ایرج میرزا زمانی برای نقد مردان فرهنگی زمانهاش سروده بود: انقلاب ادبی محکم شد / فارسی با عربی توأم شد. همان رویکردِ واپسگرایانهای که پس از انقلاب بهمن با مصادرهی قدرت سیاسی توسط روحانیان شیعه جا افتاد. اما اکنون بین روحانیان نوکیسهی دولتی تظاهر به نوگرایی و دانستن زبان خارجی، از کاربری واژههای عربی نیز فراتر میرود. چون بسیاری از ایشان در الگوگذاری از محاورهی عمومی مردم، بسیاری از واژههای اروپایی را نیز در سخنان خویش به کار میبرند. در همین راستا آخوندی بالای منبر میگفت که امام حسین برای حضورش در کوفه به ویزای یزید بن معاویه نیازی نداشت، چون حسین O.K خود را از خداوند گرفته بود.
چنین موضوعی در حالی اتفاق میافتد که شورای نگهبان سال گذشته بودجهی مصوب مجلس را عودت داد تا طبق قانون چند مورد واژهی خارجی را از متن آن حذف نمایند. حسن روحانی هم چندی پیش اصطلاح برند (brand) را در نطقاش بر زبان آورد که در محاورهی عامهی مردم دیگر جا افتاده است. روحانی در حالی اصطلاح برند را بر زبان میرانَد که برای استفاده از واژههای مهجور عربی هم هیچ ترس و واهمهای ندارد. در یکی از همین آخرین نطقهایش به سراغ “مُرّ قانون” رفت که پیش از این استفادهی از آن در رسانههای عمومی سابقه نداشت.
کاربری واژههای اروپایی در ایران به حدی بالا گرفته که “رهبر” نیز مفاخرهآمیز آنها را در گفتار سیاسی خویش به کار میگیرد تا شاید بتواند وجاهت علمی و سیاسی خود را به رخ این و آن بکشاند. او به تازگی در یکی از سخنرانیهایش به مخاطبان جوان خود توصیه میکرد که حرفهای خود را تئوریزه کنند. به واقع میخواست به دیگران بفهماند که نه تنها با واژهی تئوری آشنایی دارد بلکه خود او نیز اهل نظریهپردازی است و سخنانش از جایگاهی تئوریک سود میجوید.
او پس از چندی در سخنرانی دیگری از واژهی سکولار بهره گرفت و به سکولارها حمله برد. تا همگی دریابند که همانند بسیاری از روشنفکران روزگار ما از کاربری اصطلاحات سیاسی امروزی و فرامرزی جا نمیماند. با این تفاوت که در ایران جمهوری اسلامی نهادهای حکومتی بنا به تبلیغاتی که کیهانِ شریعتمداری فراهم میبیند سکولار را به مخاطبان دولتی خود، دشمن دین و مذهب میشناسانند. همچنان که رهبر نیز از همین نگاه کیهان بهره میگیرد و در سخنان خویش یورش به مخالفان سکولار جمهوری اسلامی را مغتنم میشمارد. بیتردید او خوب میفهمد که جان به در بردن از دست سکولارهای زمانه و روزگار به همین آسانی مشکل خواهد بود.
چنین رویکردی انسان را به یاد شخصیتی نمایشی از شاه میاندازد. چون او نیز متظاهرانه همین شخصیت را در گفتوگو با رسانههای عمومی به اجرا میگذاشت. همچنان که اواخر فروپاشی نظامِ سلطنتی یاد گرفته بود که پشت سر هم، اصطلاح آپارتاید را در مصاحبههایش به کار ببرد. چنانکه به تصنع و تکلف از مبارزهی با آپارتاید در افریقای جنوبی سخن میگفت، در حالی که در دوستی و همراهی با اسراییل چیزی کم نمیگذاشت.
رهبر در سخنرانیهایش برای عوامالناس تا کنون بیش از ده بار پای سکولارها را به میان کشانده است. پیشینهی آن نیز به حدود ده سال پیش از این به زمان احمدینژاد باز میگردد. چون احمدینژاد پشتِ هولوکاست ابداعی خویش قایم میشد تا افرادی از فراسوی مرزها چنان بپندارند که او، هم تاریخ میداند و هم دنیای امروز را خوب میشناسد. در رقابت و الگوگذاری از هولوکاست احمدینژاد بود که رهبر نیز به اصطلاحِ سکولار دست یافت تا ژستِ عالمانهی خود را برای مخاطبان واپسماندهاش به نمایش بگذارد. چنانکه رهبر در دورهی خس و خاشاکِ احمدینژاد شش بار از سکولار در سخنانش بهره گرفت. در دورهی دوساله و نیمهی روحانی هم او چهار بار از سکولار برای مخاطبان خویش سخن گفته است. اما از این مخاطبان خودمانی حتا بسیاری تلفظ سکولار و سکولاریسم را هم بلد هم نیستند تا چه رسد اینکه بفهمند رهبرشان چه میلافد. با این همه شکی باقی نمیماند که هر قدر زمان به پیش میرود ترس از سکولار بیشتر ذهن ناخودآگاه رهبر را به خود مشغول میکند. چون کاربری آن همچنان فزونی میگیرد.
