از نظر جامعه شناسی و علم تاریخ هیچ کتابی آسمانی نیست. کتاب نتیجه فکر و تخیل آدمی است و دادههای علمی و اساطیری و تخیلی و ادبی توسط انسانها بوجود آمدهاند. به این لحاظ کتاب همیشه یک موضوع برای تحلیل است و به تحلیل هرمنوتیک و ادبی و تاریخی درمی آید. قرآن نه مقدس و نه آسمانی است. در باره قرآن از صد و پنجاه سال پیش در مراکز پژوهشی و دانشگاهی غرب بررسی و تحلیل وجود دارد. در غرب تربیت عقلانی و روشهای علمی تحقیق و برنامههای پژوهشی، منجر به آثار برجسته تحلیلی شده است. البته درکشورهای استبدادزده اسلامی، در میان مردم اسلام زده که از روحیه منطقی تحقیقی بدوراند و در محیط دانشگاهی اسلامی که جعل و خودسانسوری و اسلامگرایی حاکم است، عرضه تحلیل علمی در باره قرآن میسر نبوده و نیست. ولی در فرهنگ غرب از دیرباز بررسی علمی و موشکافانه کتابهای دینی مانند تورات و انجیل و قرآن رایج بوده است و قرآن هم بمثابه یک واقعه تاریخی مورد بررسی قرار گرفته است. در غرب پژوهش در باره دین یک سنت است و عرفگرایی موجود زمینه آرامی برای تحقیق فراهم نموده است. بزرگانی همچون تئودور نولدکه، ایگناز گلدزیهر، اسنوک هورگرونج، توراندرا، سرتوماس آرنولد، مونتگمری وات، آلفردلوئی پرهمار، ماتیو گیدر، فرانسوا دروش، ژاکلین شابی، رژیس بلاشر، از جمله پژوهشگرانی هستند که در باره قرآن و اسلام تحقیق و بررسیهای با ارزشی عرضه کردهاند.
کار پژوهشی علمی در باره قرآن در کشور مسلمان وجود ندارد. ولی به اعتبار درک تاریخی و جامعه شناختی و به اعتبار همه کارهای تحقیقی جدی در غرب، میتوان اعلام کرد قرآن کتاب مقدس نیست بلکه یک کتاب تاریخی است. ایدئولوگهای دینی توهم ساز هستند. ما باید هوشیار باشیم و از توهم انگیزی در اجتماع بپرهیزیم و کار علمی و عقلانی و تحقیقی مشخصه فعالیت ماست. ما میدانیم دین بطور عموم با چهره ایی رازآلود و اسرارآمیز جلوه میکند وبا فریبندگی خود در اعماق ذهن انسانها فرومی نشیند. انسانها با انگیزههای گوناگون به دین چنگ میزنند. ترسها و دلهرههای زندگی، احساس درماندگی و ناتوانی، احساس تنهایی، جستجوی ارزش معنوی، نبود شناخت از طبیعت، ناتوانی فرهنگی، خرافه پرستی رایج، ناتوانی خردگرایی، اشتیاق به زندگی جمعی، ناتوانیهای روانی، ترس از قیامت و غضب الهی و غیره از جمله انگیزه هایی هستند که به دین عملکرد روانشناسانه و اجتماعی میدهد. این تمایل به دین، شیفتگی و تقدسگرایی را در ذهن و روان استوار میسازد. روان آدمی به امنیت نیاز دارد و احساس «تقدس و جاودانگی» دین، آدمی را به آرامش کاذب سوق میدهد. بنابراین تقدس در بیرون آدمی نیست بلکه نتیجه روند روانی و ناخودآگاه آدمی است. خواهش امنیت نزد انسان «تقدس» را تقویت میکند و کارگزاران دینی با ابزارها و تکنیکهای کرداری و گفتاری، عنصر قدسیت را مستحکم میکنند. تمام دستگاههای روحانیت و ایدئولوژی رایج دینی قرنها میگویند و تکرار میکنند: قرآن آسمانی است، قرآن معجزه است، قرآن کلام الله است، قرآن آخرین کلام است، قرآن مستلزم وضوگرفتن است، قرآن نجات دهنده است. ایدئولوژی تکرار شده بر ذهن ناتوان تاثیر میگذارد. بدین ترتیب در تجربه بشری میبینیم که در طول زندگی میلیونها پیام کوچک و بزرگ تکرار میشود تا باور به تقدس قرآن در شخصیت نهادینه شود. باور به تقدس قرآن از تبلیغ تکراری ناشی میشود.
قرآن التقاط و خشونت در تاریخ
قرآن چیست؟ قرآن کتابی است که در طی دویست سال در زمان محمد و پس از محمد تنظیم شد و محصول کار ترکیبی از دین یهود و نیایشهای نصارا و احکام ناشی از جنگهای پیامبر اسلام و سیاستهای خلفای عرب میباشد. قرآن کتاب احکام تعبدی نسبت به الله و رسول او و تاریخ شبه جزیره عربستان و بخشی از اقوام جغرافیای یک گوشه کوچک جهان میباشد که با الگوی قیبلهای و برده داری و خشونت و تبعیض زیستهاند. این دین فاقد فلسفه و پندهای متین و بردباری است و این دین نفی حقوق بشر است. البته این کتاب محصول تاریخ و جامعهای قیبلهای میباشد که قادر به تدوین چنین افکاری نمیتوانست باشد. این کتاب نسبت به سیر افکار و فرهنگ زمان پیش از خود و همزمان خود، یعنی یونانیان و ایرانیان و رومیان عقب افتاده بود و نمیتوانست مفاهیم و پیامهایی داشته باشد که مطابق روح و خواست جوامع پیشرفته تر باشد.
اسلامگرایان همیشه کوشش کردهاند تا به قرآن جنبه آسمانی و جادویی و مقدس بدهند تا بر ذهن عامه تسلط داشته باشند و حقیقت قرآن را پنهان نگه دارند. قرآن یک کتاب عادی است که از نظر فرهنگی بسیار نازل و عقبگرا است و انعکاسی از یک جامعه بدوی خشونتگرا و چپاولگر و غنیمت خواه میباشد. این کتاب از نظر زبانی بسیار مغشوش و آشفته است، ترتیب منطقی ندارد، سرشار از تکرارهای بیهوده است، اشتباههای دستوری زیاد دارد، جملهها بریده بریده است و برخی سورهها با واژه هایی آغاز میشود که بدون معناست. این وضع آشفته و نابسامان قرآن ناشی از سلیقه و اشتباه کاتبان یهودی و غیر یهودی متعددی است که این کتاب را دستکاری کرده و جمع آوری نمودهاند. این کتاب در زمان محمد وجود نداشت و طی دویست سال توسط انسان تغییر یافته و دستکاری شده و تنظیم شده است. بدنبال تجاوز عرب و تشکیل خلافت اسلامی عرب، این کتاب بعنوان منشور سیاسی و حقوقی برای خلافت عربی در یک قلمرو گسترده مطرح میشود. در طول تاریخ این کتاب ایدئولوژیک توسط قدرتمداران و حکام و فقها و آخوندها و ایدئولوگهای مسلمان، به جامعههای گوناگون و نیز به ذهن ایرانیان تحمیل شد و به باور عامیانه تبدیل گشت.
از یاد نبریم که سیاست و قوانین و سنتها و رسوم در جامعه ما برپایه قرآن و دین خشونت بار و نابردبار، پرداخته شدند و این مجموعه بعنوان وسیلهای برای کنترل جامعه و روان و ذهن انسانها مورد استفاده قرار گرفت. بعنوان نمونه قانون اساسی جمهوری اسلام و قوانین جزایی ایران زیر سلطه قرآن است. نوزاد مسلمان از لحظه تولد تا مرگ مورد تعرض همه جانبه دین قرار میگیرد و اعتقاد دینی به تخریب خودمختاری فردی و عقل گرایی مستقل فرد میپردازد. ازخودبیگانگی از همان ابتدا آغاز میشود و دین خشونت و تجاوز بمرور به یک پدیده طبیعی و مقدس تبدیل میشود. ایرانیان دستخوش یک مسخ فرهنگی و شخصیتی دردناک شدند و به فرهنگ خود تا حدودی پشت کردند. فرهنگ میترایی و اوستایی و اساطیری به کنار رفت و قرآن و شیعه گری و خرافات بر ذهن و رفتار ایرانی سوار شد و عقب نشینی و پست روی فرهنگی آغاز گشت. البته فرهنگ دیرینه و ادبیات شعری فارسی در برابر اسلام مقاومت کردند و با تاثیر پذیری از دین، دوگانگی در خود بوجود آوردند. ولی بهرحال جامعه تاریخی و فرهنگی ایران با اسلام بازنده بود و در دل خود گهنگی و خوی استبدادی و تعبد فکری را رشد داد.
