ز روسي نجويد كسي مردمي كه جز گوهري نيستش ز آدمي
اگر بر خري بار گوهر بود به گوهر چه بيني همان خر بود
اگر من در آن داوري بودمي از اين به بكشتن برآسودمي
شرف نامه پنجمين نامه از خمسه نظامي است. ابياتي كه در بالا آورده شد از شرف نامه نظامي است. جنايت ها و خيانت ها، قتل و غارت و آدم كشي روس ها در ايران قرن پنجم و ششم نظامي را بر آن داشته كه بدترين صفت را نثار روس ها بكند و تا آنجا كه مي گويد اگر من در آن حال بودمي آرزو مي كردم كه اي كاش كشته شوم. جنايت ها و خيانت را نبينم و اين داوري نظامي است در هشتصد سال قبل درباره روس ها.
از هزاران سال پيش كشور ما از سمت شمال با كشوري همسايه است كه آن كشور درتاريخ به خرس قطبي معروف است. در سالهاي طولاني گذشته از نامهرباني هاي كشور همسايه چه عرض كنم از جنايت ها و خيانت ها، تعرض ها و تجاوزها و زجر، تعدي و سعي تمام در محو ايران، خيال دائمي و مقصد روس ها از نسلي به نسل ديگر، خاطره هاي محو نشدني در حافظه ملت ايران مانده است.
وقتي به تاريخ روابط ايران و روس در سالهاي گذشته دور نظر مي افكنيم فورا براي ايراني ها تركمان چاي تداعي مي شود و اين كلمه ضرب المثل ماندگاري بر جنايت ها و خيانت ها در ادبيات و فرهنگ و تاريخ ايران جا خوش كرده است. از آن زمان تا حال هر خيانت و جنايت را با تركمان چاي مقايسه مي كنند و مثل مي زنند. جنايت، تعدي، تجاوز روس ها فقط محدود به تركمان چاي نبود و نيست و نخواهد بود. خيانت روس ها قبل از تركمن چاي در تاريخ مظبوط است و بعد از تركمن چاي از حد فزون. اگر بخواهيم جنايت و تعدي هاي روس ها را بعد از تركمن چاي فقط فهرست وار ذكر كنيم مثنوي هفتاد من كاغذ خواهد شد. از حصر اقتصادي آذربايجان در زمان مشروطيت كه مردم آن سامان را از گرسنگي به يونجه خوردن وا داشتند تا قراردادهاي سنگين سالهاي 1907 و 1921، از اولتيماتوم هاي متعدد و پياپي و ظلم و ستم بريگارد قزاق هاي روسي در ايران و وام هاي كمرشكن بانك استقراضي و نفوذ بيش از حد در سياست و تجارت و گمركات ايران و به توپ بستن مجلس شوراي ملي توسط لياخوف روسي و اعدام روحاني و مجاهد ثقه اسلامي و همراهانش در عاشوراي سال1334هجري و بمباران بارگاه امام رضا و اشغال آذربايجان در جنگ دوم جهاني و جرم و جنايت بيش از حد توسط عواملش به نام فدائي در سالهاي 25- 1320 خورشيدي و يادمان نرفته موشك باران هاي صدام حسين با اسكات هاي اهدائي روس ها در جنگ ايران عراق و از هزاران انواع جرم و جنايت و خيانت مي شود نام برد. جنايت و خيانت روس ها حديث امروز، ديروز، صد سال، دويست سال معاصر نيست بلكه اين تعدي و تجاوزها سابقه ي ديرين هزار ساله دارد.
اولين هجوم و تاراج روس ها به ايران
در تاريخ طبرستان تاليف محمدبن حسن بن اسفنديار در وقايع سالهاي 298-297 كه چهارمين سال سلطنت احمد بن اسمعيل ساماني دومين پادشاه ساماني چنين آمده است.
« در اين سال شانزده پاره كشتي به دريا پديد آمد از آن روسان و به آبسكون شدند در عهد حسن بن زيد روسان به آبسكون شدند و حرب كردند. حسن بن زيد لشكر فرستاد و جمله را بكشت و در اين وقت با آبسكون و سواحل دريا به آن طرف خراب كرده و به تاراج داده بودند و بسيار مسلمانان را كشته و به غارت برده ، ابوالضرغام احمد بن القاسم والي بود اين حال به ابوالعباس نوشته مدد فرستاد و روس به آنجيله كه ماكاله مي گويند آمده بود و شبيخون بر سر ايشان بود و بسياري را بكشت و اسير گرفت و به نواحي طبرستان فرستاد تا سال ديگر روسان با عده ي انبوه بيامدند ساير و نواحي پنجاه هزار را سوخته و خلايق را اسير برده و به تعجيل به دريا رفته تا بحد شميرود و بديلمان رسيده و بعضي بيرون رفته و بعضي به دريا بود.[1]» از نوشته هاي ديگر تاريخ طبرستان معلوم مي شود كه روس ها در عرض پنجاه سال سه بار به تاراج سواحل جنوبي خزر آمدند.
چهارمين هجوم روس ها به خاك ايران
در سال 332 تاخت و تاز ديگري از طرف روس ها به شهر بردعه انجام گرفت و اين تاريخ مقارن است با دومين سال سلطنت نوح ابن نصر ابن احمد ابن اسمعيل ساماني، شهر بردعه بيشتر از يك سال در دست روس ها بود. مورخين از قبيل ابوالفداد ابن خلدون و حافظ ابرو ابن العبري هر كدام در باب اين هجوم ها و تاراج ها نوشته اند. ابن العبري مي نويسد در سالي كه المستنكف به خلافت رسيد گروهي از آلان ها، روس ها به سوي آذربايجان روان شدند و بردعه را غارت كردند و قريب بيست هزار نفر را كشتند و حافظ ابرو هم در زبدالتواريخ به طور مجمل مي نويسد كه در آن سال روس ها از دربند گذشتند و بلاد موغان را غارت كرده و بردعه را گرفته و مرزبانان آنجا را كشتند. نظامي چهارمين هجوم و حمله روس ها را بدين صورت در شرف نامه آورده است.
