عمران خان نوزدهمین نخست وزیر تاریخ پاکستان روز یکشنبه ۲١ فروردین با رای عدم اعتماد مجلس ملی پاکستان از کار برکنار شد. و بقول خودش “تغییر رژیم” صورت گرفت. در تاریخ پاکستان هیچکدام از نخست وزیران آن کشور دوره پنج ساله خود را تمام نکردند. اولین نخست وزیر پاکستان ترور شد؛ و آخرین آن امروز اولین نخست وزیری بود که با رای عدم اعتماد پارلمان عزل شد. عمران خان مدعی شده بود که به دلیل توطئه آمریکا و متحدان داخلی آن برای “تغییر رژیم” می خواهند او را برکنار کنند. لذا با قوه مقننه و قوه قضاییه و قوه قهریه (ارتش) شاخ به شاخ شد, و در نهایت امروز یکشنبه ۲١ فروردین شکست خورد. فردا دوشنبه ۲۲ فروردین نخست وزیر جدید انتخاب خواهد شد, که به احتمال زیاد شهباز شریف برادر نواز شریف، نخست وزیر سابق پاکستان خواهد بود. افراد بلندپایه کابینه عمران خان از کشور ممنوع الخروج شده اند و شکایاتی در دادگاه علیه او طرح شده است. دادستان کل پاکستان به همراه رئیس پارلمان پاکستان و معاون وی استعفای خود را از سمتهایشان اعلام کردند. عمران خان از هوادارانش برای برپایی تجمعات اعتراض آمیز بعد از نماز عشای یکشنبه دعوت کرده است.
اگرچه از عمر کشور پاکستان کمتر از ۷۵ سال می گذرد و در مقایسه با عمر ١١۳ ساله جنبش مشروطیت که برای نهادینه سازی حقوق اساسی و حاکمیت قانون بود, بسیار جوانتر است. اما از وقایع روزهای اخیر در کشور همسایه شرقی ایران و رای دادگاه عالی پاکستان و اتحاد اپوزیسیون برای به چالش کشیدن “استبداد صغیر” دولت عمران خان و عزل قانونی او درس های مهمی را می توان آموخت. و اینکه چگونه کشوری که مهد کودتاهای سیاسی و نظامی است, می تواند با تمسک به “اتحاد عمل” و قانون در بزنگاه های تاریخی از بحران ها عبور کند. ولی رهنورد ملت ایران برای حاکمیت قانون بعد از ١١۳ سال همچنان “اندر خم یک کوچه” معطل مانده است. سوال اساسی این است که چرا؟ چرا آنها توانستند و ما نتوانستیم و ظاهرا نمی توانیم؟ برای کشورمان چه درس هایی می توان از اتحاد اپوزیسیون پاکستان و عبور از بحران سیاسی اخیر گرفت؟
به دلیل سابقه استعمار بریتانیا سیستم قضایی و سیاسی پاکستان همانند بسیاری از مستعمره های سابق بریتانیا ملغمه ای از “قانونمداری نوع انگلیسی” و بوروکراسی یا بعبارتی دیوان سالاری متعادل بین نهادهای مختلف از جمله قوه قضاییه, ارتش و طبقه سیاسی است. این تعادل در برخی از برهه های تاریخی به هم خورده و منجر به کودتای نظامی یا “قضایی” شده است. اما علیرغم اینکه هیچکدام از ١٩ نخست وزیر پاکستان نتوانستند دوره پنج ساله تصدی خویش را به پایان برسانند, با این حال نوعی نظم ممتد و مهم تر از آن میانگیری و مدارا از طریق “سازش سیاسی اپوزیسیون” در بی نظمی و هرج و مرج مدیریت شده وجود دارد؛ که نمونه آن را امروز صبح در اتحاد اپوزیسیون و کنار گذاشتن اختلافات شدید درونی برای “تغییر رژیم” (Regime Change) و توافق بر روی انتخاب یک نخست وزیر جدید با رای مشترک برای “مصالح ملی” را می توان دید. یعنی در عمل نحله های مختلف اپوزیسیون منافع ملی را بر منافع حزبی ترجیح دادند.
اگر عمل اتحاد و همپیوند شدن گروه ها و احزاب بعضا متخاصم پاکستان برای برکناری “استبداد صغیر” عمران خان در راستای منافع ملی را با تعصب و لجاجت و سماجت و انعطاف ناپذیری اپوزیسیون ایرانی مقایسه کنیم, به این نکته دردآور پی می بریم که نه تنها زمامداران کشور ما هیچ گونه وقعی به “منافع ملی” نمی نهند, بلکه بخش های وسیعی از اپوزیسیون نیز مطامع حزبی و ایدئولوژیکی خود را عین “منافع ملی” می دانند. در نتیجه در تصور و باور خویش هر نوع سازش و مصالح را “خیانت” به منافع ملی می دانند. چون متاسفانه این بخشی از فرهنگ سیاسی ایرانی است. مثلا برای جمهوری اسلامی بذل و بخشش پول گورخوابان یا کپرنشینان و گرسنگان محروم ایرانی به حزب الله و حوثی ها و حشد الشعبی ها و بشار اسدها, و جهاد اسلامی و حماس و غیره کاملا در راستای منافع ملی ایران و ایرانی است. هر کسی هم که با این “اندیشه ضد ملی” و انگاشت مقدس مذهبی فراوطنی مخالفت بکند به عذابی الیم و عظیم از جمله زندان و شکنجه و اعدام گرفتار خواهد شد.
حدود ١٤ سال پیش در مقاله تحقیقی تحت عنوان ” زمينه يابی علل ناکامی اپوزيسيون در بستر تاريخ فرهنگ استبدادی و سنتی ايران” در مورد فرهنگ استبداد پرور ایرانی نوشتم آیا اپوزیسیون, عوام الناس، نخبگان و دولتمردان ايرانی همگی محصول يک بستر فرهنگی مشترک می باشند، که “اگر گلی در آن بستر نمی رويد، از آفتی است که در چمن پيداست”. و اینکه مشکل ما از ماست که بر ماست. بايد از خود برون شويم و به درون بنگريم. آنوقت خواهيم ديد که اين دود سيه فام و اين شعله سوزان که بر آمد ز چپ و راست، از ماست که بر ماست؛ آتش ما در شکم ماست، نه جرم ز عيسی، نه تعدی ز کليساست.
در نتیجه باید پرسید چرا کشور ٧٧ ساله پاکستان می تواند جمع اضداد و اپوزیسیون شقه شقه شده را در راستای منافع ملی متحد کند و دفع “استبداد صغیر” بنماید. اما اپوزیسیون پرمدعای ایران علیرغم هزاران سال عقبه ملی و ١١۳ سال بعد از جنبش مشروطیت, برای دفع “استبداد کبیر” و ضد ایرانی جمهوری اسلامی ذاتا و ماهیتا از درک این ضرورت تاریخی برای اتحاد نه تنها قاصر است, بلکه “نفوذی ها” آن را مضر تبلیغ می کنند؟ باید لمحه ای تامل کرد و اندیشید چـــرا؟ نباید اجازه داد استحقاق تفکر را هم از ما سلب کنند.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
یکشنبه ۲١ فروردین ١٤٠١