پس از خیزش دیماه 1396، این پرسش که نیروی محرکه تحولات آتی کیست و چگونه می توان از حکومت اسلامی عبور کرد؛ پر رنگ تر شده است.
یادآوری “سخن روز” 25 ماه مه 2016 در سایت ایرانگلوبال با عنوان «درماندگی روحانی و طرح “رفراندوم” برای برون رفت از بن بست»، بمن کمک می کند تا با آموزش از مبارزات دو سال گذشته جامعه ایرانی، در راستای برون رفت جنبش آزادیخواهانه ایرانیان از زیر سلطه اسلام سیاسی، دقیق تر شوم. در سخن روز نوشته شد:
“حکومت اسلامی نزدیک به جهار دهه خود را به ایرانیان تحمیل کرد و جامعه ایرانی دیگر تاب تحمل آنرا ندارد. 38 سال اسلامیزاسیون ایران و سرکوب همه جانیه ایرانیان، منجر به بیداری نیروی عظیم ایرانمدار و سکولاردمکراتیک در بطن جامعه گشته است. این نیرو در آستانه تبدیل شدن به وزنه عظیم سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در برابر حکومت اسلامی می باشد. ما نشانه های تکوین قطب بندی جامعه در دو طیف ایران و ایرانیان در برابر اسلام و اسلامگرایان را در خیزش 1388 در شعار جمعوری ایرانی، تنها شعاری الترناتیوی که در جنبش خیابانی طرح شد، مشاهده کردیم.
بار دیگر ایران در استانه خیزش ها و انفجارات توده ای قرار دارد و شعارهای فریبنده رفراندوم برای تغییرات میلیمتری روسری خانم ها و .. تنها خاک پاشیدن در چشمان مردم و برای بانحراف کشاندن روند تعمیق دو قطبی شدن جامعه و مقابله با جنبش های ایران مدارانه و سکولار دمکراتیکی است که در نخستین خیزش خود، برچیدن حکومت اسلامی را نشانه می گیرند. جویده گوئی های شرمگینانه حسن روحانی در باره “رفراندم”، نتنها هیچ ربطی به منافع و مطالبات ایرانیان (گذر از حکومت اسلامی و برقراری نظامی سکولار دمکراتیک) ندارد، بلکه تلاشی برای بقاء حکومت نکبتبار اسلامی و سلطه بربرمنشانه اسلام و اسلامگرایان بر ایران و ایرانیان است. در خاتمه؛
در صورتی که حکومت اسلامی به رفراندمی تن دهد، باید آنرا بعنوان فرصتی برای برچیدن نظام اسلامی غنیمت شمرد. ایرانگلوبال ” 25 ماه مه 2016
http://iranglobal.info/node/54894
در دوسال گذشته تضادهای جامعه بسیار ژرف تر و شفاف تر شده و در اشکال خیزش بزرگ و سراسری دیماه 1396، اراده سیاسی معطوف به براندازی حکومت اسلامی، نمود علنی یافت و خواب را از اسلامگرایان حکومتی ربوده است.
پرسش کنونی اینست که؛ نیروهای محرکه تحولات کنونی کیانند و پتانسیل آنها در پیکار برای آزادی، داد، دمکراسی و لائیسیته چگونه ارزیابی میشود؟
پاسخ کارشناسانه به پرسش های طرح شده، نیاز به اطلاعات و آمار دقیق از نقش طبقات و اقشار اجتماعی و مطالبات آنها هست. آنچه از شیپور رسانه ها بازتاب می یابد، بیشتر آلوده به خاستگاه سیاسی صاحبان قدرت اند.
با وجود همین حداقل ها و از ورای تحریف ها، بزرگ نمائی ها و سانسورها، دو روند موازی جنبش مطالباتی مدنی و جنبش ساختارشکنانه خیابانی، غیر قابل حاشا هستند.
جنبش مدنی در مبارزات مالباختگان، کارگران، آموزگاران، دانشجویان .. از لحاظ کمی و کیفی رو به رشد است. این جنبش های دادخواهانه مدنی، به مکتب افشای ماهیت حکومت اسلامی و پرده برداری از بی اعتباری اسلامگرایان کاهبردار و جنایتکار تبدیل شده اند و افشاگری های آنها آنچنان گسترده است که دیگر آبروئی برای نظام باقی نگذاشته اند و اتوریته حکومت اسلامی در میان جیره خوارانشان هم از بین رفته است. دیوار میان این جنبش و جنبش ساختارشکن خیابانی بسیار کوتاه است.
جنبش زنان به دلیل ماهیت ساختارشکنانه خود، نه تنها در کنار مردان حضور دارند، بلکه راههای کم هزینه پیکار خیابانی را هم دنبال می کند (دختران خیابان انقلاب ) و همچنان گسترده تر میگردد. کانون این مبارزات میان اقشار متوسط و نیمه مرفه جامعه است.
جنبش خیابانی در دیماه 1396 به آزادسازی موقت چند شهر و محلات از وجود نیروهای حکومت جنایت پیشه انجامید. این جنبش نشان داد که پتانسیل گام گذاشتن در پیکار برای تغییر توازن قوا در خیابان را دارذ. به استناد روانشناسی جامعه، هراس از زندان، جنگ خیابانی و از مرگ بشدت کاهش یافته است. این جنبش با وجود شعارهای شفاف براندازانه و لائیک، فاقد برنامه سیاسی روشن و ساختار (سازماندهی) تعریف شده است.
جنبش خیابانی جنبش عبور از نظام است و از کم هزینه ترین شکل آن (برداشتن روسری) تا تسخیر محلات (اصفهان و ..) و شهرهای (ایذه و مسجد سلیمان) و .. در تاریخ مبارزات مردم ثبت شده است.
خیزش دیماه 1396 حکایت از رویگردانی ملی از حکومت اسلامی دارد و در نخستین انفجار مردمی، جوانان زیر 25 سال در صف مقدم نیروی ضربت قرار گرفتند.
“حسین ذوالفقاری معاون وزارت کشور گفتهاست که ۹۰ درصد از بازداشت شدگان در اعتراضات اخیر زیر سن ۲۵ سال هستند.”
با توجه به این که دامنه شرکت کنندگان در تظاهرات ها به مدارس نرسیده بود، می توان گفت که جوانان بی آینده ای که دبیرستان را پشت سر گذاشته، بیکار هستند ویا آینده ای روشنی در برابر خود نمی بینند و از سوی دیگر با شبکه های اطلاع رسانه جهانی مرتبط هستند، سربازان ارتش جنبش خیابانی را تشکیل خواهند داد.
جهان، منطقه و ایران آبستن تحولات بزرگ است. حکومت اسلامی در جایگاهی ایستاده که نه تنها هیچگونه سنخیتی با منافع، مصالح ایران و ایرانیان ندارد (و قرار هم نبود که داشته باشد)، بلکه آگاهانه هستی ما را قربانی اسلام، اسلامگرایان و منافع مافیاهای شیعه و همپیمانان شان می کند.
اگر سکان این کشتی عازم گرداب تباهی از دست اسلامگرایان خارج نگردد و سرنگونی حکومت اسلامی به تاخیر افتد، برون رفت از گرداب هائی که ایران در آن فرو رفته، دشوارتر و هزینه های آن حتا برای نسل های آینده غیرقابل جبران است.
پس با تاکید بر ضرورت تام و عاجل سرنگونی حکومت اسلامی، به الزامات تدارک سیاسی – اجرائی آن می پردازم.