در مورد ایرانیان یک نکته دیگر را باید افزود و آن بیگانگی ایرانیان با زبان قرآنی بود. ایرانیان عربی نمیدانستند و کارگزاران دینی این عامل را یک «تقوا» نشان دادند و اعلام داشتند که خواندن قران به عربی صواب دارد. بنابراین نادانی به «تقوا» و به عامل ازخودبیگانگی تبدیل شد. در واقع قرآن تنها منشا شناخت را خود قرآن میداند و خارج از آنرا «کفر» تلقی میکند. ایدئولوژی قرانی احساس گناه در فرد تولید کرده و دوری از قرآن را خطایی مرگبار ارزیابی میکند. قرآن بسرعت انسان را به برده تبدیل نموده و و او را مطیع میخواهد. برای قرآن بهترین بندگان تسلیم شدگان هستند. بنابراین ایدئولوژی قرانی شخصیت مستقل را خرد میکند و قادر است فرد معتقد و با ایمان را به تروریست و جاسوس تبدیل نماید. سورههای قرآن با تکرار ترس و جهنم، انسان را به یک فرد مفلوک تبدیل نموده و او را برای انجام خشونت مقدس آماده میسازد.
آن کسانی را که به اسلام تسلیم نمیشوند بنام کافران به الله دستگیر کنید و دست و پای آنان را به هم بسته و آنان گردن زنید و بکشید. (سوره ۳- آیه ۱۳۵).
هر آنکس که به الله و محمد ایمان ندارد دشمن اسلام است و جای او در آتش جهنم است. آنها را هر جا یافتید اسیر کنید و گردن زنید. (بقره، ۱۹۱).
الله به شما نصرت داد تا آنهایی را که کافر شدهاند گردن زنید و بکشید. (سوره آل عمران- آیه ۱۳۵).
کافران را در هرجا که پیدا کردید آنها را گردن بزنید تا زمین از خونشان رنگین شود. (سوره محمد – آیه ۴).
این احکام قرآنی دستور عملیاتی برای اجرای خشونت و ترور هستند. این احکام همچون فرمان نظامی و مقدس در ذهن مینشیند و روان انسانی برپایه مقوله هایی چون حرام و حلال، گناه و صواب، کفر و دین، جهنم و بهشت، مرتد و مسلمان، رفتار خود را تنظیم نموده و جنایتکاری را به معیار «تقوا» تبدیل میکند. بنابراین تمامی قوانین جامعه ایران اسلامی میگردند و در جمهوری اسلامی کشتار و شکنجه شهروندان یک حق الهی اعلام میشود.
در یک کلام، قرآن کتاب دینی تاریخی و متعلق به یک جامعه قبیلهای و بیابانی است و فاقد ارزش معنوی انسانی میباشد. برای محققین این کتاب سندی برای فهم اسلام در قلمرو جغرافیای عربی در ۱۴۰۰ سال پیش است. این کتاب، التقاطی است و از نگاه هرمنوتیک، قرآن اخلاقیات و روحیات و معیارها و ویژگیهای آن دوران را نشان میدهد. علیرغم این بعد تاریخی، در جامعه امروزی قرآن الهام بخش میلیونها انسان است و تنظیم کننده رفتاری و روانی این بخش از جمعیت جهان است. البته این جمعیت از نظر جامعه شناسی بسیار متفاوت بوده و همه دارای نزدیکی یکسان به این کتاب و تاثیرپذیری یگانه از قرآن نیستند. جامعه ایران نیز در تاریخ خود مناسبات گوناگون با ایدئولوژی قرانی داشته ولی از این ایدئولوژی دینی بسیار متاثر است. این تاثیر پذیری همچون یک بیماری پاتولوژیک عمل کرده و ازخودبیگانگی ایرانیان یکی از نتایج آن است.
