بحران در دین و تنوع در خداشناسی ها
به دین به دو گونه می توان نگریست: نخست نگاهی که یک باورمند- مسلمان، مسیحی و یا بودایی- به دین خود و یا دین های دیگر دارد. در این نوع نگاه معمولا یک هدف از پیش تعیین شده ای در باور مؤمن در نظر گرفته شده است. مثلا مسلمانی که نماز می خواند و یا به حج می رود، این اعمال را بنا بر وظیفه از پیش تعیین شده ای انجام می دهد، که هدف آن فرمان برداری از خدا و نزدیکی به اوست.
اما نگاه دیگر نگاهی است که یک دین پژوه به دین دارد. پژوهش گر دین هدفش از پژوهش در دین نزدیکی به خدا و یا انجام دستورات دینی نیست. هدف از پژوهیدن دین، یافتن پاسخ های متکی به دلایل اجتماعی و طبیعی، به پرسش هایی است که در مورد دین می تواند وجود داشته باشند. بنابر این پژوهش در دین از جهت بنیادهای پژوهشی و روش های جستجوگری تفاوتی با پژوهش در زمینه های دیگر علوم اجتماعی و انسانی ندارد. البته یک دین باور هم می تواند دین پژوهی کند، مشروط بر آنکه در مقام پژوهش بتواند خود را از پیش داوری های دینی خود رها کرده باشد.
همچنین برای ادراک دین ضرور نیست که دین پژوه خود باورمند و انجام دهنده اعمال دینی باشد. همانگونه که یک کارشناس و منقد نقاشی بدون آنکه نقاش باشد می تواند آثار نقاشی را بررسی و واکاوی کتد، یک دین ناباور نیز می تواند، با آشنایی به مبانی پژوهش ، به تحقیق در دین بپردازد.
پژوهش دین با دو علم دیگر رابطه نزدیک و مداوم پیدا می کند- فلسفه و الهیات.
در فلسفه تلاش می شود که به پرسش های عام در باره جهان و اجزای آن بدون در نظر گرفتن باورهای ماورای طبیعی پاسخ داده شود. این شیوه پرسش گری و پاسخ یابی، غالبا مورد انتقاد دین باوران قرار داشته است. اما در همین کوشندگی های فلسفی بود که دانش های ریاضی، فیزیک، ستاره شناسی و پزشکی بوجود آمد.
الهیات(تئولوژی.خداشناسی, کلام). علم در باره خداست. موضوع الهیات بررسی رابطه بین انسان و خداست . در الهیات تلاش می شود که وجود خدا و یا عامل های دیگر دینی با استدلال هایی اثبات شود. دین های مسیحی،اسلام و یهودی و غیره، الهیات خاص خود را دارند که بعضا با یکدیگر متفاوت و گاه متناقض و گاه هماهنگ هستند. در الهیات در هر حال مبانی استدلال ها نباید ناقض کتاب و یا سنتی باشد که مؤمن آنها را« مقدس» می داند و نیز مغایر منابع اصلی دین مورد نظر نباشند. الهیات می کوشد تا به روش استدلالی خاص خود، محتویات کتاب های «مقدس»و سنت های دینی را مقبول نماید. در الهیات اصول و آنچه در کتاب های مقدس آمده مسلم فرض می گردند و کار الهیات عبارت می شود از استدلال در باره چیزهایی که از نگاه باورمند، در اصل نیاز به حجت ندارد و پیشاپیش مسلم فرض شده اند. الهیات عرصه ای برای آزمون و تجربه برای محک زدن باورهای دینی نیست.
الهیات اسلامی یا علم کلام در اواخر سده نخست و اوایل سده دوم هجری(هشتم میلادی) بوجود آمد. علم کلام ظاهرا تحت تاثیر مباحث اسکولاستیک کلیسا شکل گرفت. خدا شناسی کلیسا(تئولوژی) عبارت بود از علم(لوگوس) به منظور و یا هدف یک فرایند. چون «لوگوس»یونانی به معنی کلام(سخن) نیز هست، مسلمانان لوگوس یونانی را کلام ترجمه کردند و در برگردانِ تئولوژی به جای خداشناسی یا علم در باره خدا, «کلام الله» بکار گرفته شد که ترجمه نارسا یی بود . اما این نارسایی منبع ایجاد یک بحث جدی در دنیای عرب و متصرفات عربی گردید. کلام بر گرفته از لوگوس در دنیای مسلمانان با «کلام الله» که قرآن باشد نوعی مشابهت لغوی پیدا کرد. به این ترتیب تئولوژی دنیای مسیحی در جهان مسلمانان بحث در باره «کلام الله» تلقی شد، و این بحث نخستین بذر شک و تردید را در ذهن مسلمانان که دین را در دوران اولیه قرآن(کلام الله) می دانستند شد.
جدال تئولوژیک در اواخر بنی امیه و اوایل دوران بنی عباس با طرح حدوث و قدم کلام خدا که قرآن باشد شکل گرفت. عده ای گفتند که کلام خدا قدیم است و از ازل وجود داشته است. عده ای دیگر گفتند که کلام خدا حادث است یعنی خلق شده است. عده ای نیز راه بینابینی را برگزیدند و گفتند که چیزی بین خلق و حدوث است. نظریه حادث بودن قرآن ناگزیر پای محدود به زمان و مکان بودن موجود خلق شده(کلام الله) را به میان می کشید، و در نتیجه مطلقیت و ازلیت خدا را نقض می کرد. نظریه قدیم بودن قرآن هم این مشکل را داشت که ناقض کتابت عربی قرآن که برای همه قابل فهم نبود و اینکه موضوعاتش مربوط حوادث خاصی بودند که به زمان و مکان محدودی مقید می گرد ید بود. به این ترتیب به اعتبار کلام الله در همان آغاز خدشه وارد شد. این خدشه موجب بزرگترین انشعاب در میان مسلمانان گردید و هر بخش منشعب نامی گرفت.
آنانی که «کلام الله» را حادث و مخلوق دانستند به معتزله و جریانی که کلام الله را قدیم و ازلی دانستند اشاعره نام دارند. از معتزلیان معروف در کلام معتزلی می توان از واصل بن عطا، جاحظ، زمخشری، ابن ابی الحدید نام برد، و از اشاعره معروف ابوالحسن اشعری، امام الحرمین جوینی ، محمد غزالی، ابن خلدون، تفتازانی و عضد ایجی را. از میان شیعه ها اهل کلام نیز می توان از ناصر خسرو قبادیانی (شیعه اسماعیلی) یاد آورد .
تئولوژی سازی ها همچنان ادامه دارند
تئولوژی انواع مختلفی دارد. تئولوژی متافیزیکی که در اینجا خداشناسی جزیی از متافیزیک است که به آن متافیزیک خاص نیز می گویند. در این تئولوژی به مسایلی مانند روح و جهان در مفهوم کیهانی آن پرداخته می شود. و نیز تئولوژی وحیانی که همه چیز را به وحی و نوشته هایی که وحی تلقی شده اند بر می گرداند. تئولوژی طبیعی که تلاش می کند خود را متکی به خرد و تجربه بشری متکی سازد. این گونه خداشناسی ها در همه ادیان بویژه در ادیان اسلام و مسیحی وجود دارند
از جمله آخرین خدا شناسی ها تئولوژی دیالکتیک است که در بین دو جنگ جهانی بوجود آمد. چهره شاخص این خداشناسی کارل باث سویسی است. این تئولوزی محصول سرخوردگی هایی بود که در اثر فجایع دو جنگ جهانی بوجود آمده بود. خوشبینی های لیبرالی که دین باوران مسیحی ان را تبلیغ کرده بودند، عملا با قحط و کشتار و آواری که نصیب مردم از دنیای جنگ زده شده بود جور در نمی آمد. و بد بینی دامن خود دین را هم گرفته بود. تئولوزی دیالکتیک دو هدف را تواما دنبال می کرد. نخست آن که چراغ امیدی را بین سرخوردگان از دین ایجاد کند. به این خاطر اساس خوشبینی لیبرالی را که دامنگیر فعالیتهای دراز مدت کلیسا شده بود را به زیر انتقاد برد تا اساس دین را از گزند انتقاد نجات دهد. بنا بر این تئولوژی مشکل در خود بنیاد وحیانی دین نیست بلکه کلیسا با نادیده گرفتن فاصله بین خدا و انسان از خود وحی دور شده و با نظریات لیبرالی خوشبینی کاذبی بوجود آورده است. این خوشبینی اشتباه بوده است و الا در خود کلام خدا که از طریق مسیح بیان شده اشکالی وارد نیست. از سوی دیگر چون بین انسان طبیعی و خدا نقطه پیوندی نیست پس انسان قادر نیست از طریق کلام وحی راهی در جهت واقعیت فرا طبیعی بگشاید. اما واقعیت فرا طبیعی را می توان از طریق دیالکتیک قابل فهم نمود.
این نمونه ها نشان می دهند که چگونه تئولوژی ها در طول زمان و یا عرض مکان یکدیگر را نقض می کنند، تا بتوانند باور به متافیزیک را بنا به شرایط متغیر اجتماعی زنده نگاه دارند.
در کشور ما که حکومت دینی موجب فزونی ناباوری و گسترش تردید در بنیادهای دین گردیده است، ما شاهد رشد تئولوژی هایی هستیم که هدفشان یاری رسانی به دین بحران زده در حکومت دینی است. در این تئولوژی ها که زیر عنوان نواندیشی دینی خود را مطرح می کنند، در واقع چیز نو و جدیدی یافت نمی شود که پیش از این در سده های سوم تا ششم هجری بیان نشده باشد. نواندیشی دینی بازتاب سرخوردگی بخشی از دین باورانی است که بین الهیات و فلسفه سرگردان مانده اند. نه می توانند از الهیات کناره گیرند و نه این جسارت را دارند که با فلسفه هم آغوش گردند.
23.08.2016
احمد تاج الدینی