برگردان*: آرسن نظریان
١٧ مارس ٢٠١۶ – آنکارا – از زمانی که ولادیمیر پوتین به دنیا اعلام کرد که قصد دارد نیروهایش را از سوریه خارج کند، به دلیل اینکه هدفهای مورد نظر از اعزام آنها به تحقق رسیده، راجع به دلایل و معنای این مانور بحث و مجادله درگرفته است. پرسش اینست: “این چه نوع مانوری است؟“
چنانچه روابط ترکیه و روسیه در ٢۴ نوامبر ٢٠١۵ وارد مرحله جدیدی نشده بود، ما نودوپنجمین سالگرد انعقاد پیمان مودت مسکو در ١۶ مارس ١٩٢١ را جشن می گرفتیم. به جای آن، یکصد و پانزدهمین روز وخیم شدن مناسبات میان دو کشور را از سر می گذرانیم. جابجایی این دو به اضافه شدن پوئن منفی دیگری به کسری بیلان سیاست خارجی ترکیه منجر گردیده است. برخلاف آنچه دولت ما سعی در قبولاندن جهانیان دارد، ترکیه حرکتهای روسیه را خوب درک نمی کند، درست همان طور که در درک و ارزیابی اوضاع خاورمیانه ناتوانی از خود نشان می دهد.
پیمان مسکو، که میان جمهوری فدراتیو روسیه شوروی و مجلس ملی ترکیه منعقد شد، درحالی که نبرد آزادی بخش هنوز جریان داشت، به چند نتیجه مهم منتهی گردید که از آنجمله بود: شناسایی میثاق ملی ترک توسط روسیه، موافقت با عدم شناسایی معاهده سِور Sevre و الغای امتیازاتی که طی عهدنامه ١٧٧۴ “کوچوک کاینارجا” به دنبال شکست عثمانی در جنگ به روسیه اعطا شده بود. پیمان مودت ١۶ مارس ١٩٢١ مسکو، همراه با موافقت نامه اکتبر همان سال، مرحله تازه ای را در روابط دوکشور پایه گذاری کرد که طی آن مرزهای دولتهای نوبنیاد آذربایجان، ارمنستان و گرجستان با جمهوری نوبنیاد ترکیه تعریف و تعیین شدند.
باوجود اینکه ترکیه و روسیه راجع به پاره ای مسایل دید و موضع مشابهی نداشتند، به ویژه درمورد کشمکشها و تنشهای پسا- جنگ جهانی دوم که به پیوستن ترکیه به ناتو منتهی شد، بااینحال پیمان مسکو شالوده روابط معقول و توام با اعتمادی را میان دو کشور به وجود آورده است. روابط دوجانبه معقولی که در ٢۴ نوامبر گذشته دچار ضربه شد، باید دوباره براساس چنین شالوده ای ترمیم و بازسازی شود.
درطول ٢۵ سال گذشته، فدراسیون روسیه، به عنوان کشوری که ردای تاریخی اتحاد شوروی سابق را بر دوش کشیده، تلاشهای مداومی به عمل آورده تا دوباره به یک قدرت جهانی تبدیل شود. این هدف را با عملیات واکنشی، که به زعم خودش در برابر اقدامات غرب و ایالات متحده “قانونی” باید تلقی شود، به انجام رسانده است. درهردو مورد گرجستان و اوکرایین، روسیه اعلام کرد در برابر چالشهایی واکنش نشان می دهد که “عمق استراتژیک” وی را هدف قرار داده اند.
تجربه سوریه را می توان به عنوان آخرین حلقه در سلسله تلاشهای روسیه برای تثبیت کردن خود به عنوان یک قدرت جهانی ملاحظه نمود، حلقه تلاشی که تا اینجا، با استفاده از خلاء ایجاد شده توسط ایالات متحده، با موفقیت تقریبا کامل توام بوده است. ترکیه می بایستی بموقع این وضعیت را درک می کرد و حرکتهایی در بازی شطرنج خاورمیانه انجام می داد که همه طرفها را برنده می ساخت، نه اینکه مدام این پرسش را مطرح می کرد که “روسها را در سوریه چه کاری است؟”. در شرایط عدم توانایی درک و ارزیابی صحیح اوضاع، این روسیه بود که با حرکتهای معقول در آنجا برنده شد، در حالی که ما بازی را تا اینجا باختیم.
از زمانی که ولادیمیر پوتین به دنیا اعلام کرد که قصد دارد نیروهایش را، به دلیل اینکه هدفهای مورد نظر از اعزامشان به تحقق رسیده، از سوریه بیرون بکشد، راجع به دلایل و معنای این مانور بحث و مجادله درگرفته است. پرسش اینست: “این چه نوع مانوری است؟”
اما، درواقع لزومی به عذاب دادن مغزتان در این زمینه نیست. پنج دلیل ساده برای عقب نشینی روسیه می توان برشمرد:
1- عملیات یک نیروی نظامی در خارج از کشورش، در مواردی که هدف سیاسی روشنی برای آن تعریف نشده و برنامه ای برای خروج تعیین نگردیده، به احتمال قریب به یقین به یک افتضاح سیاسی منجر می شود. روسیه کشوری است که به دلیل تجربه تلخش در افغانستان این را خوب درک کرده است. ماجراجویی افغانستان یکی از عواملی بود که راه را برای ضربه زدن به اتحاد شوروی و حتی سقوط آن هموار کرد. تجربه های ایالات متحده در افغانستان و عراق نیز نمونه هایی نیستند که بتوان آنها را در ستون “موفقیتها” ثبت کرد. وضعیت تاسف بار هردو کشور خود گویای این واقعیت است. بنابراین، روسها با بیرون کشیدن نیروهایشان از سوریه پیش از آنکه زمان علیه حضور آنها عمل کند، ضمن اعلام اینکه هدف از اعزامشان تحقق پیدا کرده، یکی از موفق ترین مداخلات تاکتیکی در سالهای اخیر را به انجام رساندند.
