پرسش! آیا تنگدستی و گرسنگی و واماندگی،* نداشتن دانش تاریخی و نبود بینش حقوق شهروندی اجتماعی با پوپولیسم ریشه دار و کهنه ی شاه و شیخ رابطه ای متقابل نداشته و ندارند؟ آیا چاره ای برای فقر، و راهبردی برای زدودن دامنه آسیب پذیری توده های فقیر و سرخورده، و متوقف کردن تأثیرگزاری عوام فریبانه و عوام گرایانه ی شاه و شیخ می شناسیم! و چاره ای برایشان داریم و راهکارمان چیست؟ آیا در خلاء دخالت آگاه سیاسی و بی واسطه اجتماعی! چنین نبوده و نیست که دایره واپسگرائی ها تکرار و چنبر شاه و شیخ بر گردن بینوایان آویزان شده است؟ آیا راه هم گرائی ها در قطب بندی طبقاتی، و به تبع آن تأمین و تحکیم منافع طبقات، ثبات سیاسی ایجاد نمی کند، و بهتر از همه ایجاد صف بندی مستقل کارگران و زحمتکشان، در چنین ساختارهای خودمحور، آسیب پذیر مردمان ناآگاه را کاهش نمی دهد؟
آیا روند تحمیل درماندگی همه جانبه توده ای از یک سو، و تهاجم خودکامگی دستگاه شاهی و شیخی از دیگرسو منشا تدوام استبدادها و ژرفش فقرهای پیگیر را گسترده تر و فشرده تر نکرده است؟ و هم آنان در نظر و عمل نتوانسته و نمی تواند، توان حرکت بسوی همراهی ها، همبستگی ها و همراستائی های بزرگ اجتماعی و تقویت شعور طبقاتی را چنانکه در زمان شاه بود در نظام ستمگر شیعه نیز سست و شکننده نکرده و نمی کند؟ آیا چیرگی فرهنگ سیاسی فردگرا و بیمار(شاهی ـ شیخی) که جدا از اراده ی پویا و مستقل از منافع کلان کارمزدان است؛ به ترویج سرسپردگی ها، نادانی ها، دنباله روی های کور و کر توده ای، و همزمان به شکوفائی جهل و جبر سیستماتیک نینجامیده است؟
آیا زندگی مسالمت جویانه ی نوع کارگران و زحمتکشان، و منافع کلان اجتماعی و سراسری آنها، و همچنین فرهنگ و عقایدِ ملت های ستمزده و نابرابر ما توسط طمعِ جاهطلبی ها و ائتلاف های پلید تاریخی پوپولیسم شیخ و شاه بارها در هم نریخته و به دشمنی های نادانسته ی تنگدستان و بیکاران و کارگران مذهبی هیزم خشک همنوع زنی نگذاشته و نمی گذارد؟، همچنانکه بارها دیده و می بینیم جوامع رنگین مذهب و ملت های فقیر و تبعیض زده ی کشورما در هردو دوره شاه و شیخ، بارها توسط شاه و شیخ به گمراهی های ناسیونالیستی و تعصب های حقیر مذهبی کشانده شده و دشمنی جاهلانه ی آنها را بسود بساط دژخیمان دامن زده است! آیا بازتاب بدخیم این روش های فرسوده، خودکامانه و عشیرتی، به زدوده شدن حقوق برابر شهروندی، تسلط استبدادها، و به بیدادِ ژرف و گسترده نابرابری های سیاسی و اقتصادی کنونی فرانروئیده است؟ البته که چنین بوده و هست و جای هیچ تحریفی وجودندارد که بدون حضور مردمان کار در سیاست جاری، ساختارهای حکومت شاهی مذهبی ضدبشری بوده، مانده و می باشند. بی گمان ثمر تلخ این یکه تازی های شاهی و ستمگری های مذهبی، و تحمیق ها، و پایمالی اراده اجتماعی طبقاتی، مادر عقب افتادگی ها و سوختن فرصت های یک سده ی گذشته بوده و به تکوین نیافتن هویت فردی، جمعی و طبقاتی کنونی انجامیده است که فقرها، سرخوردگی ها و سرگیجه های زندگی تکراری و خونباری ما را در ایران شاه و شیخ، و در منظقه خاورمیانه توسط دیگر جابران و جنایتکاران مشابه، پیوسته رقم زده شده، و کشورمان را هم ویران ساخته و شگفت انگیزتر اینکه: دعاوی عوام گرایانه و مردم فریبانه هردوسو پیاپی با نام های مشروطه گرائی لیبرال: که باید ( شاه سلطنت کند و نه حکومت!) یا رفرمیسم جنبش سبز و بدون ولایت فقیه و… از این دست اراجیفی توسط این یا آن فریبکار تکرارمی شود.
