به نظر میشل انفره، فرانسوا میتران و چپ سوسیالیستی و چپ بطور کلی با ممنوع کردن فکر، شرایط را برای رشد جناح راست افراطی لوپن آماده ساخت و این جناح با موضوع هایی مانند تروریسم و لانیسیته زمینه رشد خود را فراهم نمود. از نظر او چپ رادیکال و غیررادیکال فرانسه حرفهای نادرستی را تکرار کرده و به دفاع یک جانبه از اسلام پرداخته است
میشل انفره، فیلسوف فرانسوی، در ادامه نظرات خود در نقد ادیان، دفاع از لائیسیته و ناباوری و نیز در ادامه نقد ترورهای اسلامیستی، کتابی را بنام «در باره اسلام» منتشر کرد(۱). او در این کتاب خواهان گسترش یک مبارزه فکری پیرامون اسلام و تروریسم اسلامی است. علیرغم برخی محدودیت ها در دیدگاه میشل انفره، آشنایی با نظرات او بطورکلی و با این کتاب، برای جامعه روشنفکری فرانسه و ایران دارای اهمیت است. بسیاری از روشنفکران و سیاسیون ایرانی در باره اسلام و تروریسم دارای درک محدود «اکونومیستی» و اسلام زده هستند. نگاه میشل انفره دریچه های دیگری را می گشاید. در ابتدا در باره شرایط انتشار کتاب، سپس به توضیح نظریات میشل انفره و در پایان نظر و انتقاد خود به دیدگاه نویسنده را مطرح می کنم.
شرایط انتشار کتاب
در فرانسه نقد دین سابقه طولانی دارد. یکی از دوران برجسته همان دوران فلسفی روشنایی است که فیلسوفان گوناگونی مانند دنی دیدرو، ولتر، دلامبر، مونتسکیو، هولباخ، هلوتیس، به دستگاه کلیسا نقد نوشتند و یا دین و خدا را به انتقاد گذاشتند. در اوایل قرن بیستم مبارزه علیه کلیسا و برای لائیسیته ادامه پیدا کرد و در دوران معاصر نیز مبارزه فکری فلسفی علیه دین ادامه دارد. در شرایط کنونی در فرانسه بخش مهمی از آثار فلسفی منتشر شده به بررسی دین و نقش آن در جامعه اختصاص دارد. در این بستر، انتشار کتابهای فراوانی بویژه در باره منشا اسلام، نقد دین اسلام، تروریسم اسلامی و اثر منفی این دین در عرصه فکری و اجتماعی، جایگاه برجسته ای دارد. در میان نقادان، بدون تردید میشل انفره یکی از فعالترین فیلسوفان فرانسوی در انتشار افکار در باره ناباوری، نقد دین یهود و دین مسیحی و دین اسلام و نقد فلسفی است(۲).
شرایط انتشار کتاب چیست؟ بدنبال تشدید ترورهای متعد اسلامی سال ۲۰۱۵ و از جمله ترور روزنامه نگاران شارلی ابدو در ۱۱ ژانویه ۲۰۱۵ و حمله هوائی ارتش فرانسه علیه مواضع داعش یا «دولت اسلامی» در سوریه/عراق، جامعه فرانسه به حیرت افتاد و این پرسش مطرح شد که علت این ترورها چیست و اسلام در برانگیختن ایدئولوژیک تروریست ها چه نقشی دارد؟ جامعه سیاسی و روشنفکری فرانسوی به دو جناح اصلی تقسیم شد. از یکسو دیدگاهی مطرح ساخت که این تروریسم نتیجه ایدئولوژی اسلام است و فناتیسم مذهبی در پی حمله به دمکراسی می باشد. این دیدگاه مطرح ساخت دولت و جامعه روشنفکری و سیاسی تلاش لازم را در مبارزه علیه بنیادگرایی اسلامی، اسلام سیاسی و نقد این مذهب نکرده اند. این دیدگاه عوامل اجتماعی را در رشد این پدیده فرعی می داند و عدم خوانایی اسلام با دمکراسی و آزادی و تمدن غربی را عامل اساسی می داند. پیشنهاد عملی اصلی این دیدگاه پافشاری روی اصول لائیسیته و مبارزه علیه اسلامیسم در تمام سطوح می باشد. از سوی دیگر دیدگاه دوم اعلام نمود تروریست ها نتیجه بیعدالتی در جامعه فرانسه و محرومیت توده های مسلمان است و بعلاوه استعمار فرانسه و مداخله غرب در خاورمیانه عامل اصلی در رشد اقدام های تروریستی می باشد. این دیدگاه دوم مطرح می کند مبارزه علیه اسلام مساوی با راسیسم و نژاد پرستی می باشد و حمله اصلی باید علیه کاپیتالیسم و امپریالیسم باشد. این دیدگاه برانست که به اعتقادات دینی نباید انتقاد نمود و همه مسلمانان متحدان در مبارزه علیه کاپیتالیسم هستند.
