نام «آذربایجان» از کجا میاید؟ ریشه اش چیست؟
تا اواخر هخامنشیان یعنی حدودا تا 2300 سال پیش نام آذربایجان وجود نداشت. این منطقه بخشی از امپراتوری ماد بود که در منابع یونانی که تمام سرزمین ایران کنونی را ابتدا مادای (ماد) و سپس پرسیس (پارس) مینامیدند همچون «ماد کوچک» نامیده میشد.
ریشه نام «آذربایجان» از نام «آتورپاتكان» میاید که یک واژه فارسی میانه است و در منابع باستانی از جمله آثار یونانی (مثلا «جغرافیا» اثر استرابو) ذکر شده است. بعد از اسلام که بتدریج فارسی معاصر رایج شد این منطقه را ابتدا «آذرابادگان» يا «آذربايگان» و دیر تر بصورت معرٓب آن «آذربيجان» و «آذربایجان» نامیدند که این نام هنوز هم رایج است (در یونانی باستان: آتروپاتنس، آرامی جدید/آسوری: آذوربایقان، ارمنی: آترپتكان).
اصل این واژه از نام «آتروپات» (یونانی: آتروپاتس) میاید که در اواخرهخامنشیان «ساتراپ» و یا سردار و حاکم، یا استاندار منطقه کنونی آذربایجان، کردستان و بخشی از گیلان بود. «آتور» به پارسی میانه و یا پهلوی و دیرتر «آذور» به فارسی معاصر اولیه بمعنی آتش و آتورپاتکان/آذورباداگان بمعنی آتشکده، جایگاه و سرزمین «حفاظت شده از سوی آتش» است.
با درنظر گرفتن معنی و اهمیت آتش (آتور/آذور/آذر/آدار/آدر) در فرهنگ ایرانی و زرتشتی و کثرت موارد استفاده از آن (مانند نام آذر و یا آذردخت، آذرخش، آذرگشناسب) میتوان استنتاج نمود که نام ساتراپ هخامنشی و سلوکی آتروپاتن نیز با واژه آتور/آذور مرتبط بوده است.
بعد از فتح آتروپاتن از سوی اعراب مسلمان در سال ۶۳۹ میلادی/۴۳ هجری نام «آذربایجان» بتدریج رواج یافت. در قرن یازدهم م. زبانشناس ترک-اویغور محمود کاشغری در «دیوان لغات الترک» این ولایت را «آذربادگان» و در نسخه دیگر «آذرابادگان» نامیده است.
نظر به اینکه منطقه ساتراپی آتروپاتن بخشی بسیار کوچکتر از امپراتوری ماد بود که پیش از هخامنشیان بر اکثر سرزمین های ایران امروز حکم میراند منابع یونانی و دیگر منابع غیر ایرانی این منطقه را تا صد ها سال بعد همچنان «آتروپاتن»، و یا «ماد آتروپاتن» و یا «ماد کوچک» نامیدند.
اولین زبان یا زبان هائی که میدانیم در قدیم ترین دوره های تاریخ در آذربایجان به کار برده شده، کدام است؟
از دوران پیشا تاریخ آذربایجان شواهد بسیاری از قبیل یافته های تپه باستانی حسنلو (۶۰۰۰ سال پ.م.) نشاندهنده زندگی و حتی کار تولیدی انسان ها در این منطقه است. اما از زبان و قومیت این انسان ها اطلاعی در دست نیست. بررسی اولین داده ها از «دوره تاریخ مکتوب» که در آذربایجان حدودا در قرن هفتم پ.م. شروع میشود نشان میدهد که از آن دوره، تراکم انسان ها مثلا در غرب آذربایجان، جنوب دریاچه ارومیه و مثلث تبریز-میانه-مرند نسبتا زیاد بوده است.
تقریبا سه هزار سال پیش یعنی هزاره نخست پ.م. در سرزمین کنونی آذربایجان، بخشی از گیلان و کردستان یعنی آنچه که بعد ها در اواخر هخامنشیان «آتروپاتن» و یا «ماد کوچک» نامیده شد قبایلی مانند کادوسی ها و کاسپی ها در سواحل خزر، گوتی ها و لولوبی ها در آذربایجان و کردستان و هوری ها و اورارتوئی ها در حواشی غربی این سرزمین و کاسی ها در جنوب آن یعنی بین آذربایجان کنونی و عیلام (خوزستان و شمال آن، حوالی لرستان) زندگی میکردند.
