در پی انتشار بیانیه “پشتیبانی بیش از ۱۹۰ نفر از کنشگران سیاسی و حقوق بشری خارج از کشور از “بیانیه تکمیلیِ” ۱۴ نفره” انتقاداتی از سوی کنشگران سیاسی داخل کشور طرح شد که چرا بیانیه ای که آقای محمد نوری زاد نوشته است را تائید کردید. پاسخ من به شرح زیر است:
1-پشتیبانی از یک بیانیه به معنای تائید ویا نفی سیاسی و امنیتی فرد مشخص نیست که نام او در لیست امضاء کنندگان بیانیه آمده است. تائید بیاینه به اعتبار وجوه مثبت مضمونی آن می باشد. برای درخواست “تغییر بنیادین قانون اساسی و استعفای رهبری” اگر گامهای عملی برداشته شود، می تواند به فروپاشی هرم قدرت و زمینه های بمیدان آمدن مردم و برچیدن کلیت نظام و دنبالچه های آن بیانجامد.
گرچه اکنون سخنانی مبنی بر تغییر از بالا و انتقال قدرت به سه آخوند دیگر مطرح می باشد و بالائی ها بن بست نظام را دریافته و مهره هایی برای جانشینی آماده کرده اند، اما مردم با توجه به چهل سال ویرانگری حکومت اسلامی، به “تغییر قانون اساسی” اکتفا نخواهند کرد و نظام و کلیه آثار آنرا ریشه کن خواهند کرد.
2- فلسفه سیاسی پشتیبانی از بیانیه، تاکید بر خواست برچیدن کلیت رژیم بوده و بر نویسنده این سطور از چهل سال پیش روشن بود که در ایران یک نظام فاشیستی مذهبی بقدرت رسیده و هرگز با توهم مکتوب در بیانیه همراهی و همسوئی نداشته است. بخشی از امضاء کنندگان بیانیه تازه از منجلاب نظام ویا توهم به نظام بیرون آمده اند و خود نوشته اند:”از نخبگان اجتماعی و فرهنگی و فعالان مدنی با نقدهای دلسوزانه، در پی اصلاح و تغییرات ساختاری و بنیادین در نظام اجتماعی و سیاسی، جمهوری اسلامی بودهاند”.
ما آگاه هستیم که اکنون در ایران بسیارانی از کنشگران سیاسی حضور دارند که از نخستین روز روی کار آمدن رژیم اسلامی با آن سازش نکرده و به فرهنگ، منش، آموزه ها و سیاست های حکومتی ها آلوده نشده و هیچگونه تریبونی در داخل و در خارج از کشور ندارندو آنها نه تنها مانند آقای نوری زاد آزادی سخن نیافته اند، بلکه هنگامی زبان به اعتراض گشودند (نظیر اسماعیل بخشی، سپیده قلیان و ..)، بجرم دادخواهی تا آستانه مرگ شکنجه شده اند.
ما ناچار هستیم در متن همین پیچیدگی ها و تناقضات، از آزادی، داد، دمکراسی و لائیسیته در کشور حمایت کنیم، بی آنکه در آستین مار پرورش دهیم. ما بر اصول، منطق و سبک کار خردمندانه مبارزه مردمی تاکید می کنیم تا از افتادن در دام حرکت های پوپولیستی فرد محور اجتناب شود و پیشنهاد این است که در نهادهای خودمدیریت محلی، اداری و .. با توجه به شناخت درازمدت از کنشگران سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، اهرم های قدرت برای سرنگونی و اعمال قدرت پس از سرنگونی تدارک دیده شود.
3-جامعه ایرانی تجارب دردناکی از دنباله روی از موج سواران سیاسی، دینی و قومی را پشت سر گذاشته است. تجربه را تجربه کردن خطاست و هنگام آن فرا رسیده که مجالس کنشگران خودمدیریت مستقر در بطن جامعه در هماهنگی ملی و لائیک دمکراتیک سرنوشت فردای کشور را تعیین کنند. برای مثال نمایندگان معلمان کشور، شورای نویسندگان، نمایندگان تشکل های کارگری، کنشگران بازنشستگان و .. در پیوند با یکدیگر می توانند تعیین سیاست کنند و خود تا حد دنبالچه موج سواران تنزل ندهند.
در پایان با درک عمیق نگرانی های عزیزان در داخل کشور نسبت به نقش افراد، تاکید می شود که؛ امضاء در پاسخ به نیاز همزبانی و همدلی معطوف به مبارزه ملی – دمکراتیک برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی انجام گرفته و تائید یک اقدام سیاسی به معنای قضاوت، تائید ویا نفی فرد مورد نظر عزیزان نمی باشد.
اقبال اقبالی
24.06.2019