شورای نگهبان قانون اساسی روز گذشته از میان خیل عظیم متقاضیان سمت ریاست جمهوری، شش نفر را برای ایفای نقش در بازی انتخابات برگزید. برگزیده شدگان بازیگرانی حرفه ای و آشنا برای افکار عمومی هستند. انتخاب آنها این حسن را دارد که نیازی به تبلیغات برای معرفی شان نیست. این بازیگران به جناح های مختلفی از نظام وابسته اند، اما همه آنها در دو نکته اشتراک کامل دارند-سر سپرده کامل ولایت و التزام کامل به نظام جمهوری اسلامی.
شورای نگهبان با این انتخاب ها نشان داد که به رغم فضای عمومی بسیار نامساعدی که در مخالفت با نظام از سوی به اصطلاح معاندان-دشمنان برانداز- و یا نقد کنندگان نظام از سوی برخی از حاشیه های رژیم، در کشور جریان دارد، راه خود را می رود، و تا آنجا که به حفظ قدرت سیاسی باز می گردد، کوتاه نمی آید.
سلطه بلا تغییر در راس هرم قدرت و تغییر در فضای سیاسی کشور
در طول عمر تقریبا 40 ساله رژیم، تا کنون یازده انتخابات برگزار شده است. سیری را که این انتخابات ها طی کرده اند بیانگر سیر تحکیم دیکتاتوری و جا اندازی یک نظام توتالیتر است.
نخستین انتخابات ریاست جمهوری- 1358- در عین حال جزیی از روند استقرار نظامی بود که پیش از آن در قانون اساسی دست پخت مجلس خبرگان تصویب شده بود. در این انتخابات جامعه روحانیت مبارز که امیال خمینی را بازتاب می داد، از کاندیداتوری بنی صدر حمایت کرد. کاندید مطلوب جبهه ملی، احمد مدنی بود و حزب جمهوری اسلامی و نهضت آزادی از حسن حبیبی حمایت کردند. بنی صدر با 10.7 میلیون رای پیروز انتخابات گردید. مدنی 2.2 ملیون رای و حسن حبیبی 676 هزار رای آورد. این جبهه در حقیقت جبهه کهنه کاران انقلابی و ضد سلطنتی بود. مجاهدین خلق و فداییان خلق جایی در این جبهه نداشتند، و پس از حذف سلطنت، حذف آنها در دستور قرار گرفته بود. بنی صدر فرد مطلوب مؤتلفه و حزب جمهوری اسلامی نبود. با نزدیک شدن بنی صدر و مجاهدین به یکدیگر بازاریان مؤتلفه ای و روحانیت مبارز با جلب حمایت خمینی اقدام به حذف آنها کردند. فداییان خلق که خود جبهه ای از چپ های مستقل –غیر روسی و غیر چینی- بود، رهبریش به دست عده ای غیر سیاسی افتاد و سرنوشتش را به حزب توده گره زد. حزبی که با سیاست های مفتضح نه جایی در دنیا داشت و نه در آخرت . در طی دوره ریاست جمهوری دوم-رجایی- و سوم-خامنه ای- همه این نیروها حذف شدند. در این دوره تصفیه انقلاب 57 از ناخالصی های غیر اسلامی به پایان رسید. از این دوره سوم ریاست جمهوری- دور نخست ریاست جمهوری خامنه ای- است که فاشیسم دینی در همه عرصه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کامل گردید. در انتخابات دوره چهارم ریاست جمهوری مانند دوره سوم رقیبی از مؤتلفه در مقابل خامنه ای از حزب جمهوری اسلامی قرار گرفت. عسگر اولادی کاندید مؤتلفه با کمتر از 2درصد آرا شکست خورد . شکست های متعدد مؤتلفه ای ها نشان از بی اعتباری آنها در میان مردم حتی با همان معیارهای تحمیل شده به جامعه داشت. حزب جمهوری اسلامی در سال 66 13در حالیکه دبیرکل آن علی خامنه ای رییس جمهور بود به دستور خمینی منحل شد. علت انحلال حزب رسما اعلام نشد. اما به نظر می رسد فلسفه وجودی این حزب که بوسیله بهشتی، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی، علی خامنه ای و محمد جواد باهنر تشکیل شده بود، با استقرار کامل فاشسیم مذهبی که برای چپ زدایی و ملی زدایی و مشروطه زدایی شکل گرفته بود، دیگر موضوعیت خود را از دست داده بود. با توجه به نفوذ مؤتلفه ای ها بر خمینی احتمالا آنها نقش فعالی در این انحلال ایفا کردند. شعار «حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله» اذهان