پس از بایگانی طرح های مختلف “گذار”، اپوزیسیون دست راستی در بیانیه 14 معصومین بکس و بات کرده است. یک “اتاق فکر” ساخته اند و چند دسته 14 معصوم یافته اند و هر چند روز یکبار یک دسته را رو می کنند. ترکیبی از شخصیت های کم نام و نشان و بی نام ونشان با عناوین دهان پرکن پای یک قوطی بگیر و بنشان را امضاء می کنند و در دنیای مجازی می چرخانند. تاکنون این طرح با هیچ اقبال و استقبالی از طرف مردم روبرو نشده است. چرا؟ مردم عقل دارند! با تاکتیک های این اصلاح طلبان حکومتی هم خوب آشنا هستند. بیش از بیست سال است این دارو دسته کارشان این بوده که مردم را سر کار بگذارند. هر چند سال یکبار در زمان مضحکه انتخاباتی یک چهره “بد” می سازند تا در برابر چهره “بدتر” مردم را برای رای به او پای صندوق های رای بکشانند. اکنون هم که رژیم لب گور ایستاده است، یک طرح پا در هوای پوچ علم کرده اند تا مدتی دیگر مردم را دنبال نخود سیاه بفرستند.
در زمانی که رهبران و فعالین کارگری را به بهانه های پوچ به زندان انداخته و شکنجه می کنند؛ زندان های طویل المدت و شلاق برایشان تعیین می کنند؛ دزدهای میلیون دلاری را فراری می دهند و آدمکشی که در هر دادگاه نیمه متمدن هم به قتل عمد محکوم می شد را آزاد می کنند، اینها به یک فکر محیر العقول رسیده اند: “استعفای خامنه ای”. ممکن است این یک لفظ دهان پر کن باشد اما تهی و پوچ است. مسخره است. توهم از سر و رویش می ریزد. البته نه اینکه طراحان متوهم اند، خیر. آنها قصدشان توهم پراکنی است تا مدتی دیگر به عمر رژیم بیافزایند.
کمدی – تراژدی
شرایط جامعه آنچنان متحول و ملتهب است؛ شکاف طبقاتی و قطب بندی طبقاتی آنچنان عمیق است که هر طرحی از این دست بصورت یک کمدی – تراژدی نمود می کند. کمدی باین علت که طرح ها آنچنان بی محتوا و بی اساس است که انسان خنده اش می گیرد؛ تراژدی از آنرو که انسان می ماند با این اپوزیسیون مفلوک چه کند. اما این بار بار تراژدی سنگین تر شده است. حزبی که نام “کمونیست کارگری” را یدک می کشد، بشکل تلویحی به این طرح پیوسته است! برای 14 معصومین نامه سرگشاده پر لطف و مهر می نویسند؛ تشویقشان می کنند؛ فقط یک ملاحظه را با نرمی و لطافت مطرح می کنند؛ لیدرشان که خدای تزهای من درآوردی است یک تز جدید دیگر از کلاه درآورده است: “سرنگونی مسالمت آمیز!” جل الخالق. هر روز چشممان به یک اختراع بدیع و تازه روشن می شود. و جناح وسط دو صندلی نشین شان که می کوشد نه سیخ بسوزد و نه کباب، با سمپاتی می گوید که موقعیت داخل کشوری ها را درک می کند، ولی… در شرایطی که اسماعیل بخشی، این رهبر کارگری شجاع و شریف و مبارز در دادگاه در مقابل جلاد و شکنجه گر دهه 60 می ایستد و از “خط قرمزش” سخن می گوید؛ این رفقای سابق موقعیت اصلاح طلبان حکومتی داخل کشوری را “درک می کنند.” دست بردارید! سازش و مماشات تا کی؟
مرگ یکبار، شیون یکبار
لفظ سرنگونی عامل قهر را در خود دارد؛ سرنگونی بمعنای تغییر نظام به روش قهرآمیز است. سرنگونی در فارسی عملا با انقلاب تداعی می شود؛ باین دلیل است که دست راستی ها لغت “براندازی” را ابداع کرده اند تا خود را از چپ و کمونیسم و مقوله انقلاب تفکیک کنند. و منصور حکمت کوشید سرنگونی و انقلاب را از نظرگاه کمونیسم کارگری و طبقه کارگر تفکیک کند: از جنبش سرنگونی صحبت کرد و از انقلاب کارگری. چون در یک نظام استبدادی و دیکتاتوری تغییر نظام فقط و فقط بشیوه قهرآمیز امکانپذیر است. تغییر مسالمت آمیز یک دولت در کشورهای دموکراسی با انتخابات میسر می شود. اما در همین کشورها نیز اگر بخواهید کلیت نظام را تغییر دهید باید به قهر متوسل شوید. آیا واقعا کار باینجا رسیده است که باید این بدیهیات را به این رفقای سابق یادآور شویم؟
