مهندسی انتخابات
انتخابات ایران با مهندسی ولایت فقیهی به پایان رسید. در این انتخابات، جمهوری اسلامی خواهان کسب مشروعیت جدید در سطح بین المللی و اعتبار بخشی به نظام در داخل بود. انتظارات گوناگون بود: جامعه جهانی در انتظار نتیجه انتخابات بود تا دورنمای پس از قرارداد اتمی را ترسیم کند؛ سپاه و جناح اصولگرا در پی تصرف کامل قدرت اجرایی بودند؛ اصلاح طلبان در پی حفظ و تحکیم خود بودند؛ مردم بسیاری در نگرانی و امید و توهم بودند و اغلب خواهان پیروزی جناح روحانی برای ادامه گشایش با غرب و کاهش تنش در داخل بودند. مهندسی نظام ولایت فقیهی شش نامزد را وارد میدان کرد تا شور و جذابیت انتخاباتی به اوج برسد بدون آنکه حکومت شیعه ضربه بخورد. پیروزی روحانی قابل پیش بینی بود ولی انتخابات بدون جنجال و کارناوال، به بازی دلسردانه تبدیل میشد. البته بازی بازیگران کاملن قابل کنترل نیست و افشاگری های متقابل در دوران کارزار انتخاباتی تناقضات را دامن می زند و واکنش های جالبی در عرصه سیاسی و اجتماعی بوجود می آورد. مهندسی ولایت فقیهی، عناصر ادامه دهنده و بقای سیستم حاکم و عناصر جذابیت را با یکدیگر ترکیب نمود.
ائتلاف سیاسی و طبقاتی برای روحانی
در انتخابات ایران شمار کسانی که می توانستند در این دوره رای بدهند نزدیک ۵۵ میلیون نفر بود. حسن روحانی با ۲۳,۵ میلیون رأی، دارای ۵۷ درصد آرا و برنده انتخابات ۱۳۹۶ شد. پیروزی روحانی نتیجه ائتلافی از حامیان خاتمی و رفسنجانی و اصلاح طلبان رادیکال، اصلاح طلبان میانه رو، اصولگرایان اصلاحطلب (همچون علی لاریجانی یا ناطق نوری)، چپ های حامی اصلاح طلبان، روشنفکران دینی و نیز حمایت بسیاری از گروههای اجتماعی شهری مانند جوانان و زنان و طبقه متوسط و لایه های دموکراسیخواه در جامعه مدنی، میباشد. تمایل این لایه ها برای رای به روحانی با انگیزه های گوناگون میباشد. در شرایط موجود در چارچوب نظام ولایت فقیهی و فقدان روند آزادانه گزینش نامزدها، بسیاری از ایرانیان با نوعی پراگماتیسم روزمره به انتخاب بین «بد» و «بدتر» دست زدند. نبود میدان آزادانه رقابتی و نبود پلورالیسم دمکراتیک، خواست و امید بسیاری را بسوی نامزد «اصلاح و اعتدال» سوق می دهد. بنابراین در میدان انتخاباتی که توسط ساختار دینی تحمیل شده، افراد برای پیشبرد زندگی روزمره و حفظ برخی امتیازات دست به انتخاب می زنند. بعلاوه احتمال بازگشت مدل احمدی نژادی یا ناقوس یک جنگ احتمالی یا خطر پاشیدگی درونی، طبقات شهری و زنان و جوانان و کنشگران شبکه های اجتماعی را نگران ساخته و آنها را برای رد جناح رئیسی استوارتر میکند. برای این افراد، رئیسی تجلی ولی فقیه و مدل احمدی نژاد و فرورفتن در یک فضای بسته بود. تمایل اکثریت در جستجوی ایده آل نیست یلکه بهبودی ملموس زندگی در درجه اول قرار می گیرد. البته این همان قاعده ای است که توده رای دهنده در همه کشورها ار خود بروز می دهد و انگیزه اصلی اقدامش تحقق آرزویی برای زندگی راحتتر و شادمان تر است.