2- روسیه هرگز از پیش اعلام نکرد که هدفش از مداخله نظامی در سوریه چه بوده است. بنابراین، اعلام اینکه “هدفهایش تحقق پیدا کرده” نمی تواند با این استدلال که “نه، تحقق پیدانکرده” ، مورد چالش قرار گیرد. درواقع، آنچه که اکنون درمقایسه با شش ماه پیش پیش رو داریم کاملا چشمگیراست: رژیم اسد، به برکت حمایت نظامی روسیه، از موقعیت قوی تر و مطمئن تری بر سر میز مذاکره
برخوردار است. رژیم اکنون به عنوان یکی از بازیگران در صحنه بین المللی پذیرفته شده و دیگر نمی توان آنرا با یک حرکت قلم به کنار گذاشت. اکنون روشن شده است که دولت بشار اسد، خواه در متن تمامیت ارضی و وحدت سیاسی و یا تحت یک ساختار سیاسی دیگر به بقای خود ادامه خواهد داد. این وضعیت هم برای روسیه و هم برای رژیم بعثی یک وضعیت بُرد است، زیرا بقای رژیم تضمینی است برای حضور روسیه در مدیترانه شرقی.
3- اعلام تصمیم خارج ساختن نیروها، در زمانی که دور جدیدی از مذاکرات در ژنو آغاز شده بود، موقعیت و پرستیژ روسیه را نزد جهانیان ارتقا داد. تصویر ایجاد شده از روسیه اکنون اینست که این کشور اساسا از یک راه حل سیاسی حمایت می کند و از نیروی نظامی صرفا به عنوان یک ابزار تاکتیکی برای رسیدن به هدف استفاده می نماید. با این حرکت، پیام مشابهی هم به آقای اسد داده شد که مراقب باشد و سر میز مذاکرات حدو حدود خود را بشناسد و خرابکاری نکند.
4- بیشترین فشار بر روسیه برسر مساله اوکرایین بود. از روسیه انتظار می رفت که در موضعش در مورد اوکرایین تجدیدنظر به عمل آورد و در مقابل راجع به اقداماتش در سوریه چیزی گفته نشود. این تصوری بود که ایالات متحده در آخرین کنفرانس امنیت مونیخ القا می کرد. ظاهرا، ایالات متحده درک کرده است که سرزمین های سابق اتحاد شوروی برای روسیه اهمیت حیاتی دارد و کشمش در مورد آنها با روسیه سیاست معقولی نمی باشد. همین طور، ظاهرا پذیرفته شده که سوریه برای روسیه یک مورد مداخله استثنایی “بیرون از حوزه خصوصی” است که در صحنه بین المللی مورد اقبال واقع شده است. روسیه با “بیرون کشیدن” نیروهایش روشن ساخت که سوریه را بر اوکراین ترجیح می دهد. بدین ترتیب، با یک حرکت سازنده سیاسی خود را از داوری های منفی ای که گرد وی ایجاد شده بود نجات بخشید.
5- آخرین دلیل، که کم اهمیت ترین دلیل هم نیست، کشته شدن “عمر چچن”، یکی از رهبران داعش در سوریه است. مداخله سوریه در عین حال فرصتی طلایی برای روسیه بود تا به حساب عوامل جهادی روسی فعال در سوریه، که تهدیدی جدی برای خود روسیه به شمار می روند، برسد. آنطور که پیداست، آقای پوتین در این زمینه هم پیروزی قابل ملاحظه ای به دست آورد.
دلایل روشن بالا نشان می دهد که چرا روسیه دوباره به عنوان یک قدرت جهانی قدم به میدان گذاشته و قادر است هدفهای تاکتیکی و راهبردی خود را به طور روشن تعریف و از تبدیل شدن بردها به باختها جلوگیری کند. دلایلی که خیلی روشن نیستند صرفا جنبه اقتصادی دارند. روسیه اکنون آگاه است که در وضعیتی که قیمتهای رو به کاهش نفت به اقتصادش ضربه می زند و اقتصاد جهانی نیز به بحران احتمالی دیگری نزدیک می شود، نمی تواند نیروهایش را مدت زیادی در سوریه نگه دارد. این تصمیم، البته وی را از بازگشت به سوریه در صورت لزوم باز نمی دارد، لکن، خارج ساختن نیروها قدم معقولی است که علاوه بر نتایج مثبت سیاسی، ویرا قادر خواهد ساخت ضربه های اقتصادی احتمالی آتی را نیز جذب کند.
هنگامی که از منظر آینده روابط ترکیه و روسیه به مساله نگاه کنیم، قطعا مقابله با طرفی که با حرکتهای تاکتیکی و راهبردی حساب شده موقعیت محکم و مقبولیت نسبتا وسیعی را در سطح جهانی برای خود ایجاد کرده، بسیار دشوار خواهد بود.
______________
منبع:
* این مقاله از ترجمه انگلیسی اصل ترکی به فارسی برگردانده شده است.
***********************************
روزنامه رادیکال، ترکیه
از: اونال چِویکوز
برگردان: آرسن نظریان