در تاریخ صد سال گذشته، نقش لمپن های جامعه، بعنوان ابزار حکومت برای پیشبرد اهداف سیاسی خود، در حافظه مردم زنده است و از این قشر به زشتی یاد می شود. اقشار لمپن، قربانیان نظام بی فرهنگ و دیکتاتورمنش و ابزار مرعوب و سرکوب دگراندیشان هستند.
امروزه دو جریان از اوباشان فکری و اجرایی در دو قطب مدافعان حکومت اسلامی و سلطنت خواهان، نقش پر رنگی دارند. با وجود تفاوتهای ظاهری میان دو طیف حکومت پیشین و رژیم کنونی، پیوندهای عمیق و ناگسستنی میان آنها وجود دارد.
درگیری برلین و حمله ساواکی های چماقدار در برلین، همچنان در خاطره جامعه آلمان است. “در روز دوم ژوئن ۱۹۶۷، هنگامی که شاه جلوی شهرداری برلین حضور یافت، نزدیک به ۵۰۰ تن از مخالفان وی با سردادن شعار خواستار آزادی زندانیان سیاسی در ایران شدند. طرفداران شاه که اکثر آنها یک روز پیش وارد برلین شده بودند، با سر و وضعی آراسته، مسلح به چماق و لولهی فلزی به جان تظاهرکنندگان افتادند.”
سازماندهی مزدوران در حوادث گوناگون سیاسی در دوران پهلوی ها تا برخوردهای فیزیکی از آغاز حکومت اسلامی و درگیری ها با دانشجویان و بستن دانشگاهها و تسلط اوباشان حزب اللهی و بسیجی و سپاهی در خیابان ها، جلوه های توحش لمپن ها در سرکوب آزادی و آزادی خواهان است. پس از اعلام موجودیت انقلاب “زن زندگی آزادی”، لمپنیسم در ایران و در برونمرز دوباره اوج گرفت، زیرا انقلاب بمثابه آلترناتیوی در برابر حکومت های فردی، آمرانه و دیکتاتورمنشانه دینی و عرفی در ایران و همچنین برونمرز، قد برافراشت. ضرب و شتم، تعرض جنسی، سردادن شعارهای فاشیستی و ادرار بر مزار افراد، عمق حقارت اندیشه و پراتیک را نشان داده است.
این اقدامات، فارغ از دیدگاهها یا مواضع سیاسی و عقیدتیمخاطبین آنها، عملی غیرانسانی و ناپسند است. پذیرش و تحمل تنوع دیدگاهها از اصول بنیادین جوامع مدنی و دموکراتیک است. تاریخ نشان داده که رفتارهای لمپنی و خشونتآمیز در “اپوزیسیون”، مسیری به سوی استبداد و خشونت است. توهین به نام یک هنرمند یا نویسنده، تنها بیاخلاقی و ناتوانی در برخورد با نظرات مخالف را به نمایش میگذارد. تاریخ ایران مملو از چنین رفتارهایی بوده و همیشه ضروری است که زمینه تعامل و گفتوگوی سالم فراهم شود تا جامعه از چرخه خشونت و استبداد خارج شود.
کوشش برای بازسازی نهادهایی مانند ساواک تحت پوشش سلطنتطلبی، شباهت زیادی به گروههای فشاری مانند حزبالله، بسیج و سپاه دارد. این گروههای فشار، با بیگانگی کامل از دموکراسی، فرهنگ گفتوگو و مدارای اجتماعی، پس از حکومت اسلامی، دومین مانع تحقق دموکراسی، آزادی و همبستگی ملی هستند. مخالفت با یک سیاست یا شخص سیاسی قابل فهم است. اما مخالفت در پرتو نقد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سازنده میتواند جامعه را در برابر دیکتاتوری، لمپنیسم و خشونت مصون کند.
انقلاب “زن، زندگی، آزادی” تجلی سیاست، فرهنگ و شعور دموکراتیک و بالغ جامعه ایران است که در تضاد کامل با سیاست و فرهنگ دیکتاتورمنشانه دینی و عرفی قرار دارد. ملت ایران در مسیر نقد دیکتاتوریهای عرفی و دینی، به دوران دموکراسی، گفتوگو و مدارا قدم گذاشته است. اگر جامعه ایرانی نسبت به لمپنیسم حکومتی و برون حکومتی سکوت کند، کنشگران برای دو نظام سلطنتی و اسلامی، در فقدان فرهنگ سکولار دمکراتیک و یک جمهوری مبتنی بر خرد جمعی و اراده آزاد شهروندان، به اعمال خشونت و توهین به مزار افراد ادامه خواهند داد و فرهنگ لمپنیسم را ترویج میکنند. فقر فرهنگی، بی توجهی به فرهنگ مدنی، فقدان آموزش دمکراسی و حقوق شهروندی، نبود نهادهای ازاد و دمکراتیک اجتماعی که در برابر خشونت ایستادگی کنند و ..، عواملی هستند که بستر بازتولید لمپنیسم را فراهم می سازند.
دینباوران و سلطنتخواهان در جامعه ایرانی حضور دارند و آنها که خود را آزادیخواه، سکولار و دموکرات میدانند، باید بهطور شفاف مرزهای خود را در گفتار و کردار با دیکتاتوری و اوباشگری روشن کنند و صف خود را از لمپنیسم جدا سازند. در ایران سکولار و دموکراتیک فردا، تامین آزادی برای شهروندان و حفظ حرمت آنها، بخشی جداییناپذیر از فلسفه سیاسی آزادی، دمکراسی و حفظ کرامت انسانی خواهد بود.
جامعه ایرانی، لمپنیسم و توهین به اشخاص را نمی پذیرد و از اینگونه بی فرهنگی ها بیزار است. ایران فردا با همبستگی جبهه بزرگ وفاداران به ایران، آزادی، سکولاریسم و دمکراسی (طیفی از از مونارشی تا انارشی) ساخته خواهد شد. هدف همگانی ما، آیندهای نیک برای ایران و مردمان آن است و این هدف می تواند بر پایه اصول حقوق بشر و ارزش های نوین سیاسی، فرهنگی و اخلاقی استوار باشد و نه چیز دیگری.
اقبال اقبالی
28.12.2024