انتقاد دائم به قرآن
حال با قرآن چه باید کرد؟ جامعه ایران نیازمند یک جنبش فکری و فرهنگی بزرگ است. یکی از ابعاد این جنبش فکری، توسعه نقد دین اسلام است. ما باید قرآن را در تمام ابعاد مورد انتقاد قرار دهیم زیرا یکی از عوامل انحطاط ما همین باور قرآنی است. اگر اساطیر و فرهنگ خود را نمیشناسیم، قرآن و اعتقاد ناشی از آن، فرهنگ کهن ما را در نزد ما خوار نمود. اگر تمایل به تئوری داروین نیست، قرآن افسانه دینی یهود را به قانون مقدس آفرینش تبدیل نموده است. اگر در جامعه ما فلسفه پیش نرفت، قرآن مانع پیشرفت است. اگر عدم بردباری نسبت به کیشهای دیگر و مخالفان موجود است، عامل خشونت همین آیات قرآن و تاریخ «غزوات» محمد است. اگر امروز آخوندها بر کشور ما حکومت میکنند یک عامل اساسی، همان باورهای دینی به قرآن و شیعه گری است که در ذهن مردم و در سیاست سلطان و پادشاه جایگزین شده بود. یکی از عوامل بیماری جامعه ایران همین احکام قرآنی است که در حکومت و در ذهن مردم قرار دارد. روشن است عوامل عقب ماندگی جامعه چندگانه است و بعنوان نمونه استبداد و هجومهای بیگانه و عقب ماندگی اجتماعی و اقتصادی و کشتار مخالفان و نیز دین اسلام، از اینگونه عوامل هستند. پس همه عوامل عقب ماندگی را باید نقد کرد و در همین رابطه عامل دینی، اسلام، را باید به انتقاد سیستماتیک کشاند. محورهای این انتقاد کدامند؟
یکم، نقد علمی و شفاف دانشگاهی و روشنفکر از قرآن یک ضرورت تاریخی است. قرآن مقدس نیست و فقط اسلامگرایان و افراد ناآگاه چنین ادعایی را دارند. مقدس دانستن قرآن در یک فضای عوامانه که خرد انتقادگر ندارد واقعیتی است. ولی روحیه دانشگاهی و علمی هرگز یک نوشته را به متن مقدس و آسمانی تبدیل نمیکند. متاسفانه دانشگاههای ایران فاقد چنین خصوصیتی هستند ولی در محیط علمی دانشگاهی بررسی انتقادی تمامی ادیان یک امر عادی است. در این روحیه دانشگاهی همیشه افکار و نوشتهها به موضوع تحقیقی تبدیل میشوند و نقد باز میشود. دانشگاهیان ایرانی در خارج کشور بخصوص کسانی که اسلام مسئله تحقیقاتی آنهاست، فرصت آنرا دارند تا نقد خود را تهیه نمایند. البته بسیاری از دانشگاهیان و روشنفکران فرصت طلب و کم جسارت و سیاستمداران گزافه گو به پوپولیسم خطرناک کشیده شدهاند و انتقاد به اسلام و شیعه گری و قرآن را «توهین» به دین توده تلقی میکنند. متاسفانه این درک نازل و پوپولیستی به سقوط فرهنگی جامعه دامن میزند. نقد افکار خرافه گرا و ارتجاعی، «توهین» نیست بلکه بیانگر سلامتی و کیفیت روشنفکری است. پس فرد روشنفکر و دانشگاهی که در این زمینه پژوهش دارند کار انتقادی خود را در باره قرآن و اسلام باید ادامه دهند. مانیازمند ایجاد یک سنت علمی انتقاد به قرآن و اسلام در دانشگاه و محیط روشنفکری هستیم و این سنت میتواند با موج پرتوان ترجمه آثار غربی در نقد اسلام همراه باشد.
دوم، نویسندگان و هنرمندان باید آزادی روحیه خود را علیه خرافه پرستی ادامه دهند و قلم و استعداد خود را فعال نگه دارند. افراد آگاه جامعه تمامی خرافههای امام زمانی و امامگرایی و آخوندیسم را باید مورد انتقاد قرار دهند. این خرافه پرستی و حاملان آن مبلغ قرآن بوده و بشکلهای پنهان و آشکار، ایدئولوژی وابستگی به قرآن را پخش میکنند. بنابراین افراد آگاه و مسئول در تمام رسانهها میتوانند فعالانه خرافه پرستی و خشونت پروری قرآن را به نقد بکشند. عوامل سرکوب و ترس در جامعه فراوانند و کار انتقادی آگاهان همیشه آسان نمیباشد، بنابراین تولید بحثهای گروهی و سازماندهی نشست انتقادی و یا توسعه نقد قرآن و اسلام در شبکههای اجتماعی و رسانهای یک اقدام دلگرم کننده و مهم بشمار میآید. شجاعت و شفافیت دو کیفیت لازم در نقد قران است. بحث بر ایجاد جنگ مذهبی نیست، بحث در باره آزادی نقد دین است. برای اسلامگرایان هر انتقادی برابر با جنگ مذهبی است. ما میدانیم که چنین نگاهی جز یک شانتاژ چیز دیگری نیست. دین اسلام دستگاه اعتقادی توتالیتر است و به همین خاطر خواهان سرکوب نقد از دین است. حق طرفداران آزادی است که از اسارت ایدئولوژی بیرون آیند.
