اخیرن توسط بخشی از کنشگران سیاسی ایراندوست، آزادیخواه و لائیک دمکرات اقداماتی جهت ایجاد جبهه ای جمهوری خواهانه و لائیک دمکراتیک انجام گرفته است.
اگر به تاریخچه حرکت جمهوریخواهانه و لائیک دمکراتیک ایرانیان نگاهی کنیم، نزدیکترین اقدام در سال 2004 انجام گرفت که به تشکیل “جنبش جمهوریخواهان دمکرات و لائیک ایران” انجامید و آن حرکت به دلائلی که جای پرداختن به آنها در اینجا نیست، نتوانست از دایره یک تشکل محفلی فراتر رود.
“جبهه جمهوری دوم” می تواند تداوم و تکامل همان تلاش های جنبش جمهوریخواهانه لائیک دمکراتیک و عاری از کاستی های آن باشد. در سایت این تشکل سیمای سیاسی جبهه چنین معرفی شده است:
“هدف جبهه:
استقرار یک جمهوری دمکراتیک و لائیک در ایران
استراتژی جبهه:
کنار زدن رژیم کنونی از قدرت و بستن پرونده ی آن به عنوان «جمهوری اول» و استقرار جمهوری دمکراتیک و لائیک در ایران به عنوان جمهوری دوم ایران.
(جمهوری دوم ایران: جمهوری نوین ایران)
مراحل تاکتیکی استراتژی
1.تلاش برای تفاهم گسترده سیاسی نیروهای جمهوریخواه و دمکراتیک در درون و بیرون جبهه
2.تلاش برای شناساندن جبهه به جامعه و کسب پایگاه اجتماعی آماده ی عمل
3.فشار از طریق اعتراضات، اعتصابات تا قیام خلع قدرت از رژیم کنونی
4.مدیریت دوران گذار و انجام وظایف این دوره (امنیت مرزها و داخل کشور، آزادی ها، حفظ تمامیت ارضی و وحدت ملی کشور، ارائه ی خدمات عمومی، برگزاری انتخابات آزاد)”
برگرفته از گویا
هدف، استراتژی و مراحل تاکتیکی استراتژی جبهه بدرستی تدوین شده اند. هرچند کاستی هائی نظیر انتقال قدرت به مجلس موسسان و .. اشاره ای نشده است.
این اقدام سیاسی بسیار بجا و پسندیده با نامی که برای این جبهه انتخاب شده، خوانائی ندارد. همین تناقض در شکل (و تاکید می کنم که نه در محتوا) باعث شده تا آقای عرفانی به “چرایی وجود واژه ی «دوم»” پس از جمهوری پاسخ دهند.
واقعیت این است که ایران ما هرگز جمهوریت را تجربه نکرده است و طرح “جمهوری اول” خود توهم برانگیز بوده و این شبهه را ایجاد می کند که 40 سال بربریت اسلامگرایان در ایران در ساختار نظامی مبتنی بر جمهوریت جاری بوده است. این سخن بدور از واقعیت است و حک کردن آن بر پرچم یک جبهه، از رغبت همکاری با آن می کاهد. برای پیشگیر از بدفهمی هم ایشان ناچار هستند هرگاه از جمهوری اول می نویسند، یک پیوست ضمیمه آن بفرستند تا مشخص شود که آنچه جامعه ایرانی در 40 سال گذشته تجربه کرده، ناجمهوری و اتفاقن حکومت اسلامی ناب محمدی بوده است.
آقای عرفانی بدرستی نوشته اند:
“علیرغم این که ماهیت رژیم اسلام حاکم «جمهوری» نیست،-از آن روی که نام رسمی آن «جمهوری» اسلامی است-، ما به این دوران سیاه انسان ستیزی و مردم ستیزی، عنوان «جمهوری اول» را می دهیم و پرونده ی ننگین ترین دوران تاریخ ایران را با پایین کشیدن رژیم پلید کنونی می بندیم.”
ما می دانیم که خواست مردم در انقلاب 1357 استقلال آزادی و جمهوری بود و سیر طبیعی پس از مشروطه، کودتا 28 مرداد و نفی سلطنت، می بایستی به استقرار جمهوری لائیک – دمکراتیک می انجامید که شعار جمهوری توسط مردمی که از رژیم پهلوی گریخته و آماده بودند تا به هرکسی پناهنده شوند، توسط اسلامگرایان جعل شد. اسلامگرایان کالای قاچاق و سمی خود را در بسته بندی جمهوریت بخورد مردم دادند.
ما باید این تحریف را در جامعه ایرانی نقد کنیم و با نفی دو نظام شاه و شیخ (اسلام سیاسی)، ارزش ها و سیاست های لائیک دمکراتیک را در جامعه نهادینه سازیم تا بستر فریب مردم و قدرت گیری برای استبداد منتفی گردد.
از آنجا که “جمهوری اول” یک تحریف اشکار است، باید در باره آن روشنگری کرد و ارزش ها و سیاست های جمهوری لائیک دمکراتیک را در جان و روان جامعه نهادینه ساخت. جمهوری لائیک دمکراتیک در ایران، تداوم و تکامل جنبش مشروطه و جنبش ضد استبدادی و ضد سلطنتی بهمن 1357 است. ایجاد جبهه ای از جمهوریخواهان لائیک دمکراتیک ایران، یک ضرورت فوری می باشد و اگر سنجید عمل شود، با توجه به فقدان مرزهای داخل و خارج کشور، می تواند در کوتاه مدت خوش بدرخشد.
پاسخ آقای عرفانی نمی تواند شاگردان کلاس اول سیاست را هم قانع کند، چه رسد به جامعه سیاسی ژرف بین ایرانی را!
از اینرو شایسته است که نام “جبهه جمهوری دوم” با نام “جبهه نخستین جمهوری ایران” ویا … تغییر یابد تا راه همکاری طیف گسترده تر باز گردد. جای افسوس دارد که کوشش های گرانقدر کنشگران جامعه ایرانی و مبانی نظری –سیاسی قدرتمند آنها بخاطر چنین لغزش هائی بثمر ننشیند و از دایره محافل کوچک فراتر نرود!