دویست سال پیش عهدنامه امضا شد و میان من و ایران فاصله افتاد .
دویست سال در حسرت تبریز و تهران خون گریستیم و پدرو پدر بزرگم ، در هوای ایران زیستند و درگذشتند
ایران ، سرزمین پدری و وطن من است . پدر در لحظة مرگ هم گفت ایران ماوای من است .
پدرم در لحظات مرگ ، صدایم کرد و یادگاری به من سپرد .
این یادگار چیزی جز پرچم ایران نبود . پدرم شرف و افتخار به من سپرد .
پدرم گفت : « فرزند ! این پرچم را پدرم به من سپرده بود ، اکنون این را به تو می سپارم ، زیرا هنگام آن رسیده که به حق بپیوندم »
« روزی فرا خواهد رسید که باکو به ایران خواهد پیوست . اگر آن روز را دیدی ، سلام مرا به تبریز و تهران و خراسان برسان »
« عهدنامه های گلستان و ترکمانچای باید در تاریخ دفن شود »
پدرم در حالی که واژه های « وطن … ایران .. ایران » بر لبانش بود ، جان می داد.
پدرم پرچم ایران را بوسید . آنگاه چشمانش برای همیشه فرو خفت .. در حالی که سخنان سوزناکش ، دلم را شعله ور کرده بود .*
***********************
عبدل جعفر اف شاماخی
آتام اولنده، چاغیردی؛
منه بیر یادگار وئردی؛
گؤزل بیر ایران بایراغی؛
شرفله افتخار وئردی
ایکی یوز ایل بوندان قاباق
امضالاندی مقاوله
منله ایران آراسینا
دوشدو بؤیوک بیر فاصله
ایکی یوز ایل قان آغلادیق
تبریز ، تهران … دییه دییه
اؤلدو گئتدی آتام – بابام
« ایران ، ایران » دییه ، دییه
ایران منیم آتا یوردوم
ایران منیم وطنیم دیر
آتام اؤلنده ده دئدی
ایران منیم مسکنیم دیر
آتام اولنده ، چاغیردی
منه بیر یادگار وئردی
گؤزل بیر ایران بایراغی
شرفله افتخار وئردی
دئدی : بالا ، بو بایراغی
منه ده وئرمیشدی آتام
ایندی سن ساخلا بایراغی
من گئدیرم حاقّا چاتام
گله جک وار ، بیر گون گلر
باکی قوووشار ایرانا
منیم سالامیمی یئتیر
تبریز ، تهران ، خوراسانا
گره ک تاریخده دفن اولسون
ترکمن چای یا گولوستان …
جان وئره رکن آتام دئدی :
وطنیمیز … ایران … ایران …
سونرا ایران بایراغینی
اؤپدو ، یومولدو گؤزلری
آتش ساچدی اوره ییمه
اونون یانیق لی سؤزلری …
* * * * *
تارنمای ایران گلوبال
انتشار از: کاوه جویا