البته در باره اقوام همسایه و حاشیه این منطقه یعنی تمدن های اورارتو، آشور و یا عیلام اطلاعات و مدارک بسیاری هست اما این قبایلی که در آذربایجان و کردستان زندگی میکردند هنوز تا حد زیادی زندگی قبیله ای داشتند. دولتی بنام ماننا تشکیل شده بود اما زندگی اجتماعی هنوز حالت قبیله ای داشت.
نامدار ترین پژوهشگر ماد که خودش هم از منابع درجه اول یعنی آشوری و اورارتوئی و همچنین یونانی و ارمنی منابع باستانی را خوانده و آنها را شرح داده، ایگور دیاکونوف است. به گفته دیاکونوف دقیقا نمیدانیم این قبایل گوتی و لولوبی که دیاکونوف میگوید در اکثریت سرزمین داخلی آذربایجان و کردستان زندگی میکردند به چه زبانی سخن میگفتند. به نظر او احتمالا این دو زبان و قوم با هم خویشاندی داشتند. اما اورارتوئی را که در دولتی واقع در غرب آذربایجان کاربرد داشت، میدانیم. زبان اورارتوئی نه هند و ایرانی (مانند ارمنی و مادی-پارسی)، نه سامی (مانند عربی و عبری و آشوری) و طبیعتا نه آلتائی (ترکیک) بوده و بدنبال سقوط دولت اورارتو بدست ماد ها از بین رفته است. بغیر از آن، گمانه زنی این است که بعضی ها مانند کاسی ها (تقریبا لرستان کنونی) با زبان عیلامی در خوزستان کنونی خویشاوندی زبانی داشتند و برخی مانند هورّی ها و یا هرّیت ها (شمالغربی دریاچه ارومیه) احتمالا با اورارتووئی ها قرابت زبانی داشتند. در عین حال درمناطق ساحلی خزر یعنی استان اردبیل و تا حدی گیلان کنونی گیل ها، کادوسی ها و کاسپی ها میزیستند. احتمالا زبان بعضی طوایف این مناطق قفقازی و یا با عیلامی مرتبط بوده و یکی دو طایفه دیگر ایرانی بوده که اگر این ربط ایرانی درست باشد، به آن معنی است که آنها طایفه های کوچکی بودند که ظاهرا کمی زودتر از ماد ها و پارس ها به ایران آمده اند. از هیچکدام از این اقوام نوشته ای نمانده و فقط در منابع اقوام همسایه مانند آشور ها و اورارتوها گهگاه اطلاعاتی در باره زبان آنها داده میشود که برای زبانشناسان دوران باستان زیاد مشکل گشا نیست. به هر تقدیر به گفته دیاکونوف چند قرن پس از بر آمدن مادها دیگر در آثار ملل همسایه نامی از قبایل پیشامادی در آذربایجان و کردستان برده نمیشود یعنی ظاهرا اینها با مادها می آمیزند و مستحیل میشوند.
یعنی ۳۰۰۰ سال پیش زبان آذربایجانیان ترکی نبوده؟ به همین ترتیب زبان کُرد های امروزی هم کردی نبوده؟ پس زبان های دیگرمنطقه مانند عربی و ارمنی و یونانی هم که امروزه می شناسیم، نبوده؟
زبان مردم این منطقه در آن دوره نه ترکی بوده، نه کُردی و نه هیچ زبان ایرانی دیگر. دیاکونوف و دیگران مانند رومن گیرشمن هم همرای هستند که این اقوام به هرحال ایرانی نبودند. هنوز اقوام ایرانی زبان مانند ماد ها و پارس ها که از شمال ایران کنونی به فلات ایران درحال کوچ بودند ، بعنوان عنصر منسچم قومی عرض اندام نکرده بودند که زبان جامعه را هم تغییر بدهند. کردی میدانیم که یک زبان ایرانی است و مانند تالشی، تاتی، آذری و گیلکی و یا زازا و گورانی از شاخه های غربی زبان های ایرانی است. بنا براین زبان این مردم کردی هم نبود. اورارتوئی که گفتیم ظاهرا زبانی منفرد بود، نه ایرانی بود نه سامی و غیره و بعد از مدتی از بین رفت. طبیعتا مثلا عربی و یا ترکی هم نبود. اصلا هزارسال پیش از میلاد اعراب و ترک ها بصورتی که ما میشناسیم هنوز در صحنه تاریخ عرض اندام نکرده بودند. از سوی دیگر مکان اصلی و نخستین ظهور اعراب، جنوب عربستان سعودی امروزی بود، آن هم دو سه قرن پیش از اسلام، یعنی اقلا هزار سال پس از ماد ها. از سوی دیگر، جغرافیائی که اولین ترک های باستان از آن برآمدند و برای اولین بار در تاریخ خود شان را نشان دادند، آسیای میانه بود، جائی بین سیبری، چین، مغولستان و قزاقستان و قرقیزستان کنونی، همان هم حدودا همزمان با اعراب یعنی هزار سال پس از ماد ها، دقیقترش در قرن پنجم میلادی. هنوز دو هزار سال لازم بود تا ترکان سلجوقی و دیگر قبایل ترک به ایران و بیزانس بیایند و شروع به تغییر زبان آذربایجان و بیزانس یعنی ترکیه بعدی بکنند.
