سوزان نیمن فیلسوف امریکایی در مورد قطبی شدن جهان، جانشین کردن احترام و درک به جای مدارا و تحمل و اینکه چرا از نظر شفافیت اخلاقی لازم است کار آنجلا مرکل را که قهرمان هم نیست، تحسین کنیم، سخن میگوید
سوزان نیمان متولد سال ۱۹۵۵ آتلانتای جورجیاست. از سال ۲۰۰۰ مسئول مؤسسه ی انیشتین در پوتسدام است و پیش از آن استاد فلسفه در دانشگاه یل و دانشگاه تل آویو بوده است.
فرانکفورتر روند شاو سوم فوریه ۲۰۱۶
خانم نیمن ما در زمانهای پرحادثه زندگی میکنیم. در زمانهای چنین راهی برای ایده الیستهایی که دیگر سنین کودکی را پشت سر گذاشتهاند، وجود دارد؟
ـ من فکر میکنم یک راه وجود دارد: نجات اروپا و توسعهی همه جانبهاش. در دنیایی که با بیعیب و ایراد بودن فاصلهی زیادی دارد، حفظ میراث روشنگری تنها شانس ممکن است. اروپا خیلی به خود مشغول شده است. کسی که فقط در چهارچوب اروپا میاندیشد و عمل میکند، تصویرتمام عیار را از دست میدهد و آلترناتیوها را نمیبیند. اگر اروپا نتواند به عنوان یک نمونه ی قوی خود را به نمایش بگذارد، آلترناتیو دیگری وجود نخواهد داشت. نمیخواهیم که چین یا روسیه و یا حتی امریکا تبدیل به قوی ترین نیروی میدان شوند؟
چرا امریکا نشود؟تصورات شما خیلی منفی نیست؟
همین حالا در امریکا اتفاقات هیجان انگیزی در حال وقوع است که یک سال پیش کسی نمیتوانست حدس بزند.جریان برنی ساندرز میتواند به جاهای خوبی ختم شود. یک یهودی نیویورکی و به نوعی یک سوسیال دمکرات اروپایی. در این شرایط کاملأ لرزان کشور شانس خوبی دارد. او نماینده ی امید است. امکان دوم دونالد ترامپ خواهد بود. زمانی کتابی با عنوان امریکایی زشت دیده بودم که البته ترامپ خیلی بدتراز تصورات نویسنده است. اینکه چرا این دوشخصیت امکانی واقعی برای انتخاب شدن دارند، برمیگردد به این که مردم امریکا به این واقعیت رسیدهاند که سیاست به کالایی قابل خرید و فروش تبدیل شده است. در اصل شکست هفت سال گذشته به دلیل نقش اساسی پول در سیاست بود که بیش از هرجای دنیا در امریکا دیده میشود. اما هنوز هم برای امریکا راه نجاتی هست.
چرا اروپا این قدر مهم است؟
اروپا باید این نکته را بفهمد که سرنوشت دنیا به او وابسته است.
دیدن اروپا به عنوان ستارهی راهنمای تمدن جهانی خوش بینی زیادی نیست؟ یعنی کانت به جای بدبینی فرهنگی ؟
نباید به بدبینی فرهنگی میدان داد. کانت خوشبین نبود، او اعتقاد به عقلانیت را در سرلوحه ی کار قرار میداد، به این معنا که وقتی باور خود را به اعمال انسانی برای بهتر شدن جهان از دست میدهیم، به توان هر گونه حرکتی ضربه میزنیم. این تعریف و تشریح جهان به آن صورت کنونی نیست، پرسشی ست درباره ایجاد شرایطی برای عمل و حرکت.
