هرمنوتیک قرآن و جامعه شناسی آن
شناسنامه اسلام قرآن است و این شناسنامه، یک سند تاریخی و التقاطی و سیاسی و دینی است که طی دویست سال تهیه و تنظیم شده است. قرآن رایج و رسمی کنونی محصول رویدادهای بسیار متنوع تاریخی است. این قرآن بطور قراردادی یگانه نوشته «مقدسی» است که همه مسلمانان آنرا کتاب راهنمای خود می دانند و می توان نتیجه گرفت که این سند نزد همه مسلمانان ارزش یگانه دارد. علیرغم این عامل تعریف کننده، همه مسلمانان تعریف مسلمان بودن خود را به قرآن محدود نکرده و اسناد و سنت های دیگری وجود دارد که مقام آنها در سلسله مراتب ارزشی، چه بسا از مقام قرآن بالاتر قرار می گیرند. بعنوان نمونه نزد گرایش اهل سنت، شیعه دوازده امامی، علوی ها، عرفا، دراویش، زیدیه، ایزدی ها، قرآن دارای اهمیت یگانه ای نیست. حتا فراتر از این گروهبندی ها، در نزد شیعیان دوازده امامی، همه دارای یک نگرش به قرآن نیستند زیرا گروهی آنرا کلام ازلی و الهی می داند، گروهی دیگر آنرا رویای پیامبر ارزیابی می کند، گروهی دیگر آنرا سخن خداوند در عالم انسان می خواند.
بدین لحاظ از زمان پیدایش اسلام تا کنون ما با اسلام های متفاوت مواجه بوده ایم بنحوی که نه تنها اعتقاد به قرآن، بمثابه پایه یگانه و منشور این دین، همیشه مورد اختلاف نظر و جدال بوده است، بلکه بعلاوه گروهبندیهای اسلامی به سنت ها و مبانی و رفتارهایی اعتقاد دارند که مورد مخالفت یا حتا نفرت و لعن دیگر مسلمانان است. اهل سنت شیعیان را مورد تمسخر قرار داده و گاه آنان را از جنس خرافه پرست شیطانی تلقی می کنند. شیعیان دوازده امامی اهل سنت را منحرف دانسته و خلفای مذهبی آنان مانند عمرابن خطاب را به مترسک تبدیل کرده و آنرا به آتش می کشند. دین در تاریخ بشریت با مراسم و آداب و باورهای محلی و فرهنگی تلفیق شده و رنگ بومی می گیرد. یهودیت و مسیحیت و اسلام پیوسته در طول تاریخ تابع تاثیرات محلی بوده اند و به این لحاظ اختلاف و تناقض در برداشت و اجرای دین فراوان است.
از نظر هرمنوتیک، تاریخ تکوین قرآن، تاریخ متنوعی از دوران پیش از اسلام و دوران محمد و دوران دویست ساله پس از مرگ محمد است. افزون بر آن، تمام قلمرو اسلامی در یک تاریخ متضاد حرکت کرده و در شکاف فکری و فرهنگی بنیادی قرار داشته و امروز هم بدور از خیال بافی ها و تخیلات، همین گسستگی ها و شکافها و تناقض ها با شدت بیشترادامه دارند. در زمان آغازین و در زمان تصرفات استعماری اولیه، میان مکه و مدینه و کوفه و دمشق و خراسان، جدایی بزرگ فرهنگی وجود داشته است. در آن زمان فرهنگ خراسان با فرهنگ قبیله ای و بیابانگردی مکه بسیار متفاوت بود. امروز چه نزدیکی و مشابهتی میان تهران و ریاض و جاکارتا و کراچی و مراکش و قاهره و داکار و صنعا، وجود دارد؟ البته خیالپردازی و فانتاسم های روانی و ایدئولوژیک در گفتمان فراوانند، ولی شاخص های جامعه شناسی و روانی و فرهنگی و دینی بسیار متضادی این شهرها را از یکدیگر جدا می کند و اسلام ها را متمایز می سازد. گفتار در باره وحدت اسلامی جز در سطح تبلیغات و دیپلوماسی، از واقعیت دور است. باید پرسید یک شهروند تهرانی تحصیلکرده با زیربنای فکر ایرانشهری و کورش و نوروز و اسطوره «حسین مظلوم» و نیز با ذهنیت جهانگرا و انترنتی و مخالفت با آخوندیسم و تمایلش به آزاد ی طلبی، با یک شهروند قاهره ای که تمام زندگی اش در قرآنخوانی و اذان خواندن شبانه روزی و سنت پررنگ سنی و امتی و ذهنیتی که با تقدسگرایی دینی عجین شده است، چه خط مشترکی دارد؟ کدام روانشناسی یگانه ای در ذهن و روان آنها عمل می کند؟ هیچ. ولی اگر از آنها پرسش شود که آیا مسلمان هستید، آنها خواهند گفت: بله مسلمانیم. این پاسخ یک خیال انگیزی دینی است. از نظر ساختار روانی و تربیتی و خانوادگی، ما با دو روان مختلف و دو ناخودآگاه هویتی متفاوت روبرو هستیم، ولی نیرنگ ایدئولوژیکی و جذابیت کاذب دینی و خود شیفتگی افسانه ای اسلامی، آنها را همسرنوشت معرفی میکند. ذهنیت ها در ساختار کاملن متفاوت هستند ولی این دو ذهنیت که دین خو و ازخودبیگانه هستند، با نوعی پریشان احوالی، فاصله های فرهنگی و روانی واقعی را ملغی می کنند.