۳۰۰۰سال پیش تازه تازه زبان مردم این منطقه یعنی آذربایجان و کردستان و همچنین سرتاسر ایران کنونی ایرانی میشود، در این گوشه غربی زبان مادی حاکم میشود و در بقیه ایران کنونی پارسی باستان و در ضمن زبان های شرقی ایرانی مانند پارتی و یا اشکانی که بعد ها همه این گونه ها با هم می آمیزند و تبدیل به «فارسی میانه» و یا پهلوی میشوند. طبیعتا آن زبان مادی و گویش ها و لهجه های ایرانی قبایل ابتدائی ماد روی گونه های بعدی ایرانی در دوره پهلوی و در دوره اسلام و همچنین روی اشکال ابتدائی گویش های تاتی، تالشی، آذری، گیلکی و یا کردی تاثیر خودش را هم گذاشته، اما ۳۰۰۰ سال پیش هنوز از این زبان های معاصر ایرانی خبری نبود.
پیش از اینکه به دوره ماد ها برسیم به دو پرسش دیگر که ظاهرا بیشتر از زبانشناسی و تاریخ، جنبه سیاسی دارد جواب پیدا کنیم. شما تمام بحث و روند شرح تاریخی حوادث را بر این نظریه و یا تشخیص برخی دانشمندان بنا میکنید که در هزاره چهارم و یا سوم پیش از میلاد یعنی چهار تا سه هزار سال پیش، قبایل هند و اروپائی زبان که ابندا در اوراسیا یعنی شمال ایران کنونی میزیستند به دو شاخه هندی و ایرانی تقسیم شدند و آنگاه شاخه هندی به هندوستان کنونی و شاخه ایرانی به فلات ایران کنونی آمد. بعضی ها این نظریه را نمی پذیرند بلکه میگویند آریائی ها از اوراسیا به ایران نیامده اند بلکه همیشه و یا دستکم از ده هزار سال پیش هم بومی این سرزمین ایران بوده اند و بسیاری از دستاوردهای تمدن بشری مانند ایجاد کشاورزی، نخستین شهر ها و اولین خط و الفبا هم مربوط به آنهاست.
این ادعا به چند حوزه مربوط میشود و دستکم باید دانشمندان تاریخ و زبانشناسی باستان و همچنین مردم شناسی تکاملی و ژنتیک تکاملی این ادعا را با تحلیل و پژوهش های خود ثابت کنند. اکثریت قریب به اتفاق ما که نه متخصص ژنتیک تکاملی هستیم، نه باستانشناس و زبانشناس تاریخی هستیم، نه خط میخی میخوانیم و سومری و آشوری و عیلامی بلد هستیم و نه حتی ادبیات تخصصی این حوزه ها را می شناسیم. بنا براین چاره دیگری جز مراجعه به رای مشترک اکثریت دانشمندان برجسته بین المللی نداریم. این در مورد دیگر علوم تخصصی هم صادق است.
من خودم شخصا بیشتر از همه چیز در مورد نظریه کوچ هند و ایرانی های هند و اروپائی زبان از اوراسیا به هندوستان و ایران کنونی اساسا و در درجه نخست به زمینه یررسی های زبانشناسی و تاریخ تکیه میکنم اما از یافته های جدید ژنتیک تکاملی نیز که درک آن هنوز برایم چندان آسان نیست، بهره میگیرم.
این اجماع اکثریت بزرگ دانشمندان معروف بین المللی در هر سه زمینه زبانشناسی، تاریخ باستان و ژنتیک تکاملی است.
