روشنفکر/ «جلال ایجادی» جامعه شناس و استاد دانشگاه فرانسه است. او از روشنفکران بنام ایرانی است که در نقد جامعه شناختی، نقد هرمنوتیک دین، بررسی ویرانگریهای زیست محیطی ایران و جهان، متخصص میباشد. کتاب آخر جلال ایجادی بنام «جامعه شناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران» در شبکه آمازون قابل تهیه است. تاکنون بیش از صدمقاله، در نقددین و بررسی زیستبوم از او منتشر شده است. نقد هرمونیتیکِ دین از جانب او، مورد توجه بسیاری از ایرانیان قرار گرفته ولی مخالفتهایی نیز از جانب نواندیشان دینی نسبت به او ابراز می گردد. ناگفته نماند که صراحت قلم و گفتار او مثال زدنی است. ازاینرو تارنمای روشنفکر با ایشان گفتگویی صمیمانه داشته که نوشتار پیشرو حاصل این گفتگو است.
شما در طول این سالها ازناقدان بیچون و چرای سنتهایدینی بودهاید،ضرورت این توجه چیست؟
بعد ازهجوم استعماری اسلام به ایران و در طی یک روند تاریخی طولانی دردناک، ایرانیان مسخ شده و ازخود بیگانه گشته و دین دشمنان خود را می پذیرند. این «پذیرش» ساده نبود بلکه بقیمت از دست دادن بخش های مهمی از فرهنگ و سنت های ایرانیان بود و بعلاوه این آسیب هویتی و فرهنگی، ما را باعماق بدترین خرافه ها سوق داد. ملاک ها و سنت ها و باورهایی که در قرآن و ناشی از سرزمین حجاز و مناسبات اجتماعی پست تر بودند، بر ساختار ذهنی جامعه و نخبگان آن مستولی شد. سنت های دینی اسلامی ما را فلج کرده و ما را از میراث فرهنگی خود، دور نمود. باید افزود که آسیب های ناشی از اسلام فقط به عرصه تاریخی محدود نمی شود بلکه جامعه ما را نیز از درست فکرکردن و خردگرایی محروم ساخت. همه این شرایط دردناک یک نقد و مبارزه دایم می طلبد. پیشگامانی در نقد دین عمل کردهاند و ما باید این کار را دنبال گیریم و مشوق آن باشیم. جامعه ای که نقد دین را نمی داند عقب مانده و غیرمدرن است.
نگاه مردم ایران به ارزشهای دینی چطور است؟
جامعه شناسی دین به ما میآموزد که دین ریشه عمیق ذهنی در جامعه دارد. دین را در جامعه نمی توان ریشه کن نمود. ولی با رشد سکولاریسم، با تغییرات متعدد سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و با ارادهای سیاسی و روشنفکری، می توان جایگاه مذهب را در ذهن تغییر داد. البته این امر یک روند طولانی میطلبد. مردم ایران با رفتارها و باورهای روزمره، نشان میدهند مذهبی هستند و در زندگی و در دشواریها به اعتقادات دینی چنگ میزنند. ناخودآگاه و خودآگاه ایرانیان دینی است هرچند که این واقعیت ساختاری، مانع وجود عناصر عقلانی نیست. در جامعه مدرن جهانی شده، گروهبندی های اجتماعی از تحولات متاثر می شوند. مردم به زیارت قبور دینی میروند، به امامان سوگند یاد میکنند، نذر میکنند و سرنوشت خود را خواست خدا میدانند، ولی در همان زمان از تلفن همراه و فیسبوک و علم پزشکی استفاده میکنند. ارزشهای دینی رفتار آنها را جهت و به زندگی آنها معنا میدهند، و در همان زمان همین ارزشها از خلاقیت فردی و استقلال فردی و درخواستهای دمکراتیک مدرن، جلوگیری میکنند. مردم ایران اسلام زده شدهاند، ولی بسیاری از آنها شناخت مشخصی از قرآن ندارند، و در نزد آنان دین بشکل یک رفلکس و واکنش روانی و وابستگی روحی عمل میکند. افزون برآن یادمان باشد که امروز در ایران لایههای اجتماعی زیادی وجود دارند که دارای باور دینی سست میباشند و حتا در ایران، گروهبندی های اجتماعیِ متفاوتی موجودند که ناباور شدهاند.
