به نام خداوند جان و خـــــــــرد كزین بــرتر اندیشه بر نـــــگذرد
خـــرد بهتر از هرچه ایزد بداد ستایش خـــــــرد را به از راه داد
خــــرد رهنمای و خرد دلگشای خـرد دست گیرد به هر دو سرای
***
همیشه خـــــــرد را تو دستور دار بدو جانــت از ناســــــــزا دور دار
«حكیم ابوالقاسم فردوسی»
اگر چه عقل و خرد انسان هر دو نتیجه فعالیت های مغز است اما در مفهوم عملی و اجرایی این دو واژه كارایی بسیار متفاوتی با هم دارند.چنانچه بسیاری از ما طعم و مزه را دو كلمه مترادف و هم معنی تصور می كنیم در حالی كه مزه خوراكی یك كیفیت منحصری است كه توسط سلولهای چشایی قابل تشخیص است اما طعم یك خوراكی به فاكتورهای بسياري وابسته است كه در عمل تنها یكی از آنها فاكتور مزه می باشد.فاكتور هايي همچون كيفيت فيزيكي غذا چون تُردي يا نرمي آن،شكل و ظاهر غذا،كيفيت مواد استفاده شده و روش صحيح طبخ غذا فاكتورهايي هستند كه طعم غذا را تشكيل مي دهند.
مهمترین فرآیند پیچیده مغز انسان عقل او می باشد.انسان به كمك عقل خود می تواند تجربیات، اطلاعات یا باورهای گذشته خود را به هنگام تصمیم گیری در كنار هم جمع كند و پس از پردازش این اطلاعات تصمیم مناسبی را اتخاذ كند.اگر چه عقل انسان نمونه متكاملتر از عقل حیوانات قبل تر از خود است،اما آزمون های مختلف روانشناسی ثابت می كند كه این موجودات هم به نوبه خود صاحب عقل هستند و می توانند در موقع تصمیم گیری روش بهتری را برگزینند.بیشترین آزمون های روانشناسی بر روی حیوانات انسان نما چون اورانگوتان،گوریل و شمپانزه صورت گرفته و نتایج حیرت انگیزی از به كار گیری فرآیندهای مغز چون عقل،هوش و تفكر را در این حیوانات، نشان داده اند.
در موسسه یركز، استفاده از صفحه كلید كامپیوتر را به شمپانزه ماده از نژاد بونوبو آموختند به شكلی كه همه احتیاجات خود را از این راه به پژوهشگران ابلاغ می كرد. فرزند این شمپانزه بدون هیچ آموزش همه علامت های صفحه كلید را از مادرش یاد گرفت!نام این شمپانزه با استعداد را “گانزی” نهادند گانزی مانند مادرخود، همه نیازهایش را بوسیله صفحه كلید به انسان ها و مادرش ابلاغ میكرد. او نشان داد كه زبان انگلیسی را می فهمد و از آن برای درك بهتر علامات كمك می گیرد.اما متعجب تر اینكه او علامت چیزهایی را بر صفحه تلوزیون می نویسد كه در همان زمان نیازی به آنها ندارد، و این نشان روشن و بی شكی است از تفكر انتزاعی! خواهر كانزی به نام “مولیكا” نشان داد كه به اندازه كانزی استعداد فرا گرفتن زبان را دارد.آزمون هایی از این دست كه بیانگر تفكر انتزاعی و استفاده از عقل یا قدرت تفكر در موجودات بشرنماست،به كرات در كتاب های مختلف روانشناسی بیان شده است.
پس نتیجه می گیریم كه عقل عبارت است از استفاده بهینه از اطلاعات و تجربیاتی كه یك انسان یا حیوانی پیشرفته همچون شمپانزه در طول زندگی خود، آنها را در حافظه بلند مدت خود نگهداری كرده است.به این جهت است كه انسان های عاقل بهترین استفاده را از تجربیات و اطلاعات گذشته خود می كنند و در زندگی پیشرفت می نمایند یا به خوبی بر مشكلات فائق می شوند.اما همین افراد اگر در كار خود دست به ابتكار بزنند و فراتر از آموخته های خود،راهكارهای جدید در پیش بگیرند،از جنبه های متعالی تر مغز خود بهره برده اند،كه همین جنبه متعالی مغز انسان خرد اوست كه حیوانات ما قبل بشر فاقد این توانایی هستند.این توانایی قدرت استدلال بشر است تا از این راه بتواند دست به خلاقیت بزندو فراتر از باورها و اطلاعات قبلی راههای جدیدی برای حل مشكلات خود ابداع كند.
