رسانهها از اعلام رهبری “انقلاب ملی و دوران گذار” توسط آقای رضا پهلوی گزارش دادهاند:
بیانیه «اصول و چارچوب همکاری احزاب، سازمانها و افراد آزادیخواه و میهنپرست»، یکشنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۳ برابر با ۱۶ فوریه ۲۰۲۵:
«بر پایه خواست گسترده مردم ایران که در سالهای اخیر در شعارها و پیامهای آنان تجلی یافته است، ما شاهزاده رضا پهلوی را رهبر انقلاب ملی و دوران گذار، تا زمان تشکیل نخستین مجلس ملی و آغاز به کار دولت دموکراتیک از طریق انتخابات آزاد میدانیم و با تمام توان از ایشان در این مسیر پشتیبانی خواهیم کرد.» (برگرفته از: کیهان لندن)
با توجه به فرهنگ، منش و سیاستهای پادشاهیخواهان در میان دیاسپورای ایرانی که در شبکههای اجتماعی نمایش داده میشود، و همچنین سنت دیکتاتوری در دوران پهلویها، سازماندهی، کنترل و جذب آنها به یک حزب واحد، میتواند اقدامی بزرگ برای انزوای گرایشات دیکتاتورمنشانه، خشونتطلبی، چماقداری و در خدمت گسترش دموکراسی، فرهنگ گفتگو و مدارا در میان دیاسپورای ایرانی باشد.
از آنجا که برخی اقدامات خشونتآمیز زیر پرچم شاهپرستی انجام میگیرد، مهمترین و فوریترین وظیفه آقای رضا پهلوی، هدایت و رهبری همین اقشار در برونمرز و آشنایی آنان با اصول آزادی، دموکراسی و حقوق بشر است.
نشست مونیخ با حضور آقای رضا پهلوی و گروههایی که هنوز از هویت سیاسی آنها آگاهی کاملی نداریم، برگزار شد. شیوه و سبک تدارک این نشست، تکرار روشهای کهنه و شکستخوردهای است که تا کنون پیامدهای نامطلوبی بهدنبال داشتهاند.
در میان مخالفان حکومت اسلامی، مدعیان پیشین “رهبری دوران گذار” به دلیل فقدان پایگاه اجتماعی و اهداف فرقهای شکستخورده، به محافلی بیثمر تبدیل شدهاند که فعالیتهایشان به نمایش در شبکههای اجتماعی محدود است.
البته آقای رضا پهلوی به دلیل سیاستهای ایراندوستانه خود، بر این محافل فرقهای برتری دارد. سیاست آقای پهلوی، برخاسته از سنت ایراندوستی خاندان پهلوی است، اما به دلیل عدم گسست کامل از فرهنگ و سیاستهای دیکتاتوری پیشینیان، ایشان نمیتواند نماد یک ملت، نسل انقلاب “زن زندگی آزادی”، دموکراسی، سکولاریسم، رفاه همگانی و رفع فساد و تبعیض در ایران باشد. رفتار و گفتار سیاسی ایشان و شبکههای وابسته به او نیز همواره زیر ذرهبین جامعه ایرانی قرار دارد.
جامعه ایرانی پس از آغاز انقلاب “زن زندگی آزادی”، افراد و احزاب سیاسی را نه بر اساس ادعاهای شان، بلکه بر مبنای عملکرد حزبی و سیاسی آنها قضاوت میکند. شهروندان بلوغ سیاسی یافته امروزی، معیار انتخاب و قضاوت خود را نه تاج، نه عمامه، نه نژاد، نه دین و نه ایدئولوژی قرار میدهند، بلکه برنامه سیاسی را مبنای تصمیمگیری خود میسازند و میخواهند جایگاه و نقش خود را در تحولات سیاسی و تعیین سرنوشت کشور، شفاف بدانند. هیچ حرکت سیاسی بدون توجه به ملاحظات اجتماعی و سیاسی کنونی، نمیتواند همراهی بخش آگاه جامعه را بهدست آورد و خرد جمعی جامعه را در جهت اهداف سیاسی بکار گیرد.
به نظر میرسد نشست مونیخ، به دلیل ترکیب نیروها، خصلت سیاسی و پتانسیل آن، در چارچوب اقدامی برای تشکیل حزب رستاخیز قابل تفسیر باشد.
اما اگر این تشکل داعیه رهبری انقلاب ملی و دوران گذار را داشته باشد، به دلیل محفلی بودن، فقدان ظرفیت سیاسی و عدم ارتباط با انقلاب «زن زندگی آزادی» به سرنوشت تلاشهای شکستخورده پیشین دچار خواهد شد. دوران «رهبری» فردی و وکالتدادن به یک فرد، شکست خورده و به پایان رسیده است و کنشگران بسیاری در ایران و در ارتباط ارگانیک با سیاست و مردم حضور دارند که جمعی از آنها و البته حمایت دیاسپورا، میتوانند مدیریت برچیدن حکومت اسلامی و انتقال قدرت به ملت را بر عهده بگیرند. نشستن بر جایگاه «رهبری» ملت ایران، بدون پشتیبانی اجتماعی گسترده (در جریان “وکالت می دهم، ظاهرا تعداد وکالت دهندگان به آقای رضا پهلوی حدود 350 هزار تن بودند)، تنها به حمایت محدود محافل سلطنتطلب ختم خواهد شد.