برخی از روشناندیشان دینی برغم اینکه آنها را به مباحثه و گفتگو فراخواندهاید، از بحث با شما طفره میروند، امتناع ایشان از مباحثه و گفتگو را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا وقت آن نیست که نیروهایی که به جدایی دین از سیاست باوردارند، بیشتر به مباحثه و هم اندیشی روی آورند ؟
من یکی از فعالترین روشنفکران ایران در نقد مذهب هستم. ویژگی کار من با اتکا با معیاریهای آکادمیک، نقد هرمنوتیک و جامعه شناسانه از دین است. علیرغم مخالفتهای بسیار متعدد و موضعگیریهای دشمنانه، از کارم دست بردار نیستم. ما باید شجاعت روشنفکرانه خود را افزایش دهیم. نواندیشان دینی مانند آقای سروش و دیگران، پیوسته مورد انتقاد من بودهاند همانطور که قرآن و اسلام از دیرباز، به نقد من کشیده شدهاند. نواندیشان شیعه، علیرغم اینکه واژه «نواندیش» را به نام خود افزودهاند، ولی دارای بینش کهنه قرآنی هستند و از مبارزه آکادمیک و شفاف هراسان هستند. برای این افراد دین یک اعتقاد و یک رانت است. وارد شدن به مبارزه فکری برای آنها هزینه سنگینی بههمراه دارد. نفع نواندیشان حفظ قرآن و فقه شیعه است، زیرا بقای خرافات در ذهن مردم و بقای تقدس نسبت به دین در ذهن نخبگان، به آنها اجازه میدهد تا از دین بهره ببرند. پذیریش گفتگو درباره دین، خطرات زیادی برای منافع آنها دارد و بنابراین از این مبارزه فکری متضاد و مستقیم میهراسند. بطورمسلم لازم است تا افراد لائیک به هم اندیشی خود ادامه دهند ولی متاسفانه بخشی از افراد لائیک خود در برابر اسلام زانو میزنند و ما را به سکوت فرامیخوانند. بخشی از چپ ها و ملیگراها و جمهوریخواهان، مرا مورد خشم خود قرار میدهند و از مبارزه تحلیلی من از دین بیزارند. اینان خود دستخوش ازخودبیگانگی شدهاند.
خاورمیانه درطول این سالها در شرایط ناگواری بسرمیبرد، نیروهای افراطی بیش از گذشته قوت گرفتهاند، این فرایند را چگونه تعریف می کنید؟
این فرایند آشفته و خطرناک نتیجه عملکرد تاریخی اسلام، مداخلههای غرب بویژه آمریکا و فقدان نیروهای سکولار می باشد. نیروهای مذهبی افراطی منطقه با انقلاب اسلامی ایران حیات تازهای یافتند. وزنه خفه کننده اسلام و قدرتهای استبدادی موجود، همیشه علیه رشد و بلوغ افکار نو اقدام نمودهاند. ساختار اجتماعی و ذهنی کهنه، خودکامگی و رانت نفتی، مانع پرورش فرهنگی و توسعه روحیه انتقادی شد و بنابراین خرافات دینی و الگوی خلافت اسلامی جان تازهای یافتند. مداخله آمریکاییها در عراق اوضاع را آشفتهترکرد و انگیزه نیروهای مذهبی را تقویت نمود. از یاد نباید برد که در این منطقه، جنگ سنی و شیعه در جریان است و رژیمهای عربستان، قطر و ایران فعالانه با پول کلان و تبلیغات عظیم به سازماندهی طرفداران خود میکوشند و بنابراین فضای عمومی منطقه در التهاب مدام بسر میبرد و همه دستهها و جریانهای مذهبی در میدان رقابت و یارگیری حاضرند.
