چنانکه در یادداشت کوتاهی بر نخستین شمارۀ سیاستنامه گفته بودم این دفترها مکانی آزاد برای شیوههای اندیشیدن سیاسی است. به مناسبت دیگری نیز گفته بودم که سیاستنامه تیول کسی یا ایدئولوژی هیچ حزب و گروهی نیست؛ همۀ نویسندگان، به شرط رعایت ضابطههای علمی بحث، و نیز رعایت شئون ملّی و مصالح عالی کشور، در زمانهای پرمخاطره، میتوانند نظرات خود را آزادانه بیان کنند و میان آنان نیز در محدودۀ همکاری با این دفترها علقهای جز باور به بحث آزاد برای رسیدن به فهمی دقیق از مسائل وجود ندارد. نیازی به گفتن نیست که هر نویسندهای مسئول نوشتۀ خود و نظراتی است که اظهار میدارد و هرگونه جعل داستان و افسانهبافی برای اثبات وجود گروه یا حزبی کوششی عبث و از جعلیات ذهن کسانی است که الزامات آزادی را نمیداند، و بیشتر از آن به این الزامات اعتقادی ندارد، و جنِّ توطئه را همه جا و در شکلهای گوناگون میبیند. بدیهی است که چنین تلقّیای از آزادی اندیشه، در کشوری که تاکنون هر رسانهای خود حزبی یا دستکم در خدمت احزاب بوده امری خلافآمد عادت است.
دشمنی با اساس کشور و ملت
در یک سالی که دفترهای سیاستنامه در دسترس خوانندگان قرار گرفته، بویژه با اقبال خوانندگان، در برخی از نشریات داخلی، و بیش از آن در فضای مجازی سخنان بسیار و اغلب بیمعنای بسیاری گفته شده که البته بیشتر آنها یاوههای مرسوم فضای رسانههای عمومی است، اما آنچه در ضمن بیاهمیت بودن آن شایان توجه است، برخی سخنانی است که از دانشگاهیان در به ظاهر محافل دانشگاهی گفته میشود. اهمیت این سخنان به سبب گویندۀ آنها نیست، بلکه این سخنان از این حیث دارای اهمیتاند که در محافل دانشگاهی خطاب به دانشجویان گفته میشود و البته بخشی از بودجۀ عمومی کشور خرج این استادان و دستگاه عریض و طویل دانشگاهها میشود تا صوادر خیالات و بافتههای فاقد مبنا و بیمعنای خود را به دانشجویان تحویل دهند، و این همه به حساب تولید علمی گذاشته میشود که گویا در حال جهانی شدن است. آنچه میان این گروه از استادان مشترک است، و البته موجب حیرت هر کسی است که از اندک عقل سلیمی برخوردار باشد، دشمنی اینان با هر آن چیزی است که به اساس کشور و ملّتی وارد میشود که باید اینان دانشگاهیان آن کشور و ملّت باشند. حسّی که از خواندن مطالب این دانشگاهیان به شخص دست میدهد احساس رقّتی ژرف از درجۀ بیدانشی و بی مسئولیتی گویندگانی است که نهتنها از فضیلت سکوت ــ یا دستکم کمگویی ــ یکسره عاری هستند، بلکه حتیٰ ملاحظۀ شهرت خود و کرسی دانشگاهی خود را نیز ندارند که مبادا روزی گروهی از دانشجویان و عامۀ شنوندگان اندک دقتی در صغرا و کبراهای سخنان آنان بکنند و به مقاصد پلیدی که در دامن زدن به آشوب ذهنی دنبال میکنند پی ببرند!
