مزه ی گسِ نتایج یکسان انتخاب های بی هوده نظام بحال پائینی ها، مخالفانِ و فریبخوردگان، همانطوریکه انتظارش می رفت بکام نامردمان، نامرادان و پراکندگان تلخ نشست و تضاد آنها را بیش از پیش برابر هم نهاد، و منافع ناسازگارشان را برجسته تر از گذشته پیشاروی مبارزه ی آتی شان گذاشت. نه کشاکش های مردمفریبانه ی اصولگرایان بعنوان انتخاب اصلح، و نه دیگر های و هوی های اصلاح جویان و دغلکاران همسوی آنان، در تعریف ملی اسلامی کشورم کشورم، و نه دست بردن غیبی در شمارش آرا برای تأمین سقف لازم اتوریته ی خامنه ای، هیچکدام رنجمان نمی دهد؛ چراکه ما ذات پلید و تمامیتگرای روحانیت و همگرایان متقلب له و علیه او را می شناسیم و بهمین خاطر تاسرنگونی کل بساط شان ایستاده ایم. مگر نه این است که همگی آنها دست در پختِ آش شله قمکار انتخاب های تاکنونی باهم داشته، و نتایج آنرا پیوسته از پیش همچون همیشه در یک دیگ مشترک نظم و نصب کرده بوده اند؟ و ثمره ی آن تلاش ها نیز بقای نظام جنایکار، تکقطبی و ارتجاعی خلافت شیعی بوده و هست که همچنان بر تارک هستی ایرانی و ایران نشسته، و می خواهد بر فردا هم با حمایت های به اصطلاح غیبی حاکم باشد.
در آن میان و دکان رنگرزی، پشتیبانی شگفت انگیز طیف های نه سر پیاز و نه ته پیازِ ” کورکار” و مدافع شرکت در انتخاباتِ دوسرطلا بود، که بسود حاکمان قلدر و بی قدر اینک پایان یافت. و حالا نوبت دور دوباره ی کوس و کرنای سردمداری مطلق منم منمِ رهبِر خدایگونه، معممین، مُکلاها و مافیاهای داخلی و خارجی شان از یکسو، ترفند و کلکِ کلیدداری روحانی در امیدوارسازی مردم به گشایش طلسم جادوی نئولیبرالیسم و باندهایشان برای رهائی از زور و زندان و چپاول استبداد مذهبی از سوی دیگر آغاز تازه تر یافت. بنا بر این: “روز از نو و زور از نو!” در این میان بی گمان برای مردمان هوشیار، بیدادرس، بیکار، گرسنه و بجان آمده هدف سرنگونی مخدوش نشده و اصلا مهم و تعیین کننده نیز نبوده و نیست که چه جناح و طیفی از این رسوایانِ بی آبرو در این نمایش های مسخره، نامشان بر چهره ی زشت و پلید برندگان انتخابات خبرگان و مجلس خواهد نشست و بنشیند؛ مبارزه علیه کل نظام ادامه دارد.
برای بسیاری از بیکاران، کارگران، زحمتکشان، زمینگیران، سرخوردگان، جوانان، روشنفکرانِ مترقی، دانشجویان، دمکرات های مردمی، ادیان، مذاهب، ملیت های تحت ستم و بویژه تحقیرشدگی زنان در این حاکمیت بلند خودکامه، هیچ دست آویز امیدبخشی در این سالیان دور و دراز موجود نبوده است و نیست؛ مگر حداقل یک اصل مورد استفاده قرار نگرفته در اینگونه انتخابات فرمایشی و آن جز دخالت ستیزه گر، مقاومت متقابل و اعِمال حضور اجتماعی و بهره وری درست از اراده ی ایستائی مردمی علیه اهرم چندش آور رای گیری ها نبوده است. تحریم سراسری و کلان! روشی که در همه حال تمسک به آن تا همین آخری متصور می بوده است؛ ولی بکار گرفته نشده است. راهکاری که این تدبیر و صف آرائی های پیاپی آن جهت “انزوای رژیم”می توانست بعنوان یک ابزار پایه بر رسوائی هرچه بیشتر کل دم و دستگاه شیعی بینجامد و به رد انتخاباتش فراروید؛ در میان مخالفان همسو هم چندان مطرح نبوده است. ایده ای که هیچگاه و این بارهم در اندیشه ی چگونگی همکاسه کردن اراده ی تحریم راه نبرد، و در میان اپوزیسیون مورد پذیرش و بهره برداری جنبش های رودرروی و مبارز علیه “کل رژیم” قرارنگرفت. و چرا؟
تز و تاکتیکی که در کنار آن، با دخالت منفی بشکل “خانه نشینی” و تقویت اتحاد یکدست می شد برابر بالماسکه ی انتخابات ایستاد؛ رل موثر، موفق و ممکن تر مردمی را تحریک و زیرکانه دامن زده، و همو می توانست با اهداف اینچنین بست گزینی های سراسری، بسادگی و قدرتمند بکار تحقیر، تنبیه، تأدیب و تهدید کل رژیم درآید و ای بسا درمی آمد. همزمان و توامان با ایجاد صف بندی های مستقل طبقاتی، همگامی اجتماعی و همسرائی همگانی، به اعتماد بنفس توده ای و سرکوب شدگی کارگران در مسیر همبستگی طبقاتی یاری رساند و مفید بفایده ی مقاومت بزرگ و مدنی بکار می رفت که نرفت. شیوه ای تجربه نشده و بی دردسر که متاسفانه مولد موج مخالفت یکپارچه علیه انتصابات را در میان کل مخالفان و سرنگونی خواهان برای چنین جنبشی یکپارچه مستمسک نشد و نیروهای همدرد را همسو و همراه نساخت؛ و در عرصه های مخالفت علیه خودسرهای ولایت، دارای انسجام نبود و راه مشترک را نیز نیافت. دریغا فرصت مناسب دیگری از دست رفت و امکان اندک تغییر هم، که با بایکوت فرضی این نمایش بد و بدتر میسر می شد، آن نیز ناگزیر یکبار دیگر سوخت.