سوم، رسانههای مستقل و مسئول و روزنامه نگاران آگاه میتوانند ابتکارهای بسیار متنوعی برای سازماندهی بحث نقد دین در نظر بگیرند. در سالهای اخیر روزنههای امیدبخشی باز شده است و جامعه ما نیازمند رسانه هایی است که به جنبش فرهنگی پرداخته و تلاش دارند هیولای اسلام و شیعه گری را پس برانند. این رسانهها در کردار به یک تلاش تربیتی و آموزشی روی آورده و نقش جالبی برای بردن انتقاد به اعماق جامعه ایفا میکنند. آموزگاران آگاه نیز در روش آموزشی خود میتوانند به روشهای مقایسهای دست زده و بر بعد جغرافیایی و تاریخی و اجتماعی خاص حجاز تاکید کنند و فرهنگ کهن ایرانیان و فرهنگ جهانی را بیشتر بشناسانند. نشان دادن بی اعتباری داستان «خلقت»، طرح تئوری داروین، تحول جهان ستارگان و انکشاف جهان، تناقض قرآن با حقوق زنان، تضاد قرآن با آزادی و برابری، از جمله مواد روشنگر بشمار میآیند
چهارم، باید فرهنگ خود را با فرهنگهای مدرن جهان و تئوریهای فلسفی و جامعه شناختی و تاریخی و بیولوژیکی و اخترشناسی و تکنولوژیکی و سایر تئوریهای علمی، بیش از گذشته پیوند زد. توجه کنیم که کشورهای مسلمان با فقر و دیکتاتوری و تعصب و تروریسم و تقدسگرایی دینی و عقب ماندگی علمی دچارند و این امر در پیوند با ساختار ذهنی دینی است. البته در دمکراسیهای جهان پدیده دین و خرافه موجود است ولی بلحاظ ساخت سکولار جامعه و تاریخ خودمختاری و شخصیتی انسانها، امور جامعه بر پایه عقلانیت و دانش و فرهنگ و تجربه میگردد. در کشورهای اسلامی تقدیر دینی و جایگاه الله و قدسیت قرآن نقش تعیین کننده دارد. باید از این دین خارج شد و این حقیقت را گفت که ماندگاری در اسلام جز عقب ماندگی و درماندگی خرد نتیجه دیگری ندارد. حکومت ایران اسلامی است، قوانین ایران اسلامی و فقهی است، مناسبات اجتماعی مردمان آغشته به اسلام زدگی است، و تباهیهای جامعه گسترده است. گفتن خروج از دین آسان است ولی امری بسیار دشوار و چه بسا نشدنی باشد. ولی در اینجا منظور آنستکه که قوای فکری روشنفکری و هنرمندانه از ممنوعیت دینی خارج شده و به انتقاد وسیع روبیاورند. دین قرآنی جامعه را فلج کرده و روشنفکر و سیاستمدار را مچاله کرده است. خارج شدن از چنین وضعیتی یک چالش بزرگ است. آزادمنشی فکری در جامعه به فرهنگ انتقادی دامن میزند و این امر پویایی سکولاریسم فکری را درپی خواهد داشت.
روشن است که باور دینی در اعماق رفتار و ذهن آدمی ریشه دارد و یک پدیده بسیار ژرف است. حال این واقعیت مانع مبارزه فکری برای گسترش آزادی اندیشه نباید باشد. حرف من در اینجا با فرهیختگان است. افراد آگاه و روشنفکران آزاد و فرهیختگان ایرانی نباید توسط اسلام و قرآن در فلجی باقی بمانند. آنها نباید به دام نواندیشان دینی و تبلیغات «اسلام رحمانی» بیافتند. قرآن، راهنمای سقوط ماست. جامعه ما به یک فرهنگ سازی بزرگ نیازمند است و این فرهنگ سازی با انتقاد به دین و قرآن گره خورده است.
(جلال ایجادی 2/9/2018).
جامعه شناس دانشگاه فرانسه