بیربطی نظریه ایرانشهری به ناسیونالیسم
یکی از مهمترین شگردهای این معرکهگیرانی که با کشیدن نقش مار جماعتی را دور خود گرد میآورند، دامن زدن به ابتذال در هر بحثی است تا سطح بحث به مرتبۀ بسیار پایین دانش آنان هبوط کند و از این طریق بتوانند عالمنمایی کنند و سخنانی بگویند که بسی بزرگتر از اندک محفوظات بیسر و ته آنان است. یک مورد جالب توجه کوشش برای به ابتذال کشاندن بحث دربارۀ ایران و تبدیل یا تقلیل آن به «ناسیونالیسمی است که گویا فاشیسمی است که شست و شو» دادهاند.۱ گویندۀ این سخن یاوه ــ از این حیث یاوه که گوینده معنای هیچ یک از مفاهیم را نمیداند و به عنوان فعال سیاسی آنها را سخت ناشیانه به کار میبرد ــ اگر چیزی جز ترهات در فضای مجازی خوانده بود، میتوانست بداند که نظریۀ ایرانشهری ربطی به ناسیونالیسم ندارد و من هرگز از «ناسیونالیسم ایرانی» سخن نگفتهام، اما چون استاد دانشگاه مادر با ظرایف این بحث آشنایی چندانی ندارد، ناچار، آنچه شنیده، یا در سایتی خوانده، مطلب مرا در قالبهای ذهنی خود ریخته و با اندک دانش ناچیزی که در این مباحث دارد، در برابر دانشجویان، معرکه گرفته است که گویا هوادار حقوق «اقلیتها»، «قومیتها» و «ملیتها»ست و فاشیسم پنهان ناسیونالیسم ایرانی ــ ایرانشهری ــ مانعی بر سر راه احقاق حقوق آن «اقلیتها»ست.
بیوجهی ملیگرایی با تحول تاریخی ایران
همین قدر نظر استاد دانشگاه مادر را به این نکته جلب میکنم که ناسیونالیسم مفهومی ناظر بر واقعیت تاریخی اروپاست و ناسیونالیسم، در معنای دقیق کلمه، جز در مورد تاریخ اروپا معنایی و مصداقی ندارد. اطلاق این مفهوم و معادل فارسی آن، «ملّیگرایی»، بر تحول تاریخی ایران وجهی ندارد و یکسره نادرست و غیر تاریخی است و به همین دلیل من هیچ جایی چیزی دربارۀ «ناسیونالیسم ایرانی» نگفتهام. نخست، شرقشناسان و اهل علوم اجتماعی اروپایی واقعیت تاریخی تکوین ملّت در ایران را با این مفهوم بیان کردند و اهل علوم اجتماعی ما نیز که در این مباحث مقلدان معلمان غربی خود هستند همان مفهوم را دربارۀ ایران تکرار کردند، و سخت اشتباه کردند! وانگهی، نویسندگان غربی این اصطلاح را به تاریخ معاصر ایران اطلاق و کوشش کردهاند تحولات یک سدۀ گذشته را با آن مفهوم توضیح دهند. مورد جالب توجه کتاب ریچاد کاتم، مأمور سازمان مرکزی اطلاعات ایالات متحده، است که در کتابی با عنوان «ناسیونالیسم در ایران» کوشش کرده مواد تاریخ معاصر ایران را در قالب مفهوم «ناسیونالیسم» جای دهد.۲ این کتاب مندرج در تحت شاخهای از «علم» قرار میگیرد که در دانشگاههای امریکایی آن را Middle East Studies میخوانند و به طور عمده، جز به درد تحلیل سیاسی روز فعالان سیاسی نمیخورد. چنین مطالعاتی به همان اندازه به درد اهل سیاست امریکایی میخورد که برای ایرانی بیمصرف است. البته، برای امریکایی از این حیث به درد میخورد که با چنین تحلیلهایی در منطقۀ پیچیدهای مانند خاورمیانه مداخله کند و هر بار بدتر از بار پیش شکست بخورد!