اهداف سیاسی عبارتند از:
1-برچیدن جمهوری اسلامی
2-همبستگی جامعه ایرانی برای آزادی استقلال و جمهوریت
3-انتقال قدرت بمردم و تعیین سرنوشت کشور (تاسیس مجلس موسسان نظام نوین)
اگر هدف آزادی ایران و ایرانیان از سلطه اسلام، اسلامگرایان و پیشگیری از احیاء دیکتاتوری است، پس سیاست های ما بایستی معطوف به قدرتگیری مردم، بمیدان آمدن آنها و ایجاد بستر برای تعیین سرنوشت کشور بدست خودشان باشد. در اینجا ممکن است محافلی باشند که خودشان را در این پروژه تعریف نمی کنند و خواهان ایجاد کشور مستقل باشند. اگر آنها خود را در جنبش همگانی ایرانیان و ساختن فردای ایران شریک نمی دانند، ما را بخیر آنها امید نیست و راه خودشان بروند و ما نیز راه خود را.
ما برای آزادی ایران به برنامه کار سیاسی – عملیاتی نیاز داریم. از نظر سیاسی مطالبات جنبش همگانی ایرانیان را می توان زیر سه شعار آزادی، استقلال و جمهوری ایرانی خلاصه کرد. آنچه مهم است، همانا تبیین انسانی، مدرن و مبتنی بر موازین حقوق بشر از شعارهای بسیج کننده خیابانی، آشنائی مردم با ساختار سیاسی جمهوری دادمحور، لائیک دمکراتیک است.
برای ایجاد پیوند با جنبش مردم، باید رهبران عملی (کنشگران سیاسی – اجتماعی) جنبش های اجتماعی در محلات، کارخانجات، ادارات، خیابان و .. را دریافت و از طریق آنها به جامعه پل زد.
امر تغییر حکومت نه کاری اراده گرایانه، بلکه مشروط بر اقدامات سازمانگرانه سیاسی – اجتماعی معین است. نیروئی که محلات و خیابانها را تسخیر می کنند، باید بدانند که چه می خواهند؟ و آنچه می خواهند (نظم نوین را) چگونه متحقق کنند؟
از اینجا ضرورت شکل دهی به “مهستان های خودمدیریت لائیک دمکراتیک” در متن جامعه برای انجام دو وظیفه 1) براندازی جمهوری اسلامی و 2) تدارک سازماندهی قدرت نوین، پیشاروی ما قد علم کرده است.
چرا از مهستان های خودمدیریت لائیک دمکراتیک سخن گفته میشود؟
شوراهای طبقاتی، شوراهای اسلامی، شوراهای همه با هم و .. ظروفی نیستند که بتوانند در چارچوب دمکراسی و لائیسیته برگزیدگان و پیشگامان مردم ویا معتمدین و “ریش سفیدان” مردم از خاستگاه های گوناگون (اما دمکرات و لائیک) را در خود جای دهند. در حالی که مهستان های خودمدیریت می توانند ظروفی منعطف و منطبق با نیاز سازماندهی جنبش همگانی آزادیخواهانه، براندازانه و لائیک دمکراتیک در سطوح مختلف باشند.
از اینرو با تمرکز بر اقتدار مهستان های خودمدیریت لائیک دمکراتیک در متن جامعه، می توان الزامات سیاسی و اجرائی انتقال قدرت بمردم را فراهم کرد و اگر قرار است همپیمانی، جبهه ویا اتحادی ایجاد شود، نمی تواند نسبت به این نیاز جنبش براندازی جمهوری اسلامی، بی تفاوت باشد.
مهستان های خودمدیریت لائیک دمکراتیک اگر در بدنه جنبش همگانی ایجاد شوند، نهادهائی هستند که می توانند مبارزات مردم را در سطوح محلات، ادارات، کارخانجات، شهری و سراسری (در سطوح جنبش مدنی و جنبش ساختارشکنانه خیابانی) خودمدیریتانه هدایت کنند و نیز دمکراسی، فرهنگ سکولار و آموزه های کشورداری لائیک را در جامعه نهادینه سازند.
25.02.2018