در ایران چه میگذرد؟ پس از ۴۰ سال حکومت اسلامی یکبار دیگر طغیان و جنبشهای اعتراضی با سرعت گسترش مییابد زیرا نظامی که برپایه ولایت مطلقه فردی و اسلام برقرار شده و در خدمت یک طبقه رانت خوار و فاسد است، غیرقابل تحمل است.
این حاکمیت دینی سیاسی برضد منافع و آینده مردم ایران است. روحانیون و نظامیان و تکنوکراتهای فاسد ونالایق تمام ثروتهای ملی را به چپاول برده و تنها فقر و فساد و نابودی محیط زیست و سرکوب را برای ملت ایران باقی گذاشتهاند. اقتصاد رانتی نفس تولیدگنندگان را گرفته است. قوانین جزایی اسلامی و خرافات دینی و قوه قضایی فاسد و دستگاه اداری رشوه خوار، روان مردم را آزرده ساخته و جان آنها را به لب رسانده است.سانسور و سرکوب وسیع هنرمند و نویسنده و روزنامه نگار و کنشگر سیاسی و فعال حقوق بشری و کنشگر زیست محیطی، ضربات سنگینی به جامعه وارد آورده است. اختصاص بودجه کلان به فعالیت نظامی و جاسوسی در منطقه، مردم را از حقوق خود محروم کرده است. اختصاص بودجه بیش از پنج هزار میلیارد تومان به نهادهای اسلامی خرافه پراکن و بودجه عظیم برای رسانههای تبلیغاتی دولتی، پژوهشگران دانشگاهی و فعالان هنری ادبی و زیست محیطی را از بودجه حداقل محروم نموده است.
یکم، شرکت کنندگان در این جنبش اعتراضی ترکیبی از جوانان و طبقه متوسط و با شرکت پررنگ طبقه زحمتکش و بیکاران میباشد.
دوم، شعارها فراجناحی بوده و معترضان ولایت فقیه و دیکتاتوری را نشانه گرفتهاند: «خامنهای بدونه به زودی سرنگونه» یا «مرگ بر اصل ولایت فقیه».
سوم، جنبش کنونی کل طبقه حاکم را مورد اعتراض قرار داده و میگوید: «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا». این شعار بیان نوعی هوشیاری تاریخی سیاسی است.
چهارم، قدرت همه گیر و سراسری شدن جنبش اعتراضی بالا است و طی چند روز به اغلب شهرها سرایت پیداکرده است. میتوان گفت تظاهرات در مناطق غرب و شرق و مرکز و جنوب و شمال ایران بیانگر نوعی همبستگی ملی بوده و بدور از گرایش تجزیه طلبی و تفرقه طلبانه بوده است.
پنجم، مخالفت آشکار با سیاست خارجی رژیم در خاورمیانه و خواست پایان دادن به هزینههای نظامی با شعار: «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن» یا «نه غزه نه لبنان، جانم فداری ایران». سیاست عظمت طلبانه دینی استعماری جمهوری اسلامی در منطقه به زیان منافع ایران است.
ششم، این جنبش ضد فساد اداری و ضد فساد طبقه روحانیون و جناحهای مختلف رژیم بوده و جنبشی ضد دزدی و برای نان و کار و عدالت اجتماعی است.
هفتم، توجه به جوانان و رد تبعیض در نظام دانشگاهی زیر کنترل دینی: «دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد». حمایت از حقوق جوانان و حقوق زنان در برابر ستمگری دینی یکی از شروط اساسی پیشرفت است.
هشتم، بی اعتبار شدن روزافزون دین اسلام و فروریختن اعتبار رهبران دینی با شعار «مردم را ذله کردید، اسلام را پله کردید». امروز شهروندان آگاه میبینند که اسلام وسیلهای برای دزدی و اجحاف و تبعیض و فساد بیشتر است.
نهم، تمایل به آزادی و جمهوری ایرانی یا حکومت غیر دینی سکولار در ایران. تجربه ۴۰ سال حکومت دینی و تبلیغ آن از جانب حکومت و حوزهها و حتا نواندیشان دینی، نشان میدهد که حکومت اسلامی و متکی بر فقه شیعه، جز نفی خرد جمعی و جز تباهی چیز دیگری نیست.
دهم، برخی جناحیهای حکومتی تلاش داشته از جنبش سوءاستفاده نمایند ولی شعارها علیه کل حاکمیت سیاسی است. این جنبش اعتراضی هنوز از رهبری شفاف و سامان یافته برخوردار نیست ولی از ابتکارهای انترنتی به طرز شایسته بهره میجوید. این پیوند شبکهای اجازه داده تا ارتباط شبکهای افقی فعالان، سراسری گردد. بعلاوه بنظر میآید که این جنبش از شرایط بین المللی مناسبتری نسبت به گذشته برخوردار بوده و تنگناهای رژیم بیشتر است. این جنبش باید پیوند خود را با اپوزیسیون دمکراتیک خارج کشور تحکیم کند. پایان دادن به جمهوری اسلامی به هوشیاری و سازماندهی و همبستگی ملی و رهبری شفاف نیازمند است. جنبش هر چقدر بیشتر بر سکولاریسم و دمکراسی تاکید کند و وفاداری خود را به آزادی خواهی نشان دهد، موفقیت خود را تضمین خواهد نمود.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه