بعضی از تحلیلگران ایدۀ انقلاب یا ایدۀ بازگشتِ به خویش را تعیین کنندهتر از علتهای عینی میدانند. میگویند همه شیفتۀ انقلاب شده بودند. حتی خود شاه نیز اصلاحات ارضی اش را انقلاب سفید مینامید. اما گویا ایدۀ بازگشت به خویش از همه نیرومندتر بود. گروهی خواب بازگشت به ایران پیش از اسلام را میدیدند و گروهی در پی بازگشت به صدر اسلام بودند. از قرار معلوم، زور گروه دوم بر گروه اول چربید.
انقلاب 1357 ایران که «انقلاب اسلامی» نام گرفت، آخرین انقلاب قرن بیستم بود و مانند بیشتر انقلابها خیلی زود از آرمانها و شعارهای نخستینش دور شد و با اشتهایی سیریناپذیر به بلعیدن فرزندان خود آغازید. پرسش دربارۀ علل آن از همان زمانی که به راه افتاد مطرح شد و اکنون که 37 سال از آن تاریخ میگذرد، گروه هایِ درگیر در آن، چه در جبهۀ موافقان و چه در جبهۀ مخالفان، هنوز نتوانسته اند به یک همرأیی نسبی دربارۀ زمینهها و سرچشمه های اصلی آن برسند. شاید به این سبب که از رویدادها و عواملِ سببساز آن معمولاً ایرانیانی سخن میگویند و مینویسند که خود به گونهای در فراز و نشیب آن انقلاب حضور داشتند و به نوعی از آن زیان دیدند یا بهره مند شدند، و از همین رو، هنگام سخن گفتن از انقلاب نمیتوانند از احساسات و عواطف خود فاصله بگیرند.
رسیدن به همرأیی دربارۀ علل انقلاب اگر ناممکن نباشد، دستکم به این زودیها امکانپذیر نیست. از این سخن نباید به این نتیجه رسید که تاریخ انقلاب را هنوز نمیتوان و نمیباید نوشت. مورخان و پژوهشگران علوم اجتماعی از آغاز انقلاب تاکنون پیوسته کوشیدهاند تاریخ آن را با بررسی عوامل سببساز آن بنویسند. برخی نظریههای کلی را که در این باره مطرح کردهاند، از نظر میگذارانیم. کسانی در میان آنان انقلاب را ساخته و پرداختۀ قدرت های غربی و در رأس آنها آمریکا و انگلیس می دانند که برای دست اندازی به ثروتهای کشور و گاه از روی رشک خواهان براندازی شاه بودند. این ایده را خود شاه نیز در کتاب «پاسخ به تاریخ» مطرح کرده است. در این فرضیه که در میان نسل جدید طرفدارانی دارد و موضوع پژوهشهایی نیز بوده است، شرکت های بزرگ نفتی برانگیزندۀ اصلی انقلاب معرفی میشوند که هدفی جز کاهش بهای نفت در بازارهای جهانی نداشتند.
دو سال پس از انقلاب، داریوش همایون، یکی از سرشناسترین روشنفکران و کارگزاران رژیم پیشین، نوشت: در ایران موقعیّت تمام عیار انقلابی وجود داشت، امّا میشد ازانقلاب جلوگیری کرد. پیروزی انقلاب و برافتادنِ شاه در درجۀ نخست نتیجۀ پوسیدگی درونی نظام، خیانتپیشگی، بیاعتقادی، فرصتطلبی و بیاخلاقی سرآمدان بود. این دیدگاه پسندِ مدافعان شاه نبود و از همین رو، بسیاری از آنان داریوش همایون را از خود راندند. انقلابیان چپ معتقدند که انقلاب را آنان آغاز کردند و نظام سلطنتی بیحضور آنان سرنگون نمیشد. گروهی از انقلابیان مذهبی سرآغاز انقلاب را تظاهرات 15 خرداد 1342 و گروهی دیگر اعدام شیخ فضلالله نوری، روحانی ضد مشروطه، در 31 ژوئیۀ 1909 (مرداد 1288 خورشیدی) در میدان بهارستان میدانند. این فرضیه را مورخان وابسته یا نزدیک به رژیم کنونی و حتی کسانی که دیری است از انقلابیگری مذهبی دست کشیدهاند، مطرح میکنند.
تحلیلگرانی که علتهای اصلی انقلاب را در اقتصاد جُست و جو میکنند، سرنگونی رژیم سلطنتی را نتیجۀ ناتوانی آن در اجرای برنامۀ نوسازی و توسعه میدانند. میگویند، برنامۀ اصلاحات ارضی به سبب بیاعتنایی به توسعۀ کشاورزی به جایی نرسید. رژیم در واپسین سالهای عمر خود بیش از سی در صد از نیازهای خوراکی کشور را از خارج وارد می کرد. بهای فراوردههای کشاورزی را در شهرها پایین نگه میداشت، چنان که روستاییان نان خود را از شهرهای نزدیک میخریدند. از سوی دیگر، به جای توسعۀ رقابت آزاد، به گروه کوچکی از سرمایهداران نزدیک به قدرت امکان داده بود تا منابعِ ملی را در دست بگیرند. از همین رو، بسیاری از سرمایه داران و بازرگانان به انقلاب پیوستند. تحلیلگرانی که از دیدگاه ژئوپلیتیک به انقلاب مینگرند، موقعیّت جغرافیا- سیاسی ایران را بیش از هر عامل دیگری تعیین کننده میدانند و میگویند سرنوشت ایران معاصر را در درجۀ نخست همسایگی آن با روسیه و سپس با شوروی رقم زده است.
تحلیلگرانی که به عنصر ذهنی اهمیّت میدهند، ایدههای پسند زمانه مانند ایدۀ انقلاب یا ایدۀ بازگشتِ به خویش را تعیین کنندهتر از علتهای عینی میدانند. میگویند همه شیفتۀ انقلاب شده بودند. حتی خود شاه نیز اصلاحات ارضی اش را انقلاب سفید مینامید. اما گویا ایدۀ بازگشت به خویش از همه نیرومندتر بود. گروهی خواب بازگشت به ایران پیش از اسلام را میدیدند و گروهی در پی بازگشت به صدر اسلام بودند. از قرار معلوم، زور گروه دوم بر گروه اول چربید.
رادیو فرانسه