پیشگفتار: این مقاله و دیدگاه های سکولاریستی نگارنده هرگز هیچ ستیزی با عقیده و وجدان آزاد نوع انسان ندارد؛ و همچنین توان خود را پیوسته متعهد به پشتیبانی بی کم و کاست از سکولاریسم و تعدد جهان ببینی های موجود دانسته، و به تبع آن مخالف دخالت و هموندی دین و ایدئولوژی ها در اراده ی سیاست اجتماعی طبقاتی دولت هاست.
*******************
تاریخ دشمنی مذاهب و سیاست خونین اسلام سیاسی، با تداوم جنگ های سازش ناپذیر امروزین خود، همچنان در میان خود مسلمانان برپاست که بارها بی هوده تر و چرکین تر از پیش ترها تکرار می شود؛ اگرچه فجیع تر از جنگ های رسوای صلیبی باشد که هست. اما چرا؟ زیرا: طعمِ جاه طلبی، چپاول و انباشت کلان ثروت و اعمال زور عریان و اراده گرائی مطلق سران ایران اسلامی، بی گمان الگوئی فریبنده برای همه ملاها، مُکلاها و باندهای مذهبی در دیگر کشورهای مسلمان، آنهم با سوء استفاده از نام “خدا” می باشد. فاجعه ی ولایت فقیه مطلق و مافیاهای هزارسر آن که مجریان دکان پُررونق رژیم می باشند، پیگیر اینجا و آنجا دسیسه می چینند و به هر بهانه ای از امت مسلمان خود به ده ها ترفند چه قربانی های بی گناه و بی شماری که نمی گیرد و این نظام ضدبشری پیوسته سر و مور گنده و موفق دنبال نفس کش مخالف می گردد تا زبانش را از بیخ ببرد. بیرون از دلایل جنگ سنی و شیعی، آیا دستیابی به چنین گستره توانائی های خارق العاده سیاسی و اقتصادی برای کاست روحانیت جهان اسلام وسوسه برانگیز نیست؟ البته که هست! چراکه: طمع دست یازی روحانیت به قدرت و ثروت، جز با چیرگی مطلق دین بر سیاست میسر نبوده و نمی باشد که ایجاب ذاتی آن تنها بر عهده معممین بوده و هست؛ و طبعا می بایست توسط خود ملاها و مکلاهای مفتخور و بی کار به پیش برده شود. شگرد ریاکارانه “دولتِ دینی” در طی تاریخ ِپیدائی و تاکنونی اسلام و مذاهبش، عملا منشأ همه جنگ های مذاهب بوده و دامنه آن با شقاوت تمام و بی وقفه تا همین امروز ادامه یافته است.
چالش مُلا در چربش دینِ دولتی، یا تلاش برای شکار طعمه ی لذیذ ایکه (قدرت مطلق سیاست اسلامی) باشد، پیوسته همه این لاشخوران تاریخ و جدا از منافع ملت ها و مردمِان کار را تشویق به ایجاد چنین حکومت های فریبکار مذهبی کرده، و هردوی مذاهب بارها لاشه دریده ی دین دولتی شان را در کشورهای مسلمان به دندان کشیده و یا همینک بر هر بهائی به دنبال هرچه بیشتر صید خود بوده و می باشند. آیا رسیدن به جلال و جبروت خوان خامنه ای شیعی ـ سعودی سنی قابل چشم پوشی دیگر ملاهاست؟ آیا تصاحب این دستگاه های دولت دینی، همان آرزوی به اصطلاح بهشت برین اخروی نمی باشد که باید به آن در همین زمین رسید؟ وصالی که جز با چالش مرگ جهت تصاحب حاکمیتِ بی کم و کاست الهی، یا” اسلام سیاسی” دست یافنتی شود؟ چالش قدرتی که دام های مرگ فله ای اش تنها برای امت ساده لوح مسلمان پهن شده است. کسب اهرم قدرت و لعبت حکومت آسمانی، همیشه روحانیت انگل و اپورتونیست جهان اسلامی را یکسر واله و شیدا کرده و در پی خویش آنانرا مستانه به جنگ مسلمان کشی های مذاهب کشانده است. و به تبع آن، جائی در جهان اسلام وجود ندارد که زمامداران سنی و شیعی برای تصاحب قدرت و یا حفظ سرکردگی مذهب خویش، ملت های ستمکش، تهیدست و واپس مانده ی خود را با دسیسه های مذهب برتر، مریدان را بجان هم نینداخته باشند، رهبرانی که از سوی دیگر در هر فرصتی با قساوت به سرکوب حقوق بشر و دادخواهی های خود مسلمانان وابسته دست جنایتکارانه به هستی آنان برده و یا بارها دست به کشتار و نابودی بیرحمانه ی مخالفان هم مکتبی خویش و نه غیرستیزی های کور عامدانه واداشته شده اند. آیا چنین نبوده و نیست؟