اینست شرایطی که کتاب «در باره اسلام» در آن انتشار یافت. در چنین بستری سیاسی و مبارزه فکری است که کتاب «در باره اسلام» میشل انفره در آغاز سال ۲۰۱۶ منتشر می شود و دیدگاه دیگری را عرضه می کند. در پی انتشار، بحث های متعددی در رسانه ها و در محیط سیاسی و روشنفکری فرانسه مطرح می گردند.
کجراه چپ های فرانسه
بنظر نویسنده، میشل انفره، فرانسوا میتران و چپ سوسیالیستی و چپ بطورکلی با ممنوع کردن فکر، شرایط را برای رشد جناح راست افراطی لوپن اماده ساخت و این جناح با موضوع هایی مانند تروریسم و لانیسیته زمینه رشد خود را فراهم نمود. سپس نویسنده میگوید کسانی هستند که نمی خواهند واقعیت ها را ببینند و با توجه به دورنمای رمان «تسلیم» از «میشل ولبک»، اگر چنین روندی ادامه یابد، در دومین ریاست جمهوری فرانسوا هولاند «فرانسه اسلامیزه» خواهد شد. این فیلسوف تاکید بر آن دارد که باید در باره اسلام آزادانه فکر کرد و ابراز نظر نمود و هیچ ممنوعیتی نباید وجود داشته باشد.
در نوشتار خود میشل انفره ابتدا سیاست مداخله غرب را مورد انتقاد قرارداده و می گوید این اقدام های نظامی، «جنگ های استعماری معاصر» است. او می گوید رژیم های اسلامی مانند عربستان و ایران و غیره غرب را تهدید نمی کنند. حال زمانی که فرانسه و آمریکا برای کسب مواد زیرزمینی مانند نفت و برای مدل مصرفی خود، به مداخله نظامی دست می زنند، اسلامیست ها به ما حمله می کنند. او می گوید حمله غرب به کشورهای مسلمان انسانهای بیشماری را کشته است و افرادی مانند ریاست جمهوری و روشنفکرانی مانند «برنارد هانری لوی» در تحریک وانجام این جنگ ها دارای مسئولیت بوده اند. از نظر او حمله نظامی فقط زمانی باید صورت گیرد که جنبه «دفاعی» داشته باشد و دارای مشروعیت باشد (برگ ۲۱-۲۲). البته او می افزاید اسلام ماهیت جنگ طلبانه و سلطه گرا داشته و این امر می طلبد تا یک مبارزه سیاسی بین المللی صورت گیرد.
سپس او می گوید نشریه هایی مانند «شارلی ابدو»، «سینه ابدو» و «کانار آنشنه»، آبرو و شرافت مطبوعات فرانسه می باشند و انتقاد و به مضحکه کشاندن دین حق این نشریات می باشد (برگ ۲۷). بعلاوه، انتقاد علیه دین اسلام باید بدون پرده پوشی صورت گیرد. حال آنکه مسئولان سیاسی فاقد شهامت بوده و هر زمان که تروریسم اسلامی عمل کرده بلافاصله جلوی انتقاد از اسلام را گرفته و می گویند «مسئله را نباید قاطی» کرد، نباید مسلمانان «متهم» شوند، نباید به نژادپرستی درغلطید و تروریسم ربطی به اسلام ندارد. حال آنکه طبق نظر میشل انفره این نظرها نادرست هستند و برخلاف این مواضع سیاسی، رابطه مستقیم میان تروریسم اسلامی و اسلام وجود دارد.(برگ ۳۱-۳۲). او می نویسد در فردای ترور روزنامه نگاران شارلی ابدو، برخی روزنامه نگاران قبل از هر چیز گفتند:«مسلمانان اولین قربانیان هستند.» و این روزنامه نگاران یا روشنفکران، همسو با طبقه سیاسی نوشتند: «اسلام ، دین صلح و بردباری و مهربانی است.». به گفته میشل انفری، این افراد در پی مخدوش کردن موضوع اصلی می باشند. بنظر میشل انفره در قرآن سوره ای است که می گوید «در دین اکراهی نیست.» و این امر می تواند برای «اسلام پاسیفیک» یک فرد معتقد و جایگرفته در جامعه و رفتارش مورد الهام باشد، انفره می افزاید ولی افراد دیگری هستند که روی قرآن اتکا می کنند و در حمایت از دینی میپردازند که ضد یهود، ضد زن، ضد همجنس گرایان، جنگ طلب بوده و بنام کتابش قرآن، انسانها را می کشند.(برگ ۴۷).
