دو هفته پیش از فرارسیدن نوروز، خانم شیرین عبادی، در کنار و به همراه برخی از سرشناسترین رهبران گروههای قومگرایی که بسیاری از ایشان، آشکارا از پروژهی از هم گسستن ایران پشتیبانی میکنند، در نشستی در پارلمان سوئیس شرکت کردند. برخی از همراهان خانم حقوق دان برندهی جایزهی صلح نوبل، کسانی بودند که بارها از یورش نظامی کشورهای دیگر به ایران جانبداری کرده و هم امروز نیز وامدار دستگاههای امنیتی کشورهایی مانند عربستاناند.
یکی از همراهان «حقوق بشری» خانم عبادی در پارلمان سوئیس، آقای مصطفی هجری، رهبر حزب دموکرات کردستان ایران بود. این همان حزبی است که سخنگو و جانشین دبیرکل آن، آقای حسن شرفی، در گرماگرم یورش نظامی ایالات متّحد آمریکا به عراق به بهانهی ساختگی یافتن جنگ افزارهای کشتار جمعی، در گفت و گویی با نیوزمکس اعلام کرد که «چهار ملیون کردهای ایران که مرز شمالی با عراق را در اختیار دارند، هرآینه ایالات متّحده گامهایی مهاجمانهتر در برابر ایران بردارد، از آمریکا پشیبانی خواهند کرد».
از آن هنگام تا به امروز، حزب دموکرات کردستان ایران و رهبر آن آقای هجری، همچنان از حملهی نظامی برای براندازی جمهوری اسلامی پشتیبانی کرده و کردستان را سرزمینی در «اشغال» ایران بشمار میآورند. آقای هجری در نامهی تبریک به جرج بوش به بهانهی آغاز دور دوم ریاست جمهوری او، خواهان دخالت نظامی در ایران شد و سپس در گفتگو با «میدیا» در ۱۸ فوریهی ۲۰۰٥، در توجیه و دفاع ازآن پیام چنین گفت:
«متأسفانه حکومتهای دیکتاتوری، نسبت به جنبش مردمی قدرتمندتراند و برای تأسیس حکومتهای مردم سالار ما احتیاج به نیرو داریم…. متأسفانه حکومتها با قدرت تمامتر به سرکوب میپردازند و خواستهای آزادی خواهانه مردم و حرکتهای آنان را مدّتها به تاخیر میاندازد. به همین جهت ما برای تاسیس حکومتهای مردم سالار و دمکرات و دلخواه مردمی، احتیاج به پارامترهایی داریم که کمک کنندهی این جنبش باشد… من بسیار منطقی میدانم که مردم هر کدام از کشورهای منطقه که میخواهند از دیکتاتوری رهایی پیدا کنند، از نیروهای دمکرات و آزادی خواه خارجی برای تقویت جنبش آزادی خواهی در داخل کشور کمک بگیرند.»
حزب دموکرات کردستان ایران که خانم عبادی در کنار رهبر آن نشسته، در توافقنامهای که چند سال پیش با حزب کوملهی کردستان امضاء کرد، سخن از «جنبش آزادیبخش ملّت کرد» به میان آورد که از نگاه بسیاری از کنشگران سیاسی از دیدگاههای گوناگون، پیمانی برای جداساختن کردستان از ایران بود.(۱)
دیگر همراهان خانم عبادی در این نشست، از نرمش و توانایی سیاسی آقای هجری برای پنهان ساختن دیدگاههای خود برخوردار نیستند. نمایندگان خود برگزیدهی «ملّت عرب ایران»، در تارنمای گروهی خود مینویسند که نود سال است ملیّتهای غیرفارس به دست نمایندگان یک ملّت (فارسها!) سرکوب شدهاند. خانم عبادی حقوقدان باید پاسخ بدهند که آیا گرفتاری حقوق بشر و دموکراسی در ایران در نود سال گذشته، سرکوب غیرفارسزبانان از سوی دولتی بوده که نماینده و نماد «ملّت ستمگر فارس» است؟
از میان همراهان «حقوق بشری» خانم عبادی در این نشست، یکی جلیل شرهانی، دبیر اول حزب تضامن دموکراتیک اهواز (عربستان) است و دیگری کریم بنیسعید عبدیان، از پایهگذاران، عضو ارشد و مشاور عالی آن حزب و مدیر اجرایی سازمان حقوق بشر اهواز.
