سخنان آقای رضا پهلوی تحت عنوان پیمان نوین، ظاهری تازه، اما تکرار مواضع سیاسی گذشته ایشان است و بوی کهنگی و عقب ماندگی دیرینه خود را یدک می کشد.
پرسش نخست این است که آقای رضا پهلوی روی کدام صندلی سیاسی نشسته اند و چرا به تعلقات و اهداف سیاسی خود شفافیت نمی دهند؟
پاسخ روشن است. ایشان خود را چتری بر فراز کنشگران سیاسی و ملت ایران فرض کرده و از موضع “مصلح” اجتماعی، همه را نصیحت می کند. ای کاش ایشان به نصحیت سلطنت طلبان توجه می نمود و کوشش خود را پیرامون حلقه همکاری میدانی و مشترک براندازان متمرکز می کرد.
ما ایرانیان با تجربه رهبر فراجناحی – پوپولیستی (مصلح اجتماعی) و هدف به میدان آوردن بخش های نزدیک بین سیاسی – فرهنگی، استفاده ابزاری از آنها و خزش آرام و پلکانی برای انحصار قدرت آشنا هستیم. “مصلحان” اجتماعی با سنگر گرفتن پشت شعارهای زیبا، دلنشین و فریبنده دوران پیشاقدرت، راه دوزخ را برای هنگام پساقدرت باز می کنند. نمونه اخیر آن خمینی بود.
ما موظف هستیم جامعه ایران را نسبت خطر سیاست و شعارهای بی پشتوانه »مصلحان” اجتماعی، مهندسی افکار عمومی برای ارائه اجناس بنجل توسط رسانه ها، و اهداف پشت پرده را برای مردم روشن کنیم، تا خمینی های دیگر (اما با پرچم سکولاریسم) نتوانند از موضع فراجناحی نمایندگی خدا، ایران، ملت ، امت و … مردم را فریب دهند.
نوشته مربوط به دوسال پیش (پنجشنبه, ژوئن 14, 2018) مندرج در ایرانگلوبال، این ترفند سوخته را نقد کرده و به موضع سیاسی آقای رضا پهلوی پرداخته است:
“…از منظر تاریخی عمر سلط به پایان رسیده و در عصر کنونی، نیاز مبرم بشریت فرهنگ و سیاست مبتنی بر خودمدیریتی سوسیال و لائیک دمکراتیک است. سخن از بازگشت سلطنت، موضع سیاسی بغایت ارتجاعی بوده، هر چند زیر پرچم دروغین سکولار “دمکراسی” به بازار سیاست عرضه شود.
سلطنت و سلطنت طلبی یک فرهنگ و سیاستی ست که خود بر بنیاد تبعیض موروثی بودن حکومت و نفی خرد جمعی و خودمدیریتی مردم استوار می باشد و خود بازتولید کننده استبداد در کشور است.
ما در ایران تجربه جمهوریخواهی نمائی رضا خان و پراتیک فرزند اروپا تحصیل کرده اش را پشت سر داریم و دیدیم که چگونه توانستند زمینه های قدرتگیری روحانیتی را فراهم کنند که در انقلاب مشروطه کمرش شکسته شد.
وظیفه سیاسی، تاریخی و فرهنگی که پیشاروی ما قرار دارد، همانا پاسخ به وظایف معوقه دو انقلاب مشروطه و بهمن است که یکی توسط حکومت رضاخان و پسرش بشکست انجامید و دومی توسط اسلام سیاسی روحانیت شیعه به انحراف برده شد و ملاخور گشت. حرکت به پیش ایران یعنی؛
یک گام بلندتر از انقلاب مشروطه و بهمن و خارج شدن از مدار استبداد تبعیض آفرین شاه و شیخ و استقرار نظامی مبتنی بر جمهوریت، دمکراسی، لائیسیته و دادگری (سوسیال) است.
در نگاهی به چگونگی قدرتگیری استبداد پهلوی و فاشیسم اسلامی در ایران، با پدیده نقش مصلحان اجتماعی روبرو میشویم که بر فراز جامعه، طبقات، احزاب و جامعه روشنفکری ظاهر شده و با شعارهای پوپولیستی “عوام” را بسیج کرده تا راه سلطه گری را باز کنند و پس از تحکیم پایه های قدرت، شمشیر را از رو بسته و اعلام کرده اند که به خاطر دین، خدا و وطن “خدعه” کردیم.
آقای رضا پهلوی اگر اندکی هوشیاری سیاسی می داشتند، در می یافتند که تاکتیک برافراشتن یرچم “مصلح اجتماعی” در ایران سوخته شده است. هر کنشگر سیاسی که ادعای خدمت به ایران و جامعه ایرانی دارد، همان بهتر که از خاستگاه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی خود در سیاست دخالت کند تا مرزها مخدوش نگردند. جامعه ایرانی تجربه “جمهوری خواهی” رضاخانی و خاطره ننگین قدرتگیری اسلامگرایان در ایران را در حافظه تاریخی خود دارند.
آقای رضا پهلوی اگر می خواهد صادقانه برای ایران و ایرانیان کاری انجام دهد، بهتر است از روی صندلی “مصلح اجتماعی” برخیزند و بعنوان سلطنت طلب ویا جمهوریخواه در جامعه سیاسی ایرانی فعالیت کند، وگرنه نمی توان همزمان در دو عروسی رقصید. هر عروسی فرهنگ، منش، اهداف و سیاست های متفاوت می طلبند.
حکومت اسلامی دیر یا زود توسط جنبش خیابانی سقوط خواهد کرد، اگر ایشان به همبستگی ملی باور دارند، با شعار مردم در جنبش خیابانی (استقلال، آزادی جمهوری ایرانی) همسو شوند و با برافراشتن پرچم تفرقه برافکنانه نه سلطنت نه جمهوری و هم سلطنت و هم جمهوری، با سرنوشت مردم و آینده ایران بازی نکنند.
بزرگترین خدمتی که ایشان می توانند انجام دهند، پایان دادن به موضع فرا گروهی، فراجناحی “مصلح اجتماعی” و عدم استفاده از این کارت سوخته در جامعه ایرانی است.”
منبع:
http://www.tribuneiran.org/%D9%86%D9%82%D8%AF%DB%8…
جامعه ایران از آنچنان تنوعی برخوردار است که یک فرد نمی تواند ناهمگونی آنرا نمایندگی کند. اگر اقای رضا بعنوان نماینده سلطنت طلبان وارد کارزار سیاسی شود، قابل درک است. اما بعنوان فردی که بخواهد همه نیروهای سیاسی را روی یک هدف ردیف چین کند، به نظر می رسد که از محالات است.
واقعیت جامعه ایران این است که مردم به اصلاح ناپذیری حکومت اسلامی باور دارند و بازگشت سلطنت هم نمی خواهند. این امری مسلم است که سلطنت طلب، مدافع حکومت دینی و جدائی خواه امروز و نیز در ایران فردا حضور خواهند داشت. مهم پایبندی قانونمند به حفظ کشور ، آزادی، دمکراسی، قانون مصوب مجلس موسسان نظام پس از سرنگونی حکومت اسلامی، ساختن جامعه و کشور در نظامی مبتنی بر داد (sozialer Gerechtigkeit)، دمکراسی، لائیسیته و جمهوری شهروندمحور است.
دمکراسی عیار خود را با میزان خودمدیریتی جامعه شهروندی، حذف حاکمیت آمرانه و حذف نهادهای انگلی دینی و تشریفاتی جلوه می دهد. ما از اکنون کوشش می کنیم تا در ایران فردا ،راه برای ایجاد نهادهای سیاسی آمرانه و بی بو و بی خاصیت بر فراز مردم و نیز تسخیر مابع مالی و طبیعی توسط دولت مسدود شود و مجمع نمایندگان منتخب شهروندان کشور (مجلس ملی) بر بنیاد ارزش ها و سیاست های دمکراتیک و سوسیال، زندگی بدون تبعیضی را برای ایرانیان تضمین کنند.
