واژه ی دموکراسی، در زبان یونانی تا سده ی هجدهم میلادی همان معنای باستانی خود را داشت و به معنای فرمانروایی همه ی مردمان یک سرزمین (کشور) بود.
این ادعا درست نیست. حتی در یونان باستان همه مردمان یک سرزمین در تعیین حکومت نقشی نداشتند. در دمکراسی آتن مردانی که بنا بر قانون از برخی از حقوق خود محروم گشته بودند و همچنین زنان از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم بودند.
اما شارل دو مونتسکیو در کتاب روح قوانین در سال ۱۷۴۸ میلادی با تفکیک قوای سه گانه ( قوه مقننه، مجریه و قضائیه) در حکومت دموکراسی جدید، به این واژه معنای تازه ای بخشید. یعنی در دوران گسترش صنعتی، پس از انقلاب کبیر فرانسه، با تفکیک این سه قوه در حکومت فرانسه و پس از آن در اروپای عصر جدید، معنای دموکراسی یعنی فرمانروایی و حکومت مردمان یک سرزمین شکل تازه ای به خود گرفت. دموکراسی به معنای امروزی آن نه در یونان قدیم، نه در امپراتوری مقدس کلیسا، نه در قران و نه در کشورهای اسلامی وجود نداشته است. این دموکراسی زاییده ی توسعه صنعتی و سرمایه داری؛ در سطح کشورهای پیشرفته است که به دلیل استقلال با هم به ستیز هم می پردازند. این چنین کیفیتی در کشورهای واپس نگه داشته شده که هنوز به رشد صنعتی و اقتصادی نرسیده اند نمی تواند وجود داشته باشد.
امروز بسیاری از کشورهای جهان همچون چین از سطح توسعه صنعتی گستردهای برخوردارند و با این حال به دوران دمکراسی پا ننهادهاند. این کشورها همچون کشورهای پیشرفته اروپائی و … از استقلال هم برخوردارند و با این حال حاضر به پذیرش دمکراسی نیستند. حتی با آغاز سده ۲۱ گرایش به دمکراسی آمرانه در اروپا و آمریکا بسیار گسترش یافته است. در ایتالیا، مجارستان و لهستان این گرایش بسیار نیرومند است و با روی کار آمدن ترامپ در ایالات متحده نیز دیوانسالاری کنونی دارای گرایشی آمرانه و حتی ضد دمکراتیک است. بنا براین تحقق دمکراسی را منوط به کیفیت صنعتی سرمایهسالارانه کردن برخلاف رخدادهای کنونی جهان است. پرسش اصلی آن است که بتوانیم آشکار سازیم چرا در ایران با وجود چند انقلاب بزرگ و دمکراتیک، دولت دمکراتیک نتوانسته است در ایران تحقق یابد؟
لازمه ی دموکراسی؛ پیشرفت صنعتی و اقتصادی، استقلال و آزادی های صنعتی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است. کشورهایی که از نظر صنعتی و اقتصادی وابسته هستند از نظر سیاسی و اجتماعی نمی توانند استقلال و آزادی داشته باشند.
این نظر شما هم نمیتواند درست باشد. ایران کنونی دولتی دارد مستقل، اما ضد آزادی. همچنین ایران کنونی در مقایسه با دوران شاه بسیار صنعتیتر شده است، تعداد کارگران از یک میلیون به ۱۱ میلیون رسیده است. تعداد دانشجویان از ۵۰ هزار تن به نزدیک به ۵ میلیون تن ارتقاء یافته است و ایران کنونی بنا بر آمار جهانی از نقطه نظر رشد علمی پانزدهمین کشور جهان است و با این حال میبینیم که در ایران دولت دمکراتیک نتوانسته است پا بگیرد. البته اپوزیسیون ایران کار خود را آسان ساخته است و مدعی است که گروهی با «خیانت» به انقلاب و یا آن که با «فریب» مردم قدرت را در دستان خود متمرکز ساخته و آزادیهای مدنی را از بین بردهاند. بنا بر این استدلال گویا مردم ایران تشنه آزادی و دمکراسی هستند، اما حریف حکومت ضد دمکراتیک خود نمیشوند. پرسش آن است که چرا با پیروزی مردم در انقلابها از بطن حکومتهای انقلابی دوباره استبداد روئیده است؟
در ایران کوشش برای دموکراسی و آزادی خواهی پیش از ترور ناصرالدین شاه آغاز شد و در زمان پادشاهی مظفرالدین شاه به اوج خود رسید و فرمان مشروطیت را به دنبال داشت. واژه ی مشروطیت که نه فارسی است و نه عربی، از ترکیه می آید که ریشه در زبان ترکی هم ندارد. این واژه ی بی اصل و نسب و بی ربط را در ایران به جای واژه دموکراسی و آزادیخواهی و حکومت قانون به کار می برند.
در ایران مشروطه را به جای واژه دموکراسی و آزادیخواهی و حکومت قانون به کار نمیبرند و بلکه حکومت مشروطه سلطنتی که در قانون اساسی مشروطه از آن نام برده شده است، یعنی حکومتی سلطنتی که در آن اختیارات شاه توسط قانون تعیین شده است و حکومت نیز باید برگزیده نمایندگان مجلس باشد. در آلمان به این نوع حکومت میگویند حکومت مشروطه konstitutionelle Monarchie.
با شنیدن واژه ی دموکراسی، مردمان کشور ما آزادیخواهی و حکومت مردمی را درک می کنند اما واژه ی مشروطیت هرگز نتوانسته است معنای آزادی خواهی و حکومت مردم را برای توده های مردمان کشور ما، داشته باشد. در دوران جنگ مشروطیت با دیکتاتوری شاهان قاجار، کسی از یکی از هم میهنان ما می پرسد این مشروطه که شما به خاطر آن اسلحه برداشته و می جنگید چیست؟ آن جنگجوی مشروطه خواه بازوی راستش را دراز می کند و دست چپش را بر روی مفصل دست و بازوی راستش می گذارد و می گوید: « مشروطه یعنی کباب هایی به بزرگی ساعد من». این گفته شاید اغراق به نظر آید اما در کشور ما نه مشروطه، نه حکومت قانون و نه حکومت مردمی هنوز معنا پیدا نکرده است.
در آغاز جنبش آزادیخواهی در ایران، حکومت قانون یا دموکراسی در پس واژه ی مشروطه ناپدید شد. پس از کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹ دموکراسی زیر چکمه ی قزاق ها نابود گردید. در دوران جنگ جهانی دوم کشورهای اروپایی درگیر جنگ جهانی شدند و در پایان جنگ رضا شاه فرمانده “ارتش نوین ایران” ناچار شد تاج و تخت خود را رها و کشور را ترک کند. با رفتن دیکتاتور از ایران فضای سیاسی و اجتماعی در ایران کمی باز شد. در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ قانون ملی شدن نفت به تصویب مجلس شورای ملی رسید. در هشتم اردیبهشت ۱۳۳۰ نمایندگان مجلس دکتر مصدق را با اکثریت آرا به نخست وزیری برگزیدند و شاه نیز به ناچار حکم نخست وزیری دکتر مصدق را امضاء کرد. علیرغم توطئه های گوناگون مانند اغتشاشاتی که حزب توده برپا می کرد، یا نمایش هایی که استعمارگران و دربار برپا می کردند مانند نخست وزیری قوام السلطنه و کشتار سی ام تیر ۱۳۳۱ و توطئه ی نهم اسفند، دکتر مصدق بیست و هشت ماه بدون درآمد نفت کشور را بخوبی اداره کرد. او در کتاب خاطرات و تألمات مصدق صفحه ی ۱۸۰می نویسد: … با نبود هیچ عایداتی از نفت و هیچ گونه کمک از خارج موفق شدم دو سال و چند ماه مملکت را اداره کنم و بودجه ی خرج سازمان نفت را هم که تعطیل شده بود و کار نمی کرد از عوائد دیگر متفرقه بپردازم و بین صادرات و واردات کشور که یک موضوع حیاتی است ایجاد توازن کنم…» چند سطر پایین تر دکتر مصدق می نویسد:«… در انگلیس حزب محافظه کار … برای پیشرفت مقصود زحمت زیاد کشید تا آمریکا را هم در این سوء استفاده با خود شریک کند.» انگلستان با کمک آمریکا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را به راه انداخت و نخست وزیر قانونی ایران را بر خلاف اراده ی ملت ایران برکنار کرد و بار دیگر راه را بر دموکراسی در ایران سد کرد. حکومت دیکتاتوری اسلامی نیز از نتایج کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی است.
پس از پایان جنگ سرد و رفع خطر کمونیسم در ایران در ژانویه ۱۹۷۹ ( دی ماه ۱۳۵۷ ) سران چهار کشور بزرگ یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان خمینی را برای جانشینی شاه در ایران جایگزین کردند.
این هم ادعای بزرگی است که سران ۴ کشور بیگانه خمینی را در ایران جایگزین شاه کردند. آیا برای آنها امکان دیگری جز پذیرش اراده ۲۰ میلیون مردم که در انقلاب ۱۳۵۷ شرکت داشتند، وجود داشت؟ آنها با این کار خود از آغاز جنگ داخلی در ایران جلوگیری کردند، زیرا میترسیدند روسیه شوروی بتواند با بهرهگیری از آن فرصت قدرت خود را در ایران گسترش دهد.
خمینی و آخوندهای بی سواد و فریبکار با اشاره ی بیگانگان انقلاب ایران را از مسیر خود خارج کردند
فکر نمیکنید که این سخنان دارای ارزش علمی نیست. خمینی آیتالله عظمی بود و با این حال شما او را بیسواد مینامید. دیگر آن که انقلاب بزرگ مردم ایران را نادیده میگیرید و مدعی هستید که بیگانگان او را به قدرت رساندند تا انقلاب را از مسیر خود خارج گند. به باور شما انقلاب در آن دوران دارای کدام مسیر بود؟ آیا مردم در آن انقلاب شعار استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی نمیدادند؟ آیا جبهه ملی در دولت موقت شرکت نداشت و به قانون اساسی رأی مثبت نداد؟
و یک بار دیگر ملت ما را از رسیدن به آزادی و دموکراسی محروم کردند. خمینی و آخوندهای ضد ایرانی با همکاری جاسوسان انگلیسی و روسی هزاران هزار جوان ایرانی را تیرباران کردند و صدها هزار نفر را به جبهه ی جنگ ایران و عراق فرستادند و به کشتن دادند. حزب ها و آزادی های اجتماعی سیاسی را ممنوع کردند و هرکس که به هر صورت به کشور ما علاقه داشت یا خدمت می کرد برکنار و یا زندانی کردند و کشتند.
چه دلتان بخواهد و چه نخواهد خمینی و آخوندها ایرانی هستند و همین آخوندهای «ضد ایرانی» توانستند ۸ سال آزگار از تمامیت ارضی ایران در برابر ارتش تجاوزکار عراق که از پشتیبانی مالی و نظامی دولتهای امپریالیستی و سوسیالیستی برخوردار بود، دفاع کنند. با چنین اتهاماتی که فاقد کمترین ارزش علمی هستند، چگونه میخواهید در جهت گسترش آگاهی مردم ایران گام بردارید؟ مخالفت با رژیم ضد سکولار و ضد دمکراتیک جمهوری اسلامی نباید سبب شود تا حقایق غیرقابل انکار را نبینیم.
چون تشکیل حزب و انجمن در صد و پنجاه سال گذشته در ایران ممنوع بوده و ملت ما تمرین دموکراسی نکرده است در خارج از کشور هم سازمان ها و تشکل های سیاسی اغلب دچار انشعاب و پراکندگی می شوند. افزون بر این ها، این تشکل ها با دخالت های جاسوسان در فراسوی مرزهای ایران و عناصر دولتی و ضد مردمی به بهانه ی ایدئولوژی های گوناگون به پراکندگی و جدایی کشیده می شوند.
درباره این تزهای شما نیز میتوان بسیار نوشت. من در کتاب «ایران و دمکراسی» کوشیدهام آشکار سازم چه عواملی سبب شدهاند تا دمکراسی نتواند در ایران از پایداری و استمرار برخوردار گردد. پی دی اف رایگان این کتاب در سایت من وجود دارد.
هنگامی که این همه اختناق و ستم بر ملت ایران تحمیل کرده اند، آزادی ها را از بین برده اند و همه ی جوانان و نیروهای متخصص و کارآمد کشور را نابود کرده اند و هیچ حزب و انجمنی را اجازه نداده اند تا در راه دموکراسی و آزایخواهی گام بردارد، چگونه چنین ملتی می تواند همگرایی و همسازی را بیاموزد و تمرین کند و آموخته شود؟ دموکراسی در اروپا بیش از دویست سال است که برقرار شده و مردم از کودکستان تا دانشگاه آن را می آموزند و تمرین می کنند و اروپاییان شب و روز دموکراسی را در خیابان، خانه و مدرسه و در محل کار خود فرا می گیرند.
این که در اروپا و محیط های آزاد ما نمی توانیم همگرایی و همسازی کنیم همچنان به میزان رشد صنعتی و اقتصادی کشور و به نبودن استقلال و آزادی در میهن ما باز می گردد. ما به دلیل نبودن آزادی در میهنمان در درازای زندگی خود و در درازای ده ها و صدها سال از تاریخ کشورمان زندگی سیاسی و حزبی را نیاموخته ایم و تمرین نکرده ایم. کاری که اروپاییان صدها سال آموخته اند. ما حتا اگر در اروپا هم زندگی کنیم در ده سال و یا بیست سال نمی توانیم دموکراسی را بیاموزیم و به آن آموخته شویم. افزون بر این ها ما به گونه ای از راه شنیدن و خواندن، تلویزیون و رفت و آمد با خویشاوندان و دوستانمان با فرهنگ استعماری میهن مان همچنان پیوند و بستگی داریم. گماشتگان حکومت اسلامی استعماری در میان دوستان ما و خویشاوندان ما و از راه تماس های اداری و فرهنگی همچنان بر ما اشراف و فرمانروایی دارند. در گروه های سیاسی گوناگون به دلیل دخالت ویرانگرعناصر حکومت جمهوری اسلامی هر روز انشعاب های مکرر انجام می شود. جریان های سیاسی بزرگ علیرغم اقبال عمومی چه در داخل و چه در خارج به دلیل همین کارشکنی ها، معطل و عاطل و باطل مانده اند و فعالان صمیمی و درستکار سیاسی با شگردهای گوناگون طرد و دلسرد شده اند.
برای گریز و رهایی از کارشکنی های پلیس سیاسی و مردمان ناآگاه، هم در ایران و هم در بیرون از مرزهای ایران بهتر است که هم میهنان ما انجمن های ادبی، هنری، کارورزی، ورزشی و از این دست برپا کنند تا در آرامش و دور از هیاهوی دشمن و نوکرانشان، گفت و گو، آزاد اندیشی، دموکراسی و آزادیخواهی را بتوانند تمرین کنند. گرچه این گونه انجمن ها هم از آسیب نوکران و مزدبگیران حکومت در امان نیست. نمونه ای از این گونه انجمن ها را در سوئد ما آزمایش کرده ایم.
در بیست و چند سال پیش ما ایرانیان مقیم سوئد برای آن که بتوانیم از سوی مقامات سوئدی شنیده بشویم و بتوانیم برنامه ی تلویزیونی بگیریم که نشد، تصمیم گرفتیم دست به ایجاد اتحادیه ی سراسری ایرانیان بزنیم. با پیشگامی انجمن فارغ التحصیلان ایرانی و چند انجمن صنفی و هنری در استکهلم و شهرستان های دور و نزدیک به استکهلم، ما اتحادیه ی سراسری ایرانیان را بر پا کردیم. البته چون ما با کارشکنی های فراوانی روبرو بودیم کمیته ای به نام کمیته ی موقت اتحادیه سراسری پایه ریزی کردیم و با کمک شمار بسیار کمی از دوستان کوشیدیم تا پس از چند سال کمیته ی موقت را با شماری از انجمن ها و دوستان علاقمند با برپایی گردهمایی سرتاسری به کمیته ی دائمی اتحادیه ی سراسری ایرانیان مبدل کنیم.
برخی از دوستان ما ده ها سال در سوئد زندگی و در دستگاه های اداری سوئدی کار کرده بودند اما هنوز نمی دانستند که اتحادیه از افراد منفرد به وجود نمی آید بلکه از اتحاد و به هم پیوستن انجمن ها پدید می آید. کارکنان و حقوق بگیران حکومت هم در میان ما فراوان بودند و تا می توانستند اختلاف می انداختند تا کار سرنگیرد.
نادانی ها و عدم آشنایی هم میهنان ما به کارهای انجمنی مشکلات خودش را داشت، کارشکنی و دخالت های ضد مردمی حقوق بگیران حکومت هم مشکلات را صد چندان می کرد. در سال اول تشکیل اتحادیه ی سراسری ایرانیان در سوئد یکی از کسانی که تجربه و سابقه کاری در سوئد داشت را برای گرفتن بودجه نزد دستگاه های مربوطه ی سوئدی فرستادیم. در حالی که اتحادیه ی فنلاندی بیش از صد هزار کرون بودجه دریافت می کرد، هم میهن ما برای بودجه ی راه اندازی و بودجه ی سالانه ی اول اتحادیه ایرانیان فقط بیست هزار کرون بودجه گرفت. چگونه می شود کسی با تجربه و سابقه ی کار طولانی در سوئد تا این حد بی دست و پا و بی عرضه و یا مغرض باشد که نتواند و یا نخواهد اتحادیه ی نوپای ایرانیان بودجه ی کافی داشته باشد؟ پس از تشکیل اتحادیه ی سراسری ایرانیان همچنان کارشکنی ها از سوی حکومت ایران ادامه دارد و در همه جا عناصر حکومت بر ضد اتحادیه ایرانیان سمپاشی می کنند و تخم نفاق می پاشند. در سوئد ما صدها استاد دانشگاه و کارشناس و بوروکرات حتا وزیر و وکیل ایرانی داریم اما هیچ کدام از آن ها به اتحادیه سراسری ایرانیان نزدیک نشدند و کمکی به پیشرفت و گسترش آن نکردند. چرا؟ چون ما در کشورمان دموکراسی را نیاموخته ایم و تمرین نکرده ایم و خواص آن را نمی دانیم و حکومت اسلامی در خارج از کشور هم همسازی و همگرایی ما ایرانیان را بر نمی تابد و با تمام نیرو از گسترش آن جلوگیری می کند. پس از به دست آوردن استقلال و آزادی، سال ها و شاید چندین نسل طول می کشد تا آزادیخواهی و دموکراسی نزد ما ایرانیان نهادینه شود.
من سال ها در انجمن فارغ التحصیلان ایرانی در سوئد تلاش کردم تا در بین تحصیل کرده ها این تمرین را انجام دهیم که همیشه در میان ما مزدبگیران می کوشیدند یا ما را از ادامه راه باز دارند یا ما را آنگونه که برای حکومت بهتر است راهنمایی کنند. باید اعتراف کنم که پس از شانزده سال در یک مجمع عمومی، ناگهان شمار فارغ التحصیلانی که بیشتر به ایران رفت و آمد می کردند افزایش یافت و آن ها پس از در اختیار گرفتن هیئت مدیره توانستند این انجمن را تعطیل کنند.
منوچهر تقوی بیات
بیست و ششم شهریور ماه ۱۳۹۹ خورشیدی برابر با شانزدهم سپتامبر ۲۰۲۰ میلادی