از نظر میشل انفره، چپ رادیکال و غیررادیکال فرانسه همین حرفهای نادرست را تکرار کرده و به دفاع یک جانبه از اسلام پرداخته و میدان را برای جناح راست افراطی مارین لوپن باز گذاشت. افراد این جناح چپ کیستند؟ فیلسوف چپ گرا «الن بدیو» شارلی ابدو را بعنوان یک روزنامه «نژادپرستانه» معرفی کرده، ترور را «جنایت نوع فاشیستی» معرفی می کند، امری که در فردای یک «انقلاب کمونیستی» ناممکن خواهد بود. «ایمانوئل تود»، جمعیت شناس چپ گرای فرانسوی اسلام را دین یک «اقلیت ستمدیده» معرفی می کند و می افزاید که میلیونها نفری که در ۱۱ ژانویه ۲۰۱۵ برای حمایت از شارلی ابدو به خیابانها آمدند مجموعه ای از افراد «نژادپرست» و «بورژوا» بوده اند. فیلسوف فرانسوی «آندره گلوسمن» نیز اعلام نمود که اولین قربانیان، همان مسلمانان هستند. میشل اونفره می نویسد این چپ به کجراه می رود و باعث رشد راست افراطی است. انفره می گوید در نهایت این مواضع نشان دهنده بازگشت پدیده «مذهب» است که می بایست بدون شتابزدگی و بدون پیش قضاوتی مورد بررسی قرار گیرد.
قرآن، خشونت، اسلام هراسی
اسپینوزا می گفت «نه خندیدن، نه گریه کردن، بلکه فهمیدن». حال بیاییم واقعه ۱۱ ژانویه را بفهمییم. میشل انفره می نویسد در قرآن سوره هایی وجود دارند که افراد را به جنگ و قتل عام مخالفان و سربریدن آنها ترغیب می کنند و پیامبر اسلام محمد، خود، رئیس جنگی بوده و بطور مستقیم در جنگ شرکت کرده است. این سوره ها توجیه کننده خشونت بنام اسلام است. بله در قرآن سوره هایی نیز در باره رحمت و شفقت نیز موجود است ولی خشونت نیز حاضر است. بنابراین دو رفتار مختلف از قران بیرون می آید. خشونت در قرآن فراوان است. حال زمانی که می گوئیم در قران خشونت وجود دارد بما می گویند «اسلاموفوب» یا «اسلام هراس» هستید. (برگ ۵۴ تا ۵۶). قصد این افراد جلوگیری از بحث و حقیقت یابی است. اصطلاح «اسلاموفوبی» در ایران توسط خمینی برای مقابله با مخالفانش ساخته شد و حال این افراد همان اصطلاح را در فرانسه بکار می گیرند.
میشل انفره می گوید «افرادی هستند که فعالانه کینه به اسلام دارند»(برگ ۵۶). ولی افرادی نیز هستند که یک اسلام با آیات پاسیفیک را می پسندند.(برگ ۵۶). او که خود را از این گروه دوم می داند، می گوید: باید روی «اسلام جمهوری خواهانه» که متکی به «ایات پاسیفیک» است تکیه کرد و باید امامان یا پیشنمازها را تربیت نمود و مکانهای نیایش (مسجدها) را کنترل نمود تا به مرکز تبلیغات تروریستی تبدیل نشوند، و همزمان باید علیه ایات جنگ طالبانه بطور واقعی مبارزه کرد.(برگ ۶۶). او می پرسد حال افرادی که چنین بینشی دارند، چرا از جانب عده ای «اسلاموفوب» معرفی می شوند؟ کسانی مانند الن فیکل کروت، میشل هولبک چرا با «چهره اسلام هراس» نشان داده می شوند؟ او می افزاید این افراد واقعیت را بیان می کنند. برای میشل انفره واژه «اسلام هراسی» حربه ایدئولوژیک علیه نقادان دین و اسلام سیاسی است. از نظر میشل انفره خوب است که فرانسه سیاست خاورمیانه ای خود را کاملن تغییر دهد و به مداخله نظامی در کشورهای مسلمان پایان دهد، ولی آیات طرفدار خشونت و کشتار دیگران، در اسلام یک واقعیت است.
