؤولیت خود در انقلاب اسلامی شانه خالی کنند. بسیاری از سران جبهه ملی و همه رهبران نهضت آزادی و گردانندگان انجمن های اسلامی در آمریکا و اروپا، سال ها پیش از انقلاب از نظریه های خمینی در باره حکومت اسلامی و ولایت فقیه آگاهی داشتند. تفاوت است بین هزاران دانشجو و مردم ساده دلی که اصولا نام خمینی را هم تا چند ماه پیش از انقلاب نشنیده بودند، با آنانی که سالیان دراز خمینی را امام و مرجع و مراد خود می دانستند.
مترادف کردن شاه با نظام دمکراتیک قانونی کشور.
شاید بتوان برای انقلابیون پر شور دیروز که تحت تاثیر تبلیغات سیاست ورزان دهه های 20 و 30 و برداشت های ناپخته از جهان دو قطبی و دوران جنگ سرد و نا آشنایی به مناسبات پیچیده بین المللی، سلاح بدست گرفتند، و علیه دولت و نظام قانونی کشور جنگیدند، و آینده خود و کشور را به چالش کشیدند، به دلیل جوانی و بی تجربگی و کم دانشی ابراز تاسف کرد. اما آن جوانان دیروز که حالا دیگر پیر شده اند، همچنان در جبهه اصالت انقلاب بهمن اصرار می ورزند. این اصرار تنها به به سود جبهه استبداد است. اما اگر بتوان با گلایه ای ازجوانان ناپخته درگذشت، با پیران ِ سیاست پیشه و سرد وگرم چشیده که مردم را تشویق و تحریض به انقلاب کردند چه می توان کرد؟ اغلب آنان از نخبگان سیاسی، تحصیل کرده، در بحران های سیاسی صیقل خورده، سرد و گرم چشیده و دنیا دیده بودند. جبهه ملی ایران، نهضت آزادی و شخصیت های وزین سیاسی که درمیان آنان استادان علم حقوق و سیاست فراوان بودند، همانگونه که با نامه های سرگشاده، مستقیم و غیر مستقیم شاه را به جهت نقض قانون اساسی شماتت می کردند، آیا نبایستی به جامعه آموزش می دادند که تخلف شاه از قانون اساسی، حق قیام علیه کل نظام قانونی را فراهم نمی آورد؟ قانون اساسی دمکراتیک مشروطیت را به نظام سلطنتی تنزل دادن، و شاه را مترادف با نظام قانونی معرفی کردن، و آنگاه با هدف قرار دادن شاه، کل نظام دولت متکی بر حقوق و قانون اساسی را ساقط کردن چه معنایی داشت؟ شخصیت های برجسته ای از جبهه ملی ایران از استادان برجسته حقوق و علوم سیاسی بودند، و نتایج برچیده شدن قانون اساسی مشروطیت بر آنها پوشیده نبود. حال چرا با وقوف به این امر خطیر در مقابل خمینی سر خم کردند، همان پرسشی است که جبهه ملی ایران تا کنون به آن پاسخ قانع کننده نداده است. تنها استثنا در این میان شاپور بختیار بود. او اهمیت حفظ قانون اساسی مشروطیت و خطرهای تغییر آن را مطرح کرد، و در یک وضعیت بحرانی مسؤلیت پذیرفت. نهضت آزادی مسخره اش کرد و جبهه ملی حکم به اخراج او داد.
بازهای مصدق برای کسب قدرت به پرواز در می آیند.
