سال 2014 میلادی در نوشتاری بنام: “مناسبت زبان پارسی باستان با زبان فارسی