مجتهد شبستری در توهم و تاریک اندیشی
با توجه به آنچه گفته بنابراین قرآن دارای پیام مشخص است و خود در روند تاریخی متفاوت ساخته شده است و بعلاوه مطابق شرایط و تاریخ و فرهنگ و سنت و سیاست جوامع گوناگون، اسلام های متعددی مطرح بوده و عمل کرده اند. در طول این تاریخ تجربه شده، متن قرآنی که امروز در همه جا رایج است، متنی خشونت بار و تبعیضگرا و نامطلوب بوده و پایه ای برای اصلاح جامعه نمی تواند باشد. جامعه از قرآن بیمار است. درست است که در تاریخ اسلامهای گوناگون بوده اند و داعش و خمینیسم هم در این تنوع قرار دارند. ولی تاکید دارم که این جریانات نزدیک ترین پیوند را با روح قرآن دارند. مطالعه قرآن براحتی بینشی را برجسته می کند که امروز در جریانات بنیادگرا متجلی شده اند. تمام جریانات سیاسی اسلامی و ایدئولوژیک که الگوی اسلام را پیشه کرده اند در بینش و کردار به تائید غزوات محمد و استعمار اسلام گرویده اند. علیرغم این بن بست ساختاری، نخبگان اصلاح طلب دینی در جهان اسلام و از جمله در ایران تلاش کرده تا اسلام «راستین» را معرفی نمایند. در ایران بدنبال طرح ایدئولوژیک علی شریعتی و طرح اسلام عرفانی عبدالاکریم سروش، محمد مجتهد شبستری با طرح هرمنوتیک قرآن به این نتیجه رسید که اسلام دارای کمبود است و باید حقوق بشر بدان افزوده شود. تلاش مجتهد شبستری ناشی از این امر است که جریانات بنیادگرا مانند داعش آبروی اسلام را برده و حتا کسانی در حکومت ایران دارای تفکر داعشی هستند، بنابراین اسلام یا فقها باید خود را منطبق با جهان مدرن کنند. اشتباه اساسی مجتهد شبستری در کجاست؟ او باشتباه ماهیت اسلام را تحول طلب ارزیابی می کند و اصرار در ذات خوب اسلام دارد و سپس دست بدامان دستگاه شیعه می شود تا آیت الله ها مدرن شوند.
مجتهد شبستری در تلاش برای بیرون رفتن از بن بست است. تاریخ معاصر در خاورمیانه و از جمله تاریخ جمهوری اسلامی نشان داده است که هر خیزش اسلامی منجر به فصل دیگری از خشونتگری شده است و هر گروه بنیادگرا توجیه اقدام تروریستی را متکی بر تجربه پیامبر و مضامین قرآن می کند. مجتهد شبستری به این امر آگاه است ولی تا اندازه ای کتمان کرده و نمی گوید مبنا در چارچوب قرآن و غزوات محمد است. پنهانکاری یکی از ویژگی های نواندیشان دینی است و آنهم ناشی از میل و خواست آنان است تا دین اسلام را از انتقاد دور کنند. مجتهد شبستری نمی گوید اسلام در تضاد با حقوق بشر است بلکه می گوید اسلام را با حقوق بشر امروزی باید تکمیل نمود و این امر سدی در برابر بنیادگراها بوجود می آورد. محمد مجتهد شبستری در 31 تیر 1393 در بررسی داعش می نویسد فقط اعتقاد به حقوق بشر است که ما را در برابر داعش مستحکم می کند. او می نویسد مبنای داعش «در چهارچوب کلامها و فقههای رسمی اسلامی» است و«این مبناها پادزهر تئوریک ندارد چون همه آنها در چهارچوب همان کلام و فقه مطرح شدهاند و قابل توجیه هستند.»، «پادزهر تئوریک در این باب فقط و فقط به رسمیت شناختن «حقوق بشر» است. به رسمیت شناختن این مبنا که در جهان حاضر هیچ انسانی و هیچ گروهی حق ندارد به نام خدا و یا هر عنوان دیگر با قهر و غلبه قیام کند و نظم سیاسی جامعهها و حکومت آنها را در دست بگیرد و یا بر خلاف رأی اکثریت با استبداد و اختناق آن را در دست خود نگاه دارد.»
مجتهد شبستری دستخوش یک توهم بزرگ است. او می گوید در جهان حاضر هیچ گروهی حق ندارد به نام خدا به قهر روی آورد و قیام کند. یکم آنکه دنیای اهل سنت فاقد یک اتوریته یگانه است و بنابراین حکم واحد شرعی نمی تواند مطرح شود. دوم آنکه سلسله مراتب فقه شیعه و روحانیت اهل سنت گفتار حقوق بشری را قبول ندارند. سوم آنکه قرآن در آیات متعدد پیوسته این شرایط را فراهم می کند تا هرکس و هر گروهی در دفاع از اسلام به قهر و کشتار روی آورد. چهارم اینکه پادزهر در مقابل داعش نقد بنیادی دین اسلام و قرآن است و آموزش سکولار و فرهنگ فلسفی و تربیت روحیه انتقادی لازمه این پادزهر است. روانشناسی ذهنی که اسیر جزمیات اسلامی است بما نشان می دهد که احساسات و ناخودآگاه فرد منکوب ایدئولوژی دینی است و بنابراین واژه ها و ارزش های بیرون از این ایدئولوژی قادر نیستند به اعماق باور دین خویان نفوذ کنند. اصلی مانند حقوق بشر هیچ نزدیکی و همسوئی با کلام قرآنی ندارد زیرا قرآن بر اساس تبعیض است. بنابراین هیچ فرد معتقد و مومنی که بر قرآن استوار و وفادار است، نمی تواند اصل حقوق بشر را بپذیرد. تبهکاران جمهوری اسلامی و داعشی و القاعده و وهابیسم و دیگران، خود را تنها مفسران واقعی قرآن دانسته و اصول قرآن را پایه عمل خود می دانند. قدرت سیاسی و مالی و دینی که در اسلام جمع می باشد، سود و منفعت اش در اجرای احکام قرآنی می باشد زیرا این کتاب توجیه کننده عمل آنهاست.
مجتهد شبستری می افزاید: «همین «حقوق بشر» است که الهی دانان و فقیهان اسلام باید آن را به رسمیت بشناسند و فرهنگ اسلام و مسلمانی را با این اقدام تاریخ ساز توان زیستن و بالیدن در جهان حاضر ببخشند. این است رسالت انسانی و دینی تاریخی ما مسلمانان در عصر حاضر.». توهم دیگر مجتهد شبستری در باره استعداد فقیهان شیعه در فرا گیری از ارزشهای مدرنیته است. تاریخ اسلام و عمل حوزه های فقیهان و چهل سال جنایت و خودکامگی جمهوری اسلامی، برای مجتهد شبستری کافی نیست و ایشان کماکان به پخش توهم ادامه می دهد. او نمی تواند درک کند که فقیهی که حقوق بشر را قبول کند دیگر فقیه نیست. رسالت اصلی فقیهان بازتولید احکام و پخش خرافات شیعه در جامعه بوده و قصد آنها کنترل مردم از طریق ابزارهای ایدئولوژیک دینی و قرآنی است.
