آرزوها، امیدها و مطالبات شریف و انسانی مردمی که انقلاب بهمن را خلق کردند، نه تنها با قدرتگیری اسلام سیاسی در لجنزار فرو رفت و به نومیدی انجامید، بلکه از درون انقلاب هیولائی زاده شد که جهان را شگفت زده کرده و در پراتیک 40 ساله سرکوب، تولید خرافه، جهالت، خشونت، تروریسم، تجاوز، غارتگری و نابودی ایران و جامعه ایرانی، مردم را بجائی رسانده اند که از یکسو توزیع 40 تا 50 میلیون قرص سیانور برای ملت و خودکشی ملی سخن می گویند و از سوی دیگر با شعارهای چون، مرگ بر دیکتاتور و “ننگ ما ننگ ما، رهبر الدنگ ما”، و .. بخیابان آمده اند.
در رنگین کمان نیروهای مصمم به برچیدن حکومت اسلامی، باید قطبی سیاسی – اجتماعی تکوین یابد که افق روشن، واقعی و در انطباق با تجارب جهان امروز را پیشاروی مردم جان به لب رسیده بگذارد و از افتادن کشور و جامعه در دامان شیخ های کراواتی، شاهزاده های قاجار و پهلوی، و جنگ های قومپرستانه پیشگیری کند.
خیزش شهروندی دور جدید جامعه ایرانی در شهرهای مختلف نشان از اراده سیاسی در حال تکوین نه به تسلیم پذیری و پیکار برای رفاه، داد، دمکراسی، آب، آزادی و برکناری حکومت اسلامی دارد. مبارزات سراسری کامیونداران، مال باختگان، کارگران، کارمندان، کولبران و .. دیگر صنفی نیستند و مستقمن نظام را به چالش می کشند. اکنون مسئولیت پاسخگوئی به مطالبات مردم، حکومت اسلامی و شبکه های مافیائی اسلامگرایان وابسته هستند.
خیزش شهروندی در اصفهان، خوزستان، بانه، سنندج، کرج، تهران، کرمانشاه، شیراز، مریوان، رشت، قزوین و .. برای آب، برق، مسکن، کار، نان، داد، دمکراسی و تامین معاش با شعارهای مرگ بر دیکتاتور، آخوند برو گمشو، ننگ ما ننگ ما، رهبر الدنگ ما، و نفی سیاست های پان اسلامیستی حضور ایران در کشورهای عربی و هزینه برای اسلام سیاسی و .. بوده است.
در ایرانی که دخالت و سلطه و تجاوز اسلام سیاسی تا شخصی ترین مسائل شهروندان رسوخ کرده و هویت شهروندی، انسانی و ایرانی افراد بیوقفه مورد تهاجم دینی، آئینی و سیاسی قرار دارد، هر نوع مبارزه ای بار سیاسی دارد، زیرا مردم مستقیمن با نظام و شبکه های مافیائی آن درگیر می شوند. از اینرو می توان با قاطعیت گفت که مبارزات صنفی بار کاملن سیاسی یافته اند و هر اقدامی برای بهبود زندگی، مشروط به برداشتن مانع حکومت اسلامی شده است.
خیزش های دور جدید را می توان چنین خصلت بندی کرد:
1-معترضین هیچگونه توهمی به حکومت اسلامی ندارند.
2-روانشناسی تهاجمی برای براندازی حکومت اسلامی افزایش یافته و مطالبات آنها شفاف تر شده است.
3-همبستگی مردم، راه جوئی و اراده برخاستن برای تغییر و حتا در بخش هائی از جامعه روحیه از جان گذشتگی افزایش یافته است. برای نمونه از سخنرانی های زنان و مردان و دعوت جامعه ایرانی به مبارزه علیه بیدادگری اسلامگرایان، گوشمالی مزدوران حکومتی، شرکت جوانان در جنگ تن به تن با مزدوران رژیم، شعارهای ننگ ما ننگ ما، رهبر الدنگ ما و .. یاد کرد. شعارهای مردم در نفی حکومت بوده، گوهر سیاست های اسلامگرایان را هدف قرار داده و جسته و گریخته چتر ملی و فراگیر “جمهوری ایرانی” را باز می کنند. شعار نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران با جمهوری ایرانی پیوند ناگسستنی دارد که در خیزش های دوره های گذشته طرح شده بود و به دلیل خصلت ملی، لائیک و بسیج گرانه آن، برخورد محافظه کارانه نسبت به آن شده است.