«پژوهش های چند دهه اخیر نشان میدهند که پروتو هند و ایرانیان (اولیه) در اصل از استپ های اروپای شرقی ریشه گرفته اند که تمدن پیت-گور رادر سال های ۲۵۰۰ تا ۳۵۰۰ پیش از میلاد تشکیل داده بودند (…) پس از سال های ۲۰۰۰ پ.م. اکثر هند و آریائی های بعدی به سوی جنوب شرق (پنجاب) رفته وارد نیم قاره هندوستان شدند، در حالیکه گروه دیگری به سوی جنوب غرب رفته احتمالا زیر فشار ایرانیان شمال از طریق فلات ایران به شمال میانرودان (بین النهرین، پادشاهی میتان) رفته اند. ایرانیان بعدی وارد فلات ایران شده و در آنجا پخش گردیدند و با این راه ساختار نو اجتماعی و زبان های خود را نیز با خود به همراه آوردند، چیزی که بر ساختار اجتماعی و سیاسی ایران، افغانستان و هندوستان تاثیری دیرپا برجای گذاشت (…) به روایت شالمانسر سوم پادشاه آشور (۸۰۰ سال پیش از میلاد) در نیمه دوم قرن هشتم پ.م. قبایل ایرانی ماد و پارس (مادا و پارسوا) دیگر موقعیت خود را بین بومیان غیر ایرانی زبان کوهپایه های زاگروس استوار کرده بودند».
این نظر دو زبانشناس و ایرانشناس معروف دوره باستان گرنوت ویندفور و پرودس اوکتور اسکورو (۱) است. به گفته دیاکونوف و شرقشناس معروف دیگر، ولادیمیر مینورسکی، اولین نشانه و روایت از حضور ماد ها در منطقه عبارت از همین روایت پادشاه آشور است. مینورسکی حتی نام دهکده کوچک «قلعه پاسوه» در نزدیکی سولدوز (نقده) در آذربایجان غربی را اولین نشانهٔ آبادی های ایرانی در فلات ایران شمرده است (۲)
ده ها رساله ژنتیک تکاملی که در سال های اخیر در مورد کوچ های هند و ایرانی زبان ها منتشر شده اند نیز همین نظریه را تائید و هرکدام از زاویه ای دیگر مستدل میکنند (۳).
در مقابل این انبوه آثار علمی سه حوزه اصلی زبانشناسی، تاریخ و ژنتیک تکاملی، برای اثبات اینکه آریائی ها بیش از ده هزار سال است که در فلات ایران بودند و از جای دیگری به این منطقه کوچ نکرده اند، هیچ دلیل و نشانه ای نیست، هیچ رساله و پژوهش علمی، مستدل و دسته جمعی آکادمیک در این مورد نوشته نشده و هنوز این ادعا از مرحله ادعا پا فرا تر نگذاشته است. اصل اینکه بگوئیم قوم و گروهی از مردم اصلا کوچ نکرده و از ابتدا در همان منطقه کنونی اش ساکن بوده شاید برای آفریقائیان قابل طرح باشد، اما در مورد هیچ قوم و ملت دیگری قابل قبول نیست. در نهایت نکته مهم این است که نمیشود ادعائی را مطرح کرد و دلیل و شاهدی برای آن نیاورد و اینهمه آثار علمی هر سه حوزه را که در این هشتاد و اندی سال نوشته شده نادیده گرفت و گذاشت که دیگران اگر آن را قبول ندارند عکس اش را ثابت کنند.
