مشروطیت نظریۀ نظام آزادی رقاب رعیت بود، اما پیوستگی تاریخی «دو شعبه استبداد» موجب شده بود که هر تغییری در مضمون اندیشۀ سیاسی به فهم عامۀ مردم در اندیشهی دینی نیز تعمیم داده شود… بسیاری از ایرادهایی که به اساس نظریۀ مشروطهخواهی گرفته میشد، مبتنی بر این دریافت از وحدت دیانت و سیاست بود. از این رو اهل شریعت هوادار اندیشۀ مشروطیت ناچار شدند فهم جدیدی از دریافت دینی خود عرضه کنند که یکی از پیآمدهای مهم آن وارد کردن تمایزی میان سیاست و دیانت بود. همۀ این هواداران اهل شریعت توضیح دادهاند که سیاست بطور عمده، در منطقۀ فراغ شرع قرار دارد و نباید برای هر امر سیاسی حکمی شرعی پیدا کرد. تمایزی که محلاتی میان دو مفهوم «حریت» وارد میکند، مبتنی بر این دریافت از تمایز دو قلمرو سیاست و دیانت داشت. او حریت در معنای نخست را آزادی افراد دارای حقوق ملت از استبداد سلطنت مستقل میداند که درحقوق مملکتی خود آزاد باشند و بتوانند از طریق نمایندگان خود قانونهایی را برای نظم دادن به مفاسد و منافع نوعیه تدوین کنند. بدیهی است که این آزادی سیاسی الزاماتی نیز دارد، زیرا نظام آزادی ایجاد نمیشود و برقرار نمیماند، مگر به آزادی اقلام و افکار و مطلق حرکات و سکنات خلق.. در جلب منافع عامه و دفع مضار نوعیه از عامه ملت حریت در معنای دوم آن رهایی از قید قانون الهی در شرعیات است. هر قومی که دارای شریعتی است، در شرعیات به آن عمل میکند و این تعارضی با نظام سیاسی آنان ندارد؛ مسیحی و یهودی و بودایی میتوانند نظام مشروطه داشته باشند اما این به معنای حلال کردن حرام و حرام کردن حلال شرعی آنان نیست…. آزادی به معنای رهایی از استبداد و برقراری حکومت قانون، به گونهای که همۀ مردم از شاه و گدا در تحت رقیۀ… قانون علیالسویه باشند، از مستقلات عقلیه و از ضروریات مذهب اسلام است… همۀ مردم، در ممالک حریت، از هرگونه تعدی و تحکم خلاص و آزادند، مگر آنچه مقتضای قانون اساسی آنها باشد و آن قانون به حسب خصوصیات ممالک و اختلاف مذاهب مختلف است.
منبع گلشن مهر
برگرفته از فیس بوک اقای جعفر پارساپور