بیائید باهم بهتر بر تن انسان و زخم های خونین و چرکین کهنه ی او بنگریم. نیاز به آوردن بیشتر فاکت ها، پیچیده کردن دردها، فرافکنی بهانه ها و نظریه پردازی های تکراری نیست که در سیاره ی نابسامان ما نارسانی ها، تنگدستی ها و چهره های پریشان از ستم و چپاول بروشنی فریاد از بیدادها می کند. دیگر چندان مهم نیست که ما کجای جهان و یا ایران بدنیا آمده باشیم و گویشمان با کدامین زبان باشد. زیرا:”زبان دیانت، قومیت و زورِ ثروت” همه جا با هم حرف آغاز و پایان را به بیدادرسان می زند. در این صف بندی ها، ناگزیر”زبانِ کارمزدان” که همبسنگی فراملی و فراعقیدتی ست نیز می باید بدرد و درمان مشترک کارگران، زحمتکشان و خانه خرابان درآید. و برابر زورمداران و ریاکاران و قومگرایان، همه جا صدای یکدست و بلند داشته باشد و استواربایستد. در این زمانه ی زور و زرگرائی، بویژه مفهوم”میهن و زادگاه” با تسلط مطلق بهره کشی گلوبال از انسان سترده تر گشته، و بسود همبستگی های انسانی رنگ باخته و بجایش”ملیتِ انسانی”برجسته تر از همیشه، برابر تلنبار قدرت و ثروت مشتی انگل داخلی و خارجی، علیه گرسنگی تا مرز جانمرگی ایستاده و هر”انسان اسیر بهره کشی” را بیش از هر زمانی برای رهائی همگانی، نیازمند همبستگی فراملی و الزما با زبان مشترک نان و کار و آزادی، همسوساخته است.
مگرنه که محصول بخش بزرگی از ره آوردهای کار و تاریخسازِ”نوع انسان” همینک تنها در چنگ مشتی سرگنده ی داخلی و جهانی انباشت شده است؟ مگرنه به تبع این چپاول ها و خودخواهی های ذاتی سرمایه سالاران، در هیچ کجای جهان میان انسان ها آرامش موجودنیست و”وطنمدارانِ” هیچ کشوری بفکر هم زبانان خود نبوده اند؛ چراکه تنها چندگروه مالک بزرگ هرکشورند؟ مگرنه همین رنج بی بروباران از هرسوی داخلی و جهانی که باشد، در همان آغاز راه و برای سود بیشتر است، که توسط سرمایه سالاران محلی بر کول هم ولایتی ها، مصیبت های سرمایه بارمی کند؟ جای گمان ندارد که خواست توده ای ملت ها، با امیال سران ملت ها و مذاهب هیچ پیوند و سازگاری ندارد. زیرا الیگاریشی نابرابری سازی سرمایه چه کمپرادور محلی و چه بورژوازی نئولیبرال جهانی باشد و وطندوستدارترین ها حکومت کنند،عاید آن برای توده ها یک نتیجه می دهد، و آن تنگدستی، سرکوب مذهبی و جنگ قومی بوده است. پس، هدف واقعی ناسیونالیسم و فناتیسم، پیوسته ضدملی مانده و پدیده ای ضد مردمی ست و با منافع کارگران ملت ها کاملا بیگانه می باشد. چراکه پیوسته هرکدام از این مدعیان ناسیونالیست ساز سرکردگان پنهان و آشکار سرمایه ی کلان را می زده اند، تا بقای قدرت و ثروت را در محلِ زادگاه خویش بیابند. این آهنگ بهره کشی ها با هر زبانی خوانده شود با منافع جمعی ملت ها و کارگران آنان بیگانه است.