ایران؛ ملتی پیش از «ملت»
ناسیونالیسم در اروپا تاریخی دارد و معنای آن در زمان تکوین، در آغاز دوران جدید، ربطی به ایدئولوژیهای ناسیونالیستی سدۀ نوزدهم به بعد، و پیامدهای آن در سیاست عملی قدرتهای بزرگ اروپایی، ندارد
اجمال بحث من این است که ایران بسیار پیش از آنکه مفهوم «ملّت» در تداول جدید تدوین شود، به عنوان کشوری که ممالک محروسه خوانده میشد، تبدیل به «ملّت» شده بود. البته، اهمیتی ندارد که موافق یا مخالف «ناسیونالیسم» باشیم، زیرا واقعیت تحول تاریخ عین نظر ما به عنوان شهروند ندارد. حتیٰ استادن «مترقی» نیز به عنوان مخالفان سرسخت «ایدئولوژیهای فاشیستی»، اگر اندکی تاریخ بدانند و با منابع این تاریخ آشنایی داشته باشند، نمیتوانند این واقعیت تاریخی را نفی کنند، اما میتوانند، به عنوان شهروند، مخالف «ناسیونالیسم ایرانی» باشند.
ایران؛ مفهومی آبستن
نام «ایران»، به عنوان مثال، در شاهنامه، بیش از هزار بار آمده و چنانکه در جای دیگری توضیح داده ام، به تعبیری که کارل اشمیت وام گرفتهام ــ که البته از بدِ حادثه نظریهپرداز حقوق فاشیسم بود ــ «مفهومی آبستن» بود و به معنای کشور و ملّت ایران به کار رفته است. اصطلاح ایرانشهر، که من برای بیان این وضع پیچیدۀ ایران ــ ملّت ــ یعنی ایران به عنوان ممالک محروسهای که به طور تاریخی یک ملّت نیز بوده است ــ به کار بردهام، در کهنترین متنهای پهلوی، عربی و فارسی آمده و جعل جدید من نیست که بتوان از دل آن «ایدئولوژیهای فاشیستی» درآورد. اگر استادان دانشگاه مادر نمیدانند ــ چنانکه یکی تاریخدانان آن در نشستی در کتابخانۀ ملّی ادعا کرد که ایرانی وجود نداشته و جعل ذبیحالله صفاها و ادوارد براونها، و بدتر از همه رضا شاه، است ــ باید اندکی به خود زحمت دهند و تاریخ کشور «خود» را یاد بگیرند. این را حتیٰ تئودور نُلدکه آلمانی صد و ده سال پیش میدانست، و با مطالعۀ شاهنامه دریافته بود که ایران «حماسۀ ملّی» داشته است. او از اینرو شاهنامه را حماسۀ ملّی ایران خوانده که معنای این مفاهیم را میدانست و فعال سیاسی حزب نبود که بخواهد با هر چیزی که با ایدئولوژی او سازگار نیست تصفیۀ حساب کند. اینکه سه دهه پس از نُلدکه هموطن دیگر او، والتر هینتس، فرمانروایی صفویان را «دولت ملّی ایران» خوانده ــ به رغم مناقشهای که میتوان بر آن کرد ــ به معنای این است که او نیز به وضع تاریخی پیچیدۀ ایران پی برده و مدتها پیش از ادوارد سعید، فهمیده بود که استدلال او دربارۀ ایران نمیتواند بر پایۀ مواد تاریخ ایران نباشد، و این مواد را نمیتوان در قالب ایدئولوژیهای جدید ریخت و پیچیدگیهای خلافآمد عادت تاریخ ایران را توضیح داد.
