در دوران کنونی آیا هر یک از طیف ها در گام نخست، خود را نباید ساماندهی کنند؟ بعنوان نمونه طیف جمهوری خواهان سکولار و سوسیال دمکرات خود در بر گیرنده ده گروه و خانواده سیاسی میباشد. خوب چرا این گروه ها در درون این طیف متحد نمیشوند؟ علت چیست؟ فقدان اعتماد؟ خودپرستی و کیش شخصیت؟ عدم اعتقاد به ضرورت اتحاد ملی؟ ترس ناشی از شکستهای پیشین؟ عدم شجاعت و شفافیت برای طرح اختلاف ها؟ یاس و ناامیدی و دپرسیون رهبران؟ فقدان نخبگان کاریسماتیک و با قدرت؟ فرورفتن در خرده کاری های زیان آور؟ عدم تشخیص محور سیاسی برای پایان دادن به رژیم اسلامی؟ عدم روابط محترمانه و سازنده برای درک مسائل امروز؟ نبود اراده برای همکاری و همدردی؟ نبود نرمش های مناسب در روابط انسانی؟ نبود توافق حداقل؟ نبود برنامه حکومتی؟
روشن است که عوامل روانشناختی و روانکاوانه در رفتار انسانها عمل میکند و انسانها هرگز یگانه نخواهند بود. ولی در عرصه سیاست، نخبگان باید دارای اراده و یک دیدگاه استراتژیک باشند. در میان نخبگان سیاسی اپوزیسیون ایرانی، شخصیت های با کیفیت فراوانند ولی گویا آنها به توانایی خویش توجه ندارند و فوریت زمانه را درک نکرده اند. حکومت اسلامی باید برود و ماندن آن جز گسترش سرطان در جامعه معنای دیگری ندارد. اپوزیسیون ایران دارای مردان و زنان فرهیخته ای است که قادرند قدرت سیاسی را در راستای منافع مردم بکار گیرند. ناتوانی عملی امروز بمعنای بن بست قطعی نیست. باید گره گشایی کرد و این گره گشایی به همدلی و تبادل نظر نیازمند است. جامعه ایران در سقوط است، محیط زیست ایران در نابودی است، وطن فروشان در حال چپاول و ستمگری هستند و دین اسلام نفس ها را گرفته است. در اپوزیسیون دمکراتیک تاکنون کارهای مثبتی صورت گرفته است ولی کافی نیست. نخبگان دلسوز و مخالف این نظام استبدادی میتوانند تلاش های خود را گسترش دهند و از همین امروز با دل و جان مصمم تر شوند. نخبگان داخل و خارج میتوانند از همین لحظه تلفن ها و پیامها و ملاقاتها و گپ ها و کنفرانس ها و میزگردهای خود را فوری و فعالانه در خدمت تغییر سیاسی قرار دهند. در انتظار نباشیم گام اول را برداریم.