جمشید چالنگی سینما ی « بهمن قبادی» ویژگی های آفریده ی خود او رادارد.اینکه می گویم « سینمای بهمن قبادی» ، بر آمده از آنست که کارهایش نه تاثیر از کس یا کسانی گرفته و نه شباهتی با کار کس یا کسانی دیگردارد.و نیز اینکه سینمای او،ترجمه ی «ااندیشه» و «تامل» است به تصویر.
به مناسبت نمایش تازه ترین فیلم او:« پرچمی بدون وطن»
در واشنگتن
سینما ی « بهمن قبادی» ویژگی های آفریده ی خود او رادارد.اینکه می گویم « سینمای بهمن قبادی» ، بر آمده از آنست که کارهایش نه تاثیر از کس یا کسانی گرفته و نه شباهتی با کار کس یا کسانی دیگردارد.و نیز اینکه سینمای او،ترجمه ی «ااندیشه» و «تامل» است به تصویر.
از این بابت، سکانس هائی در فیلم های اوست ، همه سینما، ماندگار در ذهن،به برکت سادگی و روانی، بی نیاز از کلمه و به جای آن « تکلم تصویر».
به نمونه ، سکانس خودکشی دخترک نازنین در « لاک پشت ها هم پرواز می کنند».
این سکانس را به تنهائی ، من بارها دیده ام.
شباهت ندارد اما اثرش هم طراز با سکانسی ست در « لک لک ها پرواز می کنند»،(شوروی -1958) ساخته ی « میخائیل کالاتاروف»، آنجا که « تاتیانا ساموئیلووا»درروبروئی ناگهان با ویرانه های حاصل از بمباران های جنگ ،نگاهی سنگینی دارد بر وجدان جهان.
فرصت ارزشمندی بود آمدن« بهمن قبادی» به واشنگتن. نمایندگی دولت خودگردان اقلیم کردستان امکان حضور او و نمایش تازه ترین کارش،«پرچمی بدون وطن»، را در واشنگتن فراهم ساخت.
اقدام ارجمند خانم « بیان سامی رحمن» به نمایندگی ی دفتر نمایندگی، در بردارنده گفتگوی پس ازنمایش فیلم میان بهمن و تماشاگران نیز بود که کاک مظفر شافعی( روزنامه نگارسرشناس و کارگردان تئاتر) جلسه را به ارج تمام پیش برد.
به فیلم بازگردم واشاره به یک ویژگی بنیادی « سینمای قبادی»، اینکه او را من اینگونه می بینم: فیلمساز – گزارشگر
در اکثر فیلم هایش چنین است. جغرافیای مشخصی دارد،کردستان. چه در ایران ،در عراق، ترکیه یا سوریه.
و حرف مشخصی: گزارش وضعیت مردمان نازنین کُرد.
ویژگی دیگر کارقبادی اینکه ،حرف او تنها بر زمینه ی سیاسی لنگر نمی اندازد، فراتر می رود، « رنج آدمی» ی گرفتار آمده در موقعیت های ناخواسته را گزارش می کند.
مانند بسیاری دیگر از کارهای او،بیشتر عناصری مستند دارد کار تازه ی او.
دو شخصیت میاندار فیلم خانم « هلی لو» خواننده ی کُرد ست که در اروپا خوش درخشیده وآقای « نریمان انور»،خلبانی که در سقوطی ،نیمه معلول است.
ایندودلبسته ی هم تباران خویشند و بیشتر نگران آینده ی کودکان. خواننده ی مشهور به کودکان موسیقی می آموزد و « خلبان»، خلبانی. خود نیز هواپیمائی کوچک ساخته است.
در اطراف ایندو، کسان دیگری هستندازجمله کودکان آواره از کردستان سوریه.
با دوربین قبادی به آنان و کسانی دیگر سرمی زنیم ، در « اربیل».
دوربین قبادی بی قضاوت است اما تا کیدی خطاب به بیننده دارد: ببین!
از اینروست که بی آنکه او، پیش قضاوتی را به ما تحمیل کند، ما با تامل ،زشتی جنگ را می بینیم.
در «پرچمی بدون وطن» نیز چند سکانس ناب هست و برترین شان به دید من،سکانس نواختن پیانو توسط نوجوآن آواره ی سوری ست.
این سکانس به تنهائی ،در به روی موضوعات بسیار می گشاید ازجمله استعداد هائی که در بلبشوی جاری در منطقه تباه می شوند( همه ی آروزیم اینست که نشوند).
دیگر اینکه جنگ که چگونه تحقیر می کند شان انسان. تبدیل انسان به لاشه ه ای بی ارج در بمباران شیمیائی مردم کردستان توسط صدام حسین تا « انسان» ی هست ، بر وجدان جهان سنگینی می کند.
همه ی اینها و موضوعات دیگر بی هیچ کلام. تنها در همنوائی موزیک و تصویردر فیلم جاری می شوند.
شایسته است که پرده های همه ی سینماهای جهان آزاد« پرجم بدون وطن» را باز بتابند.
رنجنامه ی کودکانی سرشار ازاستعداد گل هائی که باروت و گلوله مستبدان منطقه بی خانمان شان ساخته است اما شوق زندگی همچنان در چشمان شان می درخشد.
همان شوق زندگی که در بهمن قبادی هست و همه ی سرمایه ی اودر ساختن فیلم، علیرغم دستان خالی اش.
چقدر من ،کودکان بهمن را دوست دارم.
بی ربط نمی دانم که بگویم،شنیدن زبان جلیل کُردی فیلم می برد مرا به دوران کهنی که منطقه اینچنین جسد زار نبود، سرشار از عطوفت و مهربانی بود.
منبع: گویا