حکومت اسلام ناب محمدی در ایران دچار شکست و رسوائی تاریخی، سیاسی، مذهبی، فرهنگی و اخلاقی شده است. اسلام شیعه تفاوت کیفی با اسلام سنی در ترکیه، عربستان، سوریه، عراق و .. ندارد. جهان مدرن و باورمند به ارزش های سکولار دمکراتیک، نه می خواهد و نه می تواند با اسلام سیاسی در سه سنگر اصلی اش (عربستان، ایران و ترکیه) همدلی و همسوئی داشته باشد.
پس از فروریزی رویای ساختن جوامع توحیدی بی طبقه در ایران (حکومت مستضعفین) و تبدیل شدن مدافعان جامعه بی طبقه به طبقه فاسد اشرافیت مذهبی، نه تنها مدافهان حکومت اسلامی بی آبرو شدند، بلکه سازمان ها و احزاب ایدئولوژیک از این شکست آسیب های جدی دیدتد. به نظر میرسد که آرمان شریف، والا و انسانی کمونیستی در چند سده آتی شانس اجرائی ندارد. ایجاد جامعه انسانی، خودآگاه، خردمحور و هوشمند، نیاز به بلوغ فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ساکنان این دهکده جهانی دارد. بنابراین نیروهای ایدئولوزیک در دایره فرقه ها (کاست ها) مکتبی درجا خواهند زد و نمی توانند به نیروی سیاسی- اجتماعی ارتقاء یابند.
قرن بیست و یکم، پایان عصر سلاتین با تاج ویا بی تاج است. دیگر نه تنها یک فرد، حتی یک حزب هم نمی تواند گوناگونی موجود در کشورها را نمایندگی کند. در شرایطی که دیوارهای ملی میان شهروندان کره زمین در حال فروریزی ویا رنگ باختن هستند، پلورالیسم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، واقعیت خود را به نظام های سیاسی تحمیل می کنند و راه گریزی از پذیرش تنوع موجود در جوامع و ایجاد ساختارهای سیاسی متناسب نیست.
در جهان امروز ما، جنگ میان نیروی “خیر” و “شر”، “سرمایه” و “سوسیالیسم”، تبدیل به جنگ میان بربریت و انسانیت شده است. امروز “شوروی سوسیالیستی” و “امریکای جهانخوار” تهاجم به دستاوردهای تا کنونی بشریت را در دستور کار ندارند، بلکه این ویروس های فعال شده 1400 ساله هستند که در شکل اسلام سیاسی، تهاجم به بنیادهای سیاسی، فرهنگی و حقوقی شهروندان را در دستور کار گذاشته اند.
در دورانی که شاهد رشد شتابان آگاهی سیاسی، دمکراتیک و فرهنگی مردم هستیم، جوامع شهروندی ستون اصلی پیشرفت، سازندگی و دمکراتیزاسیون هستند و دستاوردهای همین جوامع از سوی اسلامگرایان (بویژه در خاورمیانه) مورد تعرض قرار گرفته اند، سخن از اتحاد و همپیمانی، تنها بر مدار ویا در پیوند با جنبش های سیاسی – اجتماعی می تواند با منش آزادیخواهانه و سکولار دمکراتیک عجین گردد.
در نگاهی به پراتیک “اپوزیسیون” تبعیدی می توان منش سکولار بوروکراتیک را رصد کرد. گروهی متاثر از تشدید درگیری های لفظی عربستان و آخوندهای ایران، به آینده امیدوار شده و در کنفرانس “موفقیت آمیز” خود، ضمن برخورد درست به نقش ویرانگرانه حکومت تحمیلی آخوندها، نقش جنایتکارانه عربستان سعودی و ترکیه را در منطقه سانسور کردند.
این “اپوزیسیون” ناتوان از بمیدان آوردن شهروندان جامعه ایران، قصد دارد در ائتلاف با اسلامگرایان سنی، از اسلامگرایان شیعه حاکم بر ایران عبور کند.
در جهان امروز نمی توان آزادیخواه، تبعیض ستیز و سکولار دمکرات بود و علیه موانع آزادی و سکولار دمکراسی (آخوندهای ایران، دولت ترکیه، شیوخ حاکم برعربستان) موضعگیری سیاسی نکرد. چگونه میتوان خطاب به مردمان منطقه شعار دفاع از آزادی داد، اما در خفا به پابوسی اردوغان، شیوخ عربستان و یا آخوندهای ایران رفت؟!
از گذشته مان بیاموزیم؛
1- اپوزیسیون ایرانی زمانی می تواند از دایره تفریحات سیاسی آلترناتیوسازی خارج شود که از جمع منفردین بی ریشه و بی ارتباط با جامعه ایران، دچار توهم آلترناتیو بودن نکند و بداند که ایجاد آلترناتیو سکولار دمکراتیک بدون پیوند با داخل کشور و جلب پیشگامان جنبش های سیاسی – اجتماعی ناممکن است.
2-باید به نیروی خود و همبستگی جامعه ایرانی متکی شد. تا زمانی که گروهها، سازمانها و احزاب جامعه ایرانی با روحیه همگرائی، احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت خود و کشور، علیه سه “مفسدین” (حکومت اسلامی ایران، دولت ترکیه و دولت عربستان) همپیمان نشوند، نه بر ارتجاع داخلی غلبه می کنند و نه آرامش، آزادی و سکولار دمکراسی روی خوش به مردمان منطقه نشان خواهد داد.
3-تاکتیک اجزاء استراتژی است. هنگامی تاکتیک های حزب سازی ویا جبهه سازی بر بنیاد ارزش های محفلی، بیعت های قبیله ای و پیوندهای فرقه ای استوار گردند، در واقع سنگ بنای استراتژی سکولار بوروکراتیک گذاشته میشود و نگاه ها و امیدها نه بسوی جامعه و کشور، بلکه رو به قبله های آنسوی مرزهای ایران است و چنین مباد!