امروز در عرصه سیاست گروهها و احزاب بسیاری وجود دارند که تلاش میکنند نوعی ایدئولوژی را بر گستره جغرافیایی ایران حاکم کنند اکثر این گروهها جمهوریخواه هستند تجربه نشان داده که این گروهها با هم وارد گفتگو نمیشوند .گفتگو در میان گروهها بندرت صورت میگیرد چون فصل مشترکی بین آنها نیست.
امروز در عرصه سیاست گروهها و احزاب بسیاری وجود دارند که تلاش میکنند نوعی ایدئولوژی را بر گستره جغرافیایی ایران حاکم کنند اکثر این گروهها جمهوریخواه هستند تجربه نشان داده که این گروهها با هم وارد گفتگو نمیشوند .گفتگو در میان گروهها بندرت صورت میگیرد چون فصل مشترکی بین آنها نیست. توجه داشته باشید هر ایدئولوژی امر والای خاص خود را دارد به عنوان مثال در لیبرالیسم مسئله اصلی آزادی است در حالی که در مارکسیسم مسئله برابری اقتصادی است. بدلیل نبود فصل مشترک و روشن نبودن مسائل من میتوانم ادعا کنم به تعداد گروههای جمهوریخواه انواع مختلف جمهوری ایران وجود دارد جمهوری ایران این ظرفیت را دارد تا بستری برای حاکمیت انوع ایدئولوژیها باشد و نظر نگارنده این است بر خلاف نظر خانم آرنت این خود ایدئولوژیها نیستند که در جامعه مشکل ایجاد میکنند بلکه ایدئولوژی وقتی در مسند حاکمیت قرار میگیرد دشواریها آغاز میشوند
بعد از انتخابات کشور ما بستر حوادثی بود که کمتر کسی پیش بینی آن را کرده بود .در بحبوحه این اتفاقات شعارهایی در تظاهراتهای مردمی سر داده میشد که بعضی مورد استقبال جمعیت قرار میگرفت. “استقلال آزادی جمهوری ایرانی !!”.یکی از این شعارها بود.
برخورد صاحبنظران با این شعار متفاوت بود برخی آن را جدی نگرفتند برخی را تصور این بود که بدلیل شباهت این شعار با شعاری که در انقلاب پنجاه و هفت سر داده میشد این یکی در جهت نفی آن شعار است و دیگر هیچ واکنش گروهی دیگر متفاوت بود و در برخورد با جمهوری ایرانی پرسشهایی مطرح شد ” جمهوری ایرانی دیگر چه صیغه ایست؟ جمهوری مگر ایرانی و غیر ایرانی دارد؟ یا حتی واژه نو جمهوری حقوق بشری را در برابر جمهوری ایرانی قرار دادند ” . تنها شمار کمی این شعار را جدی گرفتند و در جهت آن قلم زدند جا دارد اینجا من از جناب منوچهرجمالی نام ببرم زیرا نوشته ایشان اثر عمیقی بر افکار اینجانب داشت. از این رو از ایشان سپاسگزارم. غرض از این نوشته روشن شدن مفهوم جمهوری ایرانی و مقایسه آن با جمهوری اسلامی و جمهوری ایران است .
1- جمهوری چیست؟
نوعی حکومت که در آن جانشینی ارثی نیست و انتخاب رییس کشور با رای مستقیم یا غیر مستقیم مردم انجام میشود .جمهوری از نظر مفهوم کلمه اغلب درجاتی از دموکراسی را نیز در بر دارد . اما در عین حال بسیاری از دیکتاتوریهای غیر سلطنتی نیز بدین نام نامیده میشوند و در این وجه حکومت جمهوری به معنای حکومت غیر سلطنتی است. در سنت سیاسی غرب پیش از انقلاب آمریکا و فرانسه حکومتی را جمهوری مینامیدند که سود و رفاه کلی مردم را در نظر داشت و در این معنا حکومتهای پادشاهی و آریستوکراسی را در بر میگرفت که در آنها آزادی سیاسی محدود بود، اما حکومت رفاه مردم را در نظر داشت.