فراموش نشود که گستره این راهبردهای سیاست خونین، توسط “کاست های مذهبی” بیشتر از همه ناشی از ناآگاهی توده ای ست، و ناگزیر با پشتوانه تأسی مذهبی و سکوت و رضا مردم از یکسو، و از سوئی با تبلیغ و تبرک زوایای رویائی ـ کربلائی خونین، ولی مشعشع رهبران اسلامی میسر شده، و چنان همساز و هموار با منافع در هردو سوی فرقه ای آمیخته گشته است که آنان را به آسانی یاری می دهد و ما می بینیم بی مهابه هرکدام از دیوانگانِ انسان ستیز و”نماینده ی خدا” به یاری مافیاها و باندها و یا “امت های مریدشان” می تواند هر چرندی را با زور بخورد مسلمان گرسنه، بیکار، بی سواد و آسیب پذیر بدهد و قدرت بی پایان حزب الهی و بی لگام آنها، مهیای هرگونه اقدام ددمنشانه علیه هستی نوع انسان بی پناه بوده و هرکدام بدلیل مذهبی خود آماده کافرکشی می باشد. فاز تازه ی این استراتژی ها و راهکارهای مجنون مذهبی، با سرکارآمدن رژیم های ایران و افغانستان، و کشتارهای 67 و مشابه ضدبشری آنها و همزمان با جنگ 8 ساله ایران و عراق آغاز شد؛ و در پی تکوینِ پی در پی طیف های ریز و درشت آدمخوار و مدعی حاکمیت اسلامی ـ الهی، این راهکار و شیوه های هراسناک سیاسی ـ سیستماتیک، کشورهای اسلامی را پیش از همه قتلگاه خود مسلمانان تنگدست و بیدادزده ساخت؛ سپس ظهور اپیدمی مرگبارِ داعش در خاورمیانه، آفریقا و جهان، که برخواسته از فقر، بیکاری، راسیسم، نابرابری ها و استبدادها بود، جهانیان صلحجو و نوعدوست را غافلگیر و به نگرانی و پیشگیری از این ویرس مهلک بیدار نموده و روانه ی مقابله انسانی با او کرد.
در میانه ی جنگ های کنونی قدرت و مکنت سران مذاهب، یک نکته پایه جهت آلترناتیو سازی های مردمفریبانه ـ مالیخولیائی ـ سکتاریستی در دایره اقتصاد و سیاست به اصطلاح مستقل اسلامی، وجود عینی داشته و در چشم توده های وامانده و بی فردای مسلمان، و مأیوس از ساختار جهانی سرمایه گمراهگر بوده است و آن نیز متأثر از وجود بحران های همه جانبه اقتصادی ـ سیاسی ساختار نئولیبرال می باشد. بحران ساختار کاپیتالیسمی که پنهان و آشکار اپورتونیسم سران متکی به اقتدارِ سرمایه جهانی را، همیشه در کنار خویش به عنوان هموند و همگام و همکار داشته و آنها با هم آسان تر از همیشه توانسته اند، مبارزه نان و کار و آزادی علیه بهره کشی سرمایه را به نام “جنگ مذاهب ” در پهنه های نبرد طبقاتی در کشورهای مسلمان گمراه کنند و تاکنون موفق شده اند همه خیزش ها، ناآرامی ها، شورش ها و انقلاب های برابریخواهانه و آزادیجویانه مسلمانان را به هرسوئی که منافع سرمایه لازم دانسته به بند مذهب کشند. چراکه عملا محصول 4 دهه ستمگری های ولائی ـ طالبانی ـ القاعده ای، ریزش امید به توان بهار عرب، شکست همه ی خیزش های ضداستبدادی ـ ضد نئواستعماری و یاسِ پیگیری از انقلاب ها در این پرونده مشترک “دین و سرمایه “هویداست و توقف جستجوگری های چرائی نبود نان و کار و آزادی های فردی و اجتماعی، ثمره ی بدخیم این همراستائی دین و سرمایه داخلی و جهانی می باشد که از چشم توده ها نهفته مانده است. البته بیرون از نقش حیاتی، سازماندهی پوشیده و آشکار، و تأمین مالی و لجستیک نظامی شناخته شده ی آمپریالیسم آمریکا و شرکایش در این سیاست خونین اسلامی که معروف همگان است؛ همزمان اما بررسی چگونگی نضج هریک از جنبش های مذهبی، و رشد سمبولیک آنان، بی گمان پیوند و ریشه ای ناگسستنی دارد با تأثیر سلطه گرائی بی چون و چرای رژیم خودکامه 38 ساله ی شیعی در ایران دارد.