چرا خودتان و بقیه را راحت نمی کنید؟ یک 14 معصوم هم از رهبری تان بسازید و پای این بیانیه را امضاء کنید و بروید برای “سرنگونی مسالمت آمیز” بکوشید. این کاری بسیار منطقی تر و رو راست تر است. چرا سعی می کنید خودتان و مردم را بازی دهید؟ چرا این چنین نام کمونیسم کارگری را آلوده می کنید؟ کمونیسم کارگری و حکمت با رادیکالیسم عمیق کارگری – کمونیستی عجین شده است. منصور حکمت بیش از بیست سال برای انقلاب کارگری و حکومت کارگری مبارزه کرد. تمام تئوری ها و سیاست هایش بر این اصل استوار بود. حزبی که ساخت برای سازماندهی و رهبری یک انقلاب کارگری بود. چگونه بخود اجازه می دهید این میزان راست روی را تحت نام کمونیسم کارگری بمیدان بیاورید؟
باید گفت جای خوشبختی است که سیاست ها و حزب تان هیچ جایی در میان طبقه کارگر و جنبش کارگری و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی ندارد. کمونیست ها در داخل کشور حزب شما را بدرست یک حزب راست و مماشات جو می شناسند که تمام فکر و ذکرش مبارزه با “حجاب اجباری” و رقص و آواز و قس علیهذا است! از همین رو است که از مسیح علینژاد دفاع می کنید و به کمونیست ها حمله. از همین رو است که عکس گرفتن علینژاد با پمپئو را با بازگشت لنین به روسیه برای رهبری انقلاب کارگری مشابه می کنید. از همین رو است که اعلام می کنید “مردم از رژیم چنج خوششان می آید.” از همین رو است که “با موسوی کشتی نمی گیرید.” و عبارت “اپوزیسیون، اپوزیسیون نشوید” را مردرندانه به اینور و آنور پرتاب می کنید. شما خودتان اپوزیسیون اپوزیسیون شده اید: منتهی اپوزیسیون اپوزیسیون کمونیستی – کارگری. نام حزبتان را تغییر دهید. هم ائتلافتان با اپوزیسیون راست راحت تر می شود و هم از نقد کمونیستی کارگری خلاص می شوید.
این نقل قول از منصور حکمت پاسخی محکم به مقوله “سرنگونی مسالمت آمیز” است:
“دقیقا چون ارتجاع اسلحه دارد مردم ایران باید با زور خوشبخت شوند و خوشبختی شان را اعمال بکنند. پروسه ای که در آن حزب الله پاپیون بزند و در مجلس بعدی بیاید و آبستر آکسیون بکند و رای بدهد و قیام و قعود بکند، نخواهیم داشت. در آن مملکت، سرنوشت شان را مردم مجبورند به زور تعیین بکنند. اگر کسی در این فکر است که بعد از سقوط جمهوری اسلامی، یک عده زیادی از جک و جانورهای دست راستی، که در آن مملکت به جان مردم می افتند به مجلس می روند و هر چه مجلس رای داد را قبول می کنند، به نظر من دارد خودش را فریب می دهد. برای همین است که اصرار ما به مردم این است که هر چه سریع تر نهاد های سیاسی ای که ضامن آزادی و برابری است را پیدا کنند و در آن متشکل بشوند. حزبیت خیلی مهم است. شوراهای کارگری خیلی مهم است. شوراهای مردم خیلی مهم است. اتحادیه های صنفی خیلی مهم است. برای این که این ها تعیین می کند که بعد از جمهوری اسلامی و در جریان سقوط جمهوری اسلامی دست بالا را کی داشته باشد. اگر نداشتند آنوقت وضعیت سیاه بی شکلی و هرج و مرج به وجود می آید. ولی اگر واقعا حزب سوسیالیستی، شوراها و اتحادیه های کارگری و شوراهای مردمی در دل این مبارزه شکل بگیرند آن وقت به نظر من اگرهر دست راستی اسلحه داشته باشد، اسلحه اش را در دستش خورد می کنند.”٢١ ژوئیه ١٩٩٩