شانس اروپا برای دست یابی به چنین امکانی چقدر است؟
اگراز من درباره ی عمل اروپاییان به مثابه انسان هایی عاقل و بالغ بپرسید باید اعتراف کنم که شانس خوبی نمیبینم اما اگر بپرسید که به عنوان پیشاهنگ چه باید بکنند به شما میگویم، در فروپاشی اروپا نه فقط امیدی برای اروپا بلکه برای کل دنیا نمیبینم.اروپا خصلتی دوگانه (پارادوکس) دارد. از یک سو به عنوان نیرویی امپریالیستی رنج و بدبختی فراوانی برای دنیا به ارمغان آورد و از سوی دیگر پیشاهنگ پرنسیپهای دمکراتیک به شمار میرود. حتی اگر تمدنهای دیگر چون هند و باقی را درنظر بگیریم، بازهم عقیده دارم، سوسیال دمکراسی اروپایی پیش رفته ترین شکل حکومتی ست که تا حال وجود داشته است. این اتفاقی نیست که همه میخواهند به اروپا بیایند. فقط بحث رفاه نیست. همین اصل اساسی که اروپاییان یاد گرفته اند به جای جنگ گفتگو کنند را دست کم نگیریم. اروپا آموخته که یک همبستگی اجتماعی داشته باشد. اینها خصوصیات مهمی هستند. چون در فروپاشی اروپا هر دو جنبه خوب و بد از دست میرود، اروپا وظیفه ای اخلاقی دارد که به هم پیوسته باقی بماند.
کدام ارزشها و نرم ها را به عنوان ارزش های اروپایی میشناسید؟ طور دیگری بپرسیم: ما این شفافیت اخلاقی را داریم که برای پناهندگان را بر اساس پنداشت خود سرمشق بگذاریم؟
من فکر میکنم که داریم. هر انسانی حق خوشبخت بودن و یا حق به دنبال خوشبختی رفتن دارد. این طور نمیشود که یکی در خیابان بخوابد و دیگری در پنت هاوس. این بینش برآمده از روشنگری ست. پیش از آن خوشبختی چیزی بود که باید در جهان باقی به آن دست یافت. این محصول روشنگریست که همه حق تحصیل دارند، که بهتر است به جای جنگ گفتگو شود، که نه فقط برگزیدگان و قدرتمندان بلکه هر کسی این حق و وظیفه را دارد که برای سرنوشتش فکر کند و تصمیم بگیرد. این را هم باید در نظر بگیریم که دنیا در همکاری همه ی مردم جای بهتری خواهد بود. ما نمیتوانیم بنشینیم و منتظر باشیم که بدون هیچ حرکتی از جانب ما دنیا بهتر شود. رواداری هم یکی از ارزشهای روشنگری به شمار می رود که به نظر من این غلط است.
ولتریکی از مغزهای روشنگری طرفدار رواداری ست. چرا فکر میکنید که نباید رواداری را جزو این ارزشها به شمار بیاوریم؟
این یک اشتباه است. رواداری، ناتوانی را به یاد آدم میاندازد. چیزی تحمل میشود که نمیتوان کاری دربرابرش کرد. به جای تحمل و رواداری بهتر است همبستگی و احترام را بگذاریم. حتی گوته هم گفته که رواداری از خوپسندی و از بالا نگاه کردن به دیگران میآید. خاستگاه احترام به دیگران ریشه در اندیشهی اروپایی دارد:کرامت انسانی باید در هر حالی حفظ شود. این جایگاهی بالاتر از مفهوم رواداری دارد.
عقیدهی بسیاری بر این است که آنچه غرب و شرق را از هم جدا میکند، نقش زنان است.
ما مدتهاست که به تساوی حقوق زن ومرد رسیده ایم. اما غرب هم خیلی سریع به این باور نرسید و تبعیض جنسی را هم نباید فقط در میان مسلمانان ببینیم. بدترین تبعیض جنسیتی را در میان هندیها دیدم و چینیها هم در زمینه ی برابری جنسیتی به هیچ وجه جزو پیشاهنگان به حساب نمیآیند. برایم عجیب است که چرا احزاب دمکرات مسیحی و متمایل به راست آلمان حالا از مشکلات تبعیض جنسیتی در میان پناهندگان سخن میگویند در حالی که درکشورهای آلمان و امریکا فمینیست ها سالها با احزاب راست و محافظه کار در نبرد بودند. با این همه باید به خود ببالیم که در جوامع امروزی ما قوانین تساوی حقوق زن ومرد اجرا میشود. از نظر اخلاقی هم میشود رشد کرد و این هم یکی از آنهاست. ما نباید از خود به خاطر تجلیل این ارزش ها به عنوان محصول روشنگری خجل باشیم و باید به دیگران یاد آوری کنیم که اگر میخواهند در کنار ما زندگی کنند، چاره ای جز احترام به این قوانین ندارند.