از این رو ژان بدن(پدر حاکمیت) متفکر سیاسی و اجتماعی فرانسوی در سده شانزدهم در کتاب جمهوری، از سلطنت، اریستوکراسی و دولت مردم سخن میراند .بعضی از محافظهکاران آمریکایی جمهوری را به معنای حکومت مشروطه حکومت قانون و قانونی بودن حکومت بکار میبرند و دموکراسی را غوغا سالاری یا حکومت مردمان پست میدانند . از اینرو تاکید میکنند که حکومت آمریکا “جمهوری است” نه دموکراسی.
2- جمهوری اسلامی حکومت امروز
جمهوری اسلامی ترکیبی است از دو واژ ه جمهوری و اسلامی در اینجا جمهوریت بمثابه شکل و اسلامیت نیز به مثابه ماهیت مطرح میشود . شکل ظاهر را مشخص میکند و ماهیت باطن را. هرگونه سیاستگذاری و کار کرد ناشی از ماهیت است. لازم به توضیح است در این نوع حکومت اسلام بمثابه یک جهانبینی و یک چارچوب فکری ظاهر میشود .این جا کارکرد اسلام متفاوت از حوزه فردی یا حتی اجتماعی آن است بعبارت دقیقتر ظهور اسلام آنهم بشکل شیعه اثنی عشری اصولی در حکومت اسلامی، بمثابه ایدولوژی است در مسند حاکمیت. از این به بعد من از ایدولوژی اسلامی به جای اسلام استفا ده میکنم به این دلیل که واژه اسلام به خیلی از مسایل اشاره میکند، در مقابل ایدولوژی اسلامی مستقیم به نقش اسلام در جمهوری اسلامی اشاره دارد
الف) اسلام به مثابه ایدئولوژی سیاسی
همانگونه که پیشتر اشاره شد کارکرد جمهوری اسلامی به عنوان حکومت ناشی از ایدولوژی اسلامی است با نگاهی سطحی به قانون اساسی جمهوری اسلامی متوجه این امر میشویم. در اصل دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است، جمهوری اسلامی نظامی است بر پایه ایمان (ایمان گرایی) به خدای یکتا و اختصاص حاکمیت و تشریع (قانونگداری) به او و لزوم تسلیم در برابر امر او. دو واژه حاکمیت و تشریع به وضوح نشان میدهد آنچه که به شکل مشخص بالاترین قدرت (حاکمیت) را در نظام جمهوری اسلامی دارد نه شخص حقیقی ولی ققیه بلکه ایدئولوژی اسلامی است و شخصیت حقوقی ولایت مطلقه فقیه بعنوان حافظ و پاسدار این ایدولوژی در هییت انسانی جلوهگر میشود .قصد من بررسی نقاظ قوت و ضعف این ایدولوژی نیست. بلکه مایلم نشان دهم وقتی ایدولوزی در مسند حاکمیت مینشیند چه اتفاقی میافتد. برای روشن شدن این مطلب خوب است نگاهی از دید دانشمندان علم سیاست به ویژگیها و کارکردهای ایدولوژی داشته باشبم
ب) ایدولوژی چیست و چه ویژگیهایی دارد ؟
این دانشوازه برای بررسی در پایان سده هیجدهم در فرانسه ابداع شد .این واژه برای اولین بار در دهههای آخر قرن هیجدهم توسط دوستوت دوتریسی از پیشگامان فرانسوی پوزیتیویسم به کار برده شد . او ایدئولوژی را به معنی دانش آراء و عقاید یا به عبارت دیگر، تحقیق و بررسی در منشا تحول و تکامل اندیشه ها، اعم از اندیشههای مذهبی، فلسفی، سیاسی و اجتماعی به کار برد. تمایل فیلسوفان به پرداختن به بحث و جدلهای انتزاعی که پایه همایونی و روحانیتی قدرت ناپلئون بناپارت را در معرض انتقاد دایمی و اختلاف عقیده قرار داد چنان او را عصبانی کرد که به استهزا همه آنگونه فیلسوفان را ایدئولوگ و فلسفه و فلسفیدنهای آنها را مبحث تاریک فلسفه اولی نامید. کاربرد تحقیر آمیز واژه ایدولوژی در نیمه سده نوزدهم زمانی بیشتر قوت یافت که مارکس و انگلس در نوشته خود به نام ایدولوژی آلمانی، هگلیهای جوان را ایدئولوژیست های نظام بورژایی توصیف کردند زیرا این طرفداران هگل نمیتوانستند خود را از محدودیتهای ذاتی فلسفه هگل بر پایه اندیشهها و دین رهایی بخشند .هانا آرنت معتقد است که ایدئولوژیها، پدیدههای تازهای هستند که در گذشته نقش کمی در زندگی سیاسی به عهده داشتند و پیش از هیتلر و استالین، توانایی بالقوه آنها هنوز کشف نشده بود. به نظر او ایدئولوژی هر چند ظاهری علمی دارد، ولی در اصل علم کاذب است و مینویسد ایدئولوژی هم علمی است کاذب و هم فلسفهای است دروغین .
