بتازگی گروهی بنام “ققنوس” طبق طرح آقای رضا پهلوی شکل گرفته و رهبر آن فردی بنام الهیار کنگرلو معرفی میشود، این گزوه همانطور که خود ادعا میکنند، دانشمندان برجسته ای هستند که میخواهند مسائل و مشکلات ایران را “علمی” حلّ کنند. ولی هنوز بر هویّت و ماهیّتِ فکری و اهداف سیاسیِ این گروه پرده برداشته نشده است.
“ققنوس” واژه انتخابی و سمبل این گروه است و این واژه همانقدر با تمدن و میتولوگی ایرانی بیگانه است که نظام جمهوری (اسلامی) با آن بیگانه بود و هست. واژهء Phoenix (ققنوس) از لاتین می آید و در واقع ریشه در تاریخ افسانه ای میتولوگی(mythology) یونان و رُم باستان دارد و هیچگونه مناسبتی با تاریخ افسانه ای، شفاهی، نوشتاری علمی، و با ادبیّات ایرانیان از گذشته تا به امروز نداشته و ندارد. در میتولوگی مصر باستان هم چنین پرنده ای وجود دارد.
بنا بر این وقتی گروهی نام و سمبل نمادینی را برای خود انتخاب میکند که پیوندی با تاریخ و تمدن ایرانی ندارد، هویّت و دانشمند بودن این افراد هم بیشتر زیر سئوال خواهد رفت. وقتی گروهی در انتخاب یک واژه اینهمه بی دقتی و پرت و پلا گفته است، باید شک و تردید داشت که برای آیندهء ایران برنامه و طرحهایی با پشتوانهء علمیِ کارساز و حقیقیِ محکم داشته باشند.
آن مرغ افسانه ای که در میتولوگی ایرانی از عهد باستان، در اوستا، در تاریخ افسانه ای و حقیقی تا به امروز ایران، در ادبیّات عمومی و حماسه ای، در تمدن و فرهنگ، در روابط اجتماعی، و بطور کلی در جهان بینی ایرانی، جایگاهی دارد،”سیمرغ” است.
این سیمرغ و درخت ایرانی آن مانند ققنوس یونانی و رُم باستان، هم هرگز نمُرده و نخواهد مُرد که بر خاکستر خود دوباره متولد و بلند شود. سیمرغ ایرانی همان جهان بینی و فرهنگ سکولار و پهناور ایرانی است، که با وجودِ ناملایماتِ گذر زمان، با فراز و نشیبهایِ فراوان، با هجوم بیگانگان هر گز نمُرد و تسلیم نشد، و همچنان پایدار و سرفراز، زنده مانده و خواهد ماند.
باری این پرندهء ققنوس آتش گرفته و خاکستر شدهء این گروه، قرار هست بر کدام خاکستر دوباره جان گیرد و بر خیزد ؟ بر بستر تاریخی ساختار سلطنتی خاندان پهلوی که با انقلاب 57 بر زمین افتاده است و اکنون این گروه میخواهند آقای رضا پهلوی را از این یستر بر تخت سلطنت بنشانند ؟ یعنی همان کاری را که آکادمیک های سال 57 کردند و خمینی را به ایران آوردند و آقای الهیار کنگرلو هم در آرزوی نقش مهندس بازرگان دیگری را بازی کردن را دارد ؟
آقای رضا پهلوی خود بهتر از هر کسی میداند، که از زاویهء دوران شناسی و پارامترهای گذشته و امروز، ساختار سلطنتی در هر شکل آن و با هر خوب و بدِ آن در ایران به پایان رسیده است و نباید خود را در دام افرادی تازه به دوران رسیده گرفتار کند،
نظام سلطنتی هر چند که بر اساس احساسات، در ایران گروهی طرفدار داشته باشد، امّا بدون شک مطرح کردن آن بعد از سرنگونی نظام اسلامی باعث قطب بندی و شکافی بس عمیق در میان ایرانیان با پیشینه های گوناگون، و باعث درگیریهای و حتّی خونریزی فراوان و گسست همبستگیِ ملّی و جغرافیایی را در پی خواهد داشت،آنگاه شخص آقای رضا پهلوی مسئول اینهمه نابسامانی شناخته خواهد شد.
سئوال دیگری که باید از این گروه ققنوس پرسید این هست که: قرار است که این پرندهء ققنوس آنها بر خاک کدام قسمت و از کدام بخش جغرافیایی امروز ایران، و بر مبنای کدام تاریخ بر خیزد، از رشته کوه البرز، از دو سوی دریای خزر، از قفقاز، از آسیای میانه، که بیگانگان به سرزمین ایران سرازیر شدند و تا به امروز ایران را در ویرانگی و عقب ماندگی و شیعه گری قزلباش نگهداشته اند، آقای رضا پهلوی باید از گذشت روزگار سیاسی پند آموخته باشند که اشتباه پدرش را تکرار نکند، و سرنوشت خود را به بیگانگان غیر ایرانی نسپارند.
اگر قرار باشد که ققنوسی بر خاکستر خود آرزوی دوباره زنده شدن را داشته باشد و یا اگر سیمرغی عشق به پرواز دیگری دارد، آن زمینی که ققنوس بر آن دوباره برخواهد خاست و آن بلندای و سکویی که سیمرغ بسوی افقی و کهکشانی بی انتها پر میگشاید،بر فراز ستُرگ و در دامنه های دوسوی رشته کوه زاگرس بوده و هست و بر اساس داده های تاریخی هرگز رشته کوه البرز و یا جغرافیای دیگر ایران فلات ایران نبوده و نیست.
آن جغرافیا و خاکی که تمدن و فرهنگ، هویّت و ناسیونالیسم ایرانی در آن شکل گرفت و جهانی شد، و امپراطوری های ماد، پارس، ساسانی در آن پا به میدان تاریخ ایران و فراتر از آن گذاشتند، رشته کوه زاگرس بود و هست.
علاوه بر اینکه آقای رضا پهلوی میگویند که قصد ایجاد بقای سلظنت را ندارند، این گروه ققنوس هم از یکسو ادعا میکنند که سیاسی نیستند، فرا حزبی، فراسازمانی، و فرا قومی هستند، بر عکس هم سیاسی هستند هم قومی و جغرافیایی، و هر روز و شب در رسانه های دیداری و شنیداری و نوشتاری بصورت سیاسی دو آتشه ظاهر میشوند و با استراتژیک و تاکتیک “علمی” بودن روش و کار خود، فعالیّتهای همه ایرانیان راستین را از گذشته تا به امروز غیر علمی ارزیابی میکنند و برای همه اپوزیسیون، احزاب، سازمانها، و همه اقشار ایرانی تکلیف معین میکنند. و مدرک داشتن را نشانهء خرد و بینش سیاسی میدانند، همان روش و دیدگاهی که نظام جمهوری اسلامی دارد.
هستند در جامعهء سیاسی آلمان که افرادی در رده های بالا و اوّل ساختارهای سیاسی و اقتصادی این کشور که شهرت جهانی هم دارند امّا حتّی دیپلم متوسطه هم نداشته اند!
ما بر این باور بودیم که آقای رضا پهلوی بنا به مناسبتها و توانایهایی از جمله تسلط به سه تا چهار زبان میتواند نقش سخنگوی و روابط جنبش آزادیخواهی ملّت ایران در عرصهء جهانی باشند، امّا نگفتیم که ایشان در جایگاه شاه و یا رهبر، گروهی ناشناخته را غیردمکراتیک بصورت الیگارشی و بصورت انتخابی شورای نگهبان و مجلس خبرگان نظام جمهوری اسلامی همین امروز بر دوش ما سوار کنند،
اگر قرار باشد ققنوسی و یا سیمرغی از میان سرشت، از لابلای لوحه ها و سنگ نوشته ها، در میان آثار باستانی ایران قبل از اسلام، در نوشته های تاریخی ایران قبل از اسلام دوباره زنده شود و یا به پرواز درآید، آنجا تنها و تنها بر فراز پهناور زاگرس میباشد، آنجا که کورش ها و داریوش ها بدنیا آمدند، زیستند، کشورداری و جهانگیری کردند، قانونمندی و خشت اولیّه حقوق بشر را با گل و خاک همان زاگرس نوشتند و اکنون در همانجا برای همیشه پشت بر زمین گذاشته اند.
زاگرس ستون فقرات تاریخ و تمدن ایرانی، با منابع انرژی نفت و گاز خود، شاهرگ و قلب اقتصاد ایران است، فرهنگ مردمان آن هم مانند گذشتگان خود، هخامنشی و پارسی بر، پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک استوار است، گرچه امروز خاموشند و صبور، امّا آتشفانی است در سینهء زاگرس که هر ققنوس ممنوسی را که اگر قصد پرواز بر آسمان این دیار را داشته باشد آنها را مانند گذشته به زیر خواهد کشید.
اکنون که هر قسمت از جغرافیای ایران فقط و فقط در راستای منافع جغرافیایی و استانی خود هستند، و با این و آن جبههء ائتلافی تشکیل میدهند، و همهء رسانه های آنها در هیمن زمینه به کار تبلیغات مشغولند، با سرنگونی جمهوری اسلامی نباید منتطر این و آن نشست. فرصت مناسبی است که مردمان زاگرس نشین از شمال تا خلیج فارس، جغرافیای غرب، جنوب غربی، جنوب هویّت تاریخی قبل از اسلام خود را باز یابند.
تا زمانیکه قدرت کلان سیاسی مانند ایران باستان به زاگرس باز نگردد، هویّت و ناسیونالیسم ایرانی، پارسی همچنان دچار بحران است.
ناصر کرمی