راه برون رفت از سیاست و فرهنگ ولی سالارانه از نوع دینی (ولی فقیه) و سلطنتی آن (ولی عهد)، ولی قوم و قبیله … و تغییر ریل قیم مآبی در کشور و صغیر نداستن شهروندان است. ما با سیاست، فرهنگ و گفتمان عصر پیشاجمهوریت نمی توانیم بستر همبستگی ملی و وفاق همگانی در جامعه برای سرنگونی حکومت اسلامی و در عین حال ساختن فردا را مهیا کنیم.
اکنون دو اسلوب سیاسی برای ایجاد همبستگی جامعه ایرانی پیشاروی ما قرار دارد.
نخست: تداوم راه شکست خورده اتحاد افراد، محافل، گروهها و احزابی ست که خود را قیم مردم و یا بخشی از مردم دانسته و به دلیل فقدان پیوند زنده و ارگانیک با جامعه، نمی توانند پایه حمایتی فرضی خود را نمایندگی کنند و به همکاری قانونمند و پایدار دست یابند.
در چهار دهه گذشته شاهد شکست این اقدامات بوده و پیمان نوین اقای رضا پهلوی هم در چارچوب چنین اسلوب سیاسی قابل تبیین است.
دوم: تبیین اشتراکات سیاسی اکنون مردم، انتقال مطالبات به کف خیابان، همبستگی برای تحقق آنها و تدارک تغییر توازن قوا در خیابان بسود ملت است. آقای رضا پهلوی هنگامی می تواند گامی موثر بردارد که از شاه پرستان بخواهد در کنار مردم از آزادی، دمکراسی و لائیسیته (سکولاریسم) دفاع کنند و صفوف متحد مردم در کف خیابان را با طرح بازگشت سلطنت و یادآوری دوران دیکتاتوری سیاه پهلوی ها، متفرق نکنند.
پیمان نوین در اپوزیسیون در سایه فرهنگ سیاسی نوین همبستگی برای سرنگونی حکومت اسلامی، اجتناب از انتقال علائق خودویژه سیاسی، دینی، تباری، قومیتی در جنبش همگانی میسر است. این آن موضوع کانونی می باشد که اگر جامعه سیاسی ایران به درک تفکیک دو وظیفه 1)مبارزه میدانی، همبستگی در خیابان (اتحاد در جنبش اقدام در خیابان) و نیز 2)پذیرش تفاوت های سیاسی (اختلاف در نظر) دست یافت، بستر واقعی عروج جنبش ملی و مردمی مهیا می گردد و می توان از پیمان نوین سیاسی و فرهنگی برای “جنبش اقدام در خیابان” سخن گفت.
سخن دوسال پیش تکرار می شود که اقای رضا پهلوی از در نقش “مصلح” اجتماعی آب به آسیاب تفرقه و پراکندگی در اپوزیسیون سرنگونخواه نریزند، در کنار طرفداران سلطنت طلب بایستید و به آنها آموزش دمکراسی، مدارا و همکاری میدانی بدهد.
آقای رضا پهلوی از خرد جمعی سخن گفتند. خرد جمعی برآیند همفکری، همکاری و همرزمی جامعه و کنشگران گوناگون سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن می باشد که در یک نهاد دمکراتیک تبلور می یابد. از افکار ولی فقیه، ولی عهد، شریعت مداران و علمای مدارس دینی، اتاق های فکر بی ارتباط با جامعه، نمی توان نسخه برای آزادی ایران، داد و دمکراسی صادر کرد.
حکومت اسلامی اصلاح ناپذیر و سلطنت در ایران برگشت ناپذیر است، همه با هر عقیده سیاسی و تعلقات دینی و قومی، در خیابان همپیمان شویم. پلاتفرم همبستگی میدانی ایرانیان برای سرنگونی حکومت اسلامی، حفظ میهن و تدارک دمکراتیک مجلس موسسان نظام نوین برای تعیین سرنوشت ملت بدست شهروندان است.
اقبال اقبالی
29.09.2020