خرد از نظر زكریای رازی دانشمند بزرگ ایرانی چنین تعریف شده است: «خرد بزرگترین نعمتهای خدا در نزد ما، سودمندترین چیزهاست که بهتر از آن نباشد. هم با خرد ما بر چارپایان ناگویا برتری یافتهایم، چندان که بر آنها چیره گشته و رامشان کردهایم، و آنها را به گونههای ثمربخش هم برای خودمان درآوردهایم، …»
اینكه در كتاب های مقدس یا توسط مبلغان مذهبی، به طور پیوسته تذكر داده می شود،انسان باید فكر كند یا از عقل خود كمك بگیرد، اشاره به این مضموم است كه،انسان، نسبت به باورهائی كه به او القا شده بیشتر فكر كند تا این باورها به صورت ملكه فكری او در آید تا هنگام اتخاذ تصمیم به راحتی از این باورها كمك بگیرد.اگر قرار بود این دستورت بشر را به خرد و ابتكار عمل دعوت كند كه انسان ها به جای استفاده از دستورات دینی راههای بهتری را برای زندگی برتر خود بر می گزیدند.و نیازی نبود تا از راه باورهای دینی زندگی خود را اداره كنند.
در جوامع دینی و ایدئولوژیك رهبران و راهنمایی كنندگان از جامعه می خواهند تا افراد به تعقل روی آورند و پیرامون باورهای خود بیندیشند،اما در یك جامعه پویا و سكولار،اندیشمندان تلاش می كنند بذر شك و دو دلی نسبت به باورهای گذشته، در دل افراد جامعه بكارند تا افراد ناچار شوند دست به تحقیق،كنكاش و مطالعه بزنند تا بتوانند روش های جدیدی را برای اتخاذ تصمیم و حل مشكلات خود در پیش گیرند.كه این خود جنبه ای از بهره بردن از خرد و سرچشمه برتری انسان نسبت به حیوانات است.چون اگر قرار بود یك آفریدگار از ابتدای پیدایش انسان یك سری دستوراتی را به او دیكته كند،و از بشر بخواهد پیرامون همین باورها تعقل كند كه، انسان ها تاكنون هیچ پیشرفت و ترقی نداشتند،و مانند حیوانات یك زندگی بسته را طی می كردند.
البته دین خویان در اینجا متذكر می شوند كه دستورات دینی،تنها، انسان را به تعقل پیرامون باورهای دینی خود دعوت می كنند در حالی كه خود بشر باید در جنبه های دیگر زندگی خود راه ابتكار و خلاقیت را برگزیند.در پاسخ به این افراد باید گفت: اول این كه،باورهای دینی ادیان جدید به گونه ای نیستند كه مانند باورهای قدیمی تنها شامل چند باور محدود شوند،بلكه این دستورات همه زندگی فردی و اجتماعی را شامل می شوند و با این روش راه هر خلاقیت و ابتكاری بسته است.دوم اینكه اگر قرار باشد ذهن هر فرد، از كودكی به باوركردن بدون استدلال، خو بگیرد،ذهن او هرگز شكوفا نمی شود كه در آینده راه خرد و خلاقیت را در پیش بگیرد.و سوم اینكه ذهنی كه به خرد ورزی و ابتكار خو گرفت هرگز نمی توان چنین ذهنی را به تقلید و تعبد گماشت.