او می نویسد تضاد در متن قرآن است: تمایل به پاسیفیک بودن و تمایل به جهانگشایی. چه کسی حق دارد و واقعیت را می گوید؟ «کسانی که در اسلام، عصر روشنایی را تبلیغ می کنند حق دارند.»(برگ ۶۹). و نیز کسانی که تبلیغ اسلام جنگ طلب و جهانگشا را می کنند نیز حق دارند زیرا در قرآن هر دو دیدگاه موجوداست. از نظر انفره «تمام مطلب بر سر انتخاب و نمونه برداری است».(برگ ۷۰). در قرآن هم گرایش به عرفان است و هم تمایل به جهاد. انفره می گوید «حجاب مسئله ای نیست». زن حجاب دار اما پاسیفیک، در برابر کسی که جانبدار سوره های خشونتگرا می باشد، مسئله مهمی نیست.(برگ ۷۲). او می نویسد باید یک «اسلام جمهوری خواه» ساخت(برگ ۷۲). بنظر میشل انفره قرآن هرگز اسلام از سیاست، دین از دولت، جدا نیست بنابراین، تمایل به یک زندگی که متکی بر ایات و احادیث صلجویانه است امر معقولی می باشد.(برگ ۷۳). برای او مسئله اصلی انتخاب و نمونه برداری است و در جامعه امروز انتخاب عناصر همساز با جمهوری امر بسیار مهم است.
برای میشل انفره روشن است که اسلام در تناقض است، ولی کشتار در تاریخ اسلام و متن قرآن وجود دارد. او می نویسد در جنگ خندق زمان محمد، نزدیک هزار یهودی را سربریدند و در قران اعلام می شود :«این کتاب شماست و هیچ شکی جایز نیست.» (سوره دوم) و سپس سوره های متعددی دستور به قتل می دهند. سوره های ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، در قران بارها دستور به قتل یهود و مشرک و مخالف می دهند.(برگ ۸۰ و ۸۱). بعلاوه اونفره قرآن را دربرگیرنده احکام مردسالار و ضدزن می داند و می افزاید قرآن خواهان چند همسری و تنبیه زن می باشد.(برگ ۸۲). انفره می پرسد چرا این واقعیت ها باید پنهان بماند؟ او تاکید می کند این مضامین همه در قرآن آمده است و آنها، ساخته یهود و مسیحی و صهیونیسم و ناباوران نمی باشد. استفاده از «اسلام هراسی» برای جلوگیری از بیان این واقعیت ها می باشد و این را نباید پذیرفت.
کار فیلسوف، فکر کردن و نه کرنش
میشل انفره می گوید کار فیلسوف حفظ اسطوره و افسانه و فیکسیون و داستان برای کودکان نیست. روشن است که داستان گوئی برای انسانها، آرامش بخش و دلنواز است و آنها را در امنیت و آرامش قرار میدهد و آنها را از اضطراب و پریشانی بیرون می آورد. کار فیلسوف نه حفظ اسطوره بلکه فکر کردن است. ما باید توجه کنیم که دین همیشه به نفع قدرت سیاسی بوده و همه روحانیون از آن سود می برند. فیلسوفی مانند من در جستجوی یک گزینش دمکراتیک و غیرمذهبی هستم. من به یک معنویت غیر مذهبی معتقد هستم که قادر است به روان انسان آسایش ببخشد و در برابر پوچی، خرد و هوش او را تقویت کند.(برگ ۹۰-۹۱-۹۳). میشل انفره می افزاید مسئله اسلام جهانی و جنایت ۱۱ ژانویه یک حادثه عادی نیست، بلکه در رابطه با منطق ژئوپولیتیک و نظام جهانی قابل فهم است. این امر، بیانگر تصادم تمدنها و بطور مشخص تصادم میان تمدن اسلام و تمدن غربی است. ولی ساده لوحی خواهد بود که هر یک از این تمدن ها را یکپارچه فرض کنیم. در غرب «امپریالیسم آمریکا» نیز وجود دارد و در تمدن اسلامی سوره های قرآنی و داعش و سربریدن ها هم وجود دارند. فیلسوف نمی تواند این واقعیت ها را پنهان کند.