در سال 1340 شاه مصمم به اجرای اصلاحات بزرگ در ایران گردید. صنعتی شدن کشور و خارج کردن مملکت از رکود و عقب ماندگی از هدف های تغییر ناپذیر او بود. برای شاه توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی تقدم یافته بود. او ایجاد زیر ساخت های توسعه یافته اداری و اقصادی را لازمه توسعه پایدار سیاسی می دانست. اصلاحات عمیق شاه به ذائقه بخشی از سیاسیون محافظه کار خوش نمی آمد. در همین سال- 1340- جبهه ملی ایران به دو بخش سکولار و مذهبی تجزیه شد. بخش سکولار نام جبهه ملی را حفظ کرد. اما بخش مذهبی به رهبری بازرگان نهضت آزادی نام گرفت. مصدق نهضت آزادی را نیز تایید کرد و به این ترتیب دو تشکل سیاسی-در حقیقت دو حزب- به نام مصدق به فعالیت پرداختند. روحانیت و جوامع دینی روابط شان با نهضت آزادی همواره گرم بود، اما جبهه ملی سکولار بود و جوامع مذهبی اعتمادی به آن نداشتند. نهضت آزادی با درهم آمیختن سیاست و دین نقش مهمی را در ایجاد فضای اجتماعی که منتهی به انقلاب اسلامی گردید، ایفا کرد. بازرگان، یدالله سحابی، محمود طالقانی، احمد صدر سید جوادی، حسن نزیه، عزت الله سحابی، مصطفی چمران، ابراهیم یزدی و صادق قطب زاده از اعضای شناخته شده نهضت آزادی بودند. در مرام نامه اولیه نهضت آزادی در بیان مبانی فعالیت سیاسی نهضت از جمله آمده است:« 1- ما مسلمانیم… 2- ایرانی هستیم… 3- تابع قانون اساسی هستیم ولی منافی (نؤمن ببعض و نکفربه بعض) نبوده و از قانون اساسی به صورت واحد جامع طرفداری می کنیم….4- ما مصدقی هستیم…». بند اول مرامنامه صراحت بر این دارد که این جریان یک حزب مذهبی است. بند دوم بیانگر آن است که این حزب ایرانی بودن را ذیل و مادون اسلامیت قرار می دهد، و لذا ملی بودن آن محل تردید می گردد. در بند سوم با آودن تضمینی از سوره نساء متعهد می گردند که به کلیت قانون اساسی پایبند خواهند بود و بخشی را به بخش دیگر مرجح نخواهند شمرد. در بند چهارم نیز بر مصدقی بودن خود تاکید می ورزند. حال چطور شد که در بزنگاه انقلاب، آنان کل قانون اساسی را انکار و بدور انداختند؟ پاسخ این دوگانگی در خود همان مرامنامه قابل پی گیری است. نهضت آزادی احکام اسلامی و فتوای مراجع را بر قانون سکولار مشروطیت مقدم می داند. اول مسلمان است و بعد ایرانی. آیا مصدق هنگامی که نهضت آزادی را تایید کرد، از این مرامنامه ایدئولوژیک که دین و سیاست را بهم آمیخته و دین را مقدم بر سر زمین ایران و ایرانی قرار داده آگاهی داشت؟
اما کارکرد جبهه ملی سکولار در کوران انقلاب آشفته و کم و بیش در سمت و سوی برادر دوقلوی مذهبی اش نهضت آزادی بود. شورای مرکزی جبهه ملی برگزیده جبهه ملی چهارم که پیش از انقلاب تشکیل شد، دریافت حکم نخست وزیری را برای اعضای جبهه ملی ممنوع کرد. این تصمیم در حالی اتخاذ شد که کشور در تب انقلاب می سوخت. شاه به اختیار یا اکراه از سال 1356 به توسعه سیاسی و اجرای قانون اساسی مصمم شده بود. زندانیان سیاسی آزاد می شدند. مقامات مسؤل پیشین به جای آنها زندانی می شدند. در نهایت شورای سلطنت تشکیل شد و شاه از اختیاراتش سلب مسولیت گردید. تلاش های شاه فقید در ماه های آخر برای راضی کردن شخصیت هایی از جبهه ملی برای نخست وزیری بی نتیجه ماند. کابینه هایی که پی درپی تشکیل شدند، خود موجب تشدید بحران می شدند. شجاعت زنده یاد بختیار – سوسیال دمکرات – در قبول مسؤلیت نخست وزیری با عکس المل منفی انقلابیون و دوستان نهضتی و جبهه ملی اش روبر شد. طوفان انقلاب سهمگین تر از آن بود که به آن مرغ آزاده اجازه پرواز دهد. شاه رفت و خمینی آمد.
بازهای مصدق که در دو تشکل سیاسی شبه حزبی نهضت آزادی و جبهه ملی متشکل بودند، خمینی را بر تارک انقلاب نشاندند. با تنفیذ خمینی دولت موقت به نخست وزیری بازرگان و وزیرانی که تقریبا همه شان مصدقی- نهضتی و یا وابسته به جبهه ملی- بودند دولت را در دست گرفتند. آنها همه مصدقی بودند و به آرزوی خود رسیدند. بازهای مصدق موفق شدند ملت را شکار کنند وبه شکارچی قهاری به سپارند. آنها الحق از عهده برآمدند. دیو بیرون رفت و فرشته درآمد. انقلاب اسلامی پیروز شد.
احمد تاج الدینی
18.بهمن.1397 برابر با 07.فوریه2018