خواجه نظام الملک در «سیاست نامه» می گوید یعقوب آهنگ آن داشت تا خلیفه عباسی مکار و نیرنگ باز را بکشد و خاندان آنان را براندازد. خلیفه عرب برای حفظ سلطه خود میان خاندانهای ایرانی اختلاف انداخته و میگفت هر که با خلیفه بجنگد با پیامبر خدا جنگیده است و به جای بهشت، دوزخ را برگزیده است. خلیفه عرب می دانست که یعقوب قصد بیرون راندن او را دارد. ولی علیرغم تهدید و دروغ و نیرنگ، یعقوب کوتاه نمی آمد و به پیشروی خود بسوی بغداد ادامه داد. زمانی که فرستاده خلیفه نزد یعقوب آمد تا او را از پیشروی پشیمان کند، به نماینده خلیفه پاسخ چنین نوشت: «برو خلیفه را بگوی که من مردی رویگرزاده ام و از پدر، رویگری آموخته ام و خوردن من نان جوین و ماهی و پیاز و تره بوده است. و این پادشاهی و گنج و خواسته از سرعیاری و شیرمردی به دست آورده ام، نه از پدر به میراث دارم و نه از تو یافته آمد. از پای ننشینم تا سر تو به مهدیه نفرستم و خاندان ترا بیرون نکنم.». یعقوب لیث به گردآوری سپاه ادامه داد تا دومین حمله به بغداد را سامان دهد، ولی در چنین هنگامی به بیماری قولنج بسال 265 قمری درگذشت. یعقوب لیث از پادشاهان سلسله صفاریان (247-393 قمری) بود. او علیرغم برخی شکستها، کرمان و شیراز و خراسان و خوزستان را تسخیر کرد و در جستجوی پایان دادن به خلافت عرب بود. «تاریخ سیستان» صفاریان را تجسم غرور و میهندوستی محلی میبیند، رهبرانی که برای مدتی کوتاه سیستان را مرکز امپراتوری پهناوری کردند که گستره آن از کابل در شرق تا مرزهای عراق در غرب میرسید. «ابن اثیر جزری» نیز نوشت:«یعقوب خردمند بود و دوراندیش»،«آنچه از رفتار او گفته آمده، گواه فرزانگی اوست.». افزون بر شهامت، خدمت دیگر یعقوب لیث در مورد زبان فارسی بود. برخی مورخان می گویند یعقوب لیث صفار دستور داده بود که در کاخ او تنها به زبان فارسی دری سخن گفته شود و گفتار به زبان عربی دارای مجازات بود. کتاب «تاریخ ایران در دوره صفاریان» از «ترکمنی آذر» می گوید: بعد از فتح ایران به دست عربها، زبان عربی، زبان رسمی و دیوانی شناخته شد. چون صفاریان حکومت قسمتی از شرق ایران را به دست آورند، یعقوب که احساسات وطنپرستی و استقلال طلبی بر او غلبه داشت، به مخالفت با فرهنگ و زبان عربی، که ثمره و نشان غلبه بیگانگان بر سرزمینش محسوب میشد، برخاست.
(جلال ایجادی 28/11/2017).