رئیسی، مدل آیت الله خمینی
از سوی دیگر ابراهیم رئیسی و میرسلیم در کل ۱۶ میلیون رأی آوردند، که برابر ۳۹ درصد آرای رأی دهنده می باشد. این رأی در برگیرنده رأی نه تنها اصولگرایان تندرو و نیز همه سبد رأی اصولگرایان، از میانه رو و سنتی تا رادیکال، میشود. بخش مهمی از پشتیبانان احمدی نژاد و بخشی از رای دهندگان قالیباف در این جبهه تمرکز داشتند. این گروه دربرگیرنده مراکز اصلی جریان اصولگرایی در حکومت می باشد. کسانی که در ساختار عظیم بخش انتصابی حکومت اسلامی، همچون کادر سپاه پاسداران و نیروی بسیج و نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی، بیت ولی فقیه و زیرشاخههای آن، نمایندگیهای ولی فقیه و زیر شاخههای آن، آستان قدس رضوی و دستگاه دینی قم، دفاتر امامان جمعه، دستگاه صدا و سیما، بدنه اصلی قوه قضائیه، نهادهایی دینی و قرآن خوانی و تبلیغات دینی شیعه که به صورت رسمی یا غیررسمی اصولگرا بوده و تامین کننده شغل و کار و مقام برای افراد هستند، درون این گروه قرار دارند. باید افزود کسانی که منافع اقتصادی اشان به صورت مستقیم به نهادهای انتصابیِ اصولگرا گره خورده است، مانند پیمانکاران حکومتی و اقتصادی اصولگرا در پروژههای کوچک و بزرگ صنعتی و بازرگانی، نیز در گروه رای دهنده به رئیسی میباشند. بسیاری از مردم محروم که به یارانه ها امید دارند، لایه های جوان و مسن متعصب و سنتی، جاهلان و اوباش ها و مداح ها و انحصارگران بازاری نیز در میان این رای دهندگان هستند. می توان ابراز کرد که سی درصد جامعه بطرز محکم مدافع سیستم سنتی و دینی جمهوری اسلامی است. یکی از ویژگی های این گروه دفاع از مدل آیت الله خمینی و انقلاب اسلامی است. در این ذهنیت، ولایت فقیه و ضدیت با غرب و کشتار مخالفان توسط حکم رئیسی، مشروع می باشد. هر چند که فساد همه گیر است و جناح روحانی نیز بدان آغشته است ولی بیشترین حجم فساد سیاسی و مالی و قضایی ناشی از افراد و نهادها و مراکز قدرت این گروه می باشد.
تحریم کنندگان و استراتژی فشار
بالاخره بررسی نتایج نشان میدهد حدود ۱۴ میلیون واجدین شرایط، برابر ۲۵ درصد، در انتخابات شرکت نکردهاند. بخش عمده این ۱۴ میلیون نفر تحریم کنندگان می باشند، یعنی کسانی که شرکت در انتخابات نظام جمهوری اسلامی را درست نمیدانند، قانون اساسی را قبول ندارند و یا ناامید از اصلاح ساختار نظام موجود هستند. این گروه معترض به کل نظام هستند و الگوی مطلوب خود را در خارج نظام میدانند و نمی خواهند کوچکترین اعتباری به حکومت دهند. البته این گروه از نظر سیاسی و اجتماعی بسیار متفاوت است. سیاسیونی مانند سکولارهای رادیکال و بخشی از چپ ها و ملی گرایان و سلطنت طلبان و قومگرایان در این گروه هستند. از نظر جامعه شناسی این گروه دارای یک وزنه مهم بوده و گرایش آنها، با نوعی آرمانگرایی، بسوی یک جامعه دمکراسی یا انقلاب سوسیالیستی یا جامعه ضدتوتالیتر است. بینش این گروه توسط گروه اول بمثابه یک بینش ایده الیستی و جدا از واقعیت، ارزیابی می شود. حال آنکه این گروه حرکت خود را بیانگر یک رادیکالیسم سیاسی می داند و خود را در تضاد با تمام جناح های رژیم ارزیابی می کند. بهرحال وجود این گروه به ایجاد فشار بیشتر بر دستگاه حاکمه منجر شده و محتوای خواستهای اجتماعی و سیاسی را ارتقا می دهد.
خواستهای جامعه ایران کدامند؟
در دوره انتخاباتی، چه در مناظره های تلویزیونی و چه در مصاحبه های رسانه ای با کنشگران سیاسی و با مردم موارد زیر پیوسته مطرح می شد: پایان دادن به فساد ساختاری، پایان دادن به ولایت فقیه، گسترش آزادی مدنی، پایان دادن به مداخله در سوریه، قطع کمک به حزب الله لبنان، قطع تخریب محیط زیست، گسترش روابط با غرب، رفع کامل تحریم، برگرداندن سپاه به پادگان، متوقف کردن فعالیت نظامی موشکی، حمایت از تولید کشاورزی داخلی، قطع فشار بر زنان و تامین آزادی آنها، آزادی هنر و موسیقی، آزادی روابط جنسی، کاهش بیکاری، سیاست صلح در منطقه، ضرورت سرمایه گذاری، سلامتی و آرامش در جامعه، آزادی روزنامه نگار، رفاه اقتصادی، کیفیت آموزش، خرافات دینی، آلودگی هوا، دریاچه ارومیه، بحران آب، احترام به حقوق بشر و غیره. همه این شعارها انعکاسی از خواست های مهم جامعه ایران و نیاز به تحول آن است. حال پرسش اینجاست که این دشواری ها چگونه بوجود آمده اند و آیا دولت جدید روحانی توان حل این مشکلات را دارد؟
ما اگر بطرز دقیق نگاه کنیم این دشواری ها و آسیب ها نتیجه سیاست های نادرست جمهوری اسلامی در چهل اخیر است. بعنوان نمونه هزینه های سنگین و زیان آور در زمینه اتمی و مداخله در سوریه و کمک به حزب الله نتیجه جاه طلبی و سیاست نابخردانه حکومت اسلامی بوده است. آسیب های بیسابقه زیست محیطی ناشی از سیاست ویرانگر دولت و نهادهای دولتی و بی لیاقتی مسئولان اداری میباشد. شکنجه و اعدام مخالفان و سرکوب روزنامه نگار و فشار بر زنان، متکی بر تصمیم حکومتگران و سیستم قضایی موجود بوده است. اقتصاد رانتی و فساد سیاسی و مالی و قضایی و اخلاقی، نتیجه یک قدرت سیاسی استبدادی دینی و شبکه های فساد حکومتی و نظامی و فقدان آزادی مطبوعات و سلطه یک قوه قضایی وابسته به ولایت فقیه می باشد.
قدرت دولت روحانی و پراگماتیسم جامعه
حال آیا دولت روحانی قادر به راه گشایی و حل مشکلات است؟ در دوره گذشته دیدیم که دولت روحانی هم توهم بوجود آورد و هم برخی گره ها را بطور موقت از حالت بحرانی خارج ساخت. آیا دولت روحانی عرصه عملکرد ولایت فقیه را محدود نمود؟ آیا دست اندازی سپاه را بر اقتصاد کم دامنه ساخت؟ آیا فساد سراسری کاهش پیدا کرد؟ آیا حقوق بشر رعایت شد؟ جواب منفی است. روی کار آمدن دولت اول روحانی، توهم موجود در جامعه تقویت کرد و این باور را پخش کرد که جامعه قانونمند تر می شود و با شفافیت بیشتر عمل میکند. ولی چنین نشد و اینگونه رفتارهای دیکتاتوری و فساد انگیز و غیر اخلاقی افزایش پیدا کرد. البته بدنبال مذاکرات با غرب، بحران اتمی کاهش نسبی یافت و منجر به گشایش مالی برای دستگاه حاکمه شد و یا جامعه مدنی حس میکرد که فشار کمتر شده است. ولی «ساختار تولید کننده بدی و زشتی» پابرجاست. بنابراین همه خواستهای طرح شده در بالا، در سیاست دولت روحانی قابل اجرا نیست. تحقق این خواستها مستلزم تغییرات ساختاری در نظام موجود است. با توجه به شناخت از همه جناح های سیاسی موجود و با توجه به پیوندها و منافع متقابل آنها، اصلاحات بنیادی مانند نفی ولایت فقیه و نفی اقتصاد رانتی نفتی و نفی سیاست تبعیض گرا قابل اجرا نیست. تمامی جناحها خواهان حفظ قانون اساسی با حاکمیت دین اسلام هستند، تمامی جناحها خواستار غلبه روحانیت بر دستگاه قدرت هستند. به همین خاطر، نظام دینی موجود نمی تواند مردم سالار و سکولار بشود.
البته عملکرد دولت روحانی همانند دولت اصولگرا نیست و تا آنجا که میسر است از تنش های اجتماعی اجتناب می کند و رفتاری بکار می گیرد تا فضای بسته و فشار غلبه نیابد. این دولت تلاش در بهبود اقتصادی و کاهش تورم خواهد کرد و از طریق استفاده انترنتی و فعالیت جوانان، امتیاز به جامعه میدهد تا «صلح اجتماعی» تضمن گردد. الگوی اصولگرایان و نیروهای سپاه و دستگاه امنیتی، فشار سیاسی و روشهای خشن و عریان و تسلیم بلافاصله جامعه را به اصل تبدیل می کند. حال آنکه مدل روحانی نرمش و بازی بیشتری برای جامعه در نظر میگیرد و بناگزیر، جامعه در این رویارویی امتیازاتی کسب می کند. البته در این بازی مردم گاه دستخوش توهم گشته و فرای واقعیت این جناح انتظار دارند. حال آنکه امتیازدهی محدود است. قدرت ولایت فقیهی همیشه جامعه را بازنده میخواهد، حال آنکه روش نرم امتیازاتی به جامعه میدهد و بردباری بیشتری نشان می دهد. در چنین شرایطی، مردم با توجه به عقل سلیم خود، با توجه به میزان توان و شجاعت خود، با توجه به قدرت هزینه پردازی خود، وارد گردونه انتخابات می شوند. روانشناسی مردم از ایده ال «همه چیزخواهی» به پراگماتیسم روزمره جهت گرفته و با برخی امتیازات، خود را راضی میکند.