در همین راستا یادآور میشود که او در یکی از سخنرانیهایش برای “اعضای ستاد مرکزی رزمندگان اسلام” ضمن مخالفت با سکولارها میگوید: در “هیأتِ امام حسین سکولار ما نداریم! هر کس علاقهمند به امام حسین است، یعنی علاقهمند به اسلام سیاسی است”. لابد اسلام سیاسی هم همانی است که به عملیات انتحاری دست میزنند و یا در سرزمینهای فلسطینی بچههای دانشآموز عرب را با چاقو سراغ یهودیانی میفرستند که صهیونیسم نام میگیرند. همین اسلام سیاسی است که با ارج نهادن بر کشتار فرقهای، تمامی کرهی خاکی را به بیشهای تمام عیار برای هواداران و یا مخالفان خود بدل میکند.
مبارزهی کلامی با سکولارها در جمهوری اسلامی آن هم از نوعی عوامانه، از همان فردای انقلاب بهمن شکل گرفت. چون عدهای متظاهر به روشنفکری که توان حضور در حلقههای بحثِ آکادمیک را در خود نمیدیدند به تریبونهای دولتی در تلویزیون و رسانههای عمومی دست یافتند تا یکسویه سکولارها و یا مارکسیستها را به مبارزه بطلبند. میدانداری این گروه را هم به عبدالکریم سروش سپرده بودند. او در سایهی ارابه راه میرفت و میپنداشت که ارابه را خودش میراند. در نتیجه مردمی که آرزوی نان، مسکن و کار را در دل میپروراندند، از بام تا شام پای شطح و طامات بافتن کسانی مینشستند که همچنان تبلیغات نیمهکارهشان را در زمان رژیم پیشین، پی میگرفتند.
سروش آنجا که لازم میدید از سر تفاخر (نه چیزی فراتر از آن) بیتی از مثنوی را هم چاشنی حرفهایش میکرد. بیتهایی که هیچگاه با موضوع بحث او همخوانی و همسویی نداشتند. به عبارتی روشنتر منطق استقرایی را ضمن کینهای از استدلال تجربی به هیچ میشمرد و در پستوهایی از گمگشتگی تاریخ به دنبال استدلال تمثیلی میگشت. چون او شیفتهی همان پاهای چوبینی بود که جلالالدین بلخی روزگاری آن را جهت فرافکنی به “استدلالیان” سپرده بود.
بعدها دوستان رقیب سروش در درون حاکمیت جمهوری اسلامی حربهی سکولارستیزی را از او واستاندند تا به گمانشان خود به این مهم اقدام ورزند. در نتیجه ردا و عبایی که سروش آن را برازندهی قد و بالای خویش میدید، از ترکیب بیترکیب حسین شریعتمداری سر برآورد. چنانکه در تبلیغات چالهمیدانی کیهانِ شریعتمداری، سکولارها و طرفداران جدایی دین از سیاست، بیشتر در نقشی از امریکا و اوباما ظاهر میشوند که گویا قرار است روزی گردانندگان کیهان را از نان خوردن به حساب “حضرت آقا” بیندازند.
گفتنی است که اینک دیدگاه شریعتمداری کیهان را حسن رحیمپور ازغدی در سخنرانیهای نماز جمعهی تهران تعقیب میکند تا ضمن رویکردی تبلیغی، به عوامالناس نماز جمعهی تهران بباوراند که چه گونه سکولارها دارند از پایه و اساس تیشه به ریشهی اسلام دولتی میزنند. به طبع مخاطبان او همان نمازگزارانی هستند که تلفظ سکولار هم برایشان مشکل می نماید. رحیمپور ازغدی به اعتبار همین سکولارستیزی بود که توانست خود را در شورای انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی جا بزند. میگویند او چنین وجاهتی را در نقش بازجو از دالانهای توابسازی زندان اوین به دست آورده است. به هر حال رحیمپور ازغدی همانند هر طوطی شیرین سخنی یاد گرفته است که برای سکولارها جُک بسازد و مخاطبان دولتی خود را در نماز جمعهها و سالن وزارتخانههای دولتی بخنداند.
هم اینک در نماز جمعهها و سخنرانیهایی که توسط رهبر که برای غربتیهای فرهنگی و سیاسی صورت میپذیرد، انگار همه از ریز و درشت دارند یاد میگیرند که سکولاریسم چه موجود خانهبراندازی است! گویا سکولارها از “شیطان بزرگ آمریکای جنایتکار” هم خطرناکتر شدهاند. چون مخاطبان رهبر و کیهان شریعتمداری در ذهن خویش فردایی را مرور میکنند که با آمدن سکولارها روحانیان جمهوری اسلامی هم باید یاد بگیرند که به همان مسجد و منبرشان قناعت ورزند. چنانکه گروههای پرشماری از روحانیان از همان ابتدای انقلاب، کشاندنِ پای دین به دنیای سیاست را کاری نادرست و عبث میدانستند. اما اینک به دلیل ولانگاریهای روحانیت دولتی، چنین اندیشهای بیش از پیش بین روحانیان دوراندیش کشور رونق میگیرد. به واقع آنان به آیندهی خویش میاندیشند که مبادا در آتشی که جمهوری اسلامی برای دین دولتی فراهم میبیند، بسوزند.
برگرفته از عصر نو