به همین ترتیب از سوی گروهی دیگر ادعا میشود که زبان ترکی بیش از هفت تا هشت هزار سال است که زبان اکثریت مردم آذربایجان است…
این ادعا چیزی از ادعای پیشین کم ندارد. برای اثبات این ادعا اثر مدللی نوشته نشده است که آن را در چهارچوب تاریخی بگذارد، همخوانی آن را با تحولات تاریخی مثلا در ایرن باستان و یا کشور ها، مناطق و اقوام همسایه نشان دهد، و یا آثار و نشانه های درجه اول و یا ثانوی (روایت در آثار غیر ایرانی) را روی میز بگذارد. این ادعا ها جدی نیستند و فقط انگیزه سیاسی و عقیدتی دارند. تنها کوششی که من دیده ام در اثبات این ادعا میشود، به همان کوشش نفوذ اقوام پیشا ترکی و یا ترکی (خزر، گوک تورک و قراخانی) در دوران ساسانیان مربوط میشود که به آنها اشاره کردیم و گفتیم که در اثر همجواری با این قبایل، زبان ترکی و یا نوعی اولیه از زبان ترکی نفوذ معین اما محدودی در مناطق حاشیه ایران باستان داشته است، اما این تاثیر تبدیل به زبان بخش منسجمی از مردم به ترکی نشده است. دگرگشت زبان به ترکی در صفحاتی از خراسان، آذربایجان، قفاز و ترکیه اساسا مربوط به غزنویان، سلجوقیان و بعد از آن یعنی حدود هزار سال پیش است که آغاز کوچ های قبایل ترک زبان به ایران و بیزانس یعنی ترکیه کنونی است. قبل از این تحولات که دستکم پانصد سال یعنی تا صفویه در ایران و سلطان محمد فاتح در عثمانی طول کشیده، زبان اکثریت مردم نه در آذربایجان ترکی بوده و نه در ترکیه. در این گونه ادعا ها، به چشم انداز تاریخی و چهارچوب تاریخی دگرگشت زبانی در آذربایجان و ترکیه کوچکترین اشاره ای نمیشود، چرا که در آن صورت معلوم میشود که این روند دگرگشت تاریخی هزار ساله دارد و نه بیشتر.
نکته دیگری هم که مدعیان این نظریه عنوان میکنند، به همان درجه بی اساس و حتی باعث استهزای دانشمندان است و آن اینکه این مدعیان زبان ترکی را با زبان های باستانی سومر و عیلام مربوط و خویشاوند میشمارند و چون آن زبان ها باستانی بودند، میخواهند برای ترکی هم همچو «قباله قدیمی تر از فارسی» درست کنند. و لیکن زبان سومری زبانی منفرد است که مربوط به هیچ خانواده زبانی مانند هند و اروپائی و یا سامی و یا (مانند ترکی) آلتائی نمیشود. عیلامی هم بنظر بسیاری از زبانشناسان زبانی منفرد است اگرچه بعضی ها آن را خویشاوند زبان های دراویدی میشمارند که قبل از زبان های هند و ایرانی سانسکریت، ودا و هندی کنونی در هندوستان و پاکستان کنونی تکلم میشد. این دو زبان باستانی به ترکی ربطی ندارند و کوشش های یافتن شباهت بین برخی واژه های این زبان ها و یا عنوان کردن اینکه ترکی هم مانند عیلامی زبانی پیوندی و التصاقی است، دور از جدیت است چرا که پیوندی بودن زبان مانند فعل و فاعل داشتن آن چیزی ساختاری است و در بسیاری زبان های نامربوط به همدیگر مشاهده میشود.
این قبیل کوشش های غیر جدی پس از بنیانگذاری جمهوری ترکیه در سال های ۱۹۳۰ تحت باصطلاح «تئوری آفتاب زبان» مطرخ شده بودند که بیشتر برای جلب اعتماد به نفس مردم پس از فروپاشی امپراتوری ترکیه و تامین اتحاد ملی کشور عنوان شده بود. مدعیان آن «تئوری» میگفتند که ترکی ریشه همه زبان های دنیاست و همه تمدن ها و فرهنگ های باستانی از قبیل مصر و سومر و یونان و حتی ایران از تمدن ترک های آسیای میانه نشئت گرفته است. این قبیل ادعاها مدت کوتاهی پس از فوت آتاترک عملا به فراموشی سپرده شد (۴). *
منابع:
(1) Windfuhr, G.: The Iranian Languages, Routledge (UK,) 2009, pp. 5-6
(2) Minorsky, V.: Mongol Place Names in Mokri Kurdistan, BSOAS 19, pp. 58-81, 1957
(3) Grugni V, Battaglia V, Hooshiar Kashani B, Parolo S, Al-Zahery N, Achilli A, et al.: Ancient Migratory Events in the Middle East: New Clues from the Y-Chromosome Variation of Modern Iranians. PLoS ONE 7(7): e41252. doi:10.1371/journal.pone.0041252, 2012, retrieved on Dec 28, 2016
(۴) جوادی، ع: ترکی مادر همه زبان ها؟ در: ایران و آذربایجان، لندن ۲۰۱۶، ص ۱۷۹-۱۸۸
* دکتر عباس جوادی، پژوهشگر ایرانی، دکتر زبانشناسی و خاورشناسی است.
http://www.iranglobal.info/node/58339