چهار محفل در خارج از کشور با انتشار بیانیه ای از ضرورت مبرم “جمهوری” سخن گفته اند. برخی چهره های شناخته شده از چهار محفل، سوء پیشینه در همکاری و حمایت از حکومت اسلامی داشته و برای رد گم کردن با نام جدید اعلام موجودیت کرده تا مردمفریبی های خود را در اشکال جدید ادامه دهند.
از آنجا که عناصر شناخته شده در این ائتلاف از منجلاب همکاری و همسوئی با حکومت اسلامی آمده اند و هنوز از استحاله حکومت اسلامی دل نکنده اند، هر جا زبان گشوده اند، بوی سیاست های متعفن آنها فضا را آلوده و غیرقابل تحمل کرده است.
بیانیه چهار گروه “ما مخالف آلترناتیوسازی از سوی قدرت های خارجی هستیم”، نشان داده که آنها نمی توانند در مدار براندازی حکومت اسلامی قرار گیرند و امید خود را حتا پس از 40 سال برای تغییرات لاکپشتی و صوری، از دست نداده اند. این بیانیه پر از آشنفتگی سیاسی بوده که در سه محور نقد می شود.
نخست: نویسندگان بیانیه می دانند که دیگر زیر نام حکومت اسلامی نمی توانند کالای خود را به مردم عرضه کنند، از اینرو برای دلبری از ملی گراها، واژه “منافع ولی” را ورد زبان کرده اند. منافع ملی که در سراسر بیانیه موج میزند چیزی جز تامین اهداف دولت در سطح بین المللی نیست. حکومت اسلامی جنایات چهل ساله خود، ساختن کربلا و نجف، حضور در سوریه، لبنان و .. هزینه هستی ایران و ایرانیان برای اسلام و اسلامگرایان را زیر شعار “منافع ملی” انجام داده است.
بنابراین طرح منافع ملی در اکنون ایران، شعاری توخالی ست؛ مگر بر اراده ملت ایران (که در این بیانیه نامی از ملت ایران برده نشده است؟!)، جنبش سرنگونی حکومت اسلامی و از خاستگاه سوسیال، لائیک دمکراتیک استوار گردد.
در بیانیه آمده است که هدف قطب جمهوری خواهی را بمیدان آوردن کنشگران و تکوین اراده ملی تا “شرایط را برای گذار مسالمت آمیز از جمهوری اسلامی به دمکراسی تسهیل و تسریع کند”. این گنده گوئی ها با ادبیات نو “ناظر بر ایجاد پیش شرطهای تغییر مسالمت آمیز به دمکراسی”، شکل دیگر بیان ادامه سیاست های لاکپشتی اصلاحات در حکومت اسلامی و تغییر آن از حکومت دینی به عرفی می باشد.
واقعیت چیست؟
بخشی از وظایف معوقه دو انقلاب مشروطه و بهمن در برابر ما قرار دارند. یک انقلاب سیاسی ملی دمکراتیک با سمتگیری سوسیال می تواند نقطه پایان بر حکومت اسلامی و دنبالچه های آن بگذارد، از بازتولید دیکتاتوری و غارتگری پیشگیری کند و کشور و جامعه شهروندی ما را در مدار آزادی، دمکراسی، لائیسیته و دادگری قرار دهد.
این یک جبر تاریخی و سیاسی زمانه ماست و گریزی از آن نیست!
دوم: در بیانیه چهار جریان سیاسی بر هویت متمایز خود از مشروطه خواهان تاکید کرده اند و بدرستی از سراب سلطنت در ایران نوشته اند. اما این مهم است که خود کجا نشسته اند و از کدام خاستگاه سخن می گویند؟
ترکیب چهار گروه سیاسی متشکل از طیف بنی صدری ها تا فدائیان (بخش سابقن فدائیان خمینی) و عناصری از جبهه ملی هستند. این ترکیب سیاسی (با توجه به پیشینه های آنها) چه آلترناتیوی در برابر رضا پهلوی، خارج از طیفی از خاتمی و موسوی تا بنی صدر، “رئیس جمهور قانونی” با ارگان انقلاب اسلامی و انجمن های اسلامی اش می تواند داشته باشند؟
جمهوریت در ایران امروز از درون مبارزات سرنگون طلبانه و یک انقلاب ملی دمکراتیک و سوسیال زاده می شود و آنجا که ملت ایران اراده کند، سرنوشت شان را به خواست خود خواهند ساخت. شواهد بسیار حکایت از این دارد که شعور سیاسی، دمکراتیک و اجتماعی مردم از رضا پهلوی، موسوی و بنی صدر فراتر رفته است.
