کاظم کردوانی
اندر حکایتِ
«شرینکاریِ» بی.بی.سی. و کَلپَترههایِ یک مدعیِ بیاخلاق
میدانم که عنوانِ این نوشته در نگاهِ نخست تند بهنظر میآید اما، گمان میکنم پس از خواندن این مطلب آن را چندان هم تند نخواهید یافت.
قسمت نخست
در تابستان گذشته نزدیک به سالگردِ تشکیلِ «شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی» (مرداد 1371) در گفتوگویِ آقای محترمی از بخشِ فارسی بی.بی.سی. با من قرار بر این شد که درخصوصِ این شورا و چالشهایِ خط فارسی سلسله مقالههایی از من و دستاندرکارانِ این عرصه در سایتِ بی.بی.سی. منتشر شود. بهروال طبیعت چنین کارهایی چند اسم هم بهمیان آورده شد. اما، در آن زمان این کار عملی نشد. من هم دیگر پیگیر آن نشدم تا اینکه چند هفتهیِ پیش بهتصادف دیدم همان اندیشه شکل عملی یافته است. به فال نیک گرفتم و خوشحال شدم که موضوعِ خطِ فارسی مطرح میشود. بازهم پیگیرِ مقالهای که همان موقع فرستاده بودم نشدم (چون آن قرار را پایان یافته تلقی کرده و برای آن مقاله فکر دیگری اندیشیده بودم) و علاقهیِ خاصی هم برای انتشار مقالهیِ خود در این سلسله گفتارها نداشتم. تا اینکه همزمان با ازدسترفتنِ دوست عزیزم ایرج کابلی همان آقای محترم از بی.بی.سی. تماس گرفت و با مهربانی و لطف بسیار گفت که میخواهند مقالهیِ من را منتشر کنند و درخواست کرد چنانچه عکس یا چیزی دارم برای ایشان بفرستم. در برابر لطف و مهربانی ایشان پذیرفتم. عکس که مطرح نبود، دو صورتجلسهیِ شورا را فرستادم. پس از فرستادن سندها دوباره تماس گرفتند و پیشنهادی برای اضافه کردن یک جمله به سرآغاز مقالهیِ من دادند که نپذیرفتم. از این کار غیرحرفهای خیلی تعجب کردم اما، ازآنجاکه ازرویِ طبع منفیاندیش نیستم بیشتر یک خطایِ کاری تلقی کردم و از آن گذشتم. اما، زمانی که مقالهیِ من با عنوانِ « شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی گامی مهم اما، ناتمام» در یکبستهبندیِ «خاصی» منتشر شد متوجهیِ ماجرا شدم. مقالهیِ من همراه با مقالهیِ فرج سرکوهی که نه عضو این شورا بود و نه اجازهیِ صحبت در آن را داشت (و تنها بهعنوان دبیرِ تحریریهیِ آدینه برای نوشتن گزارشِ کارهای شورا در آن شرکت میکرد) در یکبسته با عنوانِ «دو روایت» از «شورایِ بازنگری» و بهعنوانِ مقالهیِ دوم! منتشر شد، تازه رازِ آن را دانستم. سرکوهی در مقالهاش افزونبر همهیِ ادعاهایِ سراسر ناراست و اطلاعات نادرست و گمراهکننده حتی به خود اجازه داده بود به من توهین کند (که به آن اشاره خواهم کرد). و بی.بی.سی. بدون آنکه به من بگوید قرار است مقالهیِ من به این شکل منتشر شود (حتی یککلمه بهاشاره هم گفته نشد) دست به چنین کاری زد (البته اینجا رویِ سخنِ من آن آقای محترمی نیست که با من در تماس بود). درست است که بی.بی.سی. براساسِ «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» کار خود به پیش میبرد و حق دارد هر مقالهای را صلاح میداند منتشر کند اما، فکر میکنم که هیچ رسانهیِ جدییی نمیتواند به معیارهایِ شناختهشدهیِ اخلاقی و حرفهای پشتِپا بزند و حتی مقالهای توهینآمیز به من منتشر کند بیآنکه حقی برای من قائل شود. این حقِ من بود که بدانم مقالهام در چه چهارچوب و شاکلهای منتشر خواهد شد. حتی اگر بهاشاره چنین چیزی به من گفته میشد هرگز با انتشار آن موافقت نمیکردم.
در کجایِ دنیایِ حرفهای سابقه دارد مقالهای که قرار بوده است بهصورت مستقل منتشر شود در چنین شکلوشمایلی و بدون اطلاع به نویسندهیِ آن و بدون رعایتِ حقِ نویسنده و اصلهای اخلاقی و حرفهای چنین بلایی سرش بیاید!؟ از رسانهای حرفهای چون بی.بی.سی. چنین کاری خیلی بعید بود. حال پشتِ صحنه چه ماجرایی و چه رفتوآمدهایی در جریان بوده است؟ نه چیزی میتوانم بگویم (چون نمیدانم) و نه میخواهم به کسی تهمت بزنم. هرگز اهل چنین کارهایی نبودهام. اما، این پرسش مطرح است که چه چیزی پشتِ این رفتارِ نابههنجارِ رسانهیِ پُرسابقهای چون بی.بی.سی. نهفته است!؟ چه دادوستدهایی صورت گرفته است!؟ و سرانجام اینکه «وجدان حرفهای» تا این حد از سکه افتاده است!؟
من تنها میتوانم این پرسشها را مطرح کنم و بس.
بههررو، این موضوع برای من تجربهای شد، هرچند ناخوشایند. گذشته ازآنچه گفته شد در این روزگارِ نابهسامان که «اعتماد» به گوهری کمیاب میان ما ایرانیان تبدیل شده است بسیار متأسف هستم به همچو منی که همچنان فکر میکند به آدمیان باید اعتماد کرد و بدون اعتماد به دیگران نمیتوان از خرابههایِ امروز جامعهای سالم براساس حقمداریِ آدمیان ساخت چنین پاسخی داده شد.
قسمت دوم
قسمت دوم این نوشته را با اکراه فراوان مینویسم. اگر میدانداری بی.بی.سی. نبود شاید این مقاله چندان ضرورتی نداشت. آنگاه که در صفحهیِ بی.بی.سی. یک تاریخ جعلی برای نهادی فرهنگی ساخته میشود موضوع وجه دیگری پیدا میکند.
همهیِ زندگی فرهنگی و اجتماعیِ من که برای بسیاری شناخته شده است گواهی میدهد که همواره از این جنجالهایِ ژورنالیستی (منظورم روشن است: کمشمردن حرفهیِ خطیر و مهم و حساسِ روزنامهنگاری و روزنامهنگار نیست بلکه اشارهام به آن برداشتِ کاسبکارانه و ضدحرفهای عدهای از این حرفه است) به دور بودهام اما، چون مسئولیتی بهدوش من بوده است و در شکل دادن یکنهادِ فرهنگییی که حاصلِ کار آن (بهرغمِ عمر کوتاهِ خود، بیش از دو سال) در پهنهیِ خط و زبان فارسی تأثیرگذار بوده است سهیم بودهام وظیفه خود میدانم برای پاس داشتن آن کوششها و کار عزیزانی که در این کار سهیم و تأثیرگذارتر از من هم بودهاند تاآنجاکه میسر است نگذارم دستمایهیِ غرضهایِ شخصی و دستبُرد و سوءاستفادهایِ سودجویانی شود که نه از علم بهرهای دارند و نه از انصاف و حیا توشهای.
این شورا همانطور که شرحِ چگونگیِ آن را در کتابِ «من بامدادم سرانجام»[1] در مقالهیِ «شاملو در سه تجربه» آوردهام (و چند ماه پیش در سایتهایِ «زمانه» و «عصر نو» و «گویا» بازنشر شد[2]) با خواست شاملو و پیشنهادِ آن بزرگ به من برای گردآوردن جمعی خبره و کاردان در این عرصه سامان یافت. امروز خوشحال هستم که این کار با رایزنی با دوستان و بزرگوارانی که از هیچ کمکی به من دریغ نکردند میسر شد. بههمینعلت نیز از روز نخست جلسههایِ این شورا (بهجز چهار، پنج جلسهیِ آخر که در خانهیِ کابلی برگذار شد) در خانهیِ من تشکیل شد.
در اینجا خیلی کوتاه تنها به چند ادعایِ خندهآور سرکوهی میپردازم که ازنظرِ تاریخ «شورای بازنگری» مهم است. پرداختن به همهیِ نادرستیهایِ او چیزی جز افزودن ملال خوانندگان نیست. در این حد هم زیاد است اما، بهرغمِ همهیِ بیزاریام باید به آن بپردازم. همانگونه که بزرگی چون ابوالفضل بیهقی گوید «تاریخ به راه راست رود که روا نبود در تاریخ تحریف و تبذیر کردن.»، هرچند بخشی بسیار بسیار کوچک از این تاریخ باشد، تاریخِ «شورای بازنگری در شیوهیِ نگارش خط فارسی».
1 – فرج سرکوهی هرگز عضوِ «شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی» نبوده است.