یك انسان عاقل برای بهتر زیستن، از همه عوامل موجود اطراف خود بیشترین بهره را می برد و هر وسیله ای را فدا می كند تا به هدف برسد،به این خاطر ما معمولاً در زندگی خود كسانی را عاقل می دانیم كه در امور روزمره خود موفقتر باشند كه نماد این موفقیت برای ما شهرت یا ثروت بیشتر است.اگر چه این افراد وسیله های مختلفی را فدای رسیدن به هدف خود كرده باشند،هنوز هم انسان های عاقل قلمداد می شوند.اما یك انسان خرد گرا نمی تواند به منافع شخصی یا منافع زودگذر بیندیشد و وسیله ای را فدای رسیدن به هدف خود، كند، چرا كه او هم، به اخلاق تكاملی پایبند است و هم درك،شعور و فرهنگ او به مرحله ای رسیده كه می داند، اگر همه افراد جامعه به منافع زودگذر وشخصی خود بیندیشند،منافع اصلی و دائمی جامعه به خطر خواهد افتاد و در نهایت روزی همین به خطر افتادن منافع اجتماعی منفعت های فردی آنها را هم به خطر خواهد انداخت.برای مثال اگر شما از یك شركت تولیدی كشورچین، كه به خاطر پیشرفت های متعدد ما آنها را عاقل می دانیم، در خواست كنید تا از یك كالای مرغوب نمونه نامرغوب و ارزان تهیه كند یا شیر خشك كودكان را با ماده شیمیایی مخلوط نماید،این شركت برای حفظ منافع زودگذر،چنین سفارشی را می پذیرد.اما در یك جامعه خردگرا،افراد جامعه این شعور و درك را دارند كه بدانند دروغ و تقلب در نهایت ضررهایی عظیم تر از منافع زودگذر ایجاد می كند و از نظر اخلاق انسانی مردود است، بنابراین سفارش تولید اجناس تقلبی را نمی پذیرند.
درتابستان سال 1391وقتي قرار شد مردم ايران نسبت به گراني شير پاستوريزه اعتراض كنند و خريد آن را تحريم نمايند،در شهر تهران بيش از دو ميليون پاكت شير فاسد شد.اما در شهر اصفهان ازدحام مردم براي خريد شير بيش از مواقع عادي بود.اين موضوع به اين خاطر است كه مردم اصفهان انسان هاي عاقلي هستند و اين عقل مندي محض به آنها حكم مي كند كه در چنين شرايطي بايد شير بيشتري به دست آورند (منافع فردي).اما يك شهروند ساكن تهران با خود استدلال مي كند كه اگر من به فكر منافع شخصي خود باشم ديگران هم به منافع شخصي خود فكر مي كنند و از اين راه منافع جمعي به خطر مي افتد.به اين طرز تفكر خردگرايي مي گويند.
در مواقعي كه ما بخواهيم بر خرد خود تكيه كنيم و منافع فردي را به روش صحيح فداي منافع جمعي كنيم،با اعتراض،نصيحت يا خنده و استهزاي افراد عاقل مواجه مي شويم.آنان براي ما دليل مي آورند كه يك انسان عاقل نبايد منافع فردي خود را فداي منافع ديگران كند. بخصوص اينكه افراد زيادي بي تفاوت هستند و افرادي ديگر در اين شرايط منافع ديگران را هم فداي منافع خود مي كنند.اما اگر ما به سطحي از آگاهي و خردگرايي رسيده باشيم كه بدانيم ضمانت بقاي منافع فردي،حمايت و تداوم منافع جمعي است،نه تنها از عمل خود پشيمان نمي شويم،بلكه تلاش مي كنيم در حد توان خود به ارتقاي خرد جمعي كمك كنيم.
اگر در يك جامعه خرد جمعي حاكم باشد و اكثريت افراد جامعه خردگرا باشند.چنين جامعه اي همواره از خطرها و بلاهاي اجتماعي همچون استبداد زدگي مصون خواهد ماند.دستاورد بزرگ خردگرايي جمعي براي جامعه،دمكراسي است.اما جوامعي كه در آن خرد نهادينه نشده باشد حتي به زور سرنيزه هم نمي توان دمكراسي واقعي را بر اين جوامع حاكم نمود.
دشمن عقل،نادانی و بی تدبیری است اما دشمن خرد،اصول گرایی،تعصب و جزم اندیشی است.عقل همیشه راه مستقیم می رود و راه مستقیم را راهی می داند كه باورهایش به او القا كرده اند.عقل پیر جهاندیده و كار آزموده است،خطر نمی كند،هیچ نیازی به جستجوی راههای تازه و ایده های تازه نمی بیندو هرچیز تازه ای برای او بیگانه است، عقل سازشكار است و برای رسیدن به منافع خود دروغ می گوید و پس از احساس خطر، دروغ خود را تقیه می كند.عقل نیرنگ و ناجوانمردی را در جای خود زرنگی و تدبیر می داند و هر چیز را به مصلحت خود بداند،انجام آن را توصیه می كند مانند دروغ مصلحتی. عقل تنها و تنها راهی كه خود انتخاب كرده، بر حق می داند و معتقد است،راه بهتری وجود ندارد كه انسان را به حقیقت نزدیك كند.همه اینها به خاطر این است كه عقل انسان را دعوت می كند كه از باورها و اطلاعات گذشته خود پیروی كند تا در زندگی موفق شود.
اما خرد چنین نیست،خرد جستجوگر است،خرد جوان،برنا و دلیر است،پس نمی ترسد،ابتكار و خلاقیت به خرج می دهد و خود را به خطر می اندازد تا راهكارهای جدیدی را بیابد،از یكنواختی و عافیت طلبی بیزار است،جوانمرد است،پیمان شكنی نمی كند و به مصلحت خود دروغ نمی گوید و تقیه را نیرنگی می داند برای توجیه نیرنگ هایی كه قرار است به خود و دیگران بزند.خرد هیچ راه،مسلك و حقیقتی را در جهان یگانه نمی داند،از این رو پیوسته در جستجوی راهها و حقایق جدید است.خرد از شكست وخطا نمی هراسد و هرشكستی را مقدمه پیروزی و خطا را آزمونی برای رسیدن به حقیقت می داند.
یک انسان عاقل قالبی می اندیشد. شیوه ی تفکراورا بزرگترها (خدا، پیغمبر، اولیاءالله، مجتهدین، مادر، پدر….) تعیین می کنند. ازنظر یک انسان عقل گرا یک سلسله چیزها بصورت تابو وجود دارند که او نمی تواند ونباید به آنها نزدیک شود. یک سلسله کتاب ها را نباید بدست گیرد، چه بسا بخواند؛ آدم های خارج ازدین وی نجس هستند واو ازحق هرگونه مراوده با آنان محروم است. دین او ارثی است واو خود را از بسیاری از لذت های زندگی محروم ساخته چون به او چنین گفته اند. درکتاب آسمانی وی (که قرن ها بدون تغییر باقی مانده واغلب متکی به اسطوره های انسان های غارنشین است) تکلیف همه چیزمعین شده است واو نیاز به نقد و انتقاد و استدلال ندارد. بسیاری از چیزها مقدس اند واو تحت همه شرایط باید آنها را محترم بشمارد حتی اگر زندگی وعلم خلاف آنرا به اثبات برساند.او بدون فرمانی از بالا نمی تواند هیچ چیز را به تصوردرآورد. درحالی که برای یک انسان خرد ورز نه تابو وجوددارد ونه تقدس. اندیشه ی او آزادانه به پرواز در می آید. ازنظراو به همه چیز می توان نزدیک شد وهمه چیزرا درمعرض نقد وداوری قرار داد.
خرد همیشه بنیاد و شالوده یك فرهنگ غنی است،اما تنها به كمك عقل نمی توان فرهنگ پویا ساخت چرا كه عقلجامعه ای می سازد در جهت باورهای مختلف قبیله ای و مذهبی كه آن نظام بوجود آمده، محبس گاه انسان های خلاق و مبتكر می شود.تاریخ و تجربه ثابت كرده كه خرد گرایی زمانی بین اندیشمندان جامعه رشد می كند كه جامعه بستر مناسبی را برای خردگرایی فراهم كند،متقابلاً این اندیشمندان خرد گرا هم بر جامعه تأثیر می گذارند و در این حال این اجتماع از حالت ركود و رخوت بیرون می آید و راه تكامل،ترقی و پیشرفت را طی می كند.
پس از ایران باستان، تنها زمان كوتاهی برای دانشمندان ایرانی مجال شد تا از طریق استدلال و بحث و انتقاد بر همه باورهای دینی و اجتماعی، مرحله جدیدی را در شكوفایی علم و دانش آغاز كنند.در زمان مأمون خلیفه عباسی به دلیل اینكه مادر او یك ایرانی و دختر استاد سیس از معلمان و مربیان برامكه بود وقسمتی از حیات خود را در ایران و بین ایرانیان گذرانده بود،علاقه وافری به علم و دانش و بحث های فلسفی و كلامی داشت.او برای استفاده از منابع سرشار علمی و فلسفی یونان و روم،عده ای از ارباب اطلاع را به این بلاد روانه ساخت و از پادشاه روم وحاكم مسیحی سیسیل در خواست كرد تا،كتب سودمند كتابخانه خود را جهت ترجمه نزد او بفرستد و بالاخره با اعزام عده ای از اهل بصیرت به آرزوی خود رسید.به طوری كه مورخین نوشته اند،مأمون پس از ترجمه این آثار،مردم را به خواندن آنها تحریص می كرد و خود از خواندن آنها خرسند می شد.در زمان مأمون استدلال و بحث و جدل پیرامون همه باورهای دینی حتی مقدسات، آزاد بود به این جهت در دل بحث و جدل ها و استدلال ها، گروه خردگرای معتزلی متولد شدند كه همین معتزلیان سرمنشأ دانش و پیشرفت ایرانیان گردیدند.دانشی كه آنان پروردند بار دیگر به اروپا بازگشت و منشأ تحولات جدیدی در این قاره گردید.اما شوربختانه در دوره های بعدی زمامداران و خلفا به شدت با علم كلام و فلسفه و استدلال به مبارزه برخواستند و مانع زایش اندیشمندان خرد گرا شدند و چنین شد كه ایران از قافله علم و دانش عقب ماند و به یك جامعه صرفاً عقلی تن در داد.