بنیاد قرآن بر ارجحیت یگانه مومن مسلمان تاکید دارد و بنابراین اقوام و جمعیت های دیگر تا زمانی که پیرو محمد و اسلام نشده اند در خطا هستند. الهی دانان و فقیهان به لحاظ اعتقاد خود و به لحاظ منافع دینی و اجتماعی و امتیازات مالی و هویتی خود از قرآن حمایت میکنند و نسخه قرآنی ملاک آنان برای اعمال و تصمیمگیری هایشان است. پذیرفتن حقوق بشر نافی ایدئولوژی اسلام بعنوان دین نهائی و کامل است. تمام کسانی که خواهان گشایش فکری در اسلام بوده اند در طول تاریخ توسط پاسداران دین و روحانیت مورد تکفیر و ممنوعیت قرار گرفته اند. مجتهد شبستری خواهان الحاق حقوق بشر به اسلام است تا جنبه «تاریخساز و بالندگی» اسلام تامین شود. بعبارت دیگر مرمت دین نه برای ایجاد پیشرفت و گسترش عقلانیت در جامعه بلکه برای آنکه اسلام محمدی تداوم یابد. دین اسلام در روند عقلانیت مانع تولید کرده و از گسترش خردگرایی می هراسد. بر خلاف اسلام، رسالت انسانگرایی و اومانیسم در توسعه ارزش های معنوی انسانی و تحکیم قدرت تصمیم گیری و عقلانی آدمی است. دین اسلام فاقد چنین رسالتی است و خواهان تعبد آدمی است. آرامش جهان و توسعه آزادی و احترام به حقوق بشر و دفاع از حقوق طبیعت، با تلاش مدافعان اکولوژی اومانیستی و اعلامیه حقوق بشر و اصل دمکراسی و دستاوردهای دمکراتیک جهانی میسر است. داعش و سیاست جمهوری اسلامی و القاعده با منشا الهامی قرآن هستند و برای اجتناب از این الگوهای زشت، باید با اسلام دارای مرزبندی دقیق بود و از هرگونه گفتمان توهم انگیز دوری کرد. پیام محمد مجتهد شبستری در جهان کنونی چیست؟ او در زمان فروریزی توهم به دین اسلام، به جامعه بشری می گوید اسلام با شعار حقوق بشر فقیهان، راه نجات است. حال آنکه بدلیل هرمنوتیکی و به لحاظ تاریخ اجتماعی و سیاسی اسلام، این دین نمی تواند طرفدار حقوق بشر بمعنای کنونی اش باشد. مجتهد شبستری با تبلیغ قرآن و با محدود نمودن خواست جامعه به سقف «فقه شیعه تازه شده»، مبلغ اسلام و تاریک اندیشی است.
هرمنوتیک واژگونه مجتهد شبستری
یکی از ویژگی های دین خو بودن جامعه در اینستکه قرآن یک کتاب مانند کتابی دیگر نیست، بلکه کتاب «آسمانی» است. در دانشگاه های غرب تمام کتابهای دینی بمثابه کتاب بشری و تاریخی مطرح هستند و بعنوان موضوع تحقیق مورد توجه قرار دارند. تحقیق دانشگاهی جنبه رازگونه یک سند را کنار گذاشته و با روشی علمی به تاریخ تکوین و تحلیل مضامین یک کتاب دینی می پردازد. در کشورهای مسلمان بلحاظ استبداد دینی و سیاسی و فقدان یا ضعف روش علمی و فقدان پژوهشگران آکادمیک، در مورد قرآن تحقیق علمی وجود ندارد. تمامی افرادی که خود را اسلام شناس معرفی می کنند در واقع مبلغان دین هستند و دغدغه خاطر آنها ارائه تفسیری مطلوب برای ستایش از قرآن و اسلام است.
در اواخر قرن ۱۹ و ابتدای قرن ۲۰ برخی از پژوهشگران مانند «کارلو فون لاندبرگ» سوئدی (۱۸۴۸/۱۹۲۴)، «مارتین هارتمن» آلمانی (۱۸۵۱/۱۹۱۸)، «کارل ولر» آلمانی (۱۸۵۷/۱۹۰۹)، «تئودور نولدکه» آلمانی (۱۸۳۶/۱۹۳۰)، «ایگناس گلدزیهر» (۱۹۲۱/۱۸۵۰)، «آلفونس مینگانا» آلمانی (۱۸۷۸/۱۹۳۷) معتقدند که بخش بزرگی از قرآن از آواها و سرودها و ترنمهای مسیحی منشا گرفته و فرهنگ توراتی و انسانها در پرداخت آن نقش داشته اند. در سال ۱۹۷۰ «گونتر لولینگ» اعلام کرد که بخشهای مهمی از قرآن، از آوازهای مسیحی قبل از تولد محمد بوده است. این پژوهش های علمی در کنار تحقیقات پژوهشگرانی مانند «تور ژولیوس افریم آندرا»، «ژرار مردیلا»، «ژرم پریور»، «کریستف لوکزنبرگ»، «جان وانبروگ»، «آدلف فون هارناک»، «فرانسوا دروش»، و دهها محقق معتبر بین المللی دیگر، از قرآن راز زدایی کرده، ساختار زبانی و تاریخی آنرا توضیح داده و آنرا تبدیل به یک کتاب تاریخی کرده اند. سلسله تحقیقات من با نام «قرآن، نه کلام خدا، نه الهام محمد، نوشتهای تاریخی التقاطی»، به بررسی تاریخی و هرمنوتیک قرآن پرداخته و نشان می دهد که چگونه قرآن شکل گرفت و در طی دویست سال چه تغییراتی در آن وارد شد. حال علیرغم تمام این نوشتارهای علمی و دانشگاهی، نواندیش مسلمان در همان عقاید کهنه درجا میزنند. متاسفانه کارنامه چهل سال اخیر نشان می دهد نواندیشان دینی درک های سنتی و غیرعلمی را تکرار کرده و به رازگویی ادامه می دهند. عبدالکریم سروش از «رویای پیامبر» می گوید و مجتهد شبستری از «سخن خداوند در عالم انسان» حرف می زند. این نظریات در نهایت منشا اصلی قرآن را همان منشا اللهی دانسته و در پی نفی عقلانی یک کتاب تاریخی هستند. در واقع ودر آخرین تحلیل، نظر نواندیشان مطابق نظر مندرج در قرآن است. سوره الشعرا میگوید: «واین قرآن به حقیقت از جانب خدا نازل شده. جبرئیل روح الامین نازل گردانید. و آن برقلب تو فرودآورده، تا خلق را متذکر ساخته و از عقاب خدا بترسانی. به زبان عربی فصیح.» (آیههای ۱۹۲ تا ۱۹۵). در برابر این ادعای قرآنی، بطور خلاصه بگوئیم که بنابه تحلیل زبانشناسان و اسلام شناسان آکادمیک، بخش مهمی از مطالب قرآن در ابتدا ناشی از بشر غیرعرب، خارج از سرزمین حجاز بوده، زبان آغازین قرآن نه عربی بلکه پارههای ناشی از آرامی و سیریاک و عبری بوده، بر اساس پژوهش محققان نامبرده ساختار نوشتار قرآنی طی دویست سال تغییر و تنظیم و دستکاری تهیه شده، و قرآن فاقد فصاحت و روشنایی ساختاری و دستوری و محتوایی محکم میباشد. بنابراین طبق این آیات، منشا قرآن خدایی است. همین منشا در نگاه نواندیشان دینی مورد تائید قرار می گیرد.
مجتهد شبستری در سایت شخصی خود زیر عنوان «ظهور محمد(ص) در تاریخ، سخن خداوند در عالم انسان است» می گوید: «ما در رویاروئی تجربی با متن قرآن، با ذهن و زبان و تجربهها و زیست جهان یک انسان روبرو میشویم و نه با واقعیتی بیش از آن. در واقع در این رویاروئی ما یک انسان را میفهمیم و نه یک واقعیت فوق انسانی را (بنابر این سخن مستفاد از قرآن را سخن نبی به شمار میآوریم و نه سخن گویندهای دیگر). در عین حال میپرسیم آیا خداوند نیز از طریق این متن که یک متن انسانی است با همه انسانها سخن گفته است و اگر با همه انسانها سخن گفته است آن سخن چیست؟ … آن تفسیر این است که نفس ظهور محمد (ص) در تاریخ که نه تنها قرآن را از خود به یادگار گذاشته بلکه یک طریقت توحیدی جهانی با معناهای نوشونده بیکران را پدید آورده، خود، همان سخن خداوند در عالم انسان است و آن سخن سخنی است برای همۀ انسانها و مفاد آن چنانکه در قرآن آمده در یک جمله چنین است:«أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»،(خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید، النحل/۱۶/۳۶). این تفسیر بر این «یافته» مبتنی است که خداوند «نهاییترین معنای همۀ معناها است». (سایت شبستری 12 آذر 1396).