با توجه به مسائلی که در شب سال نو در کلن اتفاق افتاد جای ارزش هایی چون حق تحصیل و خوشبختی برای همه کجاست؟
ما دقیقا نمیدانیم چه اتفاقی رخ داده. هر زنی در زندگیش یک بار مورد تعرضات جنسی قرار گرفته که حتما نباید تحمل کرد و از آن گذشت، اما آنچه زنان تا حال تجربه نکرده بودند این تعرض همگانی و برنامه ریزی شده بود. آدم از خود میپرسد: اگر این تعرضات برنامه ریزی شده بوده چه کسی از این کار سود برده. من که فکر می کنم فقط میتوانسته به نفع داعش تمام شود. دلم میخواهد نتایج بررسی ها در این زمینه را بدانم.
حالا چطور باید ادامه داد؟
من پیامبر نیستم و نمیدانم چطور می شود اما فکر میکنم واکنش آلمانی ها پیش از اتفاقات کلن بهترین خبر سال بوده. این نسل مصمم و آماده برای پذیرش پناهندگان بسیار تأثیرگذار بودند. امیدوارم این آمادگی آنقدرعمیق بوده باشد که به آسانی از بین نرود. البته اطمینان ندارم.
در کتابتان «شفافیت اخلاقی» موافق پذیرفتن دوباره ی مفهوم قهرمان حتی در لایه های لیبرال چپ هستید. مشخصأ بپرسم: آنجلا مرکل برای چپ ها قهرمان به حساب میآید.
این سوال بسیار جالبی ست. من تا ماه اوت امسال جزو هواداران مرکل به حساب نمیآمدم. با توجه به سرعت پخش اخبار بعضی از نکات را از یاد میبریم. در ابتدا صدراعظم سکوت کرد، مردم بودند که واکنش نشان دادند. مردم بعد از اتفاق هجدهی اوت در هایم پناهندگی هایدناو واکنش نشان داد. صدراعظم همان طور که شیوه ی همیشگیاش است صبر کرد تا ببیند مردم چه میخواهند و دوهفته بعد در 31 اوت رل رهبری را به عهده گرفت و درست عمل کرد. اگر بتواند جلوی انتقادات سیاسی بماند، به راستی عملی قهرمانانه کرده است. باید این را بپذیریم. حتی اگر در زندگی اش چیزی از اعمال قهرمانانه نیابیم بازهم باید تحسین اش کنیم.
به راستی قهرمان وجود دارد؟
همیشه چند تایی پیدا میشود، البته اگر آدم تصور درستی داشته باشد. من در کتابم چهار نفر را به تصویر کشیدم. مفهوم قهرمان خیلی ساده با ابر انسان یکی گرفته می شود که درست نیست. در نیویورک تایمز گزارشی در مورد یک زن دیدم که در شب سال نو دوستش را گم کرد و توسط چند پناهنده ی سوری محافظت شد و سالم به خانه رسید. این هم یک عمل کوچک قهرمانانه است.
برپایی دوبارهی مرزها عملی نادرست است. آیا تروریسم و مناقشه مفهوم واقعی عمل نادرست نیستند؟
بله و نه. تروریسم گاهی تلاشی ست برای قهرمانانه زندگی کردن در جامعه ای که قهرمان نمیخواهد. این را نباید با حسد یا نیازهای مادی مخلوط کرد. جهادی ها معمولأ نه به خاطر نیاز مادی بلکه به خاطر رد جامعه ی مصرفی غربی به این کار رو می آورند. کشتن انسان های بی گناه فقط برای تبلیغات سیاسی حتما نادرست است. اما به جای اینکه آن را شیطانی بدانیم باید آنچه را که در جامعه ی ما جایش خالیست دربیابیم، همان چیزی که در جوانانی تجلی می یابد که جامعه ی ما را میگذارند ومیروند در کویر سوریه میجنگند. آنچه کم داریم ارزش های مشخصی است که از سطح رفاه مادی بالاتر باشد.