آینده ایران و خاورمیانه را چگونه می بینید؟
تمام رژیم های منطقه با اهرم ایدئولوژی مذهبی و رقابت دینی سیاسی در برابر هم صف آرائی کردهاند. این وضع بسیار خطرناک و در تناقض با منافع کشورهای منطقه است. منطقه از نظر محیط زیستی و نابودی منابع طبیعی و اکولوژیکی در روند تخریبی مهلکی قراردارد. نیروی تکنیکی و اقتصادی منطقه بر پایه نفت و صنایع نفتی و افزایش بودجه تسلیحاتی است. این قدرت نظامی نفتی با عقب ماندگی فرهنگی و خرافات گسترده اسلامی، باتوجه به استراتژی غرب، دورنمای همچنان آشفتهای را ترسیم می کند. اگر حداقل توجهی به منافع کشوری در منطقه میبود و اگر تمایل به برخی همکاریهای همزیستی صلح طلبانه میان مسئولان کنونی فراهم میبود، مردم منطقه شانس بیشتری برای آسایش میتوانستند داشته باشند. حال آنکه رژیمهای مسلمان منطقه همچون عوامل منفی عمل میکنند. همکاری حداقل در زمینه محیط زیستی مانند جلوگیری از افزایش مناطق کویری و مدیریت اصولیتر آب، در راستای نیاز امروز و فردای این کشورهاست، ولی فساد و رانت خواری و عدم لیاقت حاکمان جلوی هرگونه بهبودی را گرفته است. امکان پروژه های فرهنگی بسیاری در این منطقه تاریخی می توانست باشد ولی همه فرصت ها تاکنون به هدر رفته اند. منطقه با استبداد و خرافات اسلامی و جدالهای قومی و مذهبی و تخریب زیستبومی، وضع نابسامان تری خواهد داشت. ایران با حاکمیت مذهبی و خودپسند خود، قادر نیست طرح های مثبت منطقه ای را پشتیبانی کند. هیرمند و هامون در بحران است، رابطه با افغانستان تنش زاست، مناسبات با ترکیه شکننده است، روابط با عراق مغشوش است، مناسبات با عربستان و بحرین و یمن پرتشنج است و همه این اوضاع نگرانی آور هستند و برای مردم منطقه زیان آورند.
آیا سکولاریسم یا لائیسیته می تواند چارهسازِ برونرفت از این شرایط باشد؟
سکولاریسم، روند تاریخی و اجتماعی است که قدرت را از آسمان به زمین انتقال می دهد. سکولاریسم در هدایت زندگی و پیشبرد امور ارزش های آسمانی را کنار زده و استقلال و خودمختاری را نزد انسان توسعه داده و انسان را به نیروی عقل و تجربه می کشاند. لائیسیته یک روند سیاسی است که بر بستر سکولاریسم تکیه میکند و بیان یک اراده سیاسی و فرهنگی برای جدا سازی امر سیاست و حکومت از امر دین می باشد. در فرانسه در سال 1905 قانون لائیسیته به تصویب می رسد ولی جامعه از دیرباز در بستر سکولاریسم قرار گرفته بود. زمانی که جامعه سکولار باشد و به لائیسیته و عقل همگانی و نیروی دمکراسی متکی باشد، سرنوشت خود را بهتر اداره خواهد کرد. البته خطرهای ناشی از کشمکش انسانها و منافع متضاد همیشه خواهد بود، ولی خرد و گفتگو و مشارکت جمعی و تمایل به همکاری، تنش ها را کاهش خواهد داد. آرزوی ما اینستکه کشور ما و کشورهای منطقه در بحران و جدال و جنگ نباشند و مناسبات همزیستی مسالمت آمیز غالب باشد. ولی حکمرانان از جنس ویژه ای هستند و خواهان جدال تنگ نظرانه و هژمونی سیاسی مذهبی می باشند. افراد دمکراسی طلب باید در درون اجتماع فرهنگ دمکراسی و لائیسیته را گسترش دهند و متفکران و فیلسوفان و آزاد اندیشان و جامعه شناسان، باید در نقد دین و خرافات و گسترش فرهنگ آزادفکری بکوشند.
