در طی چهل سال اخیر بیشتر چپ های ایران دستخوش تحول فکری شده و با انتقاد از بینش مارکسیستی به سوی اکولوژی و سوسیال دمکراسی و جمهوری خواهی گرایش پیدا کردند. اما بخش دیگری از چپ ها در ساختار فکری کهنه باقی ماندند. از جمله ویژگی های فکری آنها عبارتند از: نگاه تقدسگرایانه به مارکسیسم، علاقه به لنین، تمایل به انقلاب قهرآمیز، ضدیت هیستریک با آمریکا، مخالفت به هرقیمت با اقتصاد سرمایه داری، علاقه به اقتصاد دولتی، گفتمان ضدامپریالیسم، خصومت هیستریک علیه اسرائیل، قضاوت ایدئولوژیکی و طرد قاطع همه مخالفان سیاسی، حمایت از نیروهای سیاسی مسلمان و پشتیبانی و طرفداری آشکار و نیمه آشکار از اسلام و شیعه گری و دین توده ها.
در اینجا من فقط یک جنبه از این ویژگی ها را به بحث می گذارم و آن جانبداری چپ ها از اسلام است. در واقع این سیاسیون و روشنفکران، افراد «اسلاموفیل» می باشند و نوعی طرفداری از اسلام و ضدیت با منقدان دین و قرآن صفت برجسته آنان است.
«اسلاموفیل» کیست؟ واژه «فیل» از ریشه یونانی بمعنای «دوست دارنده» و «طرفدار» است. در زمینه سیاسی اصطلاحی است که طرفداری و جانبداری فرد نسبت به یک گروه و ملت و دولت را نشان می دهد. بنابراین با «فیل» صفت مرکب میسازند و به معنی کسی است که دوستدار یک کشور است. البته این اصطلاح اغلب در زمینه سیاسی معنای منفی بخود میگیرد و جهت طرد و بی اعتباری فرد بکار میرود. آنگلوفیل کسی است که طرف دار انگلستان است و انگلیس دوست می باشد. روسوفیل طرفدار روسیه و ژرمنوفیل طرفدار آلمان است. باید افزود فردی که با این اصطلاح توصیف میشود بمثابه کسی زیر نفوذ فرهنگی و سیاسی فلان کشور بشمار میآید. این چنین فردی خواهان گسترش نفوذ فرهنگی یک کشور در جامعه دیگر میباشد. حال زمانی که ما واژه اسلاموفیل را در باره سیاسیون بکار میبریم منظور اشخاصی هستند که علیرغم ایدئولوژِیکی رادیکال یا مارکسیستی از اسلام حمایت سیاسی میکنند و دغدغه خاطر آنها جلوگیری کردن از کسانی میباشد که مشغول نقد اسلام هستند. اسلاموفیلها افراد منقد را بجرم «اسلام هراسی» محکوم میکنند.
اسلاموفیل ها نتیجه مسخ دینی
حال در عرصه دینی، اصطلاح اسلاموفیل بمعنای حمایت مستقیم و غیر مستقیم یک فرد غیر مذهبی از یک دین میباشد. هنگامیکه روشنفکران و نویسندگان و سیاسیون غیر مسلمان یا لائیک، خواهان سیاست کنار آمدن با اسلام هستند و هر گونه انتقاد صریح به اسلام را رد میکنند، «اسلاموفیل» تلقی میشوند. چپ اسلاموفیل اسلام را ایدئولوژی و دین محرومان تلقی میکند و آنرا قابل احترام میداند. این افراد سیاست باز و اهل معامله بوده و به دلیل ملاحظات دوستی و سیاسی و احساسی و مصلحت طلبانه، انتقاد به اسلام را ناوارد میدانند. البته این حمایت و جانبداری دارای درجه پررنگ و کم رنگ میباشد. «اسلاموفیل» کسی است که آگاهانه اختلال در بحث بوجود می آورد و انتقاد به دکترین اسلام و شیعه را برابر با حمله به «فرد» مسلمان قرار میدهد، حال آنکه انتقاد به اصل دین است. افزون برآن شخص اسلاموفیل از نظر روانشناسی خواهان ابراز محبت به جهان اسلام و سنت دینی است و هر گونه انتقاد به اسلام را مساوی سیاست «استعماری» ارزیابی میکند. نقد علمی و هرمنوتیک قرآن و نشاندادن خشونت و تبعیض در قرآن، برای اسلاموفیل ها، نابجا و حتا نوعی «نژاد پرستی» است. آنها گاه برای محکوم نمودن منقدان علمی اسلام، از واژه «اسلام فوبی» استفاده میکنند. این اصطلاح معادل «اسلام هراسی» است و در فرهنگ سیاسی چپ سنتی و اسلامگرایان، «اسلام هراسان» باصطلاح همگی بنوعی نژاد پرست هستند. استفاده از این اصطلاح برای مرعوب ساختن منقدان اسلام است. چپی ها و اسلامگرایان خواهان متوقف کردن انتقاد به اسلام هستند و برای نجات آن، استراتژی ارعاب و اغتشاش فکری و مغلطه کاری را دامن میزنند. بعنوان نمونه هنگامیکه به نقد خشونت در اسلام و قرآن پرداخته میشود بلافاصله آنها میگویند در دین های دیگر هم این پدیده موجود است و به این ترتیب انها تلاش دارند به بحث در باره اسلام پایان بخشند. اسلاموفیل ها در بحث مغلطه نموده و از بحث و نقد جدی در باره تبعیض و جنایتکاری ایدئولوژی اسلام می هراسند.