دوالي كه سالار آنجاز بود به نيروي شه گردن افراز بود
كه فرياد شاها ز بيداد روس كه از مهد آبخاز بستد عروس
ستيزنده روسي ز آلان ارك شبيخون درآورد هم چون تگرگ
بدربند آن ناحيت راه يافت بقراطها سوي دريا شتافت
به تاراج برد آن بر و بوم را كه ره بسته باد آن پي شوم را
جز از كشتگاني كه نتوان شمرد خرابي بسي كرد و بسيار برد
درانبار آكنده خوردي نماند همان در خزينه نوردي نماند
همان ملك بردغ برانداختند يكي شهر پر گنج پرداختند
به تاراج بردند نوشابه را شكستند بر سنگ قرابه را
ز چندان عروسان كه ديدي بپاي نماندند يك نازنين را بجاي
همه شهر كشور بهم برزدند ده و دوده را آتش اندر زدند
به بيداد كردن بر آوند بال ز بازرگانان ستانند مال
خلل چون در آن مرز و بوم آورند طمع در خراسان و روم آورند
همه ره زنانند چون گرگ و شير بخوان نادليرند و بر خون دلير [2]
بقيه گفته هاي نظامي را درباره قتل و غارت روس ها مي توانيد در شرف نامه دنبال كنيد.
پنجمين هجوم روس ها به خاك ايران در سالهاي 571-570
پس از هجوم هاي پي در پي در قرن چهارم هجري ظاهرا هجوم هاي مهم ديگري تا قرن ششم هجري در تاريخ ثبت نشده است، اما در سالهاي 363-353 روس ها تحت فرماندهي سويا توسلف پسر چهارمين پادشاه روسيه با شكست دادن خزران وارد شمال درياي خزر شد و بعد از آن متوجه جنوب درياي خزر گرديد و اين اولين قدمي بود جهت استيلا و تسخير سرزمين هاي ايراني و دست يابي به درياي عمان و همان خيالاتي بود كه بعد از هشتصد سال بعد از پطرز كبير از بندر حاجي ترخان با 60000 تن قشون دربند باكو و گيلان به تسخير خود درآورده و از اين تاريخ بود كه ايذا و اذيت هر روز براي تسخير از شمال به طرف سرزمين هاي جنوبي و ثروتمند شروع شد.[3]
پنجمين هجوم روس ها كه در سال 570 هجري ( 1175 ميلادي) به شيروان اتفاق افتاد. در آن تاريخ حكمران شيروان، شيروان شاهان ابواسحق ابراهيم اخستان پسر منوچهر اخستان ابن كسران بود كه در سال 500 متولد و در سال 583 فوت كرد.[4]
تنها سندي كه در اين باب ديده شد و در نوشته هاي تاريخي آمده دو قصيده از خاقاني شيرواني در مدح شروان شاه اخستان كه به حمله هاي روس ها در آن زمان ها اشاره ي مستقيم دارد. خاقاني در يك قصيده اي مي گويد:
فتح تو به جنگ لشگرروس تاريخ شد آسمان قرآن را
رايات تو روس را علي روس صرصر شد صاق ضيمران را
در زهره ي روس راند زهرآب كانداخته يغلق پران را
يك سهم تو خضروار بشكافت هفتاد و دو كشتي ابتران را
در يك قصيده ديگر مي گويد:
هود همت شهرياري نوح دعوت خسروي
صرصر از خزران و طوفان از الان انگيخته
هيبت او مالك آئين و دزياني خاصيت
دوزخ از دربند و ويل ازشابران انگيخته
گشته شيران خيروان لابل شرفون از قياس
صورت بغداد و مصر از خيزران انگيخته
لشگرش ديدي شبيخون برد ديوار روس
از كمين غرش شير سيستان انگيخته
جوشش كوشي كه نالد چون گوزن از پوست شير
حيض خرگوش از تن شير ژيان انگيخته
صبحگه چون صبح شمشير آخته بر كافران
تا به شمشير از همه گرد هوان انگيخته
زهره چون بهرام چوبين پاره ي چوبين به زير
آهنين تن باده چون باد خزان انگيخته
هر يكي اسفندياري در دژ روئين درع
از سر دريا غبار هفتخوان انگيخته
از سر گفتار روس انگيخته گردي چنانك
از سران روم شاه الب ارسلان انگيخته
يك دو روز اين سگ دلان انگيخته در شيروان
شورشي كارژنگ در مازندران انگيخته
در جزيره راند يك دريا ز خون روسان
موج از آن درياي خون كوه كلان انگيخته[5]
بنا به قصايد فوق معلوم مي شود كه در عهد سلطنت شيروان شاه اخستان روسها با همكاري خزران به سواحل جنوبي درياي خزر هجوم آورده و بيشتر نيرويشان در شماخي و شيروان بود.
[1] . تاريخ طبرستان، محمدبن حسن بن اسفنديار به تصحيح عباس اقبال، ص 266 ، چاپ كلاسه خاور، سال 1320شمسي
[2] . شرف نامه نظامي به تصحيح استاد وحيد دستگردي
[3] .تاريخ روابط ايران و روس، سيد محمد علي جمال زاده، چاپ برلين و روزنامه كاوه
[4] . شهريار گمنام احد كسروي.
[5] . ديوان خاقاني شيرواني به تصحيح استاد بديع الزمان فروزان فر