نسبت سکولاریسم و لائیسیته با دموکراسی و اصل مدارا چیست؟
سکولاریسم و لائیسیته همسو و همزاد دموکراسی هستند و بیشتری تاثیرپذیری و تاثیرگذاری را خواهند داشت زمانی که شفافیت و دمکراسی موجود باشد. البته در رژیم دیکتاتوری، لائیسیته می تواند در دستور باشد ولی آن لائیسیته ای مورد نظر ماست که به دمکراسی اتکا میکند. جداسازی دین از حکومت باید متکی بر پرورش فرهنگی و حقوق دمکراتیک شهروندان باشد، جدایی دین و دولت باید فرصتی برای نقش آفرینی شهروندان در اداره جامعه باشد. بنابراین اصل مدارا در دمکراسی یعنی امکان همزیستی باورمندان دینی و ناباوران است، یعنی آزادی اعتقاد دینی و آزادی در نقد دین است. جامعه بر پایه مداراجوئی و بردباری و بر پایه قانون دمکراسی باید بگردد، ولی در مدیریت سیاسی دولت و جامعه، فقط سیاست ناشی از عقل دمکراتیک و تصمیم شهروندان، قابل اعتبار است.
روشنفکر و روشنفکری را چگونه بیان می کنید؟
روشنفکر کسی است که در خدمت قدرت سیاسی و قدرت حزبی نیست، روشنفکر کسی است که نقاد ساختار و ایدئولوژی و دین و قدرت است. هر روشنفکری که تابع قدرت شد ویژگی روشنفکری را از دست داده و به سوی فساد کشیده می شود. روشنفکری که تابع ایدئولوژی می شود، شجاعت فکری و خاصیت نقادی را از دست می دهد و هر چند در مبارزه نسبت به افکار دیگر فعال باشد ولی نسبت به ایدئولوژی خود برده می شود. روشنفکر دینی، واژه ترکیبی نادرست است زیرا در این حالت دین همچون یک جزم مورد قبول است. اینکه افراد دارای نگاهی دینی و مارکسیستی و لیبرالی و ملیگرایی در انتخاب سیاسی باشند، تناقضی با فونکسیون روشنفکری ندارد. مسئله مرکزی حفظ فونکسیون روشنفکری و آزادی از جزمیت ها می باشد.
وظیفه روشنفکر در حال حاظر چیست؟
هر روشنفکری متناسب با سلیقه و نگاهش به زندگی و جامعه، وظیفه خود را مشخص می کند و این وظیفه می تواند چند جانبه و سیال باشد. من جامعه شناس هستم ولی حرفه من نباید در تناقض با خصوصیت روشنفکری من باشد. من زیستبومگرا هستم و فکر میکنم جهان ما در یک الگوی بحرانی قرار دارد. بعلاوه من فکر میکنم جامعه ایران به دلیل تسلط اسلام و شیعهگری دستخوش ازخودبیگانگی است. بحران اکولوژیکی، بحران الگوی اقتصادتولیدی، بحران تمدنی و بالاخره بحران دینگرایی، ما را به کار روشنفکرانه بزرگ و بیسابقهای میطلبد. ما در دوران گذار از تمدن تولیدستاه فسیلی به سوی تمدنی دیگر میرویم، ولی در بستر این دوران سترگ، کشور ما دستخوش ذهنیت اسلام زده و قدرت سیاسی دینی مطلفهای است که سرسازگاری با دمکراسی و آزادی ندارد. برای روشنفکر میدان اندیشه و انتقاد گسترده است، دورنمای آینده ما با مبارزه فکری فلسفی و روشنفکرانه ما، صیقل پیدا می کند.
با تشکرازوقتی که در اختیار روشنفکر قرار دادید؟
با سپاس از شما.
تهیه شده در گروه گفتگوی روشنفکر