برای مقابله با این استراتژی باید چند نکته را روشن ساخت: یکم، انتقاد به همه ادیان و از جمله اسلام درست و لازم است و یک جامعه آزاد این حق را برای شهروندان و فرهیختگان به رسمیت میشناسد. دوم، اسلام در مضمون خود وحشت آفرین است زیرا بسیاری از آیات قرآن خواستار کشتار و سرکوب مخالفان است و نیز تاریخ اسلام از جنگ و کشتار و تخریب و جهاد تروریستی سرشار است. سوم، انتقاد به اسلام و شیعه گری، هرگز به معنای توهین به شهروندان مسلمان و حقوق انسانی آنان نیست. چهارم، استفاده از واژه «توهین» توسط اسلاموفیل های چپ و راست، بیانگر بکارگیری تروریسم فکری و روانی علیه آزاداندیشان میباشد.
حال باید پرسید ریشه بینش اسلاموفیل ها در کجاست؟ این افراد که در نوعی جانبداری از سازمانها و فعالان و توده اسلامی فعال هستند در واقع همان طرفداران تئوری امپریالیسم لنین میباشند. آنها تمام زشتی های جهان را در «سرمایه داری» و غرب و اسرائیل دیده و فاقد درک عوامل متعدد و پیچیدگی جهان و جامعه میباشند. گفتمان آنان بشکل ساده لوحانه همان تکرار گفتمان «میلیتانی» و ایدئولوژیکی نیم قرن پیش است و برای آنان تنها این گفتمان «علمی» و «ناب» است. آنها در این توهم بسر میبرند که با تکرار «مرگ بر سرمایه داری» کلید درک تناقضات جهان را پیداکرده و روزی با هیجان اعتقادی آنها این نظام فرومیریزد و بنابراین تمام پدیده ها و مشکلات و تناقضات دیگر فرعی و غیر مهم می باشند. به همین دلیل از نظر آنان نقد دین اسلام و قرآن، انحرافی و نابجا بوده و باید مورد افشا قرار گیرد. برای آنها اسلام هرگز خطر و زخمی در تاریخ و جامعه نمی باشد و تنها خطر واقعی «سرمایه داری» است. از نظر آنها کسانی که فکر میکنند اسلام یکی از عوامل شکست ذهنی و روانی و تاریخی ایرانیان میباشد، منحرف بوده و باید مورد افشاگری قرار گیرند.
در حقیقت اسلاموفیل های چپ فرزندان دگماتیسم و نادانی تاریخ ما بوده و محصول ازخودبیگانگی ناشی از ایدئولوژی اسلامی هستند. اسلام یعنی نیاندیشیدن، اسلام یعنی تعبدگرایی. این خصوصیت ساختاری اسلام همه جوامع و از جمله جامعه ما را دچار انحطاط نمود و در طول تاریخ ذهنیت جامعه و نخبگان را مورد آسیب جدی قرار داد. اسلاموفیل های ایرانی نه تنها محصول دگماتیسم مارکسیسم روسی هستند، نه تنها متاثر از ایدئولوژی تقدسگرایی و اسلامگرایی و قرآن گرایی جامعه هستند بلکه افزون بر آن دستخوش ایدئولوژی جهان سومی میباشند و از مدرنیت فلسفی بدور میباشند. مدرنیته فکری می طلبد تا ذهن آدمی به نقد جزمگرایی بپردازد و تقدس دینی را مورد انتقاد قرار دهد، حال آنکه جزمیت دینی برای آنها به پدیده قابل احترام تبدیل میشود. این افراد تعبد دینی «درونی شده» را با دگماتیسم ایدئولوژیکی تلفیق کرده و ساختار روانی-کرداری خود را میسازند.