را برای یک جامعه بدون تشکل حزبی آماده می کرد. در هر حال انحلال این حزب هم یکی از اقداماتی بود که بایستی با زنده بودن خمینی انجام می گرفت. هاشمی رفسنجانی در دور پنجم ریاست جمهوری از جانب روحانیت مبارز کاندید و در مقابل شیبانی که کاندیدی نمایشی بود به پیروزی رسید. او اولین رییس جمهور پس ازمرگ خمینی بود. در دور ششم-1372- نیز رفسنجانی در مقابل توکلی که کاندیدی عروسکی بود به ریاست جمهوری رسید. در این زمان نا رضایی مردم از شکاف طبقاتی و بسته بودن فضای اجتماعی و قتل های هولناک مخالفان اوج گرفت. احساس نا امنی اجتماعی و اقتصادی و مخالفت های مردم، رژیم را وحشت زده کرد. نارضایی در توده مردم اختلاف در حاکمیت را دامن زد. دور هفتم ریاست جمهوری در چنین فضایی انجام شد. محمد خاتمی از سوی مجمع روحانیون مبارز(جناح رقیب جامعه روحانیت) با رای بی سابقه 20 ملیونی انتخاب گردید . ناطق نوری نامزد جامعه روحانیت و اصول گرایان شکست سختی خورد. از این دوره جناح بندی های درون حاکمیت اسلامی گسترده تر می شود. مؤتلفه با راه اندازی جریان اصول گرایی اهداف خود را در پس آنان به پیش می برد. در دوره نهم جریان اصلاح طلبی به رهبری خاتمی به عنوان یک نیروی سیاسی در مقابل اصول گرایان قرار می گیرد و در انتخابات با 21 ملیون رای برنده می شود. احمد توکلی نامزد اصول گرایان 6/4 ملیون رای می آورد. در دوره نهم اصول گرایان با نامزد کردن احمدی نژاد 17.2 ملیون رای بدست می آورند، و رفسنجانی از جانب اصلاح طلبان و کارگزاران 10.4 ملیون رای می آورد. برای نخستین بار مؤتلفه با جریان سازی اصول گرایی به ریاست جمهوری دست می یابد. این پیروزی اصول گرایان از حمایت ولی فقیه –خامنه ای – برخوردار می گردد. در انتخابات دهم احمدی نژاد با حمایت اصول گرایان 24.5 ملیون رای در مقابل 13.3 ملیون رای بر میر حسین موسوی که کاندید مستقل و مورد حمایت اصلاح طلبان است برنده اعلام می شود. جنبش سبز در اعتراض به تقلب در انتخابات به شدت سرکوب می شود. با این سرکوب شکاف در حاکمیت تشدید می گردد و بسیاری از متوهمان به اصلاح این نظام دچار سرخوردگی می گردند. در انتخابات دور یازدهم روحانی با عنوان اعتدال گرا در اتحاد با اصلاح طلبان به پیروزی دست می یابد. جریان های رقیب با نام های جمعیت پیشرفت و عدالت- قالیباف، جبهه پایداری –جلیلی، جبهه حامیان و پیروان ولایت-ولایتی، مستقل غرضی بازنده اتخابات می شوند.
در انتخابات دوره دوازدهم که در 29 اردیبهشت برگزار خواهد شد، روحانی از حزب اعتدال و توسعه، سید ابراهیم یونسی از جامعه روحانیت مبارز، قالیباف از جمعیت پیشرفت و عدالت اسلامی، اسحاق جهانگیری از حزب کارگزاران, سید مصطفی میر سلیم از مؤتلفه و هاشمی طبا کاندید مستقل.
در میان این تشکل ها مؤتلفه و روحانیت مبارز از ابتدای انقلاب حضور داشته و مسؤلیت بزرگی را در استقرار دیکتاتوری در ایران دارند. بقیه تشکل ها اسمی بیش نیستند. هسته اصلی قدرت از ابتدا تا امروز روحانیت محافظه کار حوزه ای و بازاریان مؤتلفه هستند. استبداد ولایت فقیه با سرمایه گذاری بازاریان مؤتلفه و ایدئولوژی سازی روحانیت بوجود آمد. حال سال هاست که آنها ازاین سرمایه گذاری ارتزاق می کنند.
اما در سال های اخیر فضای سیاسی کشور تغییرات بزرگی کرده است. دیگر کمتر انسان عاقلی در ایران پیدا می شود که بخواهد با این آقایان تانگوی اسلامی برقصد. انتخابات در جمهوری اسلامی همواره نمایش مسخره ای بوده است که بازیگرانش جنایتکاران حرفه ای و کارگردانانش دزدان سابقه دار بوده اند. آیا چنین نمایشی دیدن دارد؟
احمد تاج الدینی
21.آوریل.2017