ایران در یکی از حساسترین دوران تاریخ خود قرار دارد. ایران زیر سلطه اسلامگرایان، نتنها هیچی دوستی در جهان ندارد، بلکه کشوری انگشت نما از لحاظ خرافات، جهل، جنایت و جنگ افروزی شده است. کشور ایران،دوستی در جهان ندارد، زیرا بنیان سیاست و ایدئولوژی حکومت بر اساس دگراندیشستیزی و تقابل با جهان نهاده شده است. حکومت اسلامی با شعار ارتجاعی و منزوی کننده “نه شرقی نه غرب”، در تقابل به جهان اعلام موجودیت کرد. هرچند هم اکنون بقای حکومت اسلام “ناب محمدی” در گرو باج دهی به شرق و ستیز با غرب است.
سیاستهای مبتنی بر نفرتپراکنی و جنگطلبی رژیم اسلامی از طریق گسترش اسلامگرایی، خاورمیانه را به منطقهای بیثبات تبدیل کرده است.
حمله حماس در ۷ اکتبر به اسرائیل، نمونهای از این سیاستهای خشونتآمیز بود؛ جلوهای از توحش، بربریت و ویرانگری که از صدر اسلام تا امروزجریان داشته، و در پراتیک حکومت اسلامی در ایران، حماس در فلسطین، داعش، و طالبان در افغانستان هوید است.
سران حکومت اسلامی، از ایران و ملت ایران بعنوان ابزاری برای اسلامیزاسیون و جنگهای نیابتی در منطقه، سوء استفاده کرده و می کنند. اکنون جنگهای دیابتی به مرحله تقابل مستقیم رسیدهاند و رژیم به دنبال آن است تا از پاسخگویی به نزدیک به نیم قرن نفرتپراکنی و جنگافروزی طفره رود. ماهیت جنگطلبانه حکومت اسلامی، پیوند ارگانیک با ایدئولوژی و منشور حکومت اسلامی دارد. این بدان معناست که نمیتوان جنایات و ویرانگریهای رژیم را به صورت تجریدی و منفصل از ایدئولوژی حاکم تحلیل کرد. تفاوتهای ظاهری در سیاستها و رویکردهای جناح های حکومت نسبت به جنگ، تنها ناشی از مصلحتها و تاکتیکهای دوره ای است و نه تفاوت در فهم از اسلام. به عبارتی، «از کوزه همان برون تراود که در اوست».
در میان اپوزیسیون حکومت اسلامی، واکنشها نسبت به تحولات منطقه نیز متفاوت است. گروهی در جبهه جهانی اسلام سیاسی، برای حماس و حزب الله عزادارند، در حالی که گروهی دیگر خوشحالاند که دولت نتانیاهو، گروه های تروریستی منطقه و رژیم تروریستی حاکم بر ایران را هدف گرفته است. گروه اخیر امیدوارند که این فشارها به سرنگونی حکومت اسلامی بیانجامد و به نوعی آنچه را که خود نتوانستهاند، از خارج و به قیمومیت آنها انجام دهند.
اگر از منظر فراگروهی و فردی و عقیدتی در جستجوی راه حل باشیم، باید نقطه اشتراک همه نیروهای ملی و مردمی را دریابیم که آن “ایران“ است. ایران بدون حکومت اسلامی! ایران میهن ایرانیان است و برای اینکه خود بعنوان یک ملت سرنوشت خویش را تعیین کنند، بایستی خود موتور تغییر ریل سیاست در ایران و تعیین سرنوشت خویش باشند.
یک انقلاب میهن دوستانه و مردمی میتواند ایران را از مسیر کنونی که به باتلاق جنگ، خونریزی، ویرانی و تباهی می انجامد، بازدارد. هر چند هیچ جنگی نتوانست و نمی تواند بلحاظ کمی و کیفی همانند اسلامگرایان حاکم بر ایران و ملت ایران ضربه وارد کند.
پیام انقلاب «زن، زندگی، آزادی» چنین بود: انتخاب خیابان بهعنوان میدان اصلی مبارزه و اقدام، با رهبری گروههای خودمدیریت محلهمحور و حضور فعال جامعه شهروندی برای دستیابی به اهداف انقلاب.
ایران، بدون حکومت اسلامی می تواند به مسیر ترقی و آزادی گام نهد. در جریان جنگهای فعلی میان اسلامگرایان و اسرائیل، ایران نباید قربانی جاه طلبیهای سران حکومت اسلامی شود. شهروندان ایران می توانند سنگر انقلاب «زن، زندگی، آزادی» را تقویت کرده و با خودمدیریتی شهری و سازماندهی مستقل محلهمحور، کشور را از مخاطرات جنگ ویرانگر نجات دهند.
در این شرایط خطیر کشور، جامعه ایرانی نمیتواند نسبت به جنگ حکومت اسلامی با اسرائیل بیتفاوت بماند. تعیین تکلیف با رژیم تروریستی حاکم بر میهن، وظیفه ما و نه کشور دیگر است. حضور ملی و سراسری در خیابان و اعتصاب های کارکنان نفت، گاز، ارتباطات، ارتشی ها، دانشجویان، معلمان، بازنشستگان و .. می تواند به فلج و عزل حکومت اسلامی منتهی گردد.
ایرانیان در سایه همبستگی ملی و سکولار (لائیک) دمکراتیک، می توانند منابع تأمین مالی گروههای تروریستی را مسدود کرده و به غارت سرمایه ملی ایرانیان توسط شبکه های مافیایی – تروریستی حاکم پایان دهند.
حفظ جان شهروند ایرانی، الویت جبهه انقلاب “زن زندگی آزادی” است و برای حفظ جان کارگران، کارمندان و کارکنان بخش های مختلف، می توان در سطح ملی اقدام نمود و با ترک محل کار و تعطیلی پالایشگاه های نفت، گاز، صنایع نظامی .. و اعتصاب عمومی، از زندگی دفاع کرد. برای اینکه ایران بیش از این در باتلاق جنگ گرفتار نشود، نخست ملت باید خود را از سلطه اقلیت چند میلیونی نجات دهد.
زن زندگی آزادی
اقبال اقبالی
21.10.2024