هر فرد، سازمان و جریان ناسیونالیستی ـ عقیدتی که بر بستر”ستیز حیاتی سرمایه علیه حقوق ابتدائی”انسان کار” انگشت تأکید و دقیق نگذارد و تعارض ها را ماستمالی کند، بی کم و کاست نیروی ضدملی ـ مردمی ست و بی گمان وابسته به جریانی راست می باشد. زیراکه او آگاهانه این نابرابری ها و بهره کشی ها را که آشکارا از ملتش می شود بسود بهره کشان محلی مکارانه ندیدمی گیرد تا هم بسهم لابیگری خود رسد و همچنین در زمان لازم بتواند به علل آن ستم ها و تبعیض ها ریشه زبانی ـ فرهنگی تحریفی بدهد و می دهد. بدانسان که خمینی دروغگو “وحدانیت” را برابر انسانیت گذارد تا خود و نوادگانش سرمایه سالار شود و شد. بدنیست همینک به جنگ انباشت ثروت و قدرت روسای اجرائی و قضائی و باندهای آنها که وارثان خمینی هستند بیشتر تعمق کنیم. رسیدن به چنان اهدافی با ابزارهای ناسیونالیستی نیز به ناچار می باید عربیت، ترکیت، فارسیت، کردیت، بلوچیت، آذریت و… را برابر ایرانیت بگذارد تا که فردا به خرمراد سوارشود. بهانه های ناسیونالیسم هرچه باشد جز فریب و دروغگوئی فرصتطلبانه نیست که هم دشمن انسانیت هست و هم خائن به مردمان ساده اندیش ملت ها. زیرا، فریبکاران ناسیونالیست نیز بسان سران فناتیست انسان های رنگین زبان و فرهنگ را که دچار نابرابری های شکننده طبقاتی هستند و فقیرتر از پیشینیان خود دچار فقر شده اند، توده های بجان آمده را با “زبان قومی” یا بسان “زبان مذهبی” آنها را در دالان های بی انتها قومیت، همچون جستجوگران بهشت در دیانت گمراه تر می کند. با همین ترفندهای غیراخلاقی سران مذهبی و قومی بود که در کشورهای مسلمان ملت های همدرد و نزار بی رحمانه بجان هم افتادند کشتند و می کشند. هر نگرش نادرست افراد، سازمان ها و جریان های قومی و مذهبی که به نادانی انسان می افزاید و یا به آنها راست نمی گوید، کمترین نشانه ی وجدانی دارد. بویژه در کشور ما و بیاری قوانین ضدبشری رژیم شیعی، که ساختار ظالمانه ی مذهبی اش با سرمایه مافیائی داخلی و جهانی آمیخته شده است؛ چنین خیانت هائی بخشودنی نیست.
با اینهمه تجارب از خیانت ها و جنایت های مذهبی ـ قومی علیه حقوق بشر نوع انسان، همچنان می بینیم که هریک آنها در بزنگاه های سرنوشت ساز و برای بقای خویش با هم و با دشمنان ملت ها پیوند خورده و می خورند؛ زیرا هردو جز یک آبشخور جاهگرایانه نداشته و ندارد که نامش بهره کشی بی شرمانه و جاهطلبانه است. آیا ارزش نوع انسان، در بازار بی در و پیکر مارکت، جز به میزان سود و بسود انباشت سرمایه دار معنی و محتوائی داشته و دارد؟ هرگز! چرا قبیله گراها به پشتیبانی قوانین یکسان حقوق بشری برنمی خیزند و کمتر تکیه می کنند؟ چرا بهره کشی بورژوازی محلی و ملی را هیچیک سیستماتیک افشانمی سازند؟ چون هدف آنها نیز زدودن ستم و نابرابری ها نیست. اما، انسان کار و زحمت روزبروز بیدارتر از پیش شده و بهتر به از دست داده های خود بخاطر وابستگی غلط به دیانت و قومیت پوشالی پی می برد، و تناقض و تضاد نابرابری های کلان اجتماعی ـ جهانی را در محل زیست خود می فهمد، و پایگاه و هموندی سرمایه سالاری وطنی و جهانی را می شناسد، و زیر پرچم برابرجوئی می رود. همانگونه که می بینیم “سرمایه سالاری” در کلیت خود بشدت زیر پرسش ِخشم آلود مردمان مظلوم و محروم کار ایران و جهان قرارگرفته است. زیرا زمینگیران غارتزده و میلیاردی، بسان نسل های پیشین خود در هرکجای جهان که باشند از آن دستآوردهای وطنی و جهانی کار که محصول تلاش آنهاست همچنان بی بهره مانده، و در بسیاری از کشورهای نه تنها فقیر، که همینک در کشورهای صنعتی و پیشرفته نیز گرسنگی و بیکاری و بیماری و نارسائی ها هرروزه اینجا و آنجا جان بیدادرسان و بی پناه هان و بیکاران بسیاری از ملت ها را می گیرد و سرکردگان ساختارهای وابسته محلی و کشوری و جهانی سرمایه دست در دست هم لاس می زنند و کک شان هم نمی گزد.
دیریست امپریالیسم آمریکا، یاران ناتوئی و راسیسم صهیونیست در منطقه جولان می دهند و برای کشتارها و ویرانی های بیشتر قومی و مذهبی هزینه می کنند و هارترین ها را پشتیبانی مالی و نظامی و لجستیک کرده و به تشدید و تقویت بربریت میان ملت ها و مذاهب دامن زده اند. چپ محلی و جهانی، ناتوان از مقابله ی لازم در جهت افشاگری ها و یا زدودن جای پای فرصتجویان و خیانتکاران ضدمردمی ست. طیف های راست، راست میانه، ملی مذهبی ها و لیبرال های مدعی نیز چندان تلاش همخوانی در جستجوی یافتن پاسخ ها و پیاده کردن راهکارهای مناسب برای صلح و تعدیل زندگی ناگوار مردمان امروز و فردا ندارند و کم و بیش چپ و کمونیست ستیز مانده و از تدابیر برابریخوانه ی چپ دوری می جویند. و ناسازگاری کار با سرمایه را که همچنان ژرفا و پهنا می یابد و قربانیان بیشتری را بکام خود می کشد نمی بینند. پرسیدنی ست! چرا؟ و آنها راه برونرفت از این ستم ها و نابرابری های سرمایه سالاری امروز و فردای “نوع انسان” را کدام ها می دانند؟ چرا جامعه ی بشری بدین سان که هرروز می بینیم و می شنویم، و بیش از گذشته ها آسیب پذیرتر شده، و بمراتب نگران بربریت مذهبی، قطب بندی های فاشیستی ـ راسیستی، و مهمتر از همه، دچار ترس از بازتاب های سیاست جنگ جهانی سه، و بویژه متمرکز به فردِ ترامپ گشته و یا اصولا معطوف به چالش جمعی سه قطب همسو امپریالیسم آمریکا، اروپا و ژاپن می باشد؟ در شکنندگی های دیپلماسی ملی و فراملی امروز جهان، کدام ویژگی های تازه برای پیشبرد بهتر زندگی انسامدار پایه ای و مهم تراند؟ و چه مخاطره هائی زندگی انسان ها را در کره ی ما تهدید می کنند و کدام های شان بیش از همه کشورهای آسیب پذیر 99% ها را؟
بر پایه تجربه تاریخی، سه پدیده ی مهیب( کاپیتالیسم، فناتیسم و ناسیونالیسم) دیریست دشمن نوع بشر بوده و هست. دلایل پیدایش آنها قانومندی یکسان دارد و ریشه اش برتریخواهی ست. خط قرمز بقای هرکدام جز در ستیز و جنگ آشتی ناپذیرِ دیالکتیکِ که توامان مرگ و زندگی اضداد می باشد برای هریک ضامن بقاست. بر این اساس زدودن دوستی ملت ها وظیفه ناسیونالیسم برترجوست؛ تبلیغ و تحکم مذاهب برتر در اسلام، لااقل مادر 1400 سال جنگ سنی و شیعه است؛ و کاپیتالیسم اهرم بقای نابرابری های حیوانی و ضدانسانی برای سروری سرکردگان سرمایه حاکم است که جز دشمنی سرمایه با انسان کار نمی باشد. این پدیده مفتخواری با صاحبان انگشت شمار سرمایه، لااقل بیش از صدسال است که فرسوده و ناتوان شده، دو جنگ جهانی را سازمان داده ولی تاکنون نتوانسته و نمی تواند حق زندگی و سمتگیری برابر مردمان جهان و همبستگی انسانی را در گستره داخلی و جهانی بپذیرد و در میان فرزندان دارا و ندار امکان و حق تکوین و شکلگیری برابر نسل های آتی را میسرکند. تا مگر بیش از این بر دامنه آشوب های فراوان خونین قومی و مذهبی که همگی محصول متضاد ساختار طبقاتی سرمایه می باشند دامن نزند و هستی انسان را بیش از این بمخاطره های طمع ثروت اندوزی این مشت خودخواه بیمار نابودنسازد که ساخته است. شکاف پرنشدنی طبقات در کشورها، و تضادهای ناشی از آن در میان گروه های کوچک “بسیارداراها” و تلنبار خشم و نفرت از نابرابری های اکثریت “بسیارندارها” منشأ همه ی تنش های مرگبار مذهبی، و بهترین پشتگرمی کور چالش های ناسیونالیستی ست. تحریف طیف های راست از دیانت و قومیت، بجای نقد تضاد طبقاتی همیشه فاجعه آفرین بوده، و پشتیبانی آنها از ملت های نابرابر نیز، جز به همین خاستگاه های حقیر ناسیونالیستی و فناتیستی کور راه نمی برد که ناگزیر به برتریجوئی های راسیستی و فاشیستی و سکتاریستی این یا آن مذهب و قوم نیروی مخرب رسانده، و در میان توده ها مایه ی برجستگی ستایش آمیز آنها گشته است که سرآخرش هم جز به ستیز دینی و جنگ قومی و زبانی نینجامید. بهمین خاطر می باید در تدارک چگونگی ساختار و سیاست سکولار و فدرال مناسب ایران بود تا با جدائی دین از دولت، دخالت مذهب را در عرصه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کنارگذارد که به منکوب کردن اراده ی مردمان کار و زحمت با دسیسه های مذهبی دیگر نینجامد که نمونه های دهشتناک آن فراوانند.
بهنام چنگائی 15 دی 1395