سرکوهی در این نوشتهای که بی.بی.سی. منتشر کرده است ازجمله میگوید «اما در سالهای آخر عمر شورا چند تن از اعضای شورا، از جمله خود من، به تدریج به این نظر رسیدند که…» او این ادعای «عضویت» خود در این «شورا» را چندبار تکرار میکند. گویی با تکرار یکدروغ میتوان آن را «راست» گرداند! این ادعا چیزی جز یک دروغ آشکار نیست. سرکوهی هرگز عضو این شورا نبوده است. گذشته از همهیِ شاهدان آن روزگار که خوشبختانه عدهای از آنان زنده هستند و هیچگاه او را با این سِمت نمیشناسد، بهترین سند خودِ نشریهیِ «آدینه» است که سرکوهی دبیر تحریریهیِ آن بوده است. در شمارهیِ 84-85 آدینه (آبان 1372) «گزارش یک ساله شورای بازنگری در شیوه نگارش خط فارسی» با امضای من بهنام «دبیر شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش خط فارسی – کاظم کردوانی» منتشر شد (این گزارش بهصورتِ جمعی و تصویبِ آن ازسویِ همه، بهاتفاق، آماده شد اما، «شورا» چنین صلاح دید که با نام من منتشر شود). این «گزارش» با این جمله آغاز میشود:
«بهدنبال فراخوان آقای ایرج کابلی با عنوان «فراخوان به فارسی نویسان» که در شماره 72 مجله آدینه به چاپ رسید اولین نشست «شورای بازنگری در شیوه نگارش خط فارسی» در تاریخ 31 مرداد 1371 تشکیل شد. اعضای این شورا عبارتند از آقایان کریم امامی، محمدرضا باطنی، علیمحمد حقشناس، احمد شاملو، محمد صنعتی، مصطفی عاصی، ایرج کابلی، کاظم کردوانی، هوشنگ گلشیری. این شورا نه جمعی است انتخابی و نه هیئتی انتصابی.» (تصویرِ این گزارش در نشریهیِ آدینه را و همچنین دو صورتجلسهی «شورا» را در پایین ملاحظه کنید)
ملاحظه میکنید در سندی در نشریهای که خودِ سرکوهی دبیر تحریریهیِ آن بوده است و بیش از 27 سال پیش منتشر شده است بهروشنی نام اعضایِ این شورا آمده است و هیچ خبری از سرکوهی در آن نیست. حال کسی مثلِ فرج سرکوهی پیدا میشود و در چشم شما نگاه میکند و مدعیِ عضویت که چه عرض کنم همهکاره بودن آن میشود و افزون براین به کسانی که به او ادعایِ نادرستاش را متذکر میشوند ناسزا میگوید!!! انسان از خود شرمنده میشود که برای زدودنِ یکروایتِ جعلی از نهادی فرهنگی مجبور میشود وقت بگذارد و به ادعاها و لاف و گزافهایِ بیبنیاد و ذلتبارِ درماندهای بپردازد اما، همانطور که نوشتم با اکراه فراوان ناچار به پرداختن آن شدهام. اگر این کَلپَترهها تنها مربوط به لافهایِ شخصی بود تنها لبخندی میزدیم و میگفتیم «چه تماشایی است!» و میگذشتیم اما، اینجا موضوعِ جعلِ تاریخ یک نهاد فرهنگی درمیان است که بیشتر اعضایِ آن شوربختانه امروز دیگر در میان ما نیستند. و متأسفانه بی.بی.سی. هم میداندار آن شده است.
پیشتر نیز در نوشتهیِ کوتاهی در سایت «زمانه» این موضوع را به او یادآوری کرده بودم[3] اما، بازهم این دروغ را تکرار میکند! و تصور میکند با تکرار یک مطلب آن دروغ «راست» میشود! هر شخصی که اندک مایهای از… در او باشد در چنین موقعیتهایی که دروغی چنین شاخدار برملا میشود بهقولِ معروف از خجالت «آب میشود» و اگر شهامت پوزشخواهی هم نداشته باشد دستِکم چند مدتی خود را از نظرها پنهان میکند اما، ازقرار این آقا از نوعی خاص از انسانهایِ با «سرشتِ ویژه» است! از آن دست کسانی که نظامی گنجوی میگوید (در «شرفنامه»):
مرا در جهان از کسی شرم نیست ستیزه بسی هست و آزرم نیست
حقیقت این است عدهای از ما روشنفکران از زمانی که نشریهیِ «آدینه» با مدیرمسئولیِ زندهیاد غلامحسین ذاکری و بهخصوص با سردبیریِ سیروس علینژاد، روزنامهنگارِ توانا و پیشکسوت، پا بهعرصهی وجود گذاشت و با درایت و کاردانی او آدینه «آدینه» شد بیهیچ چشمداشتی با «آدینه» همکاری کردیم و پس از آنکه سیروس علینژاد «آدینه» را ترک کرد (اگر حافظهام خطا نکند از شمارهیِ 38 به بعد) و سرکوهی که معاون او بود و دبیرِ تحریریهیِ «آدینه» شد به این همکاری ادامه دادیم و بهرغمِ مسئلهها و مشکلهایی که بهوجود میآمد در حفظ «آدینه» و پُربار کردن آن کوشیدیم.
در این موضوعِ «شورای بازنگری» نیز پیش از تشکیل آن ایرج کابلی فراخوان خود را در «آدینه» منتشر کرده بود. زمان تشکیلِ «شورا» همگی باکمالمیل تصمیم گرفتیم که خبرها و گزارش جلسههایِ «شورایِ بازنگری» در «آدینه» منتشر شود (که این خود برای این نشریه نیز بسیار مهم بود و به آن اعتبار میبخشید) و بههمینعلت قرار شد سرکوهی در جلسههایِ «شورا» حضور داشته باشد برای تهیهیِ گزارش جهتِ درج در «آدینه». همین! برای همین است که هیچ از او بهعنوان عضوِ نام برده نشده است! حتی در نشریهای که خود ادارهیِ آن را بهعهده داشته است! چون در این حد نبود. اینکه مینویسد در «آدینه» (در درج خبرهایِ «شورا») حضور خود در این جلسهها را نه با نام خود بلکه بهعنوان «دبیر تحریریه»ی «آدینه» آورده است هیچ تغییری در اصل ماجرا به وجود نمیآورد. چه با نام خود و چه با نامِ «دبیر تحریریه» حتی در همان خبرها و گزارشهایِ ناقص (و گاه نادرست) که در «آدینه» مینوشت (که سندِ شورا نیست) هیچگاه و هیچجا ننوشته است که عضو شورا بوده است بلکه گفته است در آن «حضور» داشته است! ما نیز هرگز منکر آن نشدهایم! بله، سرکوهی در جلسههایِ شورا (البته نه همهیِ آنها) بهعنوان «گزارشگر» حضور مییافت و ساکت مینشست! خیلی هم خوشحال بود که در چنین جمعی حضور دارد. همین! نه یک ذره بیشتر!!! تنها مِلاک، سندهای «شورایِ بازنگری» است و این «شورا» تنها یک سندِ منتشر شده دارد (که به اتفاقِ آرا تصویب شد) و آن هم «گزارشِ یک ساله شورا»ست که در «آدینه» منتشر شد. و بهدرستی نامی از کسی بهنامِ فرج سرکوهی بهعنوانِ عضوِ «شورایِ بازنگری» در آن نیست!
حال کسی پس از 28 سال از تشکیلِ این «شورا» و بیش از 26 سال پایان کار آن میخواهد عضو جدیدی برای آن «بتراشد» و با یک سرقتِ رقتانگیز برای خود سرمایهای فراهم کند! چه نامی بر چنین قصدِ دستبردی مینهید؟ یعنی دستِ سرکوهی اینقدر خالی است که حاضر است بهرغمِ بهایِ سنگینِ چنین ننگی دست به چنین کاری بزند!؟ البته از حق نگذرم برای طرح و عمومی کردن «فراخوان» کابلی و کارهایِ شورا زحمت هم کشیده است. دستِکم من این زحمتها را به چشم دارم و قدردان آن هستم.
2 – «همکاریِ» شورای بازنگری و فرهنگستان:
دربارهیِ همکاری «شورایِ بازنگری» با فرهنگستان نیز، گذشته از قاطی کردن بیجایِ خود و گذاشتن خفتبارِ نامِ خود کنارِ نامهایِ شاملو و دکتر باطنی، سرکوهی داستانی سراسر دروغ ساخته است و بیجهت نام شاملو را میآورد (در تمام نوشتهیِ خود چندین بار نامِ این عزیزِ بزرگ را دستمایهیِ غرضهایِ ناسالم خویش میکند) و ازجمله مینویسد:
«سرانجام به این نتیجه رسیدیم که نه شورا، که دکتر محمدرضا باطنی از سوی شورا، نه با فرهنگستان، که با برخی از اعضای معتبر آن دیدار و گفت و گو کند و بر اساس نتیجه دیدارها، گام به گام، حرکت کنیم. فکر میکنم دو یا سه بار دیدار و گفت و گو کردند. باطنی گزارش نشستهای خود را به شورا منتقل میکرد. اما کل ماجرا به ناگهان و به اشارهای منتفی شد. فرهنگستانیها از کانالهای مختلف و به شیوههای گوناگون خبر دادند که “نهادهای بالا دستی نظام” به آنها “تذکر” دادهاند که برخی اعضای شورا “ضد انقلاب، معاند، نامطلوب و..” هستند و “دستور، قطع هر نوع رابطه” است. از برخی اعضای شورا از جمله شاملو و باطنی و من نیز به عنوان عناصر نامطلوب و… نام بردهبودند. پرونده گفت و گوی شورا با فرهنگستان دولتی با آن “تذکر” و “دستورِ از بالا” بسته شد.»
یک جملهیِ این داستان سراسر ساختگی و خندهدار درست نیست. هرآنچه نوشته است دروغ است.