واژهی «عربستان» را هم من به نام این حزب نیافزودهام. مراد رهبران این حزب از واژهی اهواز یا احواز، همان استان خوزستان است که به داوری ایشان، نام درست آن از دیرباز «عربستان» بوده. در مرامنامهی حزب تضامن الدیمقراطی الاهوازی که در كنگرهی بنيانگذاران آن در هژدهم و نوزدهم ژوئیهی ۲۰۰۳ در لندن برگزار شد، از جمله چنین میخوانیم:
«خلق عرب أهواز (أحواز يا عربستان) در حال گذار از شرايط بسيار بغرنج و پيچيدهاى است كه ناشى از قيد و بندهاى ستم ملّى كمنظيرى میباشد. اين ستم از هنگامى آغاز شد كه اين خلق در سال ۱٩۲٥ دچار رنج بزرگ فروپاشى حاكميّت عربى و تسلط حاكميّت نژادپرست مستبدى به رهبرى رضا شاه شد… بدينسان اميد و آرزوى مشروع خلق عرب جهت تعيين سرنوشت خود بر باد رفت، و مواجههی نابرابر و مبارزهی جانكاه براى ادامهی حيات بر او تحميل شد.»
اشاره به این تاریخ از اینرو است که در سالهای ۱۳۰۳ و ۱۳۰۴ (۱٩۲٥ میلادی)، دولت مرکزی ایران، به فرمانروایی تبهکارانهی شیخ خزعل بنیکعب که از دیدگاه این دسته، «نمایندهی» این امید و آرزوهای «خلق عرب» بود، پایان داد. به این دروغ تاریخی هم که گویا خوزستان شدن «عربستان» را رضاشاه ساخت و پرداخت، نمیپردازم. جای شکر است که نویسندگان حدودالعالم من المشرق الی المغرب، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، معجم البُلدان، تقویم البلدان و فارس نامهی ابن بلخی و نیز سرایندگانی مانند فخرالدیّن اسعد گرکانی، نظامی گنجهای، سعدی، عطّار نیشابوری، محتشم کاشانی و امیرخسر دهلوی و بسیاری دیگر که از خوزستان یاد کردهاند، در دوران رضاشاه و خزعل نمیزیستند تا از سوی این گروه متّهم شوند که با انگیزهی «تسلط حاكميت نژادپرست فارس»، نام «عربستان» را به خوزستان دگرگون ساختهاند!(۲)
همراه دیگر خانم عبادی در این کارزار «حقوق بشری»، چهرهی آشنای سپهر قومگرایی سیاسی، آقای کریم بنیسعید عبدیان بود. به گزارش تارنمای مرکز پژوهشهای اهواز که از تارنماهای هوادار آقای عبدیان و حزب تضامن الدیمقراطی الاهوازی است، «هیئتی از عربهای اهوازی به ریاست دکتر کریم عبدیان در کنفرانس اپوزیسیون ایران که در روزهای ۸، ۹ و ۱۰ جولای [۲۰۱٦] تحت عنوان ايران آزاد به میزبانی شورای ملّی مقاومت ایران و سازمان مؤسس آن، يعني سازمان مجاهدین خلق ايران در فرانسه برگزار شد، شرکت کرد».(۳)
این تارنما، با شادمانی چنین گزارش میدهد:
«شاهزاده ترکی الفیصل، مدیر مرکز پژوهشهای اسلامی ملک فیصل و رئيس سابق استخبارات سعودى و سفير اين كشور در بريتانيا و آمريكا، نیز با حضور در این کنفرانس و با اعلام حمایت از اپوزیسیون ایران، مشارکت عربی در کنفرانس را پررنگتر کرد… شاهزاده الفیصل در سخنان خود به سرکوب مستمر رژیم ولایت فقیه عليه اقلیتهای نژادی و دینی اشاره و تاکید کرد كه جنبشهاى اعتراضى همه جای ایران، از تهران و اصفهان تا شهر عبادان در اقلیم اهواز را فرا گرفته است. الفيصل از جنبش مقاومت و خواست مردم ايران براى سرنگونى رژيم اعلام حمايت كرد.»(۴)
این «شاهزادهی» هوادار حقوق بشر در ایران، سرپرست پیشین دستگاه امنیّتی کشوری است که در آن نشانی از وفاداری به حقوق بشر نمیتوان یافت و کسی است که برپایهی گزارشهای سازمانهای امنیتی و سنای ایالات متّحد آمریکا، یکی از پایهگذاران ساختاری است که بعدها به «القاعده» نامآور شد.(۵) این «شاهزاده» اینک هوادار حقوق بشر در ایران شده است! ناگفته پیدا است که آن حقوق بشری که این سران قومگرا در سودای ساختن آن در ایران هستند، از جنس همان «حقوق بشر» و «دموکراسی» است که ترکی الفیصل و خاندان آلسعود، سالها است در عربستان پاسدار و هوادارش بودهاند!
گمان نکنید که شرکت آقای عبدیان در کنفرانس «ایران آزاد» سازمان مجاهدین خلق، یک رویداد بیپیامد بوده باشد. آقای عبدیان، به عنوان «رئیس کمیتهی روابط خارجی کنگرهی ملیّتهای فدرال»، که از دستپختهای حزب دموکرات کردستان ایران و یک دوجین گروههای قومی مدّعی نمایندگی «خلقهای ستمدیدهی ایران» است، سازمان مجاهدین خلق را نمایندهی ملّت ساختگی فارس میداند و به گزارش حزب تضامن دموکراتیک اهواز در ۲۴ ژوئیه ۲۰۱٦، شرکت ایشان در این کنفرانس برای چنین هدفی بوده است.
خود آقای عبدیان در نوشتاری در سوم سپتامبر ۲۰۱٦، دیدگاه خودرا دربارهی سازمان مجاهدین آشکار کرده و مینویسد که پس از این که نمایندگان خودبرگزیدهی ملّتهای ساختگی ستمدیدهی ایران «در هتلی در لندن کنگرهی ملیّتهای ایران فدرال را بنا نهادند»، ایشان اینک به این داوری رسیدهاند:
«موفقیت بزرگ مجاهدین در برقراری این اجلاس سه روزه با حضور دهها هزار تن شرکتکنندگان از نقاط مختلف جهان و پشتیبانی لجستیکی و مالی و تشکیلاتی در پاریس و به قول یکی از رهبرانشان، بدون جاری شدن خون از دماغ کسی، مجاهدین را در موقعیتی برای ایجاد رهبری تشکیلاتی اپوزیسیون فارس ایران مهیّا میکند، جنبش ملل تحت ستم که عمدتاً در کنگرهی ملیّتهای ایران فدرال گردهم آمدهاند و دارای یک رهبری و تشکیلاتی منسجم هستند، میتواند از طریق همیاری و همکاری تشکیلاتی، تشکیل و تکوین این جبههی وسیع معارض ایرانی را هموار سازد.»(۶)
شادباش بر ایشان که دریافتهاند اینک خانم مریم رجوی، «رهبر ملّت فارس»، آمادهی همکاری با نمایندگان گروههای قومی برای «نجات» ایراناند. تنها گرفتاری، نبود یک نیروی نظامی برای این جنبش آزادیبخش است. چارهی این کار را هم پیشتر آقای هجری برشمرده بودند:
«من بسیار منطقی میدانم که مردم هر کدام از کشورهای منطقه که میخواهند از دیکتاتوری رهایی پیدا کنند از نیروهای دمکرات و آزادی خواه خارجی (بخوانید دولتهای دارای نیروی نظامی!) برای تقویّت جنبش آزادی خواهی در داخل کشور کمک بگیرند.»(۷)
بگذریم که آقای هجری در گفتوگو با اورشلیم پست در ماه اوت سال گذشته، اعلام کرده بود که پشتیبانی مالی و نظامی اسرائیل هم باید به این کارزار افزوده شود. این سخنان آقای هجری، سه هفته پس از کنفرانس سازمان مجاهدین و سخنرانی پشتیبانانهی «شاهزاده» ترکی فیصل برای براندازی رژیم ولایت فقیه و بنای یک دولت حقوق بشری در ایران است!
همراه دیگر خانم عبادی در این نشست، آقای ناصر بلیدهای، سخنگوى حزب مردم بلوچستان، است که من پیشتر دربارهی گروه ایشان نوشتهام. چند ماه پس از برگزاری نشست سازمان مجاهدین در پاریس و گفتوگوی آقای هجری با اورشلیم پست و نوشتار یادشدهی آقای عبدیان، این آقای بلیدهای، هر گونه تردید را برچشمانداز سازماندهی تازه برای دخالت نظامی در ایران با پشتیبانی ایالات متّحد آمریکا، عربستان و اسرائیل میبندد.
ناصر بلیدهای که فزون بر رهبری «حزب»، عنوان «رئیس سازمان ملّتها و اقلیتهای بدون نمایندگی» را هم یدک میکشد(۸)، در گفتوگویی با صدای آمریکا در ۳۰ سپتامبر ۲۰۱٦، آشکارا اعلام کرد که گروهی که وی آنها را نمایندگی میکند، با استقلال بلوچستان از ایران موافق است و میافزاید که با نیوکانهای هوادار جداساختن بلوچستان از ایران، همراهی و همکاری دارد:
«در آمریکا در کلّ دیدگاههای متفاوتی دربارهی مسائل بلوچستان وجود دارد. تعدادی از استقلال بلوچستان حمایت میکنند چرا که دست یابی بلوچستان به استقلال را به نفع منافع اقتصادی و منافع ملّی آمریکا ارزیابی میکنند و البته تعداد این افراد چندان کم هم نیست. ما با بخش وسیعی از گروههای سیاسی در آمریکا ارتباط داریم. این گروهها به ما در ایجاد راهکارهایی برای مسائل کلّی اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و مسألهی حقوق ملیّتها و مسآلهی حقوق اجتماعی جامعه، کمک میکنند. ما با این بخش دیالوگهایی داریم و این دیالوگها بیشتر جنبهی آگاهی بخشی دارد تا این که مردم آمریکا و تصمیم گیران آمریکا از وضعیت کلی مردم ایران و مردم بلوچستان از دید ما آگاه شوند.»(۹)
اینها، همراهان و همکاران خانم شیرین عبادی در نشست پارلمان سوئیس بودند. شوربختا که تنها دریافت کنندهی ایرانی جایزهی صلح نوبل، اعتبار شیرینی شکر خودرا با چنین بهای ارزانی در بازار سیاست به حراج گذارده است.
محمّد امینی
پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶
——————————-
۱- پس از انتشار آن توافقنامه، گروه گستردهای از کنشگران سیاسی و اجتماعی در درون و بیرون از ایران، پیام این توافقنامه را محکوم کردند.
۲- در تارنمای این حزب در بخش فارسی، تاریخ اهواز خالی از هر یادداشتی است، اگرچه در بخش عربی این تارنما، تاریخی دروغین از چهارهزارسال پیش از میلاد دربارهی عربستان بودن خوزستان ردیف کردهاند و از جمله دربارهی مرگ برادر شیخ خزعل و آغاز رهبری او، با خامهای ستایش گرانه مینویسند: «۱۸۹۷ م: اغتيال (= مرگ ناگهانی، ترور) الأمير مزعل بن جابر الكعبي، واستلام شقيقه الأمير خزعل الحكم في عربستان، والذي تحالف مع بريطانيا حفاظا على استقلال إماراته من الدولتين الإيرانية والعثمانية. وقد لعب دورا بارزا في أحداث الربع الأول من القرن الماضي. قال عنه أمين الريحاني في كتابه (ملوك العرب) : إنه أكبرهم سنا بعد الملك حسين (شريف مكة)، وأسبقهم إلى الشهرة، وقرين أعظمهم إلى الكرم ». ناگفته پیدا است که در این تاریخ سازی، کمترین اشارهای به ترور یا «اغتیال الأمير مزعل بن جابر الكعبي» به دست برادرش «الأمير خزعل الحكم في عربستان» نمیشود زیرا این خزعل، از دیدگاه این رهبران، نمایندهی آرمانهای «ملّت عربستان» است و نباید خدشهای در اعتبار نام او پدیدآید! این نمایندگان بی دانش یکی از «ملّتهای ستمدیده» در ایران، به این هم نمیپردازند که هرآینه، خوزستان از زمان آدم بنی بشر تا امروز، عربستان نام داشته، چرا واژه ی فارسی «ستان» در پسوند نام «عرب» در بیان هویّت این سرزمین به کار گرفته شده؟!
۳- http://www.ahwazstudies.org/fa/Article.aspx?aid=1922
۴- همان
۵- درباره نقش استخبارات عربستان سعودی در پدیدآوردن القاعده جای گفت و گو نیست. برای آگاهی از جایگاه ترکی الفیصل در این راستا، از جمله بنگرید به نیویورک تایمز ۴ فوریه ۲۰۱٥.
۶- http://iranglobal.info/node/56534
٧- آقای هجری در گفت و گویی با بی بی سی در نوزدهم سپتامبر سال گذشته اعلام کرد که «با جمهوری اسلامی وارد جنگ مسلّحانه شدهایم».
۸- یکی از ویژگیهای بسیاری از گروههای مدّعی نمایندگی یکی از «ملیّتهای ستمدیده»، بهره گیری آنها از نامهای دهان پرکنی مانند «ملّتها و اقلیتهای بدون نمایندگی»، «حزب اتّحاد بختیاری و لرستان»، »سازمان مردمی کرمانج» و چیزهایی از این دست است. بسیاری از این گروهها، از شمار یک خانواده و دوستان پیرامون آن فزونتر نیست و گاه سه یا چهار گروه، همزمان مدّعی نمایندگی یکی از از این «ملّت»ها میشوند.
۹- تارنمای مرکز تحقیقات ایرانی خلیج عربی، در چهارم اکتبر سال گذشته، گفت و گوی آقای بلیدهای را با این سرنامه که «ما موافق جدایی بلوچستان هستیم» به چاپ رساند.
منبع: ایران امروز