یک ایدئولوژی در معنی رشتهای نظامدار و همپیوند از اندیشهها در باره سازمان اجتماعی -اقتصادی و سیاسی جامعه به طور کلی است. ایدئولوژی در بر گیرنده آرمانها و مقاصد ایست که جامعه باید انها را پی گیری کند. ایدئولوژی بر پایه تفسیر گذشته حال را توضیح میدهد و تصویری از آینده عرضه میدارد .ایدئولوزی از شکلهای دیگر اندیشه سیاسی مانند فلسفه سیاسی یا نظریه سیاسی متفاوت است. ایدئولوژیها تا حدی برخی از ویژگیهای ذیل را دارند
-اغلب ایدئولوژی ها در شرایط بحران پدیدار میشوند
-ایدئولوژی الگوی نظام دار اندیشه سیاسی است مهمترین سیمای ایدئولوژی این است که مانند نظریه انتزاعی از واقعیت است اما فقظ عناصری خاص از واقعیت را بر جسته و توصیف میکند.برای نمونه مارکسیست مناسبات تولیدی یا فاشیست قدرت و غرور ملی .
-اغلب ایدئولوژیها در خصلت انحصارگرا مطلقگرا و عام هستند .هر نظام ایدئولوژیک با ادعای هماهنگی انحصاری با مسائل عصر و زمان معین میشود در نتیجه اصول و منطق و دیالکتیک آن در خود کامل دانسته میشود و در معرض اصلاح و سازش قرار نمیگیرد (اگر شما با یک طرفدار حکومت اسلامی گفتگو کنید حتما شنیدهاید که میگوید خداوند از هیچ چیز برای انسان فرو گزار نکرده وبرای همه چیز قانون فرستاده)
-ایدئولوژی استدلالی ترغیبی برای بر انگیختن فعالیت و مشارکت خلاق طرفداران است .اهمیت این ویزگی ایدئولوژی در آن است که قدرت نهایی یک ایدئولوژی در دلایل تجربی یا منظقی آن نیست بلکه در توانایی الهام بخشی آن و حمایت از عقیده و عمل است.
-ایدئولوژی متمایل است شخصی شود و همانطور که هانا ارنت نشان داد در صورت وجود بحران هویت به بخشی از هویت شخص مبدل گردد
-ایدولوزی رشد میابد اما در برابر تغییرات بنیادی مقاوت میکند
ج)حاکمیت ایدئولوژی
آن معنی و مفهومی که دانشواژه ارزش در در علم اقتصاد دارد دانشواژه حاکمیت در علم سیاست دارد .تا سده شانزدهم نه فیلسوفان و نه حقوقدانان حاکمیت را تعریف نکرده بودند ژان بدن آن را قدرت برتر بر شهروندان و اتباع که قانون آن را محدود نکرده باشد دانست و گفت که حاکمیت آن عنصر اصلی است که یک اجتماع سیاسی را از سایر سازمانها و یا جوامع بشری ممتاز میکند حاکمیت مطلق است جامعیت دارد دائمی است جدایی ناپذیر است و انحصاری و غیر قابل تقسیم است تا اینجا با مفهوم و ویزگیهای حاکمیت آشنا شدیم .
هانا آرنت در بررسی دلایل بوجود آمدن حکومتهای توتالیتر به نقش ایدئولوژی و جوامع ایدئولوژی پذیر پرداخت .بشکل خلاصه هانا ارنت نشان داد در جوامعی که ساختار سنتی فرو ریخته اما ساختار مدرن هنوز شکل نگرفته بحران هویت بوجود میآید این مسئله با توجه به کارکرد ایدئولوژی که میتواند در شخص تبدیل به هویت شود این جوامع را مستعد پذیرش ایدئولوژی کند. ما به این بحث نمیپردازیم بیشتر به نقش ایدولوژی در هویت افراد توجه میکنیم. و این که افراد چگونه تحت سلطه ایدئولوژی در میآیند .با توجه به ویزگیهای که از ایدولوزی بر شمردیم درک این مسئله ساده است که حتی پدید آورندگان آن ایدولوزیها بعد از شکلگیری گروههای پیرو در چنگال آنها اسیر میشوند و نمیتوانند از دایره آن ایدئولوژی زیاد خارج شوند .البته این مسئله به قدرت کاریزماتیک پدید آورنده بستگی دارد. اما شواهد نشان میدهد همیشه انسانهایی بودهاندکه در نقش بردگان ایدئولوزی ظاهر شدهاند و اینجا نوشته جناب منوچهر جمالی جرقهای در ذهن من ایجاد کرد ایشان بحث خرد جفت با جان را در مقالهای به نام جمهوری ایرانی مطرح کردند. و توضیح دادند در شاهنامه خرد به شکل جفت با جان آمده است. در نظامی که ایدئولوژی حاکمیت دارد این جان است که در خدمت خرد میآید خرد اینجا از جان جداست . نکته دیگر اینکه با توجه به خصلت عام بودن و انحصاری بودن و مطلقگرایی ایدئولوژی زمانی که این پدیده در بالاترین مسند حکومت یعنی حاکمیت قرار میگیرد تاب تحمل دیگر ایدئولوژیها را ندارد و جامعه تک صدایی میشود. عام بودن ایدئولوژی باعث میشود تا در برخورد با مسائل و دشواریهای جامعه واقعگرایی و نگرش علمی هر جا که با ایدئولوزی در تضاد قرار میگیرد به حاشیه رانده شود و جامعه به تدریج با انبوه مشکلات لاینحل باقی بماند. اینکه رئیس جمهور ایران در این شرایط اقتصادی دم از افزایش جمعیت میزند این مسئله را به وضوح نشان میدهد
2-جمهوری ایرانی
الف)ایرانیت به مثابه عینیت و واقعیت
وفتی به ترکیب جمهوری ایرانی نگاه میکنیم اینجا قسمت دوم ترکیب یا همان ایرانیت به آرمان یا ایدئولوزی اشاره نمیکند بلکه به واقعیتی موجود اشاره میکند .ایرانیت آرمان یا ایدئولوژی نیست. گروهی از مردم در سرزمین جغرافیایی به نام ایران خواهان تشکیل حکومتی هستند. آنها نمیخواهند دولت آرمانی را دنبال کند بلکه از دولت انتظار دارند تا وظایفش را انجام دهد. و به باور من وظیفه دولت ایجاد شرایطی برای رشد فرد است. بنابر این دولت وظایف حمایتی و رفاهی به عهده میگیرد تا به رشد فرد کمک کند
ب)ایرانیت و هویت
احمد اشرف در مقالهای به نام هویت ایرانی در سه روایت از قول لمبتون چنین آورده است: لمبتون مقالهاى را كه زير عنوان «قوميت در ايران» در دانشنامه اسلام منتشر كرده است، با اين روايت آغاز میكند كه انديشه «ملت» به عنوان يك مقوله سياسى و يا به عنوان ناسيوناليزم قومى و سرزمينى و يا به عنوان اعتقاد آگاهانه افراد يا گروهها به اين كه به ملتى تعلق دارند كه براى آن آرزوى قدرت و آزادى و سعادت میكنند جملگى، بر اثر تراوش افكار غربى، در قرن نوزدهم پديد آمده است.
وى آنگاه به بررسى مفاهيمى كه براى ملت و قوم و وطن رايج بوده است میپردازد و میگويد با اين كه هيچ واژهاى كه دلالت بر مفهوم مليّت داشته باشد در سدههاى ميانه ايرانى ديده نمیشود، اما در آن دوران مفهومى وجود داشته است كه حكايت از آگاهى به هويّت مشخصى میكند. اين هويت را كه هم از نظر تاريخى و هم از لحاظ جغرافيايى مشخص میشد میتوان با واژه «ايرانيت» يا «ايرانى بودن» توصيف كرد. به نظر لمبتون اين احساس از تجربه مشترك فرهنگى و ادبى مردم نشأت میگرفت. با اين كه اين احساس همراه با خاطره تاريخى امپراطورى ايران بود اما دلالت بر مفهوم سياسى ملت و يا ملتى كه مبتنى بر قوميت و سرزمين معينى باشد، نمیكرد. به نظر لمبتون نهضت شعوبيه و سنت ادبى آن دوران، كه احساس ايرانيت را بازسازى كرده بود، در حفظ و انتقال اين فكر تاريخى و فرهنگى نقش عمده داشت. چنان كه پس از پايان گرفتن آن جنبش ادبى همچنان در سنت شعراى ايران پايدار ماند و به مرور زمان با چيره شدن افسانه بر تاريخ در خاطرههاى اساطيرى مردم باقى ماند و به غرور مردم ايران به ميراث فرهنگى خويش تداوم بخشيد. ایشان در قسمت دیگری از مقاله اشاره میکند: دوره ساسانى، كه براى نخستين بار دولتى واحد با نظام سياسى و دينى واحد پديد آمد. هم در اين زمان بود كه واژه «ايران» به عنوان يك مفهوم سياسى به كار برده شد و مفهوم «ايرانشهر» يا قلمرو پادشاهى ايران، همراه القاب مقامات ادارى و نظامى شايع گرديد، همچون «ايران دبيربد» يا «ايران ارتشتار». هم در اواخر اين دوران بود كه تاريخ سنتى ايران براى نخستين بار در خداینامكها تدوين شد و به ثبت رسيد و نوعى هويت قومى و شبه ملى با بعد سياسى به عنوان «كشور ايران» براى آن ابداع گرديد. در اين تصور تاريخى اثرى از سلسلههاى ماد و هخامنشى نيست. سبب عمده آن بود كه ايرانيان به نگارش وقايع تاريخى و نگارش آثار ادبى و نگارش اصول و مبانى باورهاى دينى و اساطيرى اعتقاد نداشتند و بر اين باور بودند كه همه اين آثار بايد سينه به سينه از نسلى به نسل ديگر سپرده شود تا در هر زمان منابع و مآخذ زنده آنها را براى همنسلان خود بازگو كنند. بنابراين طبيعى بود كه با گذشت زمان، دوران ماد و هخامنشى از خاطره تاريخى ايرانيان محو گردند.
در پایان احمد اشرف سوالی مطرح کرده و تلاش میکند به آن پاسخ دهد: سئوالى كه پيش میآيد آنست كه اگر تاريخ و ادب ايران براى نخستين بار از اواخر دوره ساسانى به نگارش درآمده باشد پس تصور تاريخى ايرانيان تنها ميان اهل قلم و طبقه حاكم، كه سواد خواندن و نوشتن داشتند، رواج میگرفت و توده مردم از آن بيگانه میماندند. اما چون ايرانيان اعتقاد به تاريخ و ادبيات نوشته نداشتند، تاريخ و ادب شفاهى را گسترش دادند و به گونه نهاد فرهنگى استوارى درآوردند، كه به وسيله گوسانها در عهد پارتى و ساسانى و به وسيله نقالها در دوران اسلامى ميان تودههاى مردم شهرى و روستايى و ايلى انتشار میيافت. بدين گونه سنت تاريخ و ادب شفاهى در دورانى كه تاريخ و ادب نوشته نيز رواج گرفت همچنان پابرجا ماند و تداوم پيدا كرد. اهميت تاريخ شفاهى در آن بود كه آگاهى تاريخى را از انحصار اهل قلم و سواد درمیآورد و گونه اساطيرى آن را در اختيار توده مردم قرار میداد. امّا چنانكه بارها در اين مقدمه اشاره كردهايم و در متن كتاب هم به تفصيل آمده است، اين آگاهى جمعى از انواع «آگاهیهاى تاريخى و فرهنگى» بهشمار میآيد و آن را نبايد با «آگاهى ملى و هويت ملى» در معناى امروزين آن مشتبه كرد.
غرض از طرح این مسائل این بود که نشان دهم ایرانیت حداقل به شکل آگاهی های تاریخی فرهنگی از دوره ساسانی تا به امروز به عنوان یک هویت تداوم داشته است این هویت در بین تمام اقوام ایرانی مستقل از نژاد و مذهب و زبان نه تنها تداوم داشته بلکه امروز نیز وجودارد جمهوری ایرانی و خواست جمهوری ایرانی این آگاهی تاریخی فرهنگی را تبدیل به اگاهی سیاسی میکند .
ج)حاکمیت جان
زمانی که من ایدئولوژی و خصلتهای آن را شرح میدادم به هیچ وجه قصدم این نبود که این پدیده را به عنوان پدیدهای نکوهیده نشان دهم. غرض این بود تا هر چیزی در جای خودش قرار گیرد. به نظر نگارنده همین پدیده اولا وجودش لازم است و دوم اینکه کارکردهای موثری نیز دارد به شرطی که در جای خودش قرار گیرد. میخواهم گریزی به شاهنامه بزنم چرا در شاهنامه جان پیش از خرد آمده است؟ آن چیزی که نخست به تصور من میرسد این است که جان بر خرد تقدم دارد اگر چنین نگرشی داشته باشیم مدارا معنی پیدا میکند تساهل و همزیستی را میتوان توجیه کرد کثرتگرایی نیز نه تنها امکان حیات مییابد بلکه به آن سفارش نیز میشود زیرا که جان صورتهای گوناگون دارد. جدال پیچیده بین خرد ابزاری و خرد نقاد بی معنی میشود . .اینجا خرد در خدمت جان در می آید تا به جان و پاسداری از جان کمک کند و ختی اخلاق نیز دگرگون میشود ایثار نیز معنای دگر میابد در اینجا کسی که برای ایده جان خود را فدا میکند کارش بی ارزش و کسی برای نجات جانداری دیگر جان خود را میدهد کارش ارزشمند میشود .ستیز و تلاش در جهت حذف دگری جای خود را به رقابت میدهد نقد از نفی قابل تشخیص میشود .ایدهها به جای نفی یکدیگر به نقد یکدیگر میپردازند و هر کدام امکان حیات میابند و حیاتشان گسترش مییابد .دانش که صورتی از خرد است به ما کمک میکند تا بتدریج تضادهای مخرب را به رقابت و رقابت را به همزیستی تبدیل کنیم در عین حال دانش نیز توسعه پیدا میکند. ممکن است کسی پرسش کند حاکمیت ملت مگر چه ایرادی دارد؟ در پاسخ میگویم ملت خود پدیدهای ایدئولوزیک است و از ایدئولوژی ناسیونالیسم برخاسته به نام ملت میتوان به جانها و ایدههای دگر تهاجم کرد اما جان که حاکم باشد ملت هم حق حیات دارد اما به نام ملت نمیتوان به جان تعرض کرد یا جانی را ضعیف کرد. مذهب هم حق حیات دارد اما به نام مذهب نمیتوان متعرض به جان شد در کل تمام صورتهای ایده و جاندار با کمک خردی که در خدمت جان است امکان تجلی پیدا میکنند حفاظت از گونههای زیستی نه بخاطر اینکه از انسان حفاظت کنیم بلکه چون جان دارند معنی عمیقتری میگیرد. ایدئولوژیها که حالت انگیزشی دارند اگر بجای اینکه در حاکمیت باشند در دولت و جامعه باشند نه تنها نکوهیده نیستند بلکه میتوانند هر کدام در زمانی و با توجه به شرایط و موقعیتی به تقویت هستی و زندگی بهتر کمک کنند با گسترش دانش در جامعه احتمال اشتباه در انتخاب نیز کاهش پیدا میکند نکته این است که زمانی که جان حاکم باشد اشتباهات جامعه مرگبار نخواهد بود. مختصر اینکه مبنای فلسفه سیاسی جمهوری ایرانی بر پایه جان و خرد است و جان بر خرد تقدم دارد. اینجا باید اشاره کنم این بحث بسیار گسترده است و به شکل کاملا فشرده به آن پرداختهام در آاینده این مبحث را بشکل گستردهتر در یک نوشته جداگانه مورد بررسی قرار میدهم.
مقایسه جمهوری ایرانی با جمهوری ایران و جمهوری حقوق بشری
سوال اساسی این است وقتی میگوییم جمهوری ایران آیا همه یک برداشت از این واژه داریم؟
امروز در عرصه سیاست گروهها و احزاب بسیاری وجود دارند که تلاش میکنند نوعی ایدئولوژی را بر گستره جغرافیایی ایران حاکم کنند اکثر این گروهها جمهوریخواه هستند تجربه نشان داده که این گروهها با هم وارد گفتگو نمیشوند .گفتگو در میان گروهها بندرت صورت میگیرد چون فصل مشترکی بین آنها نیست. توجه داشته باشید هر ایدئولوژی امر والای خاص خود را دارد به عنوان مثال در لیبرالیسم مسئله اصلی آزادی است در حالی که در مارکسیسم مسئله برابری اقتصادی است. بدلیل نبود فصل مشترک و روشن نبودن مسائل من میتوانم ادعا کنم به تعداد گروههای جمهوریخواه انواع مختلف جمهوری ایران وجود دارد جمهوری ایران این ظرفیت را دارد تا بستری برای حاکمیت انوع ایدئولوژیها باشد و نظر نگارنده این است بر خلاف نظر خانم آرنت این خود ایدئولوژیها نیستند که در جامعه مشکل ایجاد میکنند بلکه ایدئولوژی وقتی در مسند حاکمیت قرار میگیرد دشواریها آغاز میشوند
برای روشنی مطلب من از آزادترین ایدئولوژیها مثالی میآورم تا تکلیف بقیه روشن شود لیبرالیسم این منادی آزادی همین که در مسند حاکمیت قرار گیرد به بهانه آزادی از توجه به عدالت باز میماند به واقعیت امور توجه نمیکند مثلا توجه نمیکند که افرادی میتوانند در جامعه باشند که با وجود داشتن استعداد به دلیل شرایط نابرابر اقتصادی حاکم بر محیطشان بدون اینکه رشد کنند نابود میشوند و به باور من اینجا از جان غافل میشود. و به همین دلیل است که لیبرالیستهای بزرگ با انوع استدلالهای انتزاعی در رد دولت رفاه میکوشند .شواهد نشان میدهد تمام ایدهها در زمانهایی خاص به رشد هستی کمک کردهاند و وجود یا جان داشتن همه آنها در جامعه ضروری است اما نباید همین ایدهها در مسند حاکمیت قرار گیرند. بحث بعدی این است که عدهای برای فصل مشترک به حقوق بشر اشاره میکنند و من حتی عبارت جمهوری حقوق بشری را هم شنیدهام هر چند به نظر نگارنده میثاق حقوق بشر ندایی است که از جان برخاسته اما باید توجه داشت این منشور راهنمایی برای ساخت یک ساختار حکومتی نیست یکم اینکه منادی این منشور بشریت هست نه کشور خاص. دوم اینکه اگر این منشور مبنای یک حکومت قرار گیرد خود تبدیل به آرمان میشود و همین آرمانی شدن در آینده دشواریهای بزرگی در زمینه حل مشکلات داخلی و به ویژه سیاست خارجی که امروز نیز با آرمانهای این رژیم ویرانهای از آن باقی نمانده میشود، به ویژه در سیاست خارجی باید توجه داشت که وظیفه دولت پی گیری منافع مردم تحت حاکمیت آن است نه منشور حقوق بشر. و نکته اخر اینکه این اندیشه که من مطرح کردم (تقدم جان بر خرد) همیشه با مردم ایران بوده و شاید راز تکثر قومی و فرهنگی و مذهبی این سرزمین باشد. دورهای پر رنگ شده و منشور کوروش بزرگ از آن بیرون آمده و دورانی کم رنگ اما فردوسی بزرگ در شاهنامه آن را برای ما به یادگار گذاشته
در پایان من فکر میکنم جمهوری ایرانی حکومتی است واقعگرا و دولتی است با وظایف حمایتی و رفاهی که تلاش میکند با استفاده از تمام دست آوردهای دانش روز کشور ایران را اداره کند .
—————————
برگرفته از : آزادی برای ایران سبز
http://www.jamali.info/falsafe/