آرمانگرایی جامعه
با توجه به این معامله و مصالحه میان اجتماع و قدرت سیاسی، آیا جامعه آرمانهای خود را فراموش می کند؟ آیا جامعه دستخوش بی حسی اخلاقی می گردد؟ آیا جامعه به سقوط خود رضایت می دهد؟ آیا جامعه از عدالت خواهی و از دمکراسی و آزادی کامل دست میکشد؟ این پرسش ها نه تنها برای جامعه ایران بلکه برای تمامی کشورهایی که با امر انتخاباتی درگیری دارند، قابل فکر هستند. برای پاسخ گوئی بطور مسلم به تاریخ و الگوهای ذهنی و میزان فرهنگ دمکراتیک جامعه و نخبگان باید توجه نمود. افزون بر آن، کیفیت نخبگان و پلورالیسم سیاسی و میزان خواستها و پویایی جامعه، عناصر پاسخ را مهیا می کنند.
آرمانگرایی به خشونت وابسته نیست. ولی همه آرمانها چهره انسانی ندارند بلکه ایدئولوژیک هستند و بعلاوه برخی آرمانگراها، مانند کمونیست ها، در تاریخ به قهر و خشونت روی آوردند. اگر بپذیریم که آرمانهای معقول کنونی، انسانگرایی و اکولوژی و عدالت اجتماعی و خوشبختی انسان و آزادی کامل و رهایی از خرافات دینی، می باشند. این آرمانگرایی، خشونت و فساد و تبهکاری را رد میکند و مستلزم نوعی اخلاق اجتماعی مسئول است.
حال باید دانست که آرمان توسط فیلسوفان و روشنفکران و سیاستمداران تعریف و تولید و تدوین میگردد. توده از آرمان پیروی میکند ولی سازنده آرمان نیست. آرمان تئوریزه میشود، آرمان بیان یک قدرت مقوله ای برای ساختن یک دورنمای جذاب است، دورنمایی که «خوب و بهتر» و مرتبت رفیع را نشانه گرفته است. بنابراین اگر در جامعه، آرمان گم شده و کم رنگ شده و ما در سقوط رها شده ایم، ناشی از آسیب فلسفی و روشنفکری و فرهنگی و سیاستمداری است. عدم شفافیت آرمانی، به پروژه های کدر و ناروشن و مبهم منجر می شود و این امر در جهانی پیچیده و پر حرکت، ناشی از ناتوانی نخبگان است. میدانیم بی اخلاقی، سقوط و هلاکت است. ولی مسئولیت نخبگان در این زمینه اساسی است. آیا همه نخبگان در قدرت و خارج از قدرت، الگوی اخلاقی مثبت را به جامعه انتقال می دهند؟ در شرایط حاضر در ایران نخبگان و حکومت مداران اسلامی، نیروی اصلی ضداخلاقی و فساد در جامعه بشمار میایند. به همین خاطر، این الگوی فساد، همه جامعه را به فساد بیشتر سوق می دهد. اکولوژی یک معضل جهانی و ساختاری است و فکر پیشرو و مدرن نمی تواند از آن دور باشد. حال نگاه کنیم نخبگان در قدرت و در اپوزیسیون، در برابر آن ایستاده اند یا دارای بی حسی تاریخی و اخلاقی هستند. آزادی سیاسی یک آرمان زیباست ولی حاکمان در حال کشتن آن هستند، اصلاح طلب ها آزادی را برای خود می خواهند و بسیاری از رهبران اپوزیسیون چپ به کاسترو و چاوز عشق می ورزند. آزادی اندیشه فلسفی ضرورت یک ذهن مستقل خردگراست و نقد دین و قرآن از اجزای این آزادی فکری می باشد، ولی حکومتگران و حجم انبوه رهبران گوناگون اپوزیسیون و روشنفکر و روزنامه نگار با این نقد دشمنی می ورزند.
بنابراین جامعه شناسی انتخاباتی نقش بازیگران و برد و باخت یا امتیاز دهی متقابل را نشان می دهد. قدرت سیاسی دارای تنوع روش است و مردم تلاش دارند در تناسب قوای موجود بر امتیازهای خود بیافزایند. حال هر چقدر نخبگان مقابل قدرت، هوشمند و پر فکر و سامانیافته و با پروژه نیرومند باشند، بر هوشیاری جامعه می افزایند و پویایی آن را مستحکم می کنند.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه پاریس
گویا