بر خلاف گفتار غیرعلمی مجتهد شبستری، از نظر علمی قرآن نوشته بشری است و وانمود کردن آن بعنوان سخن خدا یک افسانه است. متخصصان غربی پیوسته بر ساختار تاریخی و زمینی قرآن تاکید کرده اند. تاریخ تکوین قرآن نشان می دهد که ما با تجربه و ذهن و زبان و زیست یک انسان روبرو نیستیم. ساختار زبانی و گویشی قرآن متعلق به یک دوره دراز تاریخی است و شخص محمد قادر نبود که قرآن را تولید کند. در زمان محمد زبان و شیوه نگارش و دستور عربی قرآنی وجود نداشت. هرمنوتیک تاریخی بما می آموزد که قرآن بر پایه فرهنگ یهودیت و کار کاتبان متعدد و به فرمان سیاسی خلفای گوناگون تنظیم شده است و قرآن کنونی یکی از نسخه های رایج بوده است. مجتهد شبستری می گوید قران یادگار محمد بوده و بیان یک طریقت توحیدی جهانی و متن انسانی است که سخن آن، سخن خداوند در عالم انسان است. تمامی نکات این جمله غیرعلمی و بر خلاف تاریخ است زیرا مولفان گوناگونی در تهیه قرآن شرکت داشته اند. قرآن یادگار یک دوران تاریخی از ملاقات عناصر یهودیت و مسیحیت و قبایل عربی و منافع سیاسی خلافت های عرب، می باشد. قرآن تجلی یک محیط معین، قواعد و سنت های جاری، خشونت سیاسی و قبیله ای، و سلطه گری بنی هاشم و سپس استعمار عرب علیه دیگران است.
زمانی که قرآن بر خلاف تمامی تحقیقات علمی و دانشگاهی، توسط مجتهدشبستری «بیان محمد» از «سخن خدا» تلقی می شود، این امر جز نفی هرمنوتیک و جعل و خرافه چیز دیگری نیست. مجتهد شبستری یک فقیه است و دارای شفافیت نیست. او کلمات را بهم می پیچاند تا جای تفسیرها و گردش قلم باز باشد. متن انسان ولی سخن خدا در عالم انسان یعنی چه؟ خدا کیست و چگونه سخن می گوید؟ کدام علم بیولوژیک و اخترشناسی و کدام آنتروپولوژی و تاریخ بر هستی الله تاکید دارد؟ تاریخ اسلام و شیعه تاریخ تحریف و ضدیت علیه علم آموزی است و همین اعتقاد است که ابوعلی سینا را تکفیر می کند. در واقع نواندیشان دینی عامل نواندیشی اند یا حامل تاریک اندیشی می باشند؟ تحلیل مجتهد شبستری بعنوان نواندیش دینی، هیچگونه ربطی با یک تحلیل جدی و علمی ندارد زیرا خدا سخن ندارد، آنچه که به نام او انتشار یافته جز قلم و تفکر انسان زمینی چیز دیگری نیست. مجتهد شبستری مبلغ دین است و فاقد شناخت علمی هرمنوتیک است و به همین خاطر او سخن خدا را به آیه قرآنی متصل کرده و می گوید خدا را بپرستید و در برابر او کرنش کنید و از طاغوت بپرهیزید. چرا باید الله سامی را پرستید؟ طاغوت چیست یا کیست؟ ما میدانیم واژه طاغوت مصدر است و معنای فاعلی دارد یعنی طاغی. این واژه هشت بار در قرآن آمده و منظور قرآن از آن خدایان دروغین و افراد طاغی است. در فرهنگ قرآنی شیاطین، بتها، حکام جبار و هر معبودی غیر از الله، همه طاغوت است. می توان گفت طاغوت حربه سیاسی و ایدئولوژیک برای منهدم ساختن مخالفان پیامبر و امیران اسلامی است. چرا خدای قهار قرآن را باید پرستید؟ دستگاه محمد و تمامی خلفای اسلامی برای ایران زمین طاغوت هستند و تمامی غزوات پیامبر و خاندان بنی هاشم و خلفای عرب علیه ایرانزمین، جنگ های استعماری و امپریالیستی بوده اند زیرا قصد تجاوز و غارت و نفی مردم مغلوب را داشته اند. نواندیش دینی با شیوه های گوناگون به توجیه استعمار عرب پرداخته و پارادایمهای ایرانشهری برایش اهمیتی ندارد و به همین خاطر او نهایی ترین معنا را نه خوشبختی بشریت و بهروزی ایرانیان، نه صلح و انسان دوستی، بلکه تسلیم در برابر الله و کرنش در برابر استعمار عرب می داند.