این برخورد محافظه کارانه ناشی از دو ملاحظه سیاسی – ارتجاعی چشمداشت به نظام شیخ و شاه و جریانات قومپرست می باشد. در حالی که این شعار هدفمند و استراتژیک، چون داربستی جامعه ایرانی را بهم وصل می کند و مطالبه مشترک نیروی آزادی، داد و دمکراسی است. طرح آلترناتیو استقرار جمهوری ایرانی هنگامی می تواند ثمر دهد که سیاست تدارک فرهنگی، سیاسی و اجتماعی برای آن، در خلال برچیدن حکومت اسلامی انجام گیرد.
مبارزه جاری در جامعه ایران، خود مکتب آموزش و گزینش سیاست های فردا می باشد. ما مجاز نیستیم از خاستگاه کمیت نیروی برانداز، از سازماندهی قدرت فردا از همین امروز غفلت کنیم. روشنگری امروز ما تنها به رهائی مردم منجر نمیشود، بلکه بقول روسو “آن کسی هم که خویشتن را سرور و آقای دیگران میپندارد، خودش برده تر از آنان است” و آنها هم از بردگی رها خواهند شد.
پیروزی انقلاب فردا، بستگی تام به سیاست های نیروی پشتبان آزادی، داد، دمکراسی، طرد دین از حکومت و خاتمه دادن به دخالتگری اسلام سیاسی در زندگی اجتماعی مردم دارد. این مطالبه، مدافعان شیخ و شاه و کسانی را که خود را در چارچوب ایران تعریف نمی کنند را رسوا کرده و مردم از امروز می توانند دوستان و دشمنان خود را شناسائی کنند.
خیزش های پراکنده ای در روزهای گذشته آغاز شده اندکه بنظر نمیرسد، توقف پذیر باشند و رزیم بتواند اراده مردم جهت برچیدن حکومت اسلامی را درهم بشکند.
خیزش کنونی ناشی از شرایط غیرقابل تحملی است که پیامد اسلام سیاسی بوده و مردم را روی ریل جنبش اقدام گرانه قرار داده است. “جنبش اقدام” واکنش طبیعی به بیدادگری ها و توحش 40 ساله اسلامگرایان در ایران است.
واقعیت این است که تکلیف ملت ایران با حکومت اسلامی هم نه در واشنگتن، نه در اروپا و نه در روسیه تعیین می شود (هرچند جلب حمایت معنوی آنها برای جنبش براندازی مهم هست)، بلکه در خیابان ها و نتیجه تغییر توازن قوا در خیابان های ایران مشخص خواهد شد.
شهروندان در مبارزات اینروزهای خود، تمرین آمادگی برای قیام ملی را سپری می کنند. اکنون توازن قوا بسود دشمن است و با مبارزات خیابانی نامنظم در محیط زیست و کار، می توان حکومت را بچالش کشید و در همان محیط زیست و کار، نهادهای خودمدیریت سازمانگر جمهوری ایرانی (نظامی ملی، لائیک دمکراتیک و سوسیال) را ایجاد کرد.
جامعه ما تا هنگام قیام و انقلاب، باید از بزروهای زیادی عبور کند و جنگ سراسری زودرس، پیامد ناگواری خواهد داشت.
اگر تظاهرات و اعتراضات را به محیط زیست و کار منتقل کنیم، حکومت ناچار می شود از مزدوران محلی استفاده کند که این امر موجب شناسائی انها و تشدید ریزش نیروهای رژیم میگردد. مهمترین وظیفه ما روشنگری در باره چرائی ضرورت استقرار جمهوری ایرانی و ایجاد دهها هزار سنگر در محیط زیست و کار برای تحقق این هدف سیاسی بلاواسطه است.
ما باید نیروی تغییر را در کوی برزن متمرکز کنیم، حکومت را بچالش بکشیم و خلع قدرت اسلام سیاسی (رژیم اسلامی) را از محلات، مناطق و شهرها آغاز کنیم تا بهنگام بلوغ شرایط برای تهاجم، در یک قیام همگانی تاریخ حکومت اسلامی توسط یک انقلاب ملی، سوسیال و لائیک دمکراتیک در هم پیچیده شود. جنبش ملی و لائیک –دمکراتیک در جریان جنگ های نامنظم خیابانی می تواند سربازگیری کرده، خود را توانمند سازد و بدنه نظامی حکومت را فلج نماید.
در ایران امروز انقلاب امری اجتناب ناپذیر شده است. یا به استقبال انقلاب میرویم، ویا باید نظاره گر نابودی ایران، جامعه ایرانی و محیط زیست کشور باشیم.
ما در دوره تدارک قیام و آماده سازی سیاسی، فرهنگی و اجرائی جامعه قرار داریم و باید از حرکات پوپولیستی و تحریکات تلویزیونی لس انجلسی برای قیام زودرس اجتناب کرد. سنگرهای مبارزه تنها در میدان های اصلی شهرها نیستند، برای یک پیکار هدفمند تعدد سنگرها و انتقال آنها به محیط زیست و کار، می تواند به سازماندهی پایگاه های نیروی جمهوری ایرانی در محیط زیست و کار، جایگزینی مبارزه سیاسی – اجتماعی هدفمند با اقدامات آکسیونیستی – پوپولیستی بیانجامد.
شرکت در پیکار برای سرنگونی حکومت اسلامی وظیفه مبرم ملی – میهنی و آزادیخواهانه هر شهروند ایرانی است و هر روز که در سرنگونی این نظام تاخیر انجام گیرد، فجایع جبران ناپذیر بیشتری برای ایران و جامعه ایرانی در پی خواهد داشت. اما با وجود این غده کشنده سرطانی در پیکر ایران، آگاه و هوشیار هستیم که مهمتر از امر سرنگونی، فردای سرنگونی ست!
جمهوری ایرانی (جمهوری خودمدیریت ایران، جمهوری فرادینی، فراقومی، فرانژادی و فرا ایدئولوژیک شهروندان ایران)، آلترناتیوی ست در برابر جمهوری های قومی – قبیله ای، جمهوری های طبقاتی و نظام های موروثی (قاجار و پهلوی) می باشد.
ما با باز کردن چتر جمهوری ایرانی در محیط کار و زیست و آمادگی سیاسی – اقدامگرانه برای استقرار آن در کشور، می توانیم به وظایف مبرم خود جهت واکسنیزه کردن کشور در برابر اسلام سیاسی، راه اندازی جنگ های قومی – قبیله و تقسیمات ارضی کشور، بازگشت ساواک و نماد آن و .. عمل کنیم تا در فردای انقلاب، بار دیگر ملت ایران غافلگیر نشود.
و اکنون؛
به قول شاملو “مردم بی لبخند” بپا خاسته اند تا با نظام نکبتبار حاکم، روحانیت شیعه، اسلام سیاسی و هر نوع موروث گرائی (درخواست حق ویژه) تعیین تکلیف کنند و مطالبات خود را، از درون یک انقلاب جمهوری خواهانه لائیک دمکراتیک و سوسیال می توانند بدست آورند.
در پایان؛
من زبان مورس را می شناسم و 40 سال است به ضربات مورس مردم گوش می دهم؛
صدای پای انقلاب مردم را میشنوم!
واقعن صدای پای انقلاب است که بگوش میرسد؟
اگر چنین است؛ مبارک باد!