تروریسم اسلامی و درک اکونومیستی
چپهای سنتی دارای درک اکونومیستی هستند. در زمان ترورهای گوناگون در فرانسه و بلژیک و آلمان و انگلستان و اسپانیا بحث های بسیاری بوجود آمد. یکی از ویژگی های این دوران انتشار نظر در باره منشا ترورها میباشد. نظر جامعه شناسانه نشان میدهد که بعنوان نمونه در فرانسه تروریستها از آسمان نیامده اند و ریشه اجتماعی دارند. تروریستهای اسلامی اغلب از خانواده با تبار مراکشی و تونسی و الجزایری هستند و در بسیاری موارد خانواده آنان دچار از هم گسیختگی بوده و خود در محیط های قاچاق و دزدی و تبهکاری غوطه ورند. عدم موفقیت در مدرسه و بیکاری و دشواریهای اقتصادی و فقدان فرهنگ مترقیانه و ادبی از جمله مشخصات این گروه اجتماعی است. با طرح همه این موارد تحلیلی، اگر ما به ریشه دینی و ایدئولوژیکی و مسجدها و شبکه های ارتباطی اسلامگرایان توجه نکنیم، بحث در باره عوامل رشد تروریسم اسلامی کامل نیست. برای اسلاموفیل ها آنچه اساس این تروریسم است بیعدالتی جامعه غربی نسبت به مسلمانان است. چپهای سازشکار قدرت ایدئولوژی اسلامی و قدرت شبکه های بین المللی جهادیستی را نمی بینند و بطور یک جانبه فقط از تنگدستی اقتصادی بعنوان ریشه تروریسم صحبت میکنند.
بدون شک در جامعه غربی بیعدالتی وجود دارد همانگونه که بیعدالتی در همه کشورهای جهان وجود دارد. بیعدالتی در غرب فقط در مورد بخشی از عرب تبارها نیست. بیعدالتی اجتماعی، برخی از شهروندان فرانسوی و آفریقایی و آسیایی مقیم فرانسه را نیز دربرمیگیرد. ولی در همین جامعه خوشبختانه خانواده های غیر فرانسوی عرب تبار و آفریقایی تبار هستند که در موقعیت خوب و آبرومندانه قرار دارند و در شرایط شغلی معتبر هستند و همانند دیگر شهروندان جایگاه با ارزش خود را دارند. اسلاموفیل ها سانسور میکنند و از این پدیده های واقعی صحبت نمی کنند. آنها در پی سیاه نمایی در جامعه هستند و با اسلامیستها در این زمینه تحلیل مشترک دارند. بنابراین باید توجه داشت که بخش بسیار کوچکی از مسلمانان از تروریسم حمایت کرده و یا خود در ترور شرکت دارند. ولی اکثریت عظیم جزو شهروندان عادی این جامعه هستند. اسلاموفیل ها با درک اکونومیستی و محدود خود بطور سیستماتیک عامل اسلام و بغض و کینه اسلامگرایان را علیه تمدن و دمکراسی غربی را نادیده می انگارند. اسلام یک ایدئولوژی سلطه طلب و تبعیض گراست و تروریسم اسلامی یک جریان ایدئولوژیک جهانی است که با پول و نفت و کینه جوئی تغذیه کرده و خواهان خلافت جهانی است و در این مسیر جهادیسم تمام حیله و شگرد روانشناسانه و تبلیغاتی را برای تاثیر گذاری روی جوانان مسلمان بکار میگیرد. ما در تجربه دیده ایم که در میان تروریستها افراد شاغل، مهندس و کارمند و کارگر و بیکار و تبهکار بوده اند و بنابراین تئوری دترمینیسم اجتماعی اقتصادی در مورد همه این افراد صادق نیست. اسلاموفیلهای فرانسوی و ایرانی بیشتر تمدن غربی را متهم میکنند و تمام گنداب تربیتی اسلامگرایی را از یاد می برند و بدین ترتیب به کجراه می روند و از ارائه یک تئوری جامعه شناختی همه جانبه ناتوان هستند.