امروزه آنچه موجب تفكیك كشورهای در حال توسعه و كشورهای پیشرفته یا توسعه یافته می شود میزان منابعآنها،قدمت تمدن آنها یا استعداد عقلی افراد این جامعه نیست.آنچه وسیله پیشرفت و ترقی را فراهم می كند،فرهنگ غنی همراه با پایبندی افراد جامعه به اخلاق اجتماعی است كه همه اینها بطور كامل به خرد وابسته است و خردگرایی و پایبندی به اخلاق اجتماعی به مدیریت یك كشور وابسته است.دولتی كه در جهت فرهنگ سازی و خردگرایی قدم بر می دارد در مرحله نخست برای تربیت و تعلیم افراد خرد گرا تلاش می كند و به جای پرورش دانش آموزان باورگرا،محصلان استدلال گر و نقاد پرورش می دهد و بستر فكری و اجتماعی مناسبی براینوجوانان و جوانان تهیه می كند تا آنها بدون دغدغه فكری در جهت پرورش استعداد های خود تلاش كنند.به این ترتیب چنین جامعه ای پس از طی یك نسل، نیروی خردگرایی در اختیار دارد كه در ساختن فرهنگ آن جامعه و به دنبال آن پیشرفت و ترقی، نقش به سزایی دارند.
شوربختانه ما در طی حكومت دینی شاهد بوده ایم كه نظام آموزشی به جای پرورش افراد خردگرا،سعی دارد به هروسیله ممكن باورهای دینی را به خورد دانش آموزان بدهد،حتی انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها هم منجر به آن شد كه، واحدهای درسی مربوط به تحكیم باورها در دروس دانشگاهی گنجانده شود تا دانش آموزان و دانشجویان به باور داشتن،تقلید،و تعبد و عقل بی خرد عادت كنند. و بطور پیوسته درگیر كسب مدرك و مشغول فرا گرفتن دروسی باشند كه ذهن آنها را نه تنها استدلال گر و پرسش گر بار نمی آورد بلكه مغز را تنها آماده ذخیره اطلاعات و باورها می كند بدون آنكه چنین ذهنی یاد بگیرد خود منتقد و پرسشگر این باورها و اطلاعات باشد و قدرت خلاقیت و ابتكار داشته باشد.امروزه مسئولین،علومی مانند علوم انسانی را، بسیار خطرناك می دانند و در پی محدود كردن و عقب نگه داشتن دروس این رشته هستند چرا كه بیشتر مطالب كتاب های به روز شده این رشته موجب بیداری خرد می شود.مثلاً در رشته روانشناسی كه علم كاملاً به روز است و مطالب كتاب های آن پیوسته باید با علوم روز مطابقت شود مطالب این كتاب ها متعلق به روانشناسان چند دهه قبل است.حتی در این رشته كتاب علم النفس كه در آن فلاسفه قدیمی معتقد بودند روان انسان غیر مادی و متعلق به روح او است تدریس می شود كه مطالب این كتاب سعی دارد بر تأیید این اعتقاد دارد.
بستر اجتماعی هم به شكلی است كه نوجوانان و جوانان به عاقل شدن و طلب بیشتر منفعت های شخصی بیش از تحقیق و مطالعه و پرورش خرد خویش بها می دهند،چرا كه آنان باور دارند خردگرا شدن در این جامعه بی سرو سامان برابر است با فقر، شكنجه و عذاب روحی نه پیشرفت و ترقی و آرامش.چرا كه در جامعه ای كه نخبگان یا باید خانه نشین باشند یا به كشورهای دیگر پناه ببرند،عاقل بودن راحت تر از خردگرا شدن است.
http://razhayedel.blogspot.de/2010/01/blog-post_14.html