اگرچه در ظاهر این ساختار ستمگری شیعی با گروه بندی های جغرافیائی خود و یا آن دیگری سنی با دسته بندی های منقطه ای به نام رسول الله در جنگ برای حاکمیت الهی، جوی خون براه انداخته و به تبع آن رسوای جهانی شده اند، ولی سزاوار نیست ارتجاع قهقرائی و ضد حقوق بشری هردوسوی فراموش شود. چراکه هریک نشان داده اند قادر به نرمش و انطباق با ضرورت های زمانه نبوده و موافق همراهی با خواست نوع انسان مسلمان و آزاد نبوده و همچنان نیز نیستند؛ همچنانکه این استعداد در راسیسم، میلتاریسم، کاپیتالیسم، ناسیونالیسم، فناتیسم و شوینیسمِ انسان ستیز موجود نمی باشد. و بقای همگی فرقه های مذهبی و برتریگرا به حیاتِ بی رمق سرمایه جهانی و اقتدار گلوبال سرمایه سالاری گره خورده و خصوصا تنگ نظری مذاهب نشان داده و می دهد که زندگی روزمره در کشورهای اسلامی با قوانین شترچرانی برای خود مسلمانان جوان و جویای تحول جهانی خفقانی ست و برای دیدگاه های فراملی و فرامذهبی آنها هیچگونه دریچه ی سازگاری ندارد و حکومت های ایدئولوژیک شیعی ـ سنی جوامع را تهی از امید کرده و خود این دوره های حاکمیت مطلق داعش شیعی و سپس ظهور داعش سنی به اندازه ی همه ی جنگ های آغازین مذاهب اسلامی در همین فاصله ی کوتاه قربانی گرفته و بار گرانی برکول مسلمان های در حال فرار از خانه و کاشانه های خویش نهاده و حکایت های شرم آور و دردناکی از دولت های دینی دارند. تناقض های دین دولتی بیش از هر زمانی به ویرانی پایه های زندگی روزمره توده های کار و تهیدست آنجامیده، و همزمان جنگ سران مذهبی، به تباهی اهرم های ناچیز درآمد نان و کار در سراسر کشورهای اسلامی فراروئیده و بیشتر خواهدآنجامید.
بنا بر این، من مخالف هر روند شکل گیری تمرکز قدرت سیاسی توسط این و یا آن مذهب، و خودمحوری های فردی و کاستی هردوسو، و اراده گرائی ها و زروگوئی های مستبدان داخلی و جهانی هموند با آنها هستم و از دیگر سو، پیوسته با منافع مشترک مردم همدردِ کار و ملت های تنگدست و بلازده ی مذهبی منطقه و جهان همسو می باشم و مدافع باورهای فرهنگ رنگین و تاریخی کشورها و مردمان شان بوده و هیچگونه سازگاری با تلفیق دین و دولت نداشته و ندارم. ناگزیری چنین سمتگیری های فراملی و فرامذهبی و فرایدئولوژیک، ناشی از واقعیت جنگ های تلخ و خونین فرقه ای ملت هاست و بطبع پیشگیری از بروز قتلعام های فله ای می باشد و همین دیدگاه می تواند به پرهیزپذیری از فروپاشی ارزش های اخلاقی انسانی در کشورهای مسلمان یاری رساند و فرجامی انسامدارانه و مفید به حال نوع بشر در پی داشته باشد. کافی ست به کشور اسلامی و یا تنها به خود ایران اسلامی بنگریم تا ژرفای اشکال فساد و تباهی، و پهنای پلید و پست و چرکین بازتاب های رژیم خامنه ای را همه جا ببینیم و مصمم و ناگزیر بیرون از دوایر حقیر ناسیونالیستی راسیستی، و تا بیشتر از این ویران نشده ایم، راز پیدایش ضرورت مبارزه همبسته و غیر ایدئولوژیک و راهبردهای نبرد طبقاتی آن را بیابیم و آنگاه بی گمان و بسادگی خواهیم تواست توسط اراده ی مقتدر و سراسری کارگران، همبستگی مردم زحمتکش، پشتیبانی زنان اسلامزده و دوستی ملت های تبعیضزده خود داشت و فهمید که توان همه در برابر کاست رژیم های مذهبی بی پایان می باشد. من در این تحلیل کوتاه، نمی توانم خواست قدرت سیاسی مذاهب را مستقل از سیاست گلوبال دیده و آنرا در پیوند با تضمین منافع سرمایه جهانی ندانم.
عملا هم فعلا نشانه ای از آرامش در خاورمیانه اسلامی دیده نمیشود. کشورهای اسلامی در میان خود جنگ های خونین مذاهب راه انداخته و همینک دچار خودزنی مرگبار می باشند و درگسترۀ دعاوی حکومت اسلامی از پاکستان تانیجریه، هماکنونهفت کشور مسلمان درجنگ داخلی گرفتارند. افغانستان، عراق،سوریه، یمن،لیبی، سومالی و سودان جنوبی؛ و ای بسا در چشم انداز آینده، اردوغان ترکیه دربرابر گولن وکردها، اخوان مصردر مقابل ارتش و نیجریه در شمال شرقی خاک خود دچار جنگ همین داخلی شوند. آیا نباید راه همکاری های مشترک باز شود تا مگر اراده رنگین و طبقاتی آزاد جهت گذر از جدائی دین از دولت مهیا شود؟
بهنام چنگائی 21 مرداد 1395