بسیاری از اسلاموفیل ها دارای رابطه عاطفی با اسلام هستند و تلاش میکنند این دین را از زیر انتقاد خارج کنند. در عمق فکر آنها طرح اسلام در جامعه التهاب آفرین است پس برای تلطیف اذهان باید اسلام را در یک گفتار همگانی پنهان نمود، آنرا مهربان یا بی خطر نشان داد و یا آنرا بعنوان یک «دین مورد ستم» معرفی نمود. این احساس را ما میتوانیم در اشکال مختلف ببینیم:
مورد اول، در فرانسه در زمان ترور شهروندان، اولین واکنش خودبخودی اسلاموفیل ها حذف کلمه اسلام در گفتگوهاست. آنها در بحث ها و رسانه ها می گویند تروریسم محکوم است. ولی آنها منشا ایدئولوژیکی ترور را مسکوت میگذارند. آنها همیشه در گفتگوها از «تروریسم اسلامی» پرهیز کرده و فقط واژه تروریسم و گاه جهادیسم را بکار میبرند. آنها از دین یا مسیحیت حرف میزنند ولی از دین اسلام گفتگو نمی کنند. برای آنها «حذف» یا پنهان نمودن اسلام در گفتار به عذاب وجدان پایان میدهد. البته اسلامگرایان بسیار فعال هستند و اشکارا به پروپاگاند ادامه میدهند ولی رادیکالها و چپ های اسلاموفیل حمایت از اسلام را بطرز دیگری منعکس می کنند.
مورد دوم، در زمان ترور روزنامه نگاران نشریه «شارلی ابدو» در فرانسه توسط اسلامیست ها، اسلاموفیلها این بحث را براه انداختند که «شارلی ابدو» مسلمانان را تحریک کرده است و نباید به پیامبر اسلام اهانت نمود. مطلب چیست؟ شارلی ابدو یک روزنامه طنزنویس و نقاد تمام ادیان و ایدئولوژیهاست و کاریکاتورهای این نشریه با گزندگی بی مانند تمام شخصیت های سیاسی و پیامبران و «مقدسات» عوام را به سخره می گیرد. بررسی تمامی مقالات طنز نشریه نشان میدهد که ده درصد نشریه راجع به اسلام و دنیای اسلام و مساجد سلافیستها و جهادی ها و داعش است و 90 درصد در باره مسیحیت و یهودیت و جامعه سیاسی فرانسه و شخصیت هایی مانند ترامپ و ماکرون و پوتین و افشای فساد در جامعه میباشد. این نشریه هر شماره ای که در باره اسلام انتقاد طنزآمیز یا کاریکاتوری منتشر میکند، با طوفان عظیم حمله اسلامگرایان و انتقاد چپ های اسلاموفیل روبرو می شود. از چپ افراطی تا کمونیستهای رسمی تا برخی نهادهای «حقوق بشری» و انجمنهای محلی، یکصدا علیه شارلی ابدو موضع میگیرند. این اسلاموفیلها در مواردی که به مسیح و کلیسا و کشیش و شخصیت ها انتقاد میشود و کاریکاتور مسخره آمیز آنها چاپ میشود، هیچ اعتراضی ندارند و خاموشند. ولی اعتراض و کنفرانس مطبوعاتی آنها در مواردی است که اسلام به مسخرگی کشیده میشود. برای آنها به طنز و مسخرگی کشاندن اسلام غیرقابل تحمل است زیرا حمله به محرومان است.
ناخودآگاه آسیب دیده
منشا اسلاموفیل ها چیست؟ بسیاری از آنان از خانواده های متوسط و مرفه بوده و دارای امتیازات شغلی و اداری و سیاسی هستند. افزون بر آن بسیاری از نمایندگان فکری، همان روشنفکران سالهای هفتاد میلادی بوده که برای انقلاب سوسیالیستی و انقلاب جهان سومی مبارزه میکردند. اینگونه روشنفکران و فعالان این تفکر در متن تجربیات شکست خورده سوسیالیستی و فروریزی اتوپیای جهان سومی خلق ها، در پی ساختن اتوپیای دیگری هستند. در غرب وجود مهاجران و دین مهاجران یک کلیت برای ساختن این اتوپیا میباشد.