یکسال پس از تشکیلِ «شورایِ بازنگری» که برای نخستین بار عدهای از سرشناسترین روشنفکران و متخصصانِ این حوزه بهصورتِ مستقل جمع شدند تا دربارهیِ مشکلهایِ تاریخیِ خط و زبانِ فارسی رایزنی کنند و اقبالِ عمومی به این «شورا» و مطرح شدن بحثهایِ آن میان اهلِ قلم، فرهنگستان نیز برای بررسی مشکلهایِ نگارشِ خط فارسی کمیسیونی بهسرپرستی زبانشناسِ فاضل دکتر علیاشرف صادقی (عضوِ پیوستهیِ فرهنگستان) تشکیل داد (پس از چندی استاد احمد سمیعی گیلانی ریاست این کمیسیون را بهعهده گرفت). دکتر صادقی، استاد زبانشناسی دانشگاه تهران، با دکتر حقشناس و دکتر باطنی از دیرباز هم همکار بودند (در گروه زبانشناسیِ دانشگاه تهران) و هم دوست و قدر یکدیگر را میشناختند. در یکی از جلسههایِ «شورایِ بازنگری» پیش از شروعِ جلسه میانِ صحبتهایِ همیشگی ما دکتر حقشناس گفت که دکتر صادقی از ایشان و دکتر باطنی دعوت کرده است که در این «کمیسیون» شرکت کنند. ما هم خیلی خوشحال شدیم و از آن استقبال کردیم. بههیچروی دراساس موضوعِ همکاری میان «شورایِ بازنگری» و «کمیسیونِ» فرهنگستان مطرح نبود و نشد و نمیتوانست وجود داشته باشد. و افزونبر آن چنین رابطههایِ تشکیلاتی در «شورایِ بازنگری» وجود نداشت که به کسی اجازه بدهد و تعیین تکلیف کند که در کمیسیونی شرکت کند یا نکند و «با برخی از اعضایِ معتبر آن … گفتوگو کند!!!» آنهم برایِ شخصیتهایی چون دکتر باطنی و دکتر حقشناس! دکتر باطنی 16 جلسه، توجه بفرمایید 16 جلسه (و نه این کلامِ بیسروتهیِ سرکوهی: «دو یا سه بار دیدار و گفتوگو»!!!)، از تاریخ 7 اردیبهشت 72 تا 30/6/72 بهعنوان «عضوِ» این کمیسیون در آن شرکت کرد و دکتر حقشناس، بهعنوانِ «عضوِ» کمیسیون، تا پایانِ کار آن با این کمیسیون همکاری کرد. و از «بالا» هم دستور نیامد!!! شرکتِ دکتر باطنی و دکتر حقشناس در این کمیسیون در مقدمهیِ «دستور خط فارسیِ» فرهنگستان آمده است. در نخستین چاپ این کتاب در سال 1381 (بیش از 18 سال پیش!) چنین آمده است:
«نخستین بار، در سال 1372، بهابتکار جناب آقای دکتر حسن حبیبی، ریاست وقت فرهنگستان، کمیسیونی به مدیریت دکتر علیاشرف صادقی و سپس استاد احمد سمیعی، از اعضای پیوستهٔ فرهنگستان، تشکیل شد. اعضای این کمیسیون عبارت بودند از آقایان دکتر محمدرضا باطنی (16 جلسه، از 7/2/72 تا 30/6/72)، دکتر جواد حدیدی، دکتر علیمحمد حقشناس، دکتر حسین داودی، استاد اسماعیل سعادت، استاد احمد سمیعی (گیلانی)، مرحوم دکتر جعفر شعار، دکتر علیاشرف صادقی (که تا جلسهٔ مورخ 28 دی 1372 شرکت داشتند و پس از آن بهعلتِ مسافرت برای استفاده از فرصت مطالعاتی در جلسه شرکت نکردند)، مرحوم دکتر مصطفی مقرّبی و استاد ابوالحسن نجفی»[4].
نظر این کمیسیون سپس در بیش از 40 جلسهیِ «شورای فرهنگستان» به بحث گذاشته شد و «با جرح و تعدیل به تصویب» رسید[5]. یعنی پیشنهادهایِ این «کمیسیون» سپس «جرح و تعدیل» شد! چند سال بعد (1385) دکتر صادقی و خانم زهرا زندی مقدم کتابِ «فرهنگ املایی خط فارسی» را منتشر کردند. بهرغمِ موافق نبودن با بخشی از پیشنهادهایِ این کتاب آن را ارزشمند میدانم. همچنین باید اضافه کنم که مشکلِ «فرهنگستان» را که حکومت با انتخابی ایدئولوژیک و با تقلیلِ ریاست آن به یکشغلِ سیاسی و نشاندن کسانی چون دکتر حسن حبیبی و دکتر غلامعلی حدّاد عادل (که بههیچرو شایستهیِ آن نبودهاند) در رأس آن (در بودن بزرگانی چون دکتر جعفر شهیدی و دکتر شفیعی کدکنی و دکتر عباس زریاب خویی و دکتر علیمحمد حقشناس و …) و ناکارآمدن کردن یکنهادِ مهمِ ملیِ فرهنگی که حکایت دیگری است (و در فرصت دیگری باید به آن پرداخت) نباید ما را به نفیِ این بزرگانی برساند که جزوِ سرآمدان عرصهیِ زبان فارسی بودهاند و هستند.
دیگر داستانهایِ خندهدار گزارشِ سرکوهی درحدِ همین «دو یا سه دیدار» است!
3 – چگونگیِ پایان یافتنِ کار «شورایِ بازنگری»:
دربارهیِ پایان یافتنِ کار شورا هم بازهم خود را درمقامِ عضو شورا میبیند و چیزهایی سرهم میکند که هیچ رابطهای با واقعیتِ کارِ ما نداشت. سرکوهی مینویسد «اما در سالهای آخر عمر شورا چند تن از اعضای شورا، از جمله خود من، به تدریج به این نظر رسیدند که هرچند برخی اصلاحات، از جمله برخی جدانویسیها، بیفاصله و نیمفاصلهنویسی، نوشتن کسره اضافه و… ممکن و مفید و عملی است اما تدوین، پذیرش و اجرای همگانی رسمالخطی واحد با قواعد و آئین نگارش روشمندِ بیتناقض، که به تقریب همگان پذیرفته و اجرا کنند، به دلایل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و روانشناسی فردی و جمعی، در نظام مسلط کنونی ـ جمهوری اسلامی ـ ناممکن است.»
گویا ما زمان تشکیل این «شورا» نمیدانستیم که حکومتِ ایران جمهوری اسلامی است و نمیدانستیم که «نظام مسلط کنونی» چه معجونی است که پس از کار در «شورای بازنگری» فهمیدیم!!! بازهم تکرار کنم چون سرکوهی چیزی نمیدانسته است امروز میخواهد از چیزی که نه میدانسته و نه در آن مشارکتی داشته است برای خود و ندانستههایِ خود یک کارنامهیِ جعلیِ فرهنگی، سیاسی «بسازد» و بس! هدف «شورایِ بازنگری» از روز نخست بههیچرو «تدوین، پذیرش و اجرای همگانی رسمالخطی واحد با قواعد و آئین نگارش روشمندِ بیتناقض، که به تقریب همگان پذیرفته و اجرا کنند» نبود که بعد بفهیم «به دلایل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و روانشناسی فردی و جمعی، در نظام مسلط کنونی ـ جمهوری اسلامی ـ ناممکن است»!!! این چه خزعبلاتی است! در کجا و کدام سندی ما برای «شورا» چنین هدفی تعریف کردیم!؟ شاید این تعریف هم «از بالا» آمده باشد و ما نمیدانستیم!!! همین چند جمله کاملاً آشکار میسازد که حتی معنایِ همین کلمهها و جملههایی که درخصوصِ خط فارسی بهکاربرده است نمیداند و هیچ درکی از چنین موضوع مهم و حساس و پیچیده و چندوجهییی ندارد. کسی که کمترین درک و آشنایی با این موضوع داشته باشد هرگز به خود اجازه نمیدهد چنین حرفهایِ بیسروتهای بزند. درحقیقت انسان خیلی متأسف میشود که مجبور میشود وقت عزیز و کمیاب خود را صرف چنین ادعاهایِ پوچی کند. همچنین انسان متأسف میشود که میبیند که کسانی بهجایِ پرداختن به کار خود و مفید بودن درحد توان خویش از سرِ نمیدانم چه به ورطههایی سقوط میکنند که همین کاراییِ در قدوقوارهیِ خود را هم ازدستمیدهند.
موضوع خیلی روشن است. دوست کاردان و باتجربهای، ایرج کابلی، موضوع مهمی را در عرصهیِ خط و زبان فارسی مطرح کرد. عدهای کارشناس و متخصص و صاحبنظر گردهم گردآمدند تا دربارهیِ این پیشنهاد و دیگر چالشهایِ خط فارسی صحبت و بحث کنند و درحدِ مقدور چارهجویی کنند و نتیجهیِ کار خود را در اختیار عموم قرار دهند. همین و نه بیشتر! خوشبختانه این جمع توانست در عمرِ کوتاه خود (دو سال و یکی، دو ماه و نه در «سالهایِ آخر عمر خود» آن گونه سرکوهی مینویسد!) نخست توانست توجهیِ بسیاری را در ضرورت پرداختن به چالشهایِ خط فارسی (ازجمله ضرورتِ یافتنِ شیوهیِ نگارشی برای سهولتِ سوادآموزی و آسانخوانی و پردازشِ خودکار) جلب کند و بحث در این زمینه را از حلقهیِ چند نفر در یک جلسه به میان جامعهیِ روشنفکری و مترجمان و نویسندگان و ویراستاران و … خلاصه آنها که با نوشتن سروکار داشتند بُرد (حتی در خارج کشور)، دوم اینکه چند پیشنهاد مهم ازجمله بیفاصلهنویسیِ واژههایِ مرکب (که ازجمله پیآمدهایِ مهمی در رشدِ زبان فارسی دارد)، موضوعِ احیایِ کسرهیِ اضافی و وارد کردن آن در زنجیرهیِ خط فارسی، شیوهیِ همآهنگ در نوشتنِ ضمیرهایِ ملکی (مضافُالیه) و ضمیرهایِ مفعولی (ام – ات – اش – مان – تان – شان) [با این تبصره که پس از حرفهایِ منفصل د-ذ-ر-ز-ژ-و (در نقشِ صامت) الفِ «ام-ات-اش» حذف میشود] ارائه کرد که امروز کموبیش پذیرشِ همگانی یافته است تا بدانجاکه ضبط واژههایِ مرکب در فرهنگ معتبرِ «سخن» یا بهشکل بیفاصله یا به دو شکلِ بیفاصله و پیوسته آمده است.
