شوربختانه بعد از درگذشت آقای ابراهیم یزدی اشخاص منتسب به مذهبی ملی ها به طرز غیرواقع بینانه ای عملکرد آقای یزدی را بسان یک قدیس تقدیس نمودند و دوستان اصلاح طلبشان نیز با برگزاری جلسات بزرگداشت تشریفاتی و نمایشی به دروغ به سجایای شخصیتی ایشان در حالی پرداختند که در زمان زنده بودن ایشان حداقل اعتنایی به ایشان نمیکردند. برای روشن شدن میزان خدمات و احیانا”خیانتهای ایشان ناگزیر بطور اجمالی به سنجش تطبیقی رفتار و عملکرد ایشان در بعد از انقلاب در مقایسه با شادروان دکتر شاپور بختیار می پردازم تا بعد از گذشت حدود ۴۰ سال از پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ مشخص شود که نهایتا” کارنامه عملکرد کدام یک از دو جریان حاضر در زمان انقلاب که بر علیه یکدیگر موضع گرفته بودند به سود منافع ملی ایران بوده است تا بدینوسیله نسلهای بعد از انقلاب بهتر و منصفانه تر در مورد بازیگران سیاسی کشورشان در طول حیات نکبت بار جمهوری اسلامی اظهار نظر و داوری نمایند.
زمانی که دکتر بختیار در زمان انقلاب ۵۷ در هیات نخست وزیر مشروطه بدنبال اصلاح نظام سلطنتی برآمده از انقلاب مشروطه بوده و تمام قد در برابر شور و هیجانات مخرب امت افسون شده توسط یک ملای ناشناخته ای ایستاده بودند آقای دکتر ابراهیم یزدی با تمام وجود در نوفل لوشاتو مشغول موجه نشان دادن همان ملا در برابر افکار عمومی کشورهای غربی و نیز روشنفکران و سیاسیون مات و مبهوت ایرانی بودند.
دکتر بختیار در حقیقت حقانیت ارزشهای فلسفه، انسان محوری (اومانیسم) و دموکراسی (مشروطه خواهی بزبان بومی) را نمایندگی می کرد و دکتر یزدی و مذهبی ملی ها هم در پی اثبات سازگاری ارزشهای دینی و الهی مذهب شیعه اثنی عشری با الزامات زندگی مدرن بشر قرن بیستمی بودند. هر دو گروه از تریبونهای خود بدنبال یارگیری بودند و انصافا” این یزدی و مذهبی ملی ها بودند که توانستند غیر از همراهی رهبران جامعه جهانی، اکثریت قریب به اتفاق گروههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران را با خود همراه سازند و ضمن گرفتن بیعت رهبران آنها با پیشوای مذهبی شیعه عملا” توانستند یکبار دیگر بعد از رخدادهای دهشتناک قرون وسطی در اروپا، شانس و فرصت حکومت و حکمرانی را به متولیان دین برگردانند. کاری که بهیچ عنوان امکان تحقق دوباره آن در اروپا و دیگر کشورهای متمدن جهان به جهت تجربه های سیاه حکومت دینی در گذشته شان، میسر نمی بود در جلوی چشمان حیرت زده دانشمندان سکولار تاریخ و فلسفه غرب، در کشوری جهان سومی که داشت ظواهر مدرنیته را تجربه میکرد رخ داد.
دقیقا” عین همان تجربه های قرون وسطایی که منجر به کشتار بیرحمانه انسانهای غیر مسیحی و باورمندان علم و فلسفه تحت حکم کفر و بی دینی گردید اینبار هم هر کس که غیر از اصول و مبادی مذهب شیعه دوازده امامی آنهم مطابق تفسیر روحانیت حکومتی عمل میکرد و یا حتی می اندیشید مستوجب مجازات های ۱۴ قرن پیش در صحرای عربستان می گردید. بعد از گذشت چند ماه از حیات رژیم برآمده از انقلاب، آقای مهندس بازرگان رهبر مذهبی ملی ها و سایر دوستان همراهش در بنیان گذاری حکومت مذهبی ( بویژه دکتر یزدی که حداکثر خدمت را در این راستا به روحانیت تشنه قدرت و زخم خورده از انقلاب مشروطیت کرده بود.) به جهت عدم اعتماد هسته اصلی قدرت ( که در دستان روحانیت بود) به آنها وادار به کنار رفتن از قدرت گردیدند.
بعدها همین عده که می دیدند تاریخ مقصر اصلی بیرون آوردن غول از شیشه جادو را به نام آنها رقم خواهد زد، چند بار دیگر به پای حکومت افتادند بلکه شانس دوباره ای به آنها بدهد که بی نتیجه بود و عملا” مورد بی مهری غیر منصفانه ای از سوی رهبر روحانی انقلاب قرار گرفته و تا این لحظه همچنان در پشت دروازه قدرت مشغول ضربه زدن به نعل و میخ بصورت توامان هستند. برای توصیف اجمالی عملکرد این فرقه برخی از واژه “شکست” و برخی از کلمه “خیانت” بهره می برند اما از نظر این حقیر بهترین و منصفانه ترین کلمه توصیف کننده عملکرد این افراد “حماقت” هست که نه خود توانستند طبق خواسته های خود کاری کنند و نه گذاشتند باورمندان دموکراسی و لائیسیته راه نیمه تمام انقلاب مشروطه را به سرانجامی برسانند. حماقتی که یزدیها و هم اکنون اصلاح طلبان استمرار طلب انجام دادند به بهای ویران شدن بنیه اقتصادی یک مملکت، از بین رفتن اخلاق و ترویج یافتن بی اعتمادی در بین شهروندان، تارومار شدن کلیه احزاب و گروههای سیاسی نیم بند قبل از انقلاب، به راه افتادن ماشین ترمز بریده اعدام در طی ۴ دهه، تحمیل یک جنگ خانمان برانداز بر پیکر مملکت و از بین رفتن امید دوباره نیل به آزادی در دلهای مردم افسرده و مایوس ایران تمام گردید و نتیجه آن این شد که بعد از به قتل رسیدن شادروان دکتر بختیار بدست آدمکشان دولت انقلابی تقریبا” همه روشنفکران و سیاسیون دموکرات مملکت عزادار او شدند و خواهان به اجرا درآمدن خواسته ها و سیاستهای او گردیدند بویژه جوانان داخل کشور که بطرز حیرت انگیزی مترصد فرصت هستند تا آرمانهای آن بزرگمرد با وفای مشروطه و مصدق را عملی سازند. و در مقابل بعد از درگذشت اقای یزدی غیر از عوامل حکومتی و حلقه دوستان و بازماندگان خائن حزب دست نشانده توده کسی به مردن ایشان توجهی نکرد بخصوص آزادیخواهان و مبارزان با جهل و جور که از تمام امکانات فضای مجازی در اختیار خود علیه حماقت آن یار غار امام امت بهره بردند تا دوباره در آینده سیاسی کشور چنین قاف ایران بر باد دهی تکرار نگردد.
تارنمای ملیون ایران