بخشی از آنها از سازمانهای چپ و روزنامه نگاران و روشنفکرانی هستند که غم پرولتاریای از دست رفته اشان آنها را آزار میدهد و ایدئولوژی ضدامپریالیسم آنها در جستجوی تشخیص قربانیان و محرومان جامعه است تا از آنها دفاع کنند. در ناخودآگاه آنها و در تحلیل سیاسی آنها مسلمانان جزو محرمان جهان هستند و دین آنها عامل هستی دهنده آنهاست و بنابراین تمام این کلیت مقدس و قابل دفاع است. روشن است که گفتار اسلاموفیل ها همیشه با صراحت همراه نیست و همه آنها یکسان فکر نمی کنند.
نظر و ناخودآگاه اسلاموفیل ها آسیب دیده است. تمام ناخودآگاه آنها و تئوریهای پس رفته آنها و آرمانهای اتوپیایی آنها بشکل خودبخودی این افراد را به دفاع یک جانبه از همه «امت مسلمان» می کشاند. در نظریه پردازی حس دفاع از اسلام آنها را به شتاب نظری میکشاند و گاه دفاع آنها از اسلام پرشورتر از دفاع خود اسلامی ها میباشد. آن زمانی که آنها در پی نظریه «جدی تر» هستند،عوامل ایدئولوژی اسلامی و قدرت تخریبی و ویرانگر دین بر روان، از تحلیل اسلاموفیل ها خارج می شوند. اسلام با انهدام خردمدرن گرا، با تقویت پست ترین روحیه در افراد، با ایجاد مسخ شدگی و تعبد در اذهان، با نابودی توان و ظرفیت سازگاری با دیگر ملت ها و فرهنگ ها، افراد را به بمب تبدیل میکند و افراد پریشان و گسیخته و حاشیه ای، از جمله سربازان مطیع تروریسم مقدس هستند. اسلاموفیل ها نمی توانند این واقعیت دردناک را ببینند و پنهانکاری می کنند و قربانی ایدئولوژی اسلامی میگردند.
برخی از اسلاموفیل های ایرانی در تسلیم گرایی در برابر اسلام و پیامبر اسلام، هرگونه قدرت نقد را از دست داده و حتا به توجیه تعدد زوجات پیامبر برخاسته و همسری محمد و عایشه 7 یا 9 ساله را امر «عادی» جغرافیا و زمانه خود تلقی می نمایند. آنها منقدان الگوی جنسی پیامبر را «اسلام هراس» یا نوعی «راسیست» ارزیابی مینمایند. به این ترتیب اسلاموفیل ها به توجیه روابط مردسالارانه و سلطه گرانه موجود در جامعه بدوی قریش پرداخته و خود نیز به سقوط کشیده می شوند. این افراد ادعای دفاع از برابری زن و مرد را دارند. ولی آنها در هیجان دفاع ایدئولوژیک از اسلام، در مقابل مناسبات کهنه و زشت جامعه عربی پیامبر زانو زده، مناسبات جامعه رم کهن و یونان کهن و ایران کهن آن دوران را نمی بینند و مطالبات امروزی خود را نیز در کردار فراموش میکنند.
یکی دیگر از ویژگی اسلاموفیل های ایرانی حمله آشکار علیه روشنفکران و روزنامه نگاران لائیک میباشد. حمله علیه «کارولین فورست» روزنامه نگار و فمینیست و نقاد اسلامگرایانی مانند طارق رمضان، حمله علیه «آلن فیکل کروت» فیلسوف فرانسوی که در عرصه زبان و فرهنگ فرانسوی و نیز نقد اسلامگرایی فعال است، حمله علیه هفته نامه «شارلی ابدو» که منقد دین و سیاست است، حمله تبلیغاتی پنهانی علیه روشنفکران منقدی مانند آرامش دوستدار و من، از جمله اقدام های کینه توزانه علیه جامعه روشنفکری است. در واقع بشکل ابژکتیو اسلاموفیل ها به اسلامگرایان کمک میرسانند.