شما میگویید که روشنگری در برابر اعمال نادرست هم مسئول است. این فقط یک پدیده ی کاملا غربی ست؟ این طور چینیها و عربها حرف از هژمونی فرهنگی میزنند و باقی هم میگویند که روشنگری ریشه در در جای دیگری دارد مثلا در هند. واقعیت چیست؟
در غرب به میوه نشست. نقطه ی آغاز اما در جای دیگری بود. فیلسوف و اقتصاد دان و برنده ی جایزه ی نوبل هندی آمارتایا سن خیلی دراین باره نوشته که بسیاری از پایه های روشنکری از روح تاریخ هند گرفته شده. به راستی هم همین طور است. اما دنیای اسلام هم که در گذشته جلوتر از مسیحیت بود همین طور. این جا صحبت از ارزش های جهانیست. پژوهشگران افریقایی هم ادعا میکنند که دوران روشنگری داشتهاند که نتایجش از بین رفته. مدارکش نابود شده. من فکر می کنم اگر غربی ها ادعا کنند دیگران ارزش های روشنگری را نمی خواهند بسیار خودپسندانه خواهد بود. وقتی با آنها حرف می زنی و می پرسی که قانون برابری انسان ها، همراهی اجتماعی و… می خواهی همه موافق هستند البته غیر از حقوق زنان. جالب است که کمترین درجه ی جهانی بودن را همین حق دارد. هر چند در غرب هم مدت ها این طور بود. همه ی چیزهای دیگر را در همه ی فرهنگ ها می خواهند و به دنبالش هستند.
در آلمان بسیاری از شهروندان یهودی از مهاجرین مسلمان به دلیل ضد صیهونیست بودن شان وحشت دارند. شما هم این نگرانی را برحق میدانید و آیا در این برخورد شانسی هم برای بهتر شدن رابطه میبینید؟
این وحشت را من هم حس میکنم. هر چیز دیگری ساده لوحی خواهد بود. طبیعی ست که تعداد ضد صیهونیست ها در کشورهای عربی از همه جا بیشتر است. اما در کنارش من وظیفه ی آلمان می دانم که به طورجدی به پناهندگان یاری برساند و این شانس را هم می بینم که یهودیان آلمانی هم همین طور فکر کنند. آنها باید از این شرایط برای رفع پیشداوری هایی استفاده کنند. احساسات ضد یهودی آنجایی رشد میکند که یهودی وجود نداشته باشد. جای انسان را در ذهن کاریکاتور میگیرد. اگر انجمنهای یهودی آلمان با آغوش باز به استقبال پناهندگان بروند، من میتوانم واکنشی مثبت را تصور کنم. موزهی یهودیان برلین در رابطه با مهاجرت ترک ها به آلمان اولین حرکت را در این راستا کرد و من امیدوارم انجمن ها و نهادهای یهودی هم به این حرکت ادامه دهند. میشود وحشت را درک کرد و در عین حال آرزو داشت که بعد از هفتاد سال اوضاع تغییر کند. در رابطه با پناهندگان برنامه های زیادی گذاشته شده،از جمله در موسسه ی انیشتین.
دررابطه با مساله ی پناهندگی خوش بین هستید؟
من هیچ وقت خوش بین نبودم، اما در مقابل هیچ وقت امید را از دست ندادم. در این زمانه هم سعی می کنم که امیدوار باشم. بدبینی فرهنگی یعنی وازدگی. ما وظیفه داریم که هیچ وقت از پا ننشینیم
مصاحبه گر:میشائیل هس
برگردان گلناز غبرایی
https://mehripublication.wordpress.com/2016/02/15