شرایط سخن گفتن در بارۀ تاریخ پیچیدۀ ایران
سخن گفتن دربارۀ ایران نیازمند دانشی گسترده است و هر سرِ سودایی را نمیرسد که به خود اجازه دهد ــ به تعبیر میرزا علی خان امینالدوله ــ «به قوۀ حافظه و لافظه» هر رطب و یابسی را دربارۀ آن ببافد. کسی میتواند دربارۀ تاریخ پیچیدۀ ایران سخنی معقول بگوید که هم به نظریههای جدید علوم اجتماعی جدید مسلح باشد و هم بتواند مواد تاریخ و تاریخِ فرهنگ و تمدن ایران را با اجتهادی عالمانه به محک نظریههای جدید بزند، زیرا هیچ نظریۀ کلّی و سازگار با همۀ مواد تاریخی تمام کشورها نداریم که بتوان هر مادهای را در قالبهای آن ریخت و به هر مسئلهای پاسخ داد. به عبارت دیگر، این مباحث از سنخ احکام شرعی و جزمی نیستند که با رجوع به نصّ و سنت بتوان پاسخ آن مسئله را توضیح داد. به عنوان مثال، کسی که اهل وعظ اخلاقی است، و بیعملی به آن را نیز در خطابههای عرفانی پنهان میکند تا بیش از پیش به آشوب ذهنی جوانان دامن بزند، در زمانهای چنین خطیر و پرمخاطره، حقّ ندارد در مباحثی وارد شود که نمیتواند کوچکترین تصوری از عواقب نامطلوب آن داشته باشد. من در یکی از شمارههای پیش، به افاضات یکی از این دانشمندان همهدان اشاره کرده بودم که، نخست، گفته بود ایرانی وجود نداشته است و آنگاه، از باب توجیه آن سخن بیمعنای خود در تحلیلی سراسر متوهمانه چند نوع ناسیونالیسم کشف کرده بود!
هر بهایی که برای تامین منافع ملّی بپردازیم، ارزان خریدهایم
از آنجا که قرار نیست از رو برویم، آن بزرگوار در همان سخنرانی از باب تصحیح موضع پیشین، که بیشتر برای سرخ نگاه داشتن صورت با سیلی جهل انجام شده بود، چنین گفته است: «ناسیونالیسم به معناى تأمین منافع ملّى به هر قیمت از لحاظ اخلاقى قابل دفاع نیست. این تعریف از ناسیونالیسم همان نظرى است که هیتلر و موسولینى داشتند. متاسفانه در سالهاى اخیر این معنا به وسیلۀ متفکرانى در داخل ایران در حال ترویج است.» از دیدگاه صوری، این عبارت انباشته از مفاهیمی است که گوینده دربارۀ آنها هیچ نمیداند و بهتر بود به همان رسوایی «ایران وجود ندارد» قناعت میکرد. ناسیونالیسم، چنانکه پائینتر توضیح خواهم داد یکی از جدیدترین ناسزاهایی است که علمای کشور نثار مخالفان خود میکنند. استاد اخلاق ما نیز مانند دیگر علما به واقع نمیداند که منظور از ناسیونالیسم چیست! اما بیشتر از این او نمیداند منافع چیست، یعنی نمیتواند بداند، زیرا منافع در مورد ملّتی مصداق پیدا میکند که پیشتر آن ملّت وجود داشته باشد. اگر کسی ادعا کرد که ایرانی وجود نداشته و حدود و ثغور ملّت ایران نیز معلوم نیست کجا بوده است، چگونه میتواند منافع آن ملّت را تعریف کند و برای دفاع از آن قیمتی تعیین کند. از اینرو، علمای چپ و پیروان اخلاقمدار و عارفمسلک آنان نیز که اعتقادی به ملّیت ندارند، نمیتوانند تصوری از مفهوم منافع ملّی داشته باشند. گزارۀ بالا، به رغم ظاهر معقول و بسیار انسانی آن، از دیدگاه علم سیاست، نه تنها یکسره بیمعناست، بلکه مضرّ به مصالح کشور نیز هست. میتوان گاندیآور گفت: «ناسیونالیسم به معناى تأمین منافع ملّى … از لحاظ اخلاقى قابل دفاع نیست». این سخن را به لحاظ آزادی بیان میتوان شنید، و البته کسی که اندکی از دانش سیاست بداند، به هیچ وجه نمیتواند آن را جدّی بگیرد. معلمان اخلاق پیوسته در تاریخ ــ بویژه تاریخ ایران ــ بودهاند و، به قول میرزا فتحعلی آخوندزاده، اگر قرار بود موعظۀ اخلاقی اثری داشته باشد، بعد از شیخ مصلحالدین سعدی دنیا باید گلستان میشد و نه این گلخنی که بشریت در آن گیر کرده است. گویندۀ آن سخن، چون اهل علم و آشنای با همۀ مباحث است و دربارۀ آن مباحث نظری صائب دارد، با افزودن «بههر قیمت»، ظاهری عالمانه به سخن خود داده است. غیر علمیترین جزءِ این عبارت همین «به هر قیمت» است که در ظاهر بسیار هم علمی مینماید. به عنوان مثال، در پاسخ مشورت کسی که میخواهد کفشی بخرد و بهای آن را نمیداند، کسی که سررشتهای از بهای کفش ندارد، میتواند بگوید نخر چون گران است. اما این توصیه مشکل خریدار را حلّ نمیکند، زیرا مشکل این است که آن کفش چند میارزد؟ بدیهی است که این را کفششناس میداند! موعظۀ اخلاقی استاد بر مبنای این ابهام در «به هر قیمت» بنا شده است که هم توهّم خبره بودن در امر ناسیونالسیم در شنونده را ایجاد میکند و هم قیمتی را تعیین نکرده است تا در بازار منافع ملّی سخن بیربط نگفته باشد. پرسش این است این «هر» در قید «به هر قیمت» ناظر بر چه قیمتی است؟ چون مشورت کسی اعتباری دارد که چنانکه در مورد کفش گفتم، قیمت واقعی را بداند. اما اگر استاد این قیمت را تعیین نکرد «متفکرانی که در داخل فکر منافع ایران ملّی ترویج» میکنند، از کجا میتوانند بدانند که «از لحاظ اخلاقی» به چه قیمتی میتوانند از منافع ملّی دفاع کنند! در این صورت، این توصیۀ استاد اخلاق، مانند بسیاری از احکام اخلاقی در قلمرو سیاست، حکمی تهی از معنا و بیمصرف خواهد بود، که البته از چنین موعظههایی نانی برای واعظ پخته میشود، اما آبی برای اهل سیاست فراهم نمیآید! من، که یکی از ترویج کنندگان تأمین منافع ملّی هستم، بر آنم که هر بهایی که برای تأمین منافع ملّی بپردازیم ارزان خریدهایم، زیرا اگر کشور از دست رفت، «به هیچ قیمت» هم نمیتوان حتیٰ جزءِ کوچکی از آن را باز پس گرفت.
بحث من بر سر «دفاع» از میهن است اما فاشیسم ایدئولوژی «تجاور» است
آنچه در دنبالۀ همین موعظۀ اخلاقی آمده، مرتبط کردن این دریافت از ناسیونالیسم، در معنای صیانت از منافع ملّی، به تجربۀ تاریخی فاشیسم، برهانی قاطع بر تاریخ ندانی استاد، و دیگر علماست که ذکر آنها هم خواهد آمد. صیانت از منافع ملّی، «به هر قیمت»، یعنی قیمتی که باید برای آن پرداخته شود، اصل مناسبات بینالمللی است و این ربطی به «ناسیونالیسمی که هیتلر و موسولینى داشتند»، ندارد. نظریهای که هیتلر دنبال میکرد، نام دیگری دارد که آن را تجاوز به حقوق کشورهای دیگر و بر هم زدن نظام بینالملل میخوانند و این عین صیانت از منافع ملّی نیست. بحث من بر سر دفاع از میهن، در شرایط پرمخاطره، و منطق این دفاع است، فاشیسم ایدئولوژی تجاوز است. اگر کسی فرق میان دفاع و تجاوز را نداند باید یاد بگیرد!
ناسیونالیسم، اگر بخواهیم این مفهوم را در معنای درست آن به کار ببریم، نظریهای دربارۀ واقعیت تاریخی ملّت است، در حالیکه کمونیسم، ناسیونال – سوسیالیسم و نظریههایی که تحت انواع «پانها» قرار میگیرند، نظریههای جهانوطنی هستند، نظریههایی برای چیرگی ملّتی بر دیگر ملّتها، هیتلر بر اروپا، استالین بر جهان، اردوغان بر تورکستان بزرگ و اگر ممکن شد بر کلِّ کشورهای اسلامی و… ۳«از لحاظ اخلاق» میتوان از نظم جهانی اخلاقمدار آینده دفاع کرد، اما تا اطلاع ثانوی سیاست علم مناسبات ملّتها و دولتهای آنهاست و ناچار باید قیمتها را دانست. کسی که در جریان قیمتها نیست، بهتر است فضیلت سکوت را پیشه کند و عِرض خود نبرد. استاد دربارۀ این قیمتها هیچ نمیداند، یعنی با کَمَکی عرفانیات نمیتواند بداند، چون این قیمت را ما تعیین نمیکنیم که بخواهیم نظر استاد را جویا شویم! طرف در میدان تعیین میکند، میزان بالا بودن آن نیز درجۀ بالا بودن «از لحاظ اخلاقی» ماست! اقدام صدامی که به محض اینکه سستی در ارکان ارتش کشور افتاد برای حمله حتیٰ یک لحظه تردید نکرد، و ادعای عربستانی که گویا قرار است جنگ را به داخل ایران بکشاند، باید اشارهای باشد به این نکته که قیمتهای بازار جهانی مناسبات ملل را تنها کسانی میتوانند بدانند که «در داخل فکر صیانت از منافع ملّی را ترویج» میکنند.
جامعهشناس دانشگاه مادر: هوادار جدیدالولادۀ شریعتی و آلاحمد
آنان که «در داخل فکر صیانت از منافع ملّی را ترویج میکنند»، از دید گروه دیگری از آشوبگرایانی که به عنوان علمای علوم اجتماعی چیزی بیشتر از معلم اخلاق نمیدانند، یک ایراد دیگر نیز دارند. اینان همان «کوروش کبیریها یا ایرانشهریها یا سلطنتطلبها هستند» که یکی از دو گروه «تاچریهای اسلام»اند که «معتقدند شریعتی به دوران گذشته تعلق دارد». با دانشی که دربارۀ گویندۀ این سخن دربارۀ اقتصاد و اسلام سراغ داریم، نمیپرسیم که چگونه توانسته است اسلام و تاچریها را به هم ربط دهد! از جامعهشناس دانشگاه مادر انتظاری بیش از این نداریم که مانند یک فعال سیاسی هر رطب و یابسی را به هم ببافد، اما بیمعنایی هم باید حدّ و مرزی داشته باشد، و گرنه این احتمال وجود دارد که یکی از همین تاچریها حرف دربیاورد که استاد یاوه میبافد. استاد اگر قصد پروندهسازی نداشته باشد، باید بتواند ربط کوروش، اسلام، سلطنتطلب و تاچری را نشان دهد! من در گفتههای او چنین ربطی را پیدا نمیکنم، اما با خواندن دنبالۀ بیانات میتوانم دریابم که هوادار جدیدالولادۀ شریعتی و آلاحمد نامهای بسیاری را نیز ردیف میکند که توهمی از علم بسیار به شنوندگان القاء کند، اما با هر جملهای بیشتر مرتبۀ پایین دانش خود را آشکار میکند و یاوهای بر یاوههای پیشین میافزاید. سخنران سالروز مرگ شریعتی، در اشارهای به دو گروه تاچریها و ایرانشهریها، در ادامۀ عبارتی که نقل کردم، میافزاید: «این دو گروه معتقدند که از اقتصاد به عنوان علم حرف میزنند و به جای سیاست دنبال فلسفۀ سیاسی هستند. هر دو دنبال نوعی دین و مذهب هستند.» این جملۀ اخیر چه ربطی به جملۀ نخست دارد، من نمیتوانم دریابم، اما مگر آلاحمد و شریعتی دنبال «نوعی دین و مذهب» نبودند؟ اگر سخنران «دنبال نوعی دین و مذهب» بودن را ایرادی بزرگ برای «تاچریها» میداند، چرا به آلاحمد و شریعتی این ایراد را وارد نمیداند؟ وانگهی، از «اقتصاد به عنوان علم حرف» زدن و «به جای سیاست دنبال فلسفۀ سیاسی» بودن چه ربطی به «هر دو دنبال نوعی دین و مذهب» بودن دارد؟
تسویه حساب فعال سیاسی آشوبگرا با ابزار «بیخردی جامعهشناختی»
از این جزئیات که بگذریم، من یک ایراد اساسی در این بیانات جامعهشناس دانشگاه مادر میبینم که نشان از ذهن نامنسجم و آشوبگرای او دارد که پیشتر نیز به آن اشاره کردم. کسی که فعال سیاسی حرفهای نباشد خود را در میان دانشگاهیان جا زده است، حتیٰ اگر اهل سیاست عملی هم باشد، ناچار، باید «به جای سیاست»بازی «دنبال فلسفۀ سیاسی» باشد و اقتصاد را هم علم بداند، اعمِّ از اینکه مارکسیست یا ضد آن باشد. اگر کسی نه اقتصاد بداند و نه «فلسفۀ سیاسی»، و اصرار هم داشته باشد که دربارۀ همۀ موضوعات عبارتهای بیمعنا ردیف کند، او را جز فعال سیاسی آشوبگرا نمیتوان خواند که «بیخردی جامعهشناختی» خود را ابزاری برای تصفیه حسابهایی میکند که چندان ضرورتی ندارد، در حدِّ او نیست، و در شرایط کنونی بسیار پرمخاطره نیز هست. اصرار اهل علوم اجتماعی برای کوبیدن کسانی که از وحدت ملّی و صیانت منافع ملّی دفاع و نظرها را به مخاطراتی جلب میکنند که شبح آن بیش از پیش به مرزهای ایران نزدیک شده است، آیا نتیجهای جز ریختن آب به آسیاب ماجراجویان دور و نزدیک دارد؟ بر من روشن نیست که وقتی نشریهای مانند خردنامۀ همشهری از زبان همکار مردمشناس آن جامعهشناس اعلام میکند که «ایرانشهری نوع شستشو یافتۀ ایدئولوژیهای فاشیستی»است چه هدفی را دنبال میکند؟ وقتی جامعهشناسِ فعال سیاسی کهنهکار نداند که فاشیسم چیست، از مردمشناس چه انتظاری میتوان داشت که تصوری از چنین مباحث پیچیدهای داشته باشد؟ فاشیسم چیست و چگونه میتوان آن را شستشو کرد تا به ایرانشهری تبدیل شود؟
نقطه مشترک جامعه شناس و مردمشناس دانشگاه مادر با هیلتر و استالین
در فرصت دیگری، باید با دقت بیشتری به مباحث مطرح شده در این مصاحبۀ مردمشناس برگردم، و نشان دهم که استاد مردمشناسی مانند همفکران خود چه اهداف خطرناکی را دنبال میکند. اما آنچه به نظر من شگفت مینماید این است که گویی این منتقدان جز عبارتهایی در فضای مجازی هیچ نمیخوانند و بر پایۀ آن عبارتهای مثله شده نیز توهّمهایی پیدا میکنند، تعریف درست مفاهیمی را که به کار میبرند نمیدانند و با تلقّی نادرستی از بحثها و اتفاقات در کشورهای غربی پیدا میکنند، نتایجی میگیرند که مبیّن عمق فاجعۀ نظام دانشگاهی کشور است. از باب حسن ختام، نظر علما را به این نکته جلب میکنم که من بارها توضیح دادهام که ایران پیوسته ممالک محروسه و وحدتی در کثرت بوده است! تأکید من بر اصالت و استقلال جامعه در برابر دولت و توضیح مناسبات این دو، در سالهای تدریس، و بازتاب این بحثها در نوشتههای متعدد، امری نیست که بر کسانی که بحثهای جدّی را دنبال میکنند پوشیده باشد. پرسش این است که از چنین تأکیدی بر کثرت و جامعۀ مدنی در برابر دولت چگونه میتوان «ایدئولوژیهای فاشیسم» را درآورد؟ و چگونه میتوان آنها را شستشو داد و به ایرانشهری تبدیل کرد؟
نظر استادان را به این نکته نیز جلب میکنم که پیشوای فاشیسم، آدولف هیتلر، با نظریهپرداز سوسیالیسم، کارل مارکس، و پیروان او، لنین و استالین، این نقطۀ مشترک را داشت که جامعۀ مدنی را از سنخ توهمهای بورژوازی میدانست! همۀ این بزرگواران با استادان ما این نقطۀ مشترک را داشتند که به دلایل متفاوت گمان میکردند «تاریخ، ملّت، کشور» اموری بدیهی نیستند؛۴ منظورم در مردمشناسی نیست، در مناسبات جهانی و سیاست است. تا اطلاع ثانوی، در واقعیت مناسبات جهانی، ما ملّت هستیم، مردمان کشوری دارای تاریخ! این ملّت منافعی دارد که حدود و ثغور آن را خود تعیین و «به هر قیمت» از آن دفاع میکند. چنین دریافتی از ملّت، به ضرورت، ناسیونالیسم نیست. ایران کشورّ ملّتی بوده است که هر زمان به بهایی مناسب از خود دفاع نکرد مجبور شده است «به هر قیمت» از خود دفاع کند، یعنی به بهایی گزاف! این واقعیتها برای یک ملّت الزاماتی دارد. جامعهشناسان و مردمشناسان میتوانند بینهایت در بدیهی نبودن این مفاهیم بحث کنند، اما اگر بخواهند جدّی گرفته شوند، نمیتوانند جدّی، یعنی با توجه به موازین علمی و نه ایدئولوژی گروهکی، بحث نکنند.
سیاستنامه شماره ۷
ــــــــ
۱ ــ «گفتگویی خواندنی با ناصر فکوهی» با عنوان «ایرانشهری نوع شست و شو یافتۀ ایدئولوژیهای فاشیستی»، خردنامۀ همشهری، ش. ۱۷۳، فروردین ۱۳۹۶، ص. ۱۰۵ و بعد.
۲ ــ برای شرح حال و سابقۀ اطلاعاتی ریچارد کاتم ر.ک
http://www.iranicaonline.org/articles/cottam-richard-1
این کتاب تاکنون دو بار به فارسی ترجمه شده و البته تنها در ایران ممکن است کتاب یک مأمور اطلاعاتی کشور «متخاصم» را به عنوان اثری علمی تحویل ملّتی داد که نویسندۀ آن تمام عمر خود را به جاسوسی از کشور آنان گذرانده است.
۳ ــ نظر استادان را به این نکته جلب میکنم که همین اردوغان نیز رهبران کشورهای دموکراتیکی مانند آلمان و هلند، که این مایه عقل و درایت دارند که اجازه نمیدهند این تجسم بلاهت خلافت در کشورشان هر کاری خواست بکند، فاشیست و «نازیست» میخواند!
۴ ــ «گفتگویی خواندنی»، همان، ص. ۱۰۶، ستون ۲٫ «همه تصور میکنند مفاهیمی مثل “تاریخ”، “ملّت”، “کشور” و غیره واژگانی بدیهی هستند و همین بدیهی بودن مفروض سبب خطرناک شدنشان میشود.»
ـــــــــــــ
نقل از:
https://www.facebook.com/jafar.parsapour.16?fref=hovercard&hc_location=chat
http://bonyadhomayoun.com/?p=16937