در یک جنبش همگانی و ملی برای سرنگونی حکومت اسلامی، بایستی دست همه ایرانیانی که قدم و قلم برای سرنگونی بر می دارند را در “جنبش اقدام در خیابان” بگرمی فشرد، و در همپیمانی های سیاسی صفوف جمهوریخواهان لائیک دمکراتیک و سرنگون طلب را با دیگران مخدوش نکرد.
مهمترین وظایف ما، همانا لایروبی اسلام سیاسی از حاکمیت، نهادهای نظامی و انتظامی، اقتصاد، آموزش و پرورش، روشنگری در باره خطر بازگشت استبداد موروثی، منزوی کردن فاشیسم قومی و تدارک انقلاب ملی، لائیک دمکراتیک و سوسیال (براندازی کلیت نظام اسلامی) برای استقرار جمهوری ایران است.
سوم: دخالتگری آئینی دشمن “داخلی” ویرانگرانه تر از دخالتگری خارجی
تردیدی نیست که استقلال ایران و حق ملت ایران در تعیین سرنوشت خود یکی از بنیادی ترین اصول سیاسی نیروهای مردمی است. ما بعنوان سوسیال دمکرات های لائیک و باورمند به آزادی و استقلال ایران و ایرانیان، نمی توانیم با دخالت خارجی موافق باشیم.در بیانیه چهار گروه آمده است که “استقلال کشور و نیروهای اپوزیسیون آن نباید تحت هیچ شرایطی از وابستگی به بلوک های غرب و شرق جهانی مخدوش شود و حق حاکمیت ملی رعایت شود”.
حکومت اسلامی با خزیدن زیر شعارهای حاکمیت ملی، منافع ملی، نه شرقی نه غربی، ایران را در آستانه ویرانی و تباهی قرار داده و در عین حال، وابسته به شرق و غرب بود. درک نویسندگان بیانیه از “دخالتگری” ناقص است و ماهیت “دخالتگری” و تجاوزات ناخودی های حاکم بر ایران را در چهل سال گذشته نادیده گرفته اند.
قدرت گیری اسلامگرایان در ایران تبلور نقض حاکمیت ملی و مترادف با تجاوز همه جانبه به روح و روان جامعه ایرانی بوده، و چشم بستن بر این واقعیت، بخشی از نویسندگان بیانیه را به سیاست خیانت و همکاری با فاشیسم اسلامی کشاند. این محافل بنا به سرشت سیاسی خود، فاقد ظرفیت های رزمندگی ملی، لائیک، دمکراتیک و سوسیال بوده و هنوز نه می خواهند و نه می توانند در صفوف براندازان حکومت اسلامی قرار گیرند.
این محافل بهتر است قبل از سر دادن شعار نه شرقی نه غربی و سنگر گرفتن پشت جمهوریخواهی، خود را از آشفتگی سیاست های پانول وار میان براندازی حکومت اسلامی و استحاله (اقناع خشونت پرهیز و قطره چکانی حکومت به تغییر در پروسه زمانی نامعلوم) برهانند و تکلیف خود را با بدترین نوع دخالتگری و تجاوز آئینی، سیاسی، فرهنگی و دینی اسلامگرایان روشن کنند!
ایران و جامعه ایرانی به زنان و مردان آگاه و سلحشوری نیاز دارد که آماده باشند تا در “جنبش اقدام در خیابان” پوزه رژیم جنایت پیشه حاکم را بخاک بمالند، و نیز نیروهای سیاسی ای که بتوانند افق های روشن سیاسی و راهکارهای هوشیارانه براندازی و استقرار “جمهوری لائیک و دمکراتیک ایران” را بمردم نشان دهند. چنین باد!
17.01.2019
اقبال اقبالی