گونه های پوپولیسم (عوام گرائی) با اشکال دماگوژیسم (مردم فریبی) جزو جدائی ناپذیر سخنرانی و ساختارهای تمامیتگرا، بهره کش و جدا از اراده و منافع طبقاتی مردمان ایران و جهان بوده، و هنوز هم در سطح جهان با تفاوت هائی، این شیوه های بی آبرو، برای سروری گروهی و کاستی بکارمی رود، و یا همه جا در چالش سازش ناپذیر با اراده سیاسی و خواست مستقل کارگران و زحمتکشان و یا علیه توان منسجم همان 99%ها بپاخاسته می باشد. جای شکی ندارد که این دو روش، از بهترین اهرم های تحمیق توده ای در ساختارهای فردی بوده، و به تبع آن وابسته به ساختارهای زنجیره ای سرمایه سالاری داخلی و جهانی هستند که ابزار پیشبرد آن پیوسته در وعده های محال و فریبکارانه ی این یا آن خیره سرِ واپسگرای شاهی و شیخی اغلب پنهان می باشد که هربار پس از وقوع ترادژی های هولناک و طرح های مرگبارشان، بسان ریاکاری خمینی بهدها نمایان می شود؛ و یا در بزنگاه های سرنوشت ساز برای گمراهی مردمی، و جلب اعتماد توده ای به صور مختلف و سیستماتیک بکاربرده می شود. خامنه ای، خاتمی، اوباما، یلتسین، حسن روحانی، احمدی نژاد، میر حسین موسوی، اردوغان، دونالد ترامپ و بسیاری دیگر بی شرمانه دماگوژیست یا پوپولیست و یا هردو می باشند. مثلا وجود اوباما رئیس جمهور سیاه، ولی “مردم فریب” آمریکا، عملا نه به همبستگی طبقاتی، بل به دشمنی و ستیز ناآگاهانه شهروندان سیاه علیه سفیدان در این دوره، بیش از گذشته ها دامن زده و نادانی های طبقاتی را تقویت و تعمیق کرده است!
برای ما چپ ها و کمونیست ها و برای همه آزادگان مترقی، دمکرات، سکولار و خردورز، و کسانی که خودرا جزو جهانیان 99% می دانند روشن شده است که با جنگ ناسیونالیستی، جنون قهرمانی شاه سایه ی خداست، و قتلعام های مذهبی داعش ها، سعودی ها و خامنه ای ها، و ریاکاری ها و وعده های دروغین دماگوژیست هائی همچون اوباما ها، احمدی نژادها، اردوغان ها، ترامپ ها و روحانی ها و…، که همگی دست پرورده خودکامگی ها و محصول مستقیم راهبردهای جهانی سرمایه، آمپریالیسم و میلتاریسم می باشند؛ کشورهای مردم فریبِ صنعتی ایکه راه های توسعه جهانی را جز از طریق بهره کشی انسان از انسان نشناخته، فراموش نکرده، و همینک بقای زنجیره ای صدرات گروهی آنها، جز با هزینه سالانه ی 1060 میلیاری نظامی تأمین نمی شود؛ رهبران این 30 کشوری OECD countries که راهی به جز سروری خود، بقیمت دزدیدن نان بیکاران و گرسنگان نشاخته و نخواهندیافت و خصوصا با طرح های جهانخوارانه آمریکا و همین امروزی او با رژیم خامنه ای، هرگز جهان ما رو به سوی فردا و دنیای دیگر و بهتر ندارد و نخواهدداشت.