حالا، نه آنهای اپوزیسیون داخلی و نه اینهای اپوزیسیون رفرمیست مذهبی و بیرون از دایره ی خیمه، و شگفتا بخشی از دمکرات ها و تعدادی از چپِ سرگشته، هیچکدام هنوز باورندارند که نظام ولایت فقیه مطلق، پدیده ای غیر زمینی و خارج از خواست و اراده ی موافق و یا مخالف مردمِ “امت و بنده” است؛ و برابر مانیفست اسلامی شیعی، حکومت: امری الهی ست، و اگر غیر از این می بود! پس چرا فقه و دعاوی ولایت بخش اصلی و پایه ی قانون اساسی کشور شده است؟ این حاکمیت مطلق تئوکراسی، مجرب و کانون گردش آن گزیرناپذیر با اراده ی چندسویه ی تبهکاران سپاهی ـ خامنه ای ـ رفسنجانی ـ روحانی تاکنون چرخیده و منافع حیاتی همگی آنها و وابستگان شناخته شده و ناشناس شان را نمایندگی می کند. بنا بر همین ساختار و الزام بقای آن، این مجموعه ی بی هیچ پرده پوشی در هم تنیده، قانون اساسی آن و قوای سه گانه و هرگونه دخل و تصرفی را هم بی کم و کاست اینان باهم در زیر مهمیز خود مشترکا دارند. پس مردم و ما مخالفان رژیم اگر گول دعاوی حسن آقای امنیتی را خورده ایم ول معطلیم؛ و هر اشتلم و وعده ای برای بهبود در مسیر دخالت اجتماعی و نه طبقاتی آن لااقل برای چپ ها و کمونیست ها رویاست و تا بقای این ساختار فوق بشری دگرگونی اندکی هم محال محض می باشد.
شخصا باوری به نفوذ اندیشه ی توطئه گر و یا ستیزه جو در اراده ی خودفریبان رنگین راست، میانه و چپ و همراهی نادانسته و یا آگاهانه ی آنان با انتخابات را رد کرده و قبول ندارم؛ و تردید هم ندارم که در میان جنبش پراکنده ی اپوزیسیون و نیروهای سازش پذیرش با حاکمیت ولائی، هستند عناصر مجرب و مخفی و نافذ که رل سمتگیری نرمش پذیران را مدیریت می کنند. چراکه باور به اندکی تغییر با اهرم انتخابات حاکمیت اسلامی جز تف سربالا نبوده و نیست؛ اما این عده کارِ کور می کنند. فرجام ِاستعداد پذیرش اجتماعی هم براساس مواضع و بازتاب رای گیری ها نشان می دهد که سقف بردباری مردمی انباشته از فریاد و شورش و شبیخون ناگهانی ست و تکرار داستان های حسن آقای کلیددار امید و تغییر چند نماینده ی مجلس از هر دوسو و تعویض چند غارنشین شورای فسیل شدگان، هرگز و هیچگاه نقشی در گمراهی مبارز علیه سلول سرطانزده ی خامنه ای و دارو دسته هایش ندارد.
راه مبارزه ی مسالمتجویانه و بردباری مردم و مای اپوزیسیون سرنگونی خواه سقفی دارد! 37 سال دندان برجگر امید سائیدن کافی ست. نبرد ما در راه مبارزه ی سازش ناپذیر خویش با حاکمیت مهری اسلامی در فضائی تکراری و تاکنونی، و در دور و تسلسل های پوچ گرائی ها دچارآمده و چنین بنظر می آید که مخالفان و سرنگونی خواهان شایسته است راه ها و اهرم های مقاومت و مقابله ی متمدنانه ی گذشته را ببوسند و کنار نهند. ما نیروهای چپ و کمونیستِ برابریجو و سکولار بر مبارزه اجتماعی طبقاتی خود در این مقاطع مسخرگی انتخابات های بی فایده و شرم آور پای می فشاریم و از این گماشتگان رنگین که با نام ما و در بساط رژیم اعدام ها کاسه می لیسند، فاصله بیشتر گرفته و خواهیم گرفت. این آنهای زبون و خودکم بین و بی اعتماد به توان سرنوشت ساز کارگران و توده ها هستند که پس از این باید آبروی نداشته ی خود را به شکلی از اشکال زیر عبای ملاها پنهان کرده و تهوع آورتر از همیشه آنجای بوگندوی خود را بلیسند.
9 اسفند 1394