سایت مجتهد شبستری در مورد هرمنوتیک چنین می گوید:
«بسیار میپرسند که منظور از هرمنوتیک متون دینی چیست. پاسخ کوتاه این است که محتوای متون دینی مانند همه متون زبانی دیگر یک سلسله هستند که پیش از ما، که اکنون میخواهیم آنها را بفهمیم، از سوی پدیدآورندگان آن متون فهمیده شدهاند. بنابراین، فهم از آن متون، در واقع فهمِ فهم دیگران است؛ یعنی فهمِ فهم پدیدآورندگان آن متون. هرمنوتیک متون دینی این است که آن فهمهای همراه اِخبار و انذار و … را بفهمیم که فهمهای نویسندگان یا گویندگان آن متون است. به نظر صاحب این قلم، متن قرآن مجید از دو قاعده کلی مستثنی نیست و متن قرآن مجید خود یک فهمیده شده است و کار ما فهمیدن آن فهمیده شده میباشد. قرآن فهمیده شده پیامبر اسلام است، فهم نبوی آواز جهان».( سایت شبستری، 15 مهر 1396).
مجتهد شبستری چگونه به فهمِ فهم پیامبر از فهمِ فهم خدا رسیده است؟ سفسطه گری یا روش علمی؟ کدام وسیله تجربی و مفهومی و استدلالی به مجتهد شبستری اجازه داده تا او به «فهمِ فهم» برسد؟ بعلاوه برداشت و شیوه محمد مجتهد شبستری در توضیح هرمنوتیک متن دینی مانند قرآن، نادرست و غیر علمی است. هرمنوتیک خواهان قراردادن متن دینی در بستر زمانی و اجتماعی و زبانی و روانشناسانه می باشد و افزون بر آن هرمنوتیک به الهام اعتقاد ندارد بلکه یک متن دینی را از دل تاریخ می داند. هر متن با درک و فهم و زبان و روانشناسی دوران خود ساختار یافته و بارمعنایی پیدا می کند. بنابراین بازیگران زمان تولید نسخه دینی می توانند متن را فهمیده باشند ولی این امر قطعی نیست زیرا در آن زمان آیا همه بازیگران تاریخ از اطلاعات و شعور و دانش لازم برخوردار بوده اند؟ چه بسا ذهن بازیگران آن لحظه تاریخی مستعد دریافت باشد ولی بازیگران مربوطه از همه امکانات برخوردار نباشند. به این ترتیب محدود کردن تعریف هرمنوتیک به «فهمِ فهم پدیدآورندگان» متن، یک اشتباه تئوریک و خطای نظری است. معنای هرمنوتیک، فهم متن در بطن و اعماق تاریخ و روان و زبان است. کسی که صحبت از هرمنوتیک می کند ولی در برابر «پیامبر اسلام» کرنش میکند و کلام او را مقدس می داند، فقط دستخوش یک بینش آرکائیک و دینی و اسطوره ای بوده وقادر نیست هرمنوتیک را بطرز علمی بکار ببرد. هرمنوتیک مجتهد شبستری واژگونه و مدافع دین می گردد.
در سال ۱۳۷۵مجتهد شبستری «هرمنوتیک، کتاب و سنت» را منتشر ساخت و در سال ۱۳۸۶ آخرین نظریات وی در باره هرمنوتیک متون دینی اسلامی «قرآن»، به صورت یک مقالهٔ با عنوان «قرائت نبوی از جهان» و یک مصاحبه با عنوان «هرمنوتیک، تفسیر دینی جهان» در شمارهٔ ۶ فصلنامهٔ مدرسه انتشار یافت که مخالفتهایی را برانگیخت. در این مقاله و مصاحبه برای اولین بار وی این نظریه را مطرح کرد که قرآن، «کلام نبوی» پیامبر اسلام هم هست و بنابراین قرآن «محصول» وحی است و نه خود وحی. قرائتی توحیدی از جهان «در پرتو» وحی است. مجتهدشبستری در آخرین نوشتار در سایت شخصی از قرآن بعنوان متن انسان که حاوی سخن خدا برای جهان انسان است حرف می زند. نواندیش دینی بطور مستقیم یا غیر مستقیم برای کشف قرآن به منشا الهی می رسد. ولی صراحت و راستگویی در روش نواندیش دینی موجود نیست. به این ترتیب ما مشاهده میکنیم که نواندیش دینی شفافیت ندارد، دارای سرگیجه مفهومی است، در بن بست فکری است و در همان زمان در پی نجات دین است. دستگاه کلامی نواندیش دینی فاقد منش فلسفی است ولی این دستگاه تظاهر به بافت فلسفی می کند. فقدان شجاعت و فقدان روش علمی و ذهنیت دینی آنها، به این افراد اجازه نمی دهد تا از ایدئولوژی خود گسست کنند. هستی ایدئولوژیکی و دینی نواندیشان همچون یک واقعیت تاریخی است و به همین خاطر آنها در جامعه نمی توانند حامل مدرنیته باشند، آنها بازتولیدکنندگان ازخودبیگانگی ایرانیان اند. روشن است که برخورد آنها به اسلام علیرغم تفاوت هایی با بینش سنتی، راه به جایی نمی برد و برای جامعه فاقد درونمای روشنگرانه است. نواندیشان دینی در عرصه تاریخ، تجاوزات امپریالیستی و استعماری اسلام را «فتوحات مسلمانان» نشان می دهند، آنها فقه شیعه و اسطوره امام زمانی را قبول دارند، آنها دین را به ادبیات عرفانی پیوند میزنند تا پایداری اسلام تحکیم شود و آنها هرمنوتیک را در خدمت توجیه اسلام بکارمی برند.
حال آنکه هرمنوتیک مدافع دین نیست، بلکه روشی برای ریشه تاریخی یک پدیده دینی و ادبی بوده و با روش علمی و ابژکتیو به جستجوی حقیقت می رود. نظریه های فیلسوفانی مانند هانس گئورگ گادامر، فریدریش نیچه، پل ریکور و دیگران بما می آموزند که هدف از هرمنوتیک، کشف پیامها، نشانهها و معانی یک متن یا پدیده می باشد. افزون بر آن، آنها از ماهیت فهم نیز صحبت می کنند. برای آنها چیزی به نام «فهم نهایی» و پدیده ای به نام «نیت مؤلف» نمی تواند مطرح باشد زیرا درک و فهم هر فرد ریشه در زمانه تاریخی، جامعه، فرهنگ، روانشناسی، زبان و تربیت او دارد و این عوامل، دایره عملکرد و واکنش ذهن مفسر را ناخودآگاه در حصار گرفته و محدود می کند. بنابراین هرمنوتیک خدمتگزار دین نیست بلکه روشی برای شناخت آن است تا رازها آشکار شود.
تاریخ ما به نقد و جامعه ما به مدرنیته فلسفی نیازمند است و آینده ما از نقد قرآن و اسلام و نواندیشان دینی می گذرد. نقش نواندیشان دینی برای جامعه زیان آور است زیرا آنها در پی مرمت اسلام شکست خورده جمهوری اسلامی می باشند. ولی همین نواندیشان از حمایت روشنفکران و سیاسیون بسیاری برخوردارند. ما در وضعیت تراژیکی قرار داریم. فیلسوف سکولار طرفدار شریعتی می شود، جامعه شناس سکولار به کرنش ایدئولوژیک در برابر اسلامیون درمی غلطد و علیه لائیسیته می شورد، سیاسیون سکولار مصلحت گرا پیوسته ما را به سکوت در برابر اسلام و حمایت از ائتلاف سیاسی دعوت می کنند، روزنامه نگاران سکولار پرسش «مزاحم» از نواندیش دینی نمی کنند، و همه این سکولارهای ناپیگیر به چیزی که فکر نمی کنند همان پارادایمهای مستقل و روشنگری جسورانه است.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
منبع: گویا