البته باید بیدرنگ اضافه کنم در اینجا نیز نباید دربارهیِ سهم ما، «شورایِ بازنگری»، اغراق کرد. کار ما در «شورایِ بازنگری» (که با «فراخوان» ایرج کابلی و پیشنهادِ احمد شاملو شکل گرفت) هم مهم بود و هم تأثیرگذار. بهویژه آنکه ما نخستین کسانی بودیم که بهصورتِ یککارِ جمعی و نظاممند چنین پیشنهادهایی را در جامعهیِ روشنفکری ایران مطرح کردیم و با استقبال عمومی روبهرو شد. اما، بههیچرویِ نباید سهم مهمِ بزرگانِ زبان و ادب فارسی در «کمیسیونِ» فرهنگستان و دانشیمردی چون دکتر حسن انوری و همکاران ایشان در «فرهنگِ بزرگ سخن» (فرهنگِ 8 جلدی سخن و فرهنگ 2 جلدیِ فرهنگ فشردهٔ سخن) که این موضوع را پِی گرفتند (ضبط واژههایِ مرکب یا تنها بهشکلِ بیفاصله یا به دو شکلِ بیفاصله و پیوسته در «فرهنگ سخن») فراموش کرد. همچنین باید بزرگ بداریم کوششهایِ بزرگانی چون دکتر میرشمسالدین ادیب سلطانی و دکتر جعفر شعار که پیش از اینها کتابهایِ مهمی در این زمینه منتشر کرده بودند.[6]
حقیقت این است که بهغیر از موضوعهایی که به نظرِ مشترک رسیدیم در زمینههایِ دیگری نتوانستیم به یک درک مشترک برسیم. دو، سه نمونه بیاورم: درخصوصِ «صرفِ مصدر استن، هستن». در جلسهیِ اول خرداد 1372 تصویب کردیم که «اَم – ای – است – ایم – اید – اند» جدا و با فاصله نوشته میشود، یعنی صیغههای صرفی هرچه باشد شکل آنها بدون استنثا ثابت باقی میماند (کوچک ام، ایرانی ای، ترسوی اند، زنده اید و …) اما، در بازنگری به این مصوبه به مشکل برخوردیم و به نتیجهیِ واحد نرسیدیم. یا نتوانستیم تکلیفِ «ی»یِ میانجی را روشن کنیم یا در بازنگریِ مصوبهیِ جلسهیِ مورخ 15/6/72 دربارهیِ «به» که تصویب کرده بودیم «صورت «به» همهجا و در همهیِ نقشهایِ دستوریِ آن جدا و با فاصله نوشته میشود، مگر در مورد کلماتی که یکپارچه شدهاند. مانند «بنام»، «بقاعده»، «بخرد»، «بجا» و …» به نظرِ واحدی نرسیدیم و …
پس از دو سال کار به این نتیجه رسیدیم که بیش از آنچه روزِ نخست میخواستیم به نتیجه رسیدهایم و ازاینپس باید بهصورت دیگری کار را دنبال کنیم. بههمینعلت برخلافِ پایانِ سالِ اولِ «شورایِ بازنگری» که «گزارشِ کار یک ساله» را منتشر کردیم دیگر «گزارش»ی منتشر نکردیم. تنها قرار شد که ایرج کابلیِ نازنین مصوبههایِ «شورای بازنگری» و نظرهایِ جانبیِ اعضا را بهصورت جزوههایِ کوچک فراهم کند و در اختیار اعضایِ «شورا» و دیگر صاحبنظران برای سنجیدن قرار دهد. چنین نیز شد. اما، «شورا» دیگر به آن شکل تشکیل نشد و کابلی بهتنهایی به کار خود ادامه داد تا آنکه در سالِ 1382 (یعنی نزدیک به 9 سال پس از پایانِ کار «شورا») کتاب ارزشمند «درستنویسییِ خط فارسی» را منتشر کرد. همانطور که در مقالهام نوشتهام «هنوز کارهایِ مانده فراوان است و راههایِ نکوبیدهیِ فراوانی پیشِ رویِ رهروانِ این راه قرار دارد… در وضعیتی بهسامان این وظیفهیِ فرهنگستان کشور است که با کنار گذاشتنِ نگاهها و نگرها و چارچوبهای ناکارآمد و باتوجه به ضرورتِ عاجلِ رسیدگی به این موضوع و با تشکیل کمیسیونهایِ تخصصی (و نهتنها چند تن از اعضایِ خود و احتمالاً دو، سه متخصصِ بیرونِ از خود) و دخالتِ همهیِ کسانی که بهنحوی با خط سروکار دارند به این موضوع بپردازد و با بهوجودآوردنِ اجماعی عمومی یکبار برای همیشه (بهمعنایِ آیندهای قابل تصور) بر این دشواریها غلبه کند. اما، به نظر میآید حتی تا رسیدن به این مرحله هم راهِ دراز و دشواری در پیش داریم.» و بههمین علت عنوانِ مقالهام را «شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی گامی مهم اما، ناتمام» انتخاب کردم.
آغاز و پایانِ کارِ «شورا» چنین بود. واقعیتِ کار ما هیچ ربطی به داستانهایِ جعلیِ سرکوهی ندارد.
4 – سه ادعایِ پوچ دیگر:
سرکوهی در نوشتهیِ خود مینویسد « چنانکه نوشتم شاملو به دلیل وضعیت جسمی خود و… در جلسههای شورا شرکت نمیکرد و من و کابلی بحثهای شورا را به او و نظرات او را به شورا منتقل میکردیم.»
گذشته از آوردن حقیرانهیِ نام خود پیش از کابلی! باید گفته شود: شاملو در سه جلسهیِ «شورایِ بازنگری» شرکت کرد. دو دیگر اینکه سرکوهی اساساً عضو شورا نبود که چنین «مأموریتی» داشته باشد یا به او داده شود! سوم، تنها کسی که رابطهیِ منظم با شاملو داشت کابلی بود چون با یکدیگر بهطورِ مشترک ترجمه میکردند و شاملو درصدد انتشارِ کتابهایِ خود براساس «رسمالخطِ» پیشنهادیِ کابلی بود و خیلی طبیعی بود خبرهایِ «شورا» را به او برساند. شاملو با روند کار موافقت داشت و هیچ نظرِ خاصی هم بیان نمیکرد. تنها زمانِ انتشار «گزارش یک ساله»یِ شورای بازنگری پس از تصویب آن در جلسهیِ «شورا» باید نظرِ شاملو را میخواستیم که کامل با آن موافق بود. این هم یکی از «داستان»هایِ اوست در خیالبافیِ نقش و سهمِ نداشتهیِ خود در «شورایِ بازنگری».
سرکوهی مثلِ دیگر ادعاهایِ دروغین خود مینویسد «دکتر محمدرضا باطنی، معتبرترین زبانشناس آن روزگار ایران، در فهرست نخستین نشست سهنفره (شاملو، کابلی ومن) بود. دکتر علیمحمد حقشناس، زبانشناس و شاعر را دکتر باطنی پیشنهاد کرد تا به گفته خود او دو اهل زبانشناسی با دو دیدگاه متفاوت در شورا باشند.» دکتر محمدرضا باطنی و دکتر محمدعلی حقشناس هر دو از معتبرترین و شریفترین زبانشناسان روزگار ما بودند و بهجان آرزو دارم که دکتر باطنی به سالیان دراز همچنان برقرار باشد و پابرجا. هر دوی این دو عزیز از دوستان بسیار نزدیک من بوده و همانطورکه در نوشتهیِ خود دربارهیِ شاملو نوشتهام و سه سال پیش در ایران منتشر شد[7] این دکتر حقشناس بود که پس از دیداری با شاملو پیام شاملو به من برای تشکیل جمع را آورد و نخستین کسی بود که پذیرفت در این شورا شرکت کند. بعد هم ما در «شورای بازنگری» سه زبانشناس (علیمحمد حقشناس، محمدرضا باطنی، مصطفی عاصی) با سه گرایشِ کاری داشتیم.
سرکوهی با فروتنی فراوان! طوری مینویسد که گویا تشکیلِ این «شورا» از پیشنهادهایِ او بوده است! یکلحظه تجسم کنید: شاملو یکسو، سرکوهی دیگرسو!!! و سرکوهی بهجایِ شاملو! تماشایی نیست!؟ چه کسی از اعضایِ این «شورا» حرف او را جدی میگرفت و به او اعتنا میکرد (اگر فرض کنیم سرکوهی چنین جرئتی میداشت که چنین پیشنهادی به چنین جمعی بدهد!)؟
5 – کلام آخر: «شاهکاری» در درماندگی و بیاخلاقی!