میشل انفره می گوید برای چپ و چپ افراطی فرانسه و مارکسیستها امروز دفاع از اسلام مطرح است، آنها حتا مانند کارل مارکس که دین را افیون می دانست عمل نمی کنند. این چپ ها می گویند اسلام علیه دشمن من یعنی سرمایه داری هستند پس اسلام یاور من می باشد. (برگ ۱۰۰). در ادامه همین طرز فکر است که برخی متفکران چپ در گذشته و حال، فعالیت های نژادپرستان یا ضد یهود را مورد حمایت قرارداده اند: «ژان پل سارتر» از «سپتامبر سیاه » حمایت می کرد، «ژان ژونه» که تمایلاتی به هیتلر داشت از فعالان فلسطینی که ترور می کردند حمایت می کرد، «رژه گارودی» وقتی از حزب کمونیست اخراج شد به دفاع از «رویزیونیستها»، که کوره های آدم سوزی هیتلری را نفی می کردند رسید، «ژان لوک ملانشون» از احمدی نژاد و شاوز حمایت می کرد. اسلام بر پایه آیات متعدد علیه حقوق زن است و مرد را بر زن ارجح می داند ولی چپ به فمینیسم پشت می کند و دینی را مورد حمایت قرار می دهد که ضد حقوق زن است. این رفتار نزد چپ ها، تحقیر ارزش های برابری است، تحقیر عصر روشنایی است، تحقیر دیدرو، ولتر، هولباخ، کندورسه، روسو، مونتسکیو و کانت است. (برگ ۱۱۰). میشل انفره می گوید :«چپ اسلاموفیل است»، ضد یهود، ضدلائیک و مستبد است و در برابر فلاسفه می ایستد.(برگ ۱۱۱). اسلاموفیل کسی که به حمایت از اسلام دست میزند و نمی خواهد از آن انتقاد کند. همین چپ به جامعه می گوید به اسلام انتقاد نکنید و چشم خود را بر آیات ضدعقل قرآن ببندید. قرآن می گوید:«این کتاب شماست و در آن شکی نیست.»(سوره دوم، آیه ۲). نویسنده می گوید «معتزله» خواهان فکر کردن بود، «ابن رشد» در جستجوی حقیقت خارج از نظام دین بود. گفتن اینکه این کتاب شماست و در آن شکی نیست یعنی استبداد در فکر. امروز باید در باره دین فکر کنیم، باید رفتار فیلسوفانه داشته باشیم، ولی کسانی هستند که چنین چیزی را نمی خواهند و انها از فیلسوفان جدا می شوند.(برگ ۱۱۷).
چه باید کرد؟
میشل انفره می نویسد اسلام جهانی شده و بشکل «امت» عمل می کند. علیرغم جنگ ها و تضادهای درونی مانند جدال شیعه و سنی، اسلام امتی بوده و اسلام سیاسی از آن بهره می جوید و پروژه سیاسی قدرت را مطرح می کند. در برابر این پروژه چه باید کرد؟ در فرانسه دو موضع وجود دارد: یک موضع که واقعیت را فراموش کرده و لائیسیته را به ایدئولوژی «لائیسیسم» تبدیل می کند. موضع دوم اصول لائیسیته را به فراموشی می سپارد؛ این موضع اسلام زده است و گوهر دین را برای رهایی ستمدیدگان از تسلط سرمایه می داند. بخش مهمی از چپ ها از همین اسلام ایده آلیزه و غیرتاریخی شده و ایدئولوژی شده حمایت می کند و دورنمای انقلابی علیه سرمایه را بر این پایه قرار می دهد. انفره می نویسد در برابر این دو موضع، یعنی لائیسیسم و اسلامزده گی، من موضع سومی دارم.
بنا به نظر میشل انفره در فرانسه باید یک قرارداد اجتماعی با اسلام در نظر بگیریم. (برگ ۱۲۶). اسلام باید به نمونه برداری دست زده و در قرآن و حدیث و زندگی پیامبر و تاریخش، آنچه با ارزش های جمهوری خوانایی دارد را انتخاب کند. اگر این تعهد از جانب اسلام پذیرفته شود، در چنین حالتی نظام جمهوری فرانسه باید آنچه در وظیفه اش می باشد عرضه کند. باید پیشنماز تربیت کرد، باید به آنها حقوق داد، باید مبلغان را زیر کنترل گرفت تا علیه جمهوری عمل نکنند، باید بودجه برای ساختمان مساجد در نظر گرفت و باید امنیت مسلمانان را تضمن نمود. در این قرارداد اسلام از جنگ دست برمیدارد و جمهوری به «اسلام فرانسه» امکان زندگی لازم را می دهد.(همانجا). در بخش پایانی میشل انفره می نویسد:« اسلام محکوم است ، نه به اینکه تسلیم باشد، نه به اینکه پیروان خود را به تسلیم دعوت کند، بلکه محکوم به یک کاری فکری است.»(برگ ۱۲۸). میشل انفره می نویسد فرانسه باید به سیاست نواستعماری خود پایان دهد و میان داعش و دولت فرانسه باید قرارداد آتش بست به امضا برسد.(برگ ۱۴۷). او می نویسد باید بمباران قطع شود تا ترورها در فرانسه متوقف شود زیرا کشورهایی که در بمباران شرکت ندارند مورد هدف تروریسم داعش نیستند. (برگ ۱۵۹). برای مذاکره محدودیتی نباید باشد زیرا با دشمنان و در جنگ باید مذاکره کرد. بنابراین برای میشل انفره باید قراردادی در داخل و خارج در نظر گرفت. در داخل کشور، قرارداد بین «اسلام جمهوری خواه» و جمهوری فرانسه از یکسو و در خارج قرارداد صلح با دشمنان از سوی دیگر.
ارزیابی کوتاه پیرامون کتاب میشل انفره
آنچه در بالا آمد نظرهای فیلسوف فرانسوی میشل انفره در باره اسلام و تروریسم اسلامی و نقد به چپ و سیاست خارجی فرانسه بود. آنچه که در این کتاب آمده از نظر من در چند مورد قابل بررسی است:
یکم: در زمانی که در فضای روشنفکری و سیاسی فرانسه، روحیه اسلاموفیل غلبه داشته و در برابر اسلام سیاسی و دین اسلام، روشنفکران کوتاه آمده و هراس از نقد دارند، این کتاب جسارت داشته و به استقبال بحث متضاد و با صراحت می رود. سانسور و خودسانسوری در برخورد به اسلام سنگین است و بازکردن انتقاد در این فضای اسلاموفیل امر ساده ای نیست. مبارزه فکری و شجاعت روشنفکری باید این فضا را بشکند و میشل انفره نقش بسیار مثبتی در این زمینه بازی نمود. ملتی که فاقد روشنفکر با جسارت و نقاد دین است در تاریکی می ماند. اسلام در این جامعه بحران ساز است و به ویرانگری اندیشه ادامه می دهد. کار روشنفکر آزاد اندیشیدن است.
دوم: این کتاب بیشتر جنبه سیاسی داشته و ابعاد فلسفی آن بسیار ضعیف می باشد. نقد مواضع نادرست چپ و کرنش چپ در برابر اسلامیسم و انتقاد از سیاست خارجی فرانسه و غرب بعنوان سیاست نواستعماری برجسته است. نظر من بر سر نفی مطلب سیاسی نیست ولی یک فیلسوف می تواند ابعاد فلسفی و تئوریک قدرتمندی در تحلیل هرمنوتیک اسلام و قرآن نشان بدهد و نقد اسطوره دینی را در جامعه برجسته نماید. او باید بر تربیت جمهوری خواهانه همه شهروندان و بویژه مسلمانان فرانسه تاکید کند و عوامل ایدئولوژیک و روانی درجازدن فکر مسلمانان را بازشکافی نماید. او می تواند ریشه تمایل خجالتی یا اشکار روشنفکران فرانسوی به اسلام را بازشکافی کند. او میتواند ناهنجاری ها و دشواری های جدید ناشی از اسلام در جامعه مدرن را به تحلیل بکشد. او میتواند تضاد ایدئولوژی اسلامی را با ذهنیت آزاد مورد بررسی قرار دهد.
سوم: نشان دادن خشونت قرآنی در آیات و نیز ضدیت آیات با حقوق زنان، به شفاف شدن بحث کمک می کند. میشل انفره نشان می دهد که برخلاف تبلیغات چپ اسلام زده و سیاسیون فرصت طلب و برخی محافل مطبوعاتی بازارسنج، تروریسم با دین اسلام رابطه مستقیم دارد و نمی توان ادعا نمود که اقدام تروریست ها ربطی به دین اسلام ندارد. من می افزایم تروریسم ریشه های متعد دینی، ایدئولوژیکی، روانی، اجتماعی، مافیایی، داخلی و بین المللی دارد. تروریسم اسلامی بطور عمده دارای طبیعت ایدئولوژیک و سیاسی و خواهان جنگ تمدن ها است. برخلاف تئوری های برخی جامعه شناسان فرانسوی و ایرانی که ظاهر علمی بخود گرفته و فقر اجتماعی و دوران استعمار را عامل اصلی ایجاد تروریسم می دانند، من بروی عوامل ایدئولوژی دینی و جهادیسم و شبکه های سلافیسم و عقب ماندگی فرهنگی، در ایجاد این تروریسم اسلامی پافشاری می کنم. اگر به ترورها از آمریکا تا اروپا و آفریقا و خاورمیانه نگاه کنیم اغلب تروریستها از موقعیت شغلی برخوردار بوده و برخی از آنان از طبقه مرفه اجتماعی بوده اند و بعلاوه از امکانات پرتوان مالی و نظامی برخوردار بوده اند. بطور مسلم تروریسم دنبال سربازان مزدور و پرحقارت است. پریشانی های خانوادگی و پاتولوژیکی و عقده های سکسی و شکست ها نیز در آماده سازی و رفتار تروریست ها تاثیر دارد. خط قوی در انگیزه تروریست های اسلامی الگوی غزوات محمد، آیات قرآن، تاخت وتاز دین اسلام، فضای روانی و تبلیغانی و انترنتی اسلامی، کینه جوئی علیه دمکراسی و ترقی و ضدیت با فرهنگ آزادانه و حقوق بشری است. نخبگان اسلاموفیل، ما را به کجراه می برند و قادر به درک قدرت انگیزه ذهنی و ایدئولوژی و دینی در انسان نیستند. برای آنان سوبژکتیویته در برانگیختن افراد بی معناست. به این لحاظ نیروی فکری این اسلاموفیل ها بجای نقد طاعون ایدئولوژیکی و بمبگذاران، بیشتر در پی جلوگیری از انتقاد به دین بوده و لائیسیته را به نقد می کشند. آنها خواهان تروریسم فکری می باشند. تروریسم فکری یعنی جلوگیری از انتقاد به قرآن و اسلام. تروریسم فکری یعنی دفاع از «دین توده ها» و «احترام» به دکترین خرافه و خشونت بار و مخالفت کردن با انتقاد علیه تمامی این پدیده های دینی و رفتاری در جامعه.
چهارم: علیرغم شجاعت میشل انفره در انتقاد به اسلام، باید از محدودیت دیدگاه او صحبت کرد. او از «اسلام جمهوریخواه» حرف می زند. بله بطور مسلم شهروندان مسلمانی که صلح طلبند و پاسیفیک هستند بسیارند. ولی در قرآن و سنت پیامبر محتوای همسو با جمهوری خواهی وجود ندارد. اونفره یک عنصر را از آیات جدا کرده و فکر می کند می تواند از آن مشی ساخت. او می نویسد که در قرآن آمده «اجبار در دین» نیست. ما می دانیم این نکته تمامی آیه نیست (به مقالات متعدد من در باره قرآن رجوع شود(۳) و بعلاوه در قرآن فقط یک دین پذیرفته می شود و در این منطق، ناباور و منافق و مرتد و یهودی و مشرک و نصارا باید به جهنم بروند. در واقع ما، یا با ساده لوحی میشل انفره مواجه ایم و یا میشل انفره در حال «گول زدن» اسلامیست ها می باشد. در دو حالت، او در اشتباه است. ساختار ایدئولوژیکی قرآن متمایل به اطاعت بردگی وار از الله و نفی شخصیت فردی شهروندانه است. خوشبینی ساده لوحانه است اگر در این ایدئولوژی توتالیتر قابلیت جمهوری خواهانانه جستجو نماییم. باید شهروندان قدرت اندیشه پیدا کنند و خود را در خارج از چارچوب قرآنی و بر پایه یک فرهنگ مترقی قدرتمند سازند. اسلام نمی تواند جمهوری خواه باشد. بعلاوه، مذاکره کردن با دشمن قابل نفی نیست، ولی پیشنهاد میشل اونفره مبنی بر مذاکره با داعش، یک ساده لوحی کامل است. تروریسم اسلامی یک جریان جهانی است که تمام هدف اش ایجاد جنگ علیه تمدن دمکراسی است. بحث بر سر نفی مداخله استعماری و نفوذی غرب و اثرات نکبت بار آن نیست، مداخله غرب در عراق و لیبی فاجعه آور بود. ولی مداخله نظامی باشد یا نباشد، برای بنیادگرایی اسلامی تمام بهانه ها جهت ادامه جنگ و ایجاد اغتشاش و آدم کشی معتبر است.
پنجم: وظیفه جمهوری لائیک، اسلام سازی نیست. بلکه وظیفه دولت لائیک دفاع از منافع عمومی و پرورش شهروند است. اینکه شهروندان در عرصه دینی چه رفتار خصوصی می خواهند داشته باشند، مسئله خود آنهاست. دمکراسی به همه دینداران اجازه می دهد تا ایمان خود را تجربه کنند. میشل انفره از «اسلام فرانسه و جمهوری خواه» صحبت می کند. اگر رژیم جمهوری در غرب باید «اسلام جمهوری خواه» بسازد، این امر را با چه کسی یا چه نهادی یا کدام اتوریته، باید مورد مذاکره و سازماندهی قرار داد؟ کدام نماینده، مشروعیت قانونی یا حتا دینی خواهد داشت؟ اگر گفته شود «اسلام فرانسه»، پس چرا کاتولیسیسم فرانسه، پروتستانتیسم فرانسه، یهودیت فرانسه، بودائیسم فرانسه، کنفسیوسیسم فرانسه، شینتوئیسم فرانسه، متدودیسم فرانسه، بهائیت فرانسه، هندوئیسم فرانسه، گفته نشود؟ چرا در میان این همه دین و آئین، اسلام جایگاه ویژه دارد و مهندسی خاص می طلبد؟ مسئله، مزاحمت و بحران سازی اسلام است و ما میدانیم که این امر از ماهیت ایدئولوژیکی و هژمونی طلب اسلام برمی خیزد. بنابراین شهروندانی که در این اعتقاد دینی هستند باید تلاش کنند و خود را مطابق فرهنگ جمهوری خواه و دمکراسی طلب نمایند و بر آنهاست تا دین خشن خود را مهار کنند و برآن انتقاد آشکار وارد کنند و نیز بویژه وظیفه نخبگان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مسلمان است تا رفتارهای مدرن و سکولار را در جمعیت دینی خود ترویج کنند. دولت مدرن باید به سکولاریسم و لائیسیته به عنوان امر محوری توجه کند. در دمکراسی همه افراد جامعه، ناباور و باورمند، در دین خود آزادند. دولت از منطق امتیازدهی به یک دین باید خارج گردد. امری شخصی را به امر دولت نباید تبدیل کرد.
ششم: انتقاد میشل انفره نسبت به چپ فرانسه بعنوان نیروی اسلاموفیل، کاملن بجاست و البته همین انتقاد را نیز به چپ ایران و روشنفکران ایرانی می توان بسط داد. ولی ریشه این کرنش در برابر اسلام و مشخصات ضدزن و ضدیهودی آن، در کجاست؟ چپ ایدئولوژی زده و ناتوان از تحول فکری و ازخودبیگانه، همیشه در برابر اسلامیستها کوتاه می آید و بطرز شگفت انگیز با اسلام سیاسی یا اسلام توده ها نزدیک می شود. جامعه شناسان و روشنفکران و روزنامه نگاران و سیاسیون اسلاموفیلی که علیه لائیسیته یا علیه «لائیسیته افراطی» مبارزه می کنند و بجای محکوم نمودن تروریسم اسلامی و مبارزه علیه فناتیسم، جامعه دمکراتیک را مورد حمله اصلی خود قرار می دهند فراوانند. میشل انفره که خود را چپ آزادمنش میداند، از این چپ اسلاموفیل ناامید است.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه پاریس
ــــــــــــــــــــــــــــــ
۱-Michel Onfray, « Penser l’Islam », éd, Grasset, 2016, Paris.
۲-Michel Onfray : « Traité d’Athéologie », « Cosmos », «l’ordre libertaire, la vie philosophique de Camus », «le Crépuscule d’une idole, Affabulation freudienne »…
۳- Idjadi, Jalal : « le philosophe, Michel Onfray, la critique de l’islam et du terrorisme ».
جلال ایجادی، «جامعهشناسی آسیبها و دگرگونیهای جامعه ایران».
http://www.handsmedia.com/books/?book=sociology-of-fractures-and-changes-in-iranian-society
گویا