همه ما مردمان نوعدوست و برابرخواه می دانیم که بقا و حفظ سنت ها و ساختارهای تاکنونی بوژوادمکراتیک در اشکال رنگین غربی و شرقی آن، (و نه ریشخند های شاهی و شیخی عقب مانده، آنهم برای یک ملت، مذهب و مکتب) در جامعه متلاطم جهانی دیگر کاربرد نداشته و بیش از این میسر نیست. ساختار گلوبال سرمایه سالاری و استعداد عمومی و تاریخی آن، پس از قرن ها تلاش مفید و موفق ِگذشته های خویش، اینک دیریست به ایستائی فرهنگ تاریخ، برده پرور میلیاری، الیته گرائی نوکرصفت، و توامان تراکم انباشت فوق تصور ثروت نجومی در دست گروهای مافیائی سرمایه اسیرشده و در باتلاق های جهانی آن غرق شده است. و برابر راهیابی و شکوفائی جامعه جهانی همچون دوره ها و دهه های گذشته با سماجت قرارگرفته و با تشدید هولناک فقر و بیکاری و فساد و جنگ و تباهی، و ویرانی میحط زیست عملا راهکاری برای گذر به فردای نان و کار نوع انسان ندارد؛ و مقابل خواست نان نداران و بیکاران و استقلال جویان جهان آزاد و با بی رحمی و شقاوت قراردارد. و لااقل در 4 دهه ی گذشته 5 کشور را ویران کرده و یا در پشتیبانب با دست نشاندگان دیکتاتور و خونخواران مذهبی و جهانی اش برای ویران کردن بیشتر چین تا روسیه و آمریکای لاتین ایستاده است. و اراده مصلوب کارگران و 99% های جهان را به چالش کشیده و مانعی بزرگ برای جستجو ها و یافتن راه های تازه ی فراملی، فراعقیدتی و فرابهره کشانه همه جهانیا شده و راه همبستگی های مسالمتجویانه را همه جا با توطئه های میلیتاری مسدود می کند. انواع این ساختارهای به هم وابسته نئولیبرالی سیاست و اقتصادِ جهانی، دیگر قادر به تحریک ابتکار جمعی و کلان نیست و درست همچون ساختارهای مذهبی ـ ایدئولوژیک، تنها به سود گروهای مافیا، باندها و کاست های پوپولیست و دماگوژیست فرمانبردارِ اینجا و آنجا تمام شده و مورد پشتیبانی امپریالیسم آمریکا بوده و می باشند و آشکارا مجموعه ی آن در برابر منافع نوع بشر بوده و می باشد. ناگزیری شورش ها، آشوب ها، فرار و مهاجرت ها و جنگ و همنوع کشی متنوع ناشی از این نارسائی ها و ناسازگاری هاست. بحرانی که در حال تحول و تکمیل و تراکم انفجاری خود ترکش اش پهنا و گستره گیتی را نشانه رفته و نچندان دور، و بی گمان منشأ هرچه بیشتر قطب بندی های رودرروی مدعی ها را رهبری خواهد کرد.
اما این دگرگونی اجتناب ناپدیر و امکان ایجاد فردای بهتر برای نوع انسان، و بویژه آغاز تازه آن در ایران، جز سازماندهی افقی و چالشی آگاهانه و طبقاتی نیست؛ که ضرورتِ پیشبرد شگرف آن لازمه ی همبستگی طبقاتی گارگران و زحمتکشان و دیگر نیروهای همدرد و کارمزد و مترقی مردمدوست نمی باشد. مبارزه ای گسترده و مشترک در حوزه همبستگی طبقاتی و سراسری، و در پیوند با جنبش کارگران جهانی پویش و پوشش پذیراست تا در این عصر دشمنی شفاف سرمایه علیه کارف منافع 99% را نمایندگی کند. نبردی که در میان آنها( کار و سرمایه) هیچگاه امکان سازش نبوده و چنین خوشبینی و گرایشی، تنها خیانت به تاریخ خونین کارگران، بیکاران، گرسنگان، بی سرپناهان و همه فروشندگان بیدادرس کار می باشد. سمت و سوی این چالش طبقاتی و دادخواهی های آن، و همچنین ضرورت دخالت مستقیم و بی واسطه در فردای سیاسی، و پویائی و شکوفائی اقتصاد اجتماعی می باید با اراده ی آزاد و برابر ملت ها در برابر واماندگی های کنونی ایرانی، منطقه ای و جهانی سرمایه چنان قرارگیرد که بتواند برای ساختارهای یکسویه، و خودمحور و بهره کشانه الگوئی مترقی و متمدانانه و برابری طلبانه باشد و با قدرت کارگری مردمی، نقطه پایانی باشد بر آنچه بر گرسنگان، بیکاران و ستمزدگان شاهی و شیخی ما رفته است گردد.
بنا بر این در ایران ما، چند و چون راستای این چالش و نبرد حیاتی و رهائی بخش، رابطه مستقیم دارد به نحوه ی بریدن بندهای خودملامتگرائی ها، سرسپردگی ها، از خودبیگانگی ها و توامان فروریختن سازش ناپذیر ِکل بساط ریز و درشت خودکامگی های شیخی و شاهی ست. و این هدف، شایسته اراده ی مستقل سیاسی و تأمین و تضمین کننده منافع اقتصادی 99% ها چه در ایران، چه منطقه و یا جهان می باشد و هیچ چاره ای جز ایجاد این صف بندی های مستقل طبقاتی و همبستگی سراسری در برابر دیکتاتورهای رنگین نداشته و نداریم و هرنسخه ی دیگری مساوی ست با خوشبینی، تلقین، تحمیل و در نتیجه تحمیق توده ای ناکنونی ست که سزاوار نیست اپوزیسیون متکی به اراده ی اجتماعی و پس از سرنگونی کل رژیم خامنه ای باردیگر تکرار شود. زیرا: سراوار نیست بیش از این پویائی رنگین انسانی و زندگی ملت های مان گرفتار این دو پدیده ی واپسگرا پیگیر بماند به تباهی بیشتر کشیده شود.
بهنام چنگائی یکم شهریور 1395
* فرارو- معاون وزیر بهداشت با ارائه گزارشی از آسیبهای اجتماعی در کشور گفت: در حال حاضر 30 درصد مردم کشور گرسنه اند و نانی برای خوردن ندارند که این آمار را وزارت رفاه هم تایید می کند. علی اکبر سیاری با بیان اینکه طی چند دهه اخیر شرایط زندگی مردم بر اساس شاخص های مختلف سخت تر شده است اظهار کرد: نابرابری های پنهان در جامعه رو به افزایش است. به گفته معاون وزیر بهداشت سالانه 700 هزار نفر در ایران به دلیل هزینه های درمان ورشکست می شوند.
ـ اردیبهشت امسال وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز از پنج برابر شدن فقر شهری و دو برابر شدن فقر روستایی خبر داده بود. در فروردین نیز پژوهشکده مرکز آمار از هفتبرابر شدن فقر غذایی در شهرها و هشتبرابر شدن آن در روستاها طی 10 سال اخیر گفته بود.
ـ اکنون سوال این است که چرا در ایران دولت ها و سیاست های تغییر می کنند اما باز هم فقر افزایش می یابد؟ قیمت نفت گران می شود، فقر گسترش پیدا می کند. قیمت نفت ارزان می شود، فقر گسترش پیدا می کند. چرا فقر در ایران مدام در حال افزایش است؟