در جایِ دیگری سرکوهی در بی.بی.سی. مینویسد: « از کاظم کردوانی نیز خواستم که برای ثبت مذاکرات و تهیه گزارش نشستها در جلسهها حضور یابد. تخصص و تجربه کاری یا نوشته و تالیفی در زمینه رسمالخط نداشت اما در برقراری و حفظ روابط عمومی ماهر بود و ما به کسی نیاز داشتیم که مباحث را ثبت و گزارش نشستها را بنویسد. با عنوان “دبیر شورا” کار نوشتن بحثهای نشستها را بر عهده گرفت.»
بیاختیار آدمی یادِ عبید زاکانی میافتد. چندصد سال پیش عبید زاکانی که در نقدِ روزگار خویش کتابِ «اخلاق الاشراف» را نوشته است آن را به هفت «باب» تقسیم کرده (در حکمت، شجاعت، عفت، عدالت، سخاوت، حلم، حیا – وفا – صدق – رحمت – شفقت) و موضوعِ هر «باب» را در دو بخشِ «مذهبِ منسوخ» (آنچه در گذشته بوده است یا اعتقادِ پیشینیان و حکیمان دربارهیِ آن «فضیلت») و «مذهبِ مختار» (آنچه امروز است یا اعتقاد مردم زمانهیِ خود دربارهیِ همان «فضیلت») آورده است. در بابِ هفتم (درخصوصِ حیا و صدق و …) در بخشِ «مذهب مختار» ازجمله میگوید: «و مشاهده میرود که هرکس که بیشرمی پیشه گرفت و بیآبرویی مایه ساخت، پوستِ خلق میکَنَد، هرچه دلش میخواهد میگوید، سَرِ هیچ آفریدهیی را گَوزْی [گردو، جوز] نمیخَرَد، خود را از مَوانع به مَارج اَعلی میرساند و بر مخدومان و بزرگترانِ خود، … تنعُّم میکند [افاده فروختن]؛ و خلایق بهواسطة وقاحت از او میترسند.»
ازقرار هنوز هم مصداقهایِ این سخنِ عبید کم نیستند.
شرمندهام که از درماندهای صحبت میکنم که نخست ادعایی دروغین میکند و بهجایِ خجالت کشیدن از دروغ خود و زبان درکامکشیدن به چالهیِ ناپاکی که خود برای خویش کنده است بیشتر فرومیرود و به چنان درهیِ هولناکی سقوط میکند که همهیِ مرزهایِ اخلاقی را درمینوردد و از دستیازیدن به هر یاوهیی شرم ندارد. کاش سرکوهی آن پندِ حکیمانهای که شبی در جمعی دوست بزرگوار و نجیبی پس از شنیدنِ کَلپَترههایِ تمامنشدنیِ او بیتاب شد و به او گفت گوش میکرد و حکمت میآموخت: «فرج، آدمهایی که میان معروفیت و اعتبارِ شخصیشان خیلی فاصله هست بیشتر وقتها به … تبدیل میشوند.»
در سالهای 63 و 64 در منزل خودم جمع کوچکی از دوستان را تشکیل داده بودم که در زمینهیِ ادبیات و نقد ادبی صحبت میکردیم (با گرفتن نمونههایِ رمانهایِ نویسندگان ایران که نخستین آن رمانِ «شب هول» از هرمز شهدادی بود) و از دوست دیرینهام زندهیاد دکتر محمود عبادیان استاد دانشگاه علامه طباطبایی (و هگلشناس) که از دوران کنفدراسیون میشناختم خواهش کرده بودم که ادارهیِ این جلسه را بهعهده بگیرد. پس از اینکه سرکوهی از این جلسه آگاهی یافت خواهش کرد تا در آن شرکت کند. بگذریم که آنقدر نادانسته نظر داد و دخالت کرد که انسان حساسی چون محمود عبادیان نتوانست طاقت بیاورد[8] و آن جلسه بههمخورد و مجبور شدیم آن را تعطیل کنیم تا بهشکل دیگری ادامه دهیم. همین اتفاق در برخی گردهمآییهایِ سیاسی ما نیز رخ داد. در زمانی که سرکوهی دبیرِ تحریریهیِ «آدینه» بود بهرغمِ بارِ سنگینِ همهیِ کارهایی که داشتم (افزون بر تدریس در دانشگاه و «کانون زبان» ریاستِ گروهِ زبان فرانسهیِ آنها را بهعهده داشتم، در «فرهنگِ آثار» (با مدیریتِ نازنین دوست رضا سیدحسینی) به ویراستاری و ترجمه مشغول بودم، کارهایِ پژوهشی در حوزهیِ علوم انسانی، فعالیت در کانون نویسندگان ایران، همکاری فشرده با نشریهیِ «جامعه سالم»، کارهایِ تألیف و ترجمه، کارهایِ اجتماعی، سیاسی که نامبردن از آنها ضرورت ندارد و …هم که بود) بیهیچ مضایقه و چشمداشتی از هیچ کمکی به سرکوهی دریغ نکردم. با خواهشهایِ پیدرپیِ او در تمام میزگردهایِ ترجمهیِ «آدینه» (این میزگردها با شرکت من و ازجمله دوستان عزیزم زندهیادان محمدجعفر پوینده و ابراهیم یونسی برگذار شد) تا نوشتنِ نقدهایِ ادبی دربارهی رمانِ بزرگ مارسل («در جستوجویِ زمان از دست رفته»)[9] و رمانِ «گفتوگو در کاتدرال» (اثر ماریو بارگاس یوسا، ترجمهیِ عبدالله کوثری) … تا نقدهای ترجمه و دیگر کارهایی که همهیِ آنها در آرشیو «آدینه» موجود است. افزونبر همهیِ اینها سرکوهی با من رابطهیِ بسیار نزدیکِ خانوادگی داشت و من نیز بههمچنین. همین امروز نیز هرگاه فرزندان او را میبینم بسیار خوشحال میشوم و آن رابطهیِ مهرآمیزِ گذشته را پاس میدارم. اما، وضع به جایی رسید که انسان مداراجو و صبوری چون من آنقدر «بیصفتی» از سرکوهی دیدم که مجبور شدم رابطهیِ خود را قطع کنم.
چون سرکوهی عضوِ «شورا» نبود و از چندوچون دعوت از متخصصان اطلاعی نداشت حتی این موضوعِ ساده را نمیداند که علتِ درخواست شاملو از من برای گردآوردن چنین جمعی بر چه اساسی بود و نمیداند که اساس دعوت و گردآمدن این جمع نوشتن یا ننوشتن مقاله دربارهیِ خط فارسی نبود.
پایان سخن اینکه آنچه گفته شد تنها و تنها برای پاس داشتن کارِ جمعی بود که با هوشیاری و درکِ ضرورتِ زمانه برای رشد زبان فارسی و اصلاحِ خط فارسی درحدِ توان خود دست به کاری زدند که حاصلِ آن را امروز میبینیم هرچندکه بسیاری آن را ندانند و آنان را بهیاد نیاورند.
5 اسفند 1399 برابر با 23 فوریه 2021
منظور از «گروه اکباتان» در مصوبهیِ 15/6/72 علیمحمد حقشناس و کاظم کردوانی و هوشنگ گلشیری است که هر سه در «شهرک اکباتان» زندگی میکردند.
[1] من بامدادم سرانجام، یاد نامهٔ احمد شاملو، بهخواستاریِ سعید پورعظیمی، انتشارات هرمس، 1396، ص. 323 – 332
[2] http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=49715 و https://www.tribunezamaneh.com/archives/235859
[3] https://www.tribunezamaneh.com/archives/235859
[4] دستور خطّ فارسی، مصّوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی (نشر آثار)، 1381، ص. 2
[5] دکترعلیاشرف صادقی، فرهنگ املایی خط فارسی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1385، ص. 9
[6] *** دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی، درآمدی بر چگونگی شیوهی خط فارسی، چاپ نخست 1354 (ویراست سوم 1378)، انتشارات امیرکبیر
*** دکتر جعفر شعار: فرهنگ املایی، مشتمل بر همه ترکيبات و مشتقات پيوندپذير فارسی با مقدمهای درباره روش و قواعد املا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360. این کتاب در سال 1372 در انتشارات امیرکبیر بازنشر شد. / شیوهیِ خطِ معیار، انتشارات احیای کتاب، 1375 / فرهنگِ املایی و دستورِ خطِ و املایِ فارسی، انتشارات سخن، 1378
[7] به پانوشتِ 1 رجوع کنید.
[8] دکتر محمود عبادیان انسان بسیار شریف و فروتنی بود. با اینکه فلسفه خوانده بود از بهکاربردن واژهیِ «فلسفهدان» دربارهیِ خود بهشدت پرهیز میکرد و همواره از خود با عنوانِ دانشآموخته یا دانشجویِ فلسفه نام میبرد اما، انسان خیلی حساسی بود و آنگاه که حرفهایِ بیسروته و ازسرِ بیسوادی میشنید قرار از کف میداد و تاب شنیدن آن را نداشت.
[9] حتی در همین کارها هم بیصداقتی از او کم ندیدم. تنها به اشاره بگویم بههنگام انتشار ترجمهیِ رمان بزرگ مارسل پروست («در جستوجویِ زمان از دست رفته») توسط زندهیاد مهدی سحابی برنامهای برای دو ماه تنظیم کردم که هم نقدی بر این رمان بنویسم و هم به ترجمهیِ آن بپردازم. اما، چون «آدینه» میخواست نخستین نشریهای باشد که دراینخصوص نقد منتشر کرده باشد بهقولِ معروف روز و شب دستبردار نبودند و هرچه زودتر مقالهای میخواستند. درنتیجه بهمدت ده، دوازده روز همهیِ کارها را رها کردم (بهجز تدریس) و نقدی بر این رمان نوشتم و دادم به سرکوهی و نقدِ ترجمهیِ آن را به شماره بعدی واگذار کردم که هم سخن از اشکالهایِ آن آوردهام و هم جنبههایِ مثبت و درست آن را برشمردهام. اما، پس از انتشار نشریه متوجه شدم که در آخرین پاراگرافِ مقالهی «من» یک جملهیِ کوچک در ردِ ترجمهیِ آن نیز وجود دارد. پس از اعتراض شدید من به ذاکری معلوم شد که چون سرکوهی با مهدی سحابی بد است! خودش این جمله را برای لطمه زدن به او اضافه کرده است…! که داستان آن تا مدتها ادامه داشت…
****************
شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی گامی مهم اما، ناتمام*
بیست و هشت سالِ پیش در تاریخ 31 مرداد 1371 نخستین جلسهیِ «شورای بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی» (که اعضایِ آن عبارت بودند از کریم امامی، محمدرضا باطنی، علیمحمد حقشناس، احمد شاملو، محمد صنعتی، مصطفی عاصی، ایرج کابلی، کاظم کردوانی، هوشنگ گلشیری) تشکیل شد. چه ضرورتی باعث تشکیل این شورا شد؟ چگونه تشکیل شد؟ چه دستآوردی یا دستآوردهایی داشت؟ همانطورکه در «گزارشِ یکسالهیِ شورایِ بازنگری در شیوهیِ خط فارسی» آمده است «گردآمدنِ چنین جمعی براساسِ نیازی است که زمانه در برابر ما قرار داده است». بخشی از این نیازِ زمانه، نیازی بود انباشته شده از زمانی بسیار طولانی و تاریخی که بر دوشِ ایرانیانِ اهلقلم مانده بود که میتوان چندتایی از آن را چنین برشمرد:
1 – خط فارسی از خطِ عربی گرفته شده که خود از خطِ فنیقی اقتباس شده است.
2 – خطی که در دورانِ اسلامی پس از حذفِ خط پهلوی از صحنهیِ فرهنگ زبان فارسی بهعنوان خطِ زبانِ فارسی بهجایِ آن نشست الفبایی داشته و دارد که برای زبانِ سامیِ تصریفی و قیاسی و اشتقاقیِ عربی هم مناسب بود و هم کارآمد حالآنکه زبان فارسی زبانی است هند و ایرانی و ترکیبی. این الفبا در زبان فارسی نهتنها آن کارآییِ خود را ندارد بلکه باعث شد که بسیاری از ویژگیهایِ دستوری و آواییِ زبان فارسی پوشیده و پنهان بماند (کابلی).
3 – در زبانهایِ سامی صامتها اسکلت و پایهیِ معناییِ کلمه را تشکیل میدهند و مصوتها تنها برای گرفتن مشتقاتِ مختلف از ریشه بهکار میروند. … ساختمانِ زبانِ فارسی با ساختمانِ زبانِ عربی بهکلی متفاوت است. در این زبان صامتها و مصوتها پابهپایِهم در ساختنِ صیغههایِ مختلفِ یک ریشه مشارکت دارند. … در عربی ترکیب به آن معنا که در فارسی هست وجود ندارد و بنابراین مسئلهیِ املایِ کلمههایِ مرکب هم در این زبان مطرح نیست. ازطرفِدیگر وجودِ حرفهایِ دندانهدار در خطِ عربی-فارسی و وجودِ حرفهایِ نقطهدار در املایِ کلمههایی که دارای یک ساخت اما، با ریشههایِ مختلفاند دخالتِ مؤثر دارد. مثلاً اگر «روانشناسی» را بتوان به همین صورت نوشت، نوشتنِ «زیستشناسی» به شکلِ «زیستشناسی» خواندنِ آن را دشوار میکند. (صادقی)
4 – خطِ فارسی سرشتی نیمهالفبایی و نیمه هجایی دارد و برخلافِ خط لاتینی دارای دو نوع حرفِ متصل و منفصل است.
5 – بعضی از حرفها مثل (آ، ا، د، ذ، ر، ز، ژ، و) به حرفِ قبل از خود میچسبند ولی به حرفِ بعد از خود نمیچسبند که بهتخمینِ کریم امامی حدود 30 درصدِ کلِ واژههایِ پُراستعمال را دربرمیگیرد. (باطنی، امامی)
6 – حرفهایِ فارسی شکلِ ثابتی ندارند و بسته به اینکه در آغاز، در میان، یا در پایان کلمه قرار گیرند و یا اینکه مستقل نوشته شوند چهار شکلِ متفاوت به خود میگیرند. نمونه: حرفِ «ع» در کلمههایِ عقل، معنی، منع، اطلاع. (باطنی)
پیش از چاپ و ورود آن به ایران قرنها نوشتار و کتابت در دست کاتبان و محرّران بود. در این دوران طولانی هیچ قاعدهیِ خاصی برای نوشتن وجود نداشت تنها اصلهایِ زیباشناختیِ خط (نستعلیق یا شکسته یا شکستهنستعلیق) معیارِ شیوهیِ نگارش بود که سلیقهیِ کاتبان حرفِ نخست را میزد که بهیکمعنا با کمی اغراق میتوان گفت به تعدادِ کاتبان فراوانیِ شیوهیِ نگارشِ خط وجود داشت. و بهگفتهیِ کریم امامی «کتابت هنرِ خواص بود و آدمِ فاضل کسی بود که با احاطهیِ خود به شعر و ادب فارسی و عربی میتوانست رمزِ تفننهایِ معماییِ خطاط را در یکنظر بُگشاید.» نخستین کسی که در دوران معاصر به فکرِ وضعِ قاعدههایی برای سروسامان دادنِ خطِ فارسی افتاد استاد بهمنیار، استاد فقید دانشگاه تهران بود که مقالهیِ مفصل او نخست در نامهٔ فرهنگستان اول و سپس در مقدمهیِ لغتنامة دهخدا به چاپ رسید.
پس از ورودِ چاپ به ایران و رواجِ چاپِ حرفها نیز تغییر چندانی در شیوهیِ نگارش بهوجود نیامد تاآنکه بهگفتهیِ کریم امامی «در نیمهیِ دههیِ 1330 شمسی وزارت معارفِ وقت به راهنماییِ مؤسسهیِ انتشارات فرانکلین سازمانِ کتابهای درسی را بنیاد نهاد» و کوشید با اِعمالِ یکنوع رسمالخطِ واحد در همهیِ کتابهایِ درسی سروسامانی به این امر بدهد. «نخست حکم دادند به چسباندن همهیِ حروف در هر کلمهیِ مستقل اعم از ساده و مرکب… کتابهایِ آن سال پُر از افراطکاریهایی چون دانشسرایعالی و مجلسشورایملی شد. البته در دستورالعملهایِ بعد روشن کردند که صفت و موصوف و مضاف و مضافالیه را نباید بههم چسباند و سال بعد از ترکیباتِ طولانیِ ناخوشایند کم شد.» در دورانِ وزارتِ فرهنگِ دکتر پرویز ناتل خانلری (تیر 1341 – اسفند 1342) نیز کمیسیونی دراینخصوص تشکیل شد و ازجمله مصوبههایِ ماندگارِ آن جدا کردنِ «می» (بهصورتِ جدا البته) در صرفِ فعل بود (می روم، می رفتم … بهجایِ میروم و میرفتم …). در دورانِ پس از انقلاب «مرکز نشر دانشگاهی» نیز دستورالعمل خاص خود در این زمینه را تنظیم و منتشر کرد. همچنین یاد باید کرد از کوششهایِ ارزندهی استادانی دیگری که دراینزمینه کوشیدهاند چون دکتر میرشمسالدین ادیبسلطانی (1) و دکتر جعفر شعار (2) اما، بهرغمِ همهیِ کوششهایی که سعیشان مشکور است و بهرغمِ دستورالعملهایی که عمرِ برخیشان به بیش از سی سال میرسید همچنان این مشکلها در دستانِ سلیقههایِ گوناگونِ ناشران و دستاندرکاران و نویسندگان بود.
اما، در آستانهیِ دههیِ 70 با پدیدهیِ نوظهوری روبهرو بودیم که آن شیوهها دیگر نمیتوانستند بهشکلِ «مفارقتآمیزِ» گذشته ادامه یابد. این پدیدهیِ نوظهور چیزی جز کامپیوتر نبود. ورودِ کامپیوترهای شخصی از سال 1366 در ایران آغاز شد و هر سال با رشدِ بیشتری ادامه پیدا کرد. و استفاده از کامپیوتر برای کارهایِ روزمره و تایپِ متنهایِ اداری و شخصی و متنهایِ کتابها و … آرامآرام به امری معمول و همگانی تبدیل میشد.
چگونگیِ تشکیلِ شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی و هدفهایِ آن
در سال 1370 ایرج کابلی مطلبی با عنوانِ «فراخوان برای اختیارِ شیوهیِ واژهنویسیِ فارسی» نوشت که «قرار بود که از همهیِ فارسینویسان و صاحبنظرانِ علاقمند دعوت شود دربارهیِ روشهایِ پیشنهادیِ نویسنده اظهار نظر کنند و … به نظرسنجی گذاشته شود … و نتیجهی کار بهعنوانِ شیوهیِ قابلِقبولِ همهگان منتشر شود و …» (کابلی) این متن دراختیار برخی از صاحبنظران نیز قرار داده شد (امامی) تاآنکه تصمیم قطعیِ تغییرِ خط در تاجیکستان گرفته شد (3) و کابلی درستتر دید با انتشار آن متن (البته با تغییراتی که خود داده بود)، همانطور که خود در «فراخوان» گفته است، در نشریهیِ «آدینه» که پیشقدم شده بود (بهعنوانِ «تریبون») این نظرسنجی انجام شود. متنِ ایرج کابلی با عنوانِ «فراخوان به فارسینویسان و پیشنهاد به تاجیکان» در مرداد 1371 (آدینهی شمارهی 72) منتشر شد. انتشارِ این متنِ جدی و سنجیده و شایستهیِ توجه که با ژرفاندیشی و براساسِ تجربههایِ شخصیِ کارِ تألیف و ترجمه و با تکیه بر اصلهایِ زبانشناسی و آشناییِ نزدیک با کارکرد و کاربردِ کامپیوتر تدوین شده بود (باطنی، امامی) با استقبال گروهی از دستاندرکاران و صاحبنظران روبهرو شد. به پیشنهادِ احمد شاملو و دعوت او از کاظم کردوانی برای گردآوردنِ جمعی از متخصصان و صاحبنظران برای بحث درخصوصِ این پیشنهادِ ایرج کابلی این «شورا» با شرکت و همکاریِ صمیمانهیِ چند از تن از بزرگانِ عرصهیِ زبان و ادب و ویرایش و خطِ فارسی شکل گرفت. (4) تشکیل این شورا (که نه جمعی بود انتخابی و نه هیئتی انتصابی) و بحثها و پیشنهادهایِ آن با استقبال وسیع روبهرو شد. برای نخستین بار بود که عدهای از سرشناسترین روشنفکران و متخصصانِ این حوزه بهصورتِ مستقل جمع میشدند تا دربارهیِ مشکلهایِ تاریخیِ خط و زبانِ فارسی رایزنی کنند. افزونبرآن نخستین بار بود که متخصصان و صاحبنطرانِ رشتههایِ گوناگونی که بهنحوی با خط سروکار داشتند (شاعر، نویسنده، زبانشناس، مترجم، ویراستار، متخصص کامپیوتر و برنامهریزیِ کامپیوتری) کنارِ هم مینشستند و موضوعِ خط فارسی و دشواریهایِ آن را میسنجیدند و کوشش کردند چارهای برایِ این مشکلها و معضلها بیابند. و شاید برایِ نخستین بار بود که مصوبهها و پیشنهادهایِ این شورا در جمعی محدود نماند و علاقهمندانِ فراوانی چه در داخل کشور و چه در خارج بهنوعی در آن شرکت میکردند و نظر میدادند. وسعتِ استقبال از بحثهایِ شورای بازنگری به آنجا کشیده شد که خوشبختانه نزدیک به یک سالِ بعد «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» کمیسیونی مرکب از بعضی از اعضایِ فرهنگستان و بعضی متخصصانِ خارج از شورا (ازجمله دو تن از اعضایِ شورایِ بازنگری: دکتر علیمحمد حقشناس و دکتر محمدرضا باطنی) تشکیل داد که حاصلِ آن نخست «دستورِ خطِ فارسی» بود و سپس فرهنگِ ارزشمندِ «فرهنگ املایی خط فارسی» (دکتر علیاشرف صادقی، زهرا زندی مقدم).
هدفهایِ «شورا» (پس از تصریحِ این امر که قصدِ شورا نه تغییرِ خطِ فارسی است و نه تقلید از شیوهیِ نگارشِ خطِ لاتین و «چپنویسی») که در «گزارشِ یکسالهیِ شورایِ بازنگری در شیوهیِ خطِ فارسی» آمده است ازجمله عبارت بود از:
1 – در جهانِ امروز در حوزهیِ خط اصل بر علمیتر کردن و ناچار سادهتر کردن شیوههایِ نگارش است. نهتنها موضوعِ قاعدهمندکردن و سادهتر کردنِ شیوهی نگارشِ خط فارسی برای تودهیِ عظیمِ نوجوانان ما در داخل کشور وظیفهای است بسیار مبرم و حیاتی بلکه با بازشدنِ افقهایِ جدید برای خط و زبانِ فارسی در بیرونِ مرزهای ایران بر سنگینی بارِ چنین مسئولیتی افزوده است.
2 – اساسیترینِ هدفِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی دست یافتن به شیوهای است که به کمکِ آزمونهایِ عملی خواندن و نوشتن فارسی را آسانتر کند. برای رسیدن به این هدف سعی براین است که چهرهیِ خطِ فارسی تاحدامکان دگرگون نشود.
3 – پردازشِ بهتر و سریعترِ متنفارسی با کامپیوتر در زمانهیِ ما یک ضرورت اساسی است. بنابراین، شورا به پیشنهادهایی که به این هدف کمک میکنند، بهشرطِ مخدوش نکردن هدفهایِ دیگر، به آن توجهیِ خاص دارد و آنها را در نظر میگیرد. اما، معتقد است که برنامهنویسان کامپیوتر باید کارِ خود را با ویژگیهایِ خطِ فارسی تطبیق بدهند و نه بر عکس.
دستآوردهایِ کارِ شورا
پیش از هر مطلبی باید گفت که سخن ما در اینجا صحبت از آن سنگِ نخستینی است که نهاده شد و نه نادیده گرفتن سهم آنانی که این کار را پِیگرفتند.
1 – یکی از کلیدیترین پیشنهادهایِ ایرج کابلی موضوعِ بیفاصلهنویسی بود که شورا پذیرفت و امروز میتوان گفت که تاحدزیادی قبولِ عام یافته است. مشکلِ پیوستهنویسی یا جدانویسیِ واژههایِ مرکب از دیرباز محلِ مناقشه بوده است و از قدیم هیچ قاعدهی سامانیافتهای دراینخصوص وجود نداشته است. در پیوستهنویسی شکلِ اجزایِ تشکیلدهندهیِ واژهیِ مرکب تغییر میکند و بازشناسیِ آن آسان نیست. نمونههایی چون زباندراز و زباندار و بلبلزبانی و تلخزبانان و … را در نظر بگیرید و مقایسه کنید با شکلِ بیفاصلهیِ همین واژهها: زباندراز، زباندار، بلبلزبانی، تلخزبانان. در بسیاری موردها جدانویسی هم موجب بدفهمی میشود (کابلی).
2 – بیفاصلهنویسی کمک شایانی میکند به درک درستِ واژهها و همچنین فراگیریِ عمیقِ اجزایِ زبان فارسی ازسویِ نوآموزان زبان. مثالی بزنم: این شعرِ زیبایِ «دلا خوکن به تنهایی که از تنها بلا خیزد» اگر به این صورتِ درست نوشته شود بهراحتی هم قابل درک است و هم مانع از بدخواندن شعر میگردد. اما اگر «تنها» را بهصورت «تنها» بنویسیم نهتنها باعثِ بدخوانی میشود بلکه معنایِ شعر کاملاً دگرگون و عجیب خواهد شد. گویا میگوییم باید به «تنهایی» خو کنیم چون این «تنها» باعثِ بلا میشود!
یا ترکیب «که» با «آن» و «این» را در نظر بگیرید. در دوجملهیِ «اینکه کنار تابلویِ نقاشی ایستاده است دوستِ من است» و «اینکه به من میگویی به این تابلو نگاه نکنم خیلی عجیب است.» در این دو جمله تفاوتِ معناییِ «که» در املایِ یکسانِ «اینکه» کاملاً ازبین رفته است. در جملهیِ نخست منظور «این کسی» است و در جملهیِ دوم صحبت از موضوعِ سخنی است. درحقیقت برای درست نوشتن در جملهیِ اول باید نوشته شود «این که» (جدا ازهم) و در جملهی دوم «اینکه یا اینکه».
با بیفاصلهنویسی بخشهایِ تشکیلدهندهی واژههایِ ترکیبی جدا اما، بیفاصله نوشته میشوند. بهاینترتیب هم به آسانی میتوان واژههای مستقل را بازشناخت و هم اینکه پارههایِ غیرمستقلِ واژههایِ ترکیبی مشخص میشود. یکی از مهمترین حاصلهایِ این شیوه آسان شدن کار سوادآموزی است زیرا با به کاربردن آن شکلِ آشنایِ واژههایِ بسیط همیشه ثابت میماند و در ترکیب هردم به شکلی در نمیآید و زبانآموز – و همینطور کامپیوترـ یک بار که آن را شناخت دیگر همیشه به آسانی بازش میشناسد. (کابلی)
3 – با بیفاصلهنویسی میتوان شکلِ واژههایِ مرکبی که یکواحدِ معنایی را تشکیل میدهند بازشناخت. درمقامِمثال بهجایِ «بی چون و چرا / آب از سر گذشته / به این ترتیب / به معنی عام کلمه» بهدرستی میتوان نوشت: «بیچونوچرا / آبازسرگذشته / بهاینترتیب / بهمعنیِعامِکلمه».
4 – با بیفاصلهنویسی میتوان فعلهایِ مرکبی که یک واحدِ معنایی تشکیل میدهند بازشناخت نظیرِ «نگهداشتن، دربرداشتن، جازدن، برگشتن، آبکشیدن، درافتادن، قلمگرفتن، بهخاطرسپردن، بهدنیاآمدن و …» بهجایِ «نگه داشتن، در بر داشتن، جا زدن، بر گشتن، آب کشیدن، در افتادن، قلم گرفتن، به خاطر سپردن، به دنیا آمدن»
5 – ازآنجاکه زبان فارسی زبانِ ترکیبیِ بسیار گسترده و غنییی است، بیفاصلهنویسی کمک بزرگی است به گسترشِ زبان و واژهسازیِ بیکرانهیِ آن.
6 – امروز خوشبختانه پذیرشِ بیفاصلهنویسی تاحدِ رعایتِ کموبیشِ آن در فرهنگهایِ معتبرِ فارسی پیش رفته است. البته با تفاوتهایی و نظرهایی که مؤلفانِ محترمِ این فرهنگها دارند. فرهنگِ سخن بسیاری از واژههایِ مرکب را یا بهصورتِ بیفاصله یا به دو صورتِ جدا و بیفاصله ضبط کرده است (چند نمونه: خوشباش، خوشباش / خوشباور، خوشباور / خوشبخت، خوشبخت / خوشبختانه، خوشبختانه / خوشبختی، خوشبختی / خوشدل، خوشدل / اما: خوشبین، خوشترکیب، خوشجنس، خوشخبر، خوشرفتار، خوشرکاب و …) همچنین بسیاری از ناشرانِ جدی تاحدزیادی آن را رعایت میکنند. در کتابهایِ درسیِ دبستان و دبیرستان هم کاربردِ بیفاصلهنویسی، بازهم با تفاوتهایی، دیده میشود.
7 – همچنین «شورا به مسایلی چون موجود نبودنِ سه مصوتِ کوتاهِ -َ، -ِ، -ُ در قالبِ حروفی که در زنجیرهیِ خطِ فارسی قرار بگیرند توجه کرد و علاوهبرآن پیشنهادِ طراحی یکنوع خطِ آوائیِ فارسی برای استفادة اختصاصی در آوانویسی و کاربردهایِ کامپیوتری، و نه کاربردِ عام را مورد بررسی قرار داد.»
8 – یکی دیگر از پیشنهادهایِ کابلی و طرح آن در شورا موضوعِ «نشانهیِ اضافه» یا «کسرهیِ اضافه» بود. و شورا توافق کرد که این نشانهیِ «اضافه» در زنجیرهیِ خط فارسی وارد شود. اینکه این نشانه به چه صورت و با چه نشانهیی در زنجیرهیِ خطِ فارسی نوشته شود موکول به مطالعهیِ بیشتر شد. ما امروز بیشازپیش شاهد بهکارگیریِ این کسرهی اضافه در نوشتهها هستیم. شاید امروز بتوان یکی از نمونههایِ موفقِ استفاده از کسرهیِ اضافه را در «حافظ بهسعیِ سایه» دید که بسیار به درست خواندنِ شعرها یاری میرساند.
9 – درخصوصِ «ی»یِ میانجیِ پیش از کسره معین شورایِ بازنگری به تصمیمی نرسید. یعنی ازمیانِ شکلِهایِ ممکنِ «خانهییِ، خانهیِ، خانهی» انتخابی نکرد. اما، به نظر میآید دو شکلِ دوم و سوم بیشترین کاربردها را داشته است.
10 – دربارهیِ صرفِ مصدرِ «استن» شورایِ بازنگری باتوجه به تلفظ نشدنِ همزه در فارسی تصویب کرد که «ام – ای – است – ایم – اید – اند» جدا و بافاصله نوشته شود: ایرانی ام، ایرانی ای، ایرانی است، ایرانی ایم، ایرانی اید، ایرانی اند.
11 – درخصوصِ ضمیرهایِ ملکی (مضافالیه) و ضمیرهای مفعولی شورایِ بازنگری شیوهیِ همآهنگِ زیر را پیشنهاد کرد: «ام – دستام / ات – دستات / اش – دستاش / مان – دستمان / تان – دستتان / شان – دستشان»
12 – در عرصهیِ کامپیوتر و نرمافزارهایِ فارسی هرچند تا رسیدن به یکشیوهیِ نگارشیِ تاحدممکن استاندارد و منطقی که قابلیت پردازش با کامپیوتر را داشته باشد هنوز فاصله داریم، پیشرفتهایِ مهمی حاصل شده است.
کارِ «شورایِ بازنگری» در یک مرحله بهپایان رسید. ایرج کابلی در ادامهیِ کارِ خود کتابِ ارزشمندِ «درستنویسیِ خطِ فارسی» را منتشر کرد. و نتیجهی آن بحثها و آن پیشنهادها امروز اینجاوآنجا بهروشنی دیده میشود هرچند بسیاری از کسان ندانند این دستآوردها حاصلِ کارِ چه کسانی بوده است.
امروز هرچند در مقایسه با روزِ نخست و پیشنهادهایِ دوست بزرگوارم ایرج کابلی و تشکیلِ «شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی» شاهدِ پیشرفتهایِ قابل اتکایی در پهنهیِ نگارشِ خطِ فارسی هستیم، هنوز کارهایِ مانده فراوان است و راههایِ نکوبیدهیِ فراوانی پیشِ رویِ رهروانِ این راه قرار دارد. یکبخشِ این وضعیت برمیگردد به طبیعتِ خط و طبیعتِ آدمیان و خوکردن آنان به شکلهایی که فراگرفتهاند و به آنها عادت دارند و بهسادگی نمیتوانند از شکلهایِ مألوف خود بگذرند. بخشِ مهمِ دیگر ِدشواریِ این راه ناشی میشود از ساختارهایِ معیوب یا بهتر بگوییم نبودِ ساختاری کارآمد که بتواند بر این ضعفها و کمبودها چیره شود. در وضعیتی بهسامان این وظیفهیِ فرهنگستان کشور است که با کنار گذاشتنِ نگاهها و نگرها و چارچوبهای ناکارآمد و باتوجه به ضرورتِ عاجلِ رسیدگی به این موضوع و با تشکیل کمیسیونهایِ تخصصی (و نهتنها چند تن از اعضایِ خود و احتمالاً دو، سه متخصصِ بیرونِ از خود) و دخالتِ همهیِ کسانی که بهنحوی با خط سروکار دارند به این موضوع بپردازد و با بهوجودآوردنِ اجماعی عمومی یکبار برای همیشه (بهمعنایِ آیندهای قابل تصور) بر این دشواریها غلبه کند. اما، به نظر میآید حتی تا رسیدن به این مرحله هم راهِ دراز و دشواری در پیش داریم.
* این مقاله که در مرداد 1399 نوشته شده بود در تاریخ 30 بهمن 1399 برابر با 18 فوریه 2021 در سایتِ بی.بی.سی. منتشر شد.
*****
فهرست منبعهایی که از آنها بهره بردهام:
*ـ امامی کریم، لزوم بازنگری در شیوه خط فارسی، آدینه شمارهیِ 73 و 74 (شهریور 1371)، ص. 18 و 19.
*- باطنی محمدرضا، نگاهی تازه به شیوه خط فارسی، آدینه شمارهیِ 75 (آبان 71)، ص. 44 و 45.
*- کابلی ایرج:
– فراخوان به فارسینویسان و پیشنهاد به تاجیکان، آدینه شمارهیِ 72 (مرداد 71)، ص. 50 – 55.
– دو اشتباه در یک یادداشت، آدینه شمارهی 84 و 85 (آبان 72)، ص. 74 و 75.
– پیوستهنویسی جدانویسی یا بیفاصله نویسی؟، آدینه شمارهیِ 96 (آبان 73)، ص. 29 و 30.
– درستنویسیِ خطِ فارسی، نشر بازتابنگار، چاپ اول، 1384.
*- گزارشِ یکسالهیِ شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی (کاظم کردوانی، دبیرِ شورا)، آدینه شمارهیِ 84 و 85 (آبان 72، ص. 72 و 73.
*- صادقی علیاشرف و زندی مقدم زهرا، فرهنگ املایی خط فارسی (ویراستِ جدید)، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1392.
1: ادیبسلطانی میرشمسالدین، درآمدی بر چگونگیِ شیوهیِ خطِ فارسی – چاپ نخست سال 1354، ویراستِ دوم در سال 1371 و ویراستِ سوم آن در سال1378 منتشر شد (انتشارات امیرکبیر).
2: شعار جعفر، فرهنگ املایی، ( 1360، انتشارات بنگاهِ ترجمه و نشرِ کتاب)، در سال 1375 کتاب دیگری با نامِ شیوهیِ خطِ معیار در انتشارات احیایِ کتاب، در سال 1378 کتابی با نامِ فرهنگِ املایی و دستورِ خط و املایِ فارسی در انتشاراتِ سخن.
3: شاید یادآوری این نکته ضروری باشد که در همان زمانها میان تاجیکان، پس از جدایی از شوروی سابق و تشکیلِ دولتِ مستقلِ تاجیکستان، بحثی در ضرورتِ تغییرِ خطِ سیرلیک به خطِ فارسی درگرفته بود. و حتا در سال 1989 تصمیم گرفته بودند که دوباره الفبایِ خط فارسی را انتخاب کنند و از قرار سال 1995 را بهعنوانِ سالِ استفادهیِ کاملِ خطِ فارسی (یا فارسی-عربی) تعیین کرده بودند. اما، بعداً به علتها و دلیلهایی که بیرون از موضوعِ بحث ماست دوباره به خطِ سیریلیک بازگشتند.
4: شرح دقیقِ این موضوع را در مقالهیِ «شاملو در سه تجربه» (من بامدادم سرانجام – یادنامهٔ احمد شاملو، به خواستاریِ سعید پورعظیمی، انتشارات هرمس، چاپ اول 1396، ص. 323 – 332) دادهام. این مقاله در بیست سالگیِ درگذشتِ شاملو بهلطفِ سایتهایِ «زمانه»، عصر نو، گویا بازنشر شد.
(http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=49715 و https://www.tribunezamaneh.com/archives/235859
https://www.tribunezamaneh.com/archives/235859)،
منظور از «گروه اکباتان» در مصوبهیِ 15/6/72 علیمحمد حقشناس و کاظم کردوانی و هوشنگ گلشیری است که هر سه در «شهرک اکباتان» زندگی میکردند