ای کاش در چند دهه گذشته، آقای رضا پهلوی با توجه به امکان مالی کلان، تریبون های بیشمار و حمایت کشورهای بزرگ، حزب رستاخیز را تشکیل میدادند و به عنوان نماینده پادشاهی خواهان، به شکلی سازمانیافته و با برنامه مدون و شفاف در معادلات سیاسی نقشی مفید و سازنده ایفا میکردند.
در ایران دموکراتیک آینده که ما از آن دفاع می کنیم، صندلیهای کافی در مجلس برای تمامی گروههای سیاسی منتخب مردم، از مونارشیستها تا آنارشیستها، وجود خواهد داشت.
دموکراسی و فروتنی سیاسی حکم میکند که کنشگران دیاسپورای ایرانی با حقوق برابر و یک رأی برای هر فرد، مجلس دیاسپورای ایرانی را تشکیل دهند و از تمامی توان دیاسپورا برای پشتیبانی از انقلاب «زن زندگی آزادی» جهت برچیدن حکومت اسلامی و انتقال قدرت به مردم استفاده کنند.
ایران به یک حزب رستاخیز برای پادشاهی خواهان نیاز دارد و شایستهترین فرد برای ایجاد حزب بر بنیاد رهبری موروثی، آقای رضا پهلوی است. به نظر می رسد که یک بدفهمی از نقش رهبری وجود دارد. رهبری سیاسی مقولهای است که در پیوند ارگانیک با جامعه شکل میگیرد. «رهبری» برخاسته از دل جامعه ایرانی، با رهبری انتصابی تفاوت دارد. خمینی یک استثنا بود که با کمک غرب به قدرت رسید و به دلیل پایگاه اجتماعی اسلامگرایان در مساجد، مدارس، محلات و بازار، به سرعت به رهبری دینی خودسر تبدیل شد. سرکوب دستاوردهای انقلاب مشروطه و اسلامیزاسیون دوران پهلوی دوم به حکومت اسلامی منجر شد و این حکومت اسلامی بخشی از میراث دوران پهلویها می باشد.
در هنگامی که آقای ترامپ و آقای پوتین پشت درهای بسته، مرزهای کشورها را تعیین میکنند و ایران در یکی از حساس ترین شرایط تاریخی قرار دارد، بایستی با احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت ملت و آینده ایران، برای ایجاد یک ائتلاف دموکراتیک از اپوزیسیون رنگارنگ براستی آزادی خواه، سکولار، ملی و دمکرات اقدام نمود، تا اشخاصی نظیر آقای رضا پهلوی در بخش روابط بینالمللی با پذیرش مسئولیت اجرایی از سوی جمع، بتوانند به مردم و میهن خدمت کنند.
هنگامی مردم، میهن و انقلاب “زن زندگی آزادی”، به جلب بزرگ ترین طیف آزادی خواه و ایران دوست برای برچیدن حکومت اسلامی نیاز دارند، پذیرش واقعیت تنوع سیاسی، تفاوت در نظر و اتحاد در عمل برای ساختن جامعه و میهن، نشانه بلوغ دمکراتیک جامعه ایرانی می باشد. تنها مدافعان دیکتاتوری دیروز، امروز و فردا، با ایجاد تشنج و درگیری و پشت پا زدن به کنشگران انقلاب، و راه اندازی “شور حسینی” (پوپولیستی)، بیگانگی خود با آزادی، دمکراسی و لائیسیته را اثبات می کنند و اتفاقن در عمل، مرزهای دوستان و دشمنان ازادی و دمکراسی برای ایران صراحت می دهند.
سخن پایانی
ایران ما به تعدد احزاب نیاز دارد. نماد سیاسی ایران نه یک فرد، بلکه یک اندیشه و ارزش هایی هستند که توسط یک جریان سیاسی نمایندگی می شوند و تبلور برآیند گوناگونی احزاب و جامعه شهروندی آزادی خواه در کشور است ولاغیر!
انقلاب ایران، انقلاب ملی برای برچیدن حکومت اسلامی، رهبران خود را که عصاره دستاوردهای چهل و شش سال مبارزه برای برچیدن حکومت اسلامی هستند، پرورش داده و از متن مبارزات ملت ایران سربلند کرده و می کنند. “رهبر” و به بیان امروزی، مدیریت سیاسی جامعه بر بنیاد خرد جمعی، جلوه های درخشان سیاسی، فرهنگی و اخلاقی انقلاب “زن زندگی آزادی” را با خود دارد و بذر امید، همبستگی ملی، زندگی بهتر و برابرحقوقی شهروندان در کشوری عاری از تبعیض و حقوق ویژه (حتا برای یکنفر)، خواهد پاشید.
برای آزادی شهروند، برای ساختن جامعه سالم و برای نجات میهن از دیکتاتوری، وظیفه شهروندی مان برای ایجاد جبهه بزرگ ملی و میهنی جهت به نتیجه رساندن انقلاب “زن زندگی آزادی” را دریابیم.
اقبال اقبالی
18.02.2025