در میان ایرانیان داخل و خارج از کشور اسلاموفیل ها بسیار فراوانند. دانشگاهیان، جامعه شناسان، اقتصادانان، روانکاوان، هنرمندان، مترجمان، سیاسیون، سندیکالیست ها، روزنامه نگاران بسیار متعددی هستند که به درجات گوناگون اسلاموفیل هستند. این افراد با ریشه های فکری و روانی دین خوئی و تاثیر مقدسات اسلامی موجود در ناخودآگاه و واکنش های ایدئولوژیکی توده ایستی، امروز به اسلاموفیل تبدیل شده اند. این اسلاموفیل ها پیوسته در رادیو و تلویزیون و سایتها و شبکه های اجتماعی و انجمنها و دانشگاهها و نشستها و انجمن ها، حضور دارند و خواست آنها مقابله با نقادان اسلام میباشد. این اسلاموفیل ها خود را موافق «گفتگو و دمکراسی» معرفی میکنند ولی به سانسور منقدین اسلام دست میزنند. این افراد علیه حکومت استبدادی و آخوندیسم صحبت میکنند و گاه در برابر فلان خرافه رایج انتقاد دارند، ولی در مورد دین اسلام، قرآن، پیامبر، امامان، مذهب شیعه و تجاوز اسلام و قشون عرب به ایران زمین، سکوت میکنند و این پدیده ها را فرعی دانسته و دین را بعنوان «باور مقدس و قابل احترام» مردم معرفی میکنند. این پوپولیسم فکری و کرنش در برابر خرافه و باورهای زیان آور توده نزد روشنفکر اسلاموفیل، یک خطرو آسیب بزرگ بشمار میاید.
اسلاموفیل های دانشگاهی ایرانی در فرانسه بسیارند. هدف آنان باصطلاح «معقول» کردن تحلیل است و در این مسیر یکی از اهداف آنها، مبارزه با لائیسیته است. آنها میگویند لائیسیته بر پایه الگوی فرانسه تند و نابجاست زیرا مسلمانان را «استیگماتیزه» میکند، با انگشت نشان داده و آنها را مورد حمله قرار میدهد. اسلاموفیلهای ایرانی بعنوان جامعه شناس حتا از «فوندامانتالیسم» یا «بنیادگرایی لائیک» سخن میگویند و بدین ترتیب لائیسیته را که نگهبان جامعه بوده و آزادی دینداری و ناباوری دینی را تضمین میکند، همچون خطر بنیادگرایی معرفی میکنند. این افراد با سازشکاری با محافل اسلامگرا لبه تیز حمله را متوجه آزاداندیشان و آزادمنش ها جامعه و دانشگاهیان منقد اسلام میکنند. اسلاموفیل های ایرانی مقیم فرانسه در تحلیل خود گاه از شبکه های بنیادگرا صحبت میکنند، ولی همت اصلی آنها در محکومیت جامعه فرانسه است. آنها برای مسلمانان خواهان یک سری امتیاز ویژه «کمونوتاریستی» و بر خلاف لائیسیته می طلبند. قانون 1905 فرانسه مدام توسط اسلامگرایان مورد حمله است. طبق لائیسیته مداخله در سیاست و آموزش و کشورداری ناممکن است ولی از انجا که اسلام دین سلطه سیاسی و خلافت است، این قانون از نگاه اسلامگرایان در نهایت باید حذف شود. اسلامگرایان خواهان حجاب دختران در مدرسه بوده و میباشند، قانون فرانسه این خواست را باطل اعلام کرد. اسلامگرایان خواهان گسترش حجاب کامل با چهره پوشیده در خیابانها بودند، قانون فرانسه با این خواست مقابله نمود. پس قوانین متکی بر لائیسیته مدافع شهروند و آزادی اوست حال آنکه اسلاموفیل ها با اسلامگرایان علیه لائیسیته همسو عمل میکنند.
اسلاموفیل ها در سازمانهای چپ و جمهوری خواه و لیبرال و ملی گرای ایرانی فراوانند. این افراد همکار و یاور نواندیشان اسلامی بوده و پیوسته با فراموشی خواستهای فکری آزاد اندیشانه، در حال تعریف استراتژی ائتلاف مبارزاتی هستند. این افراد در برابر ایدئولوگهای اسلامی مانند عبدالکریم سروش و محس کدیور و حسن یوسفی اشکوری کوتاه میایند و سکوت میکنند و نمی خواهند ناراحتی آنها را ببار بیاورند. روشن است که در جامعه متمدن با رفتار مودبانه و شکیبا باید زندگی کرد ولی مسئله اسلاموفیلها کوتاه آمدن در باره یک خطر عظیم ایدئولوژیکی است و آنهم دین اسلام است. البته اسلاموفیل ها اغلب فاقد دانش و بررسی جدی در مورد اسلام هستند و در اسارت وابستگی روانشناسانه و ازخودبیگانگی نسبت به اسلام غوطه ورند.
نقش منفی اسلاموفیل های ایرانی
یکی از نظریه های مشهور اسلاموفیل های دانشگاهی و سیاسی ایرانی اینستکه به مسائل اصلی جامعه باید پرداخت و مسئله نقد اسلام امر اساسی نیست. گویا هجوم اسلام و ازخودبیگانگی و مسخ زدگی ذهن ایرانی و خرافات عظیم موجود در جامعه، مسئله کاملن حاشیه ای است. گویا تخریب خردگرایی و فلسفه پروری توسط دین و مدافعان حوزوی و فکلی دین فرعی است. گویا آسیب های روانی و رفتاری انسان ایرانی و امامپرستی و امامزاده پرستی او حاشیه ای است. گویا توده عظیم فرورفته در جمکران و غیبت مهدی فرعی است. گویا سیاست سرکوب و تحقیر زنان رابطه ای با قرآن ندارد. گویا تخریب استعدادهای هنری و سینمایی و مجسمه سازی و نقاشی با انجماد و ممنوعیت دینی رابطه ای ندارد. گویا آزادی خواهی در اعماق رفتار روانی و اجتماعی، ربطی به توسعه اندیشه فلسفی و انتقاد از اسلام ندارد. گویا استبداد حاکم ربطی با اسلام و قرآن ندارد. همین رژیم استبداد ولایت فقیهی باعتبار این ایدئولوژی دینی برسرکار آمد و احکام دینی را جاری ساخت و پیروزی آن با حمایت اکثریت عظیم جامعه سیاسی و انقلابی و روشنفکری دین زده میسر شد، حال گویا تحلیل و انتقاد از این آسیب بزرگ ربطی به اسلام و شیفتگی ذهنیت نخبگان این مملکت ندارد.
این اسلاموفیل ها دنباله رو نواندیشان دینی هستند. آنها بطور ضمنی طرفدار «اسلام رحمانی» هستند و این امر جز باج دادن به اسلام چیز دیگری نیست. اسلام، ایدئولوژی اسارت روان آدمی و استعمار ملت هاست. این قضاوتی گزافه است؟ هرگز. آیات قرانی و روایات و احکام اسلامی و تاریخ اسلام از ابتدا تا کنون بر این منطق استوار بوده است. نظریه اسلام رحمانی، تئوری دروغپردازان از شریعتی تا نواندیش دینی امروز، برای بازتولید بردگی ماست. طرح «اسلام رحمانی» یک نیرنگ برای نجات اسلام است. ما میدانیم که در جامعه افراد مطابق فرهنگ و هدف و منافع خود، تفسیرهای ملایم از اسلام ارائه میکنند، ولی اسلام قرآنی یک ایدئولوژی مرگبار است.
اسلاموفیل های ایرانی در داخل کشور و خارج نقش بسیار منفی در جامعه ما بازی میکنند زیرا آنها با آزادی اندیشه مقابله کرده و خواهان تعطیل نمودن انتقاد علمی و با صراحت و شجاعانه علیه دین اسلام هستند. جامعه ما نیازمند انتقاد آکادمیک در باره قرآن و اسلام است، جامعه ما نیازمند آزاد اندیشی در تمام عرصه ها میباشد ولی اسلاموفیل ها میخواهند سلسله مراتب ذهنی خود را به جامعه تحمیل کنند. هر جا که اسلاموفیل ها عمل می کنند باید نگاه و رفتار آنها را به نقد کشید زیرا آنها در راستای سلامت یک جامعه حرکت نمی کنند. اسلام با حکومت و حوزه ها و نواندیشان دینی قوت می یابد و تحکیم میشود و همین دین با کوتاه آمدنها و ازخودبیگانگی اسلاموفیل ها به سلطه خود بهتر ادامه میدهد. یکی از وظایف اساسی روشنفکری دوران کنونی، انتقاد پیگیر علیه ایدئولوژی اسلام وشیعه گری است. در این راه مبارزه علیه شگردهای اسلاموفیل ها ضروری است. نقد توهم گرایی و تقدسگرایی، هموار کننده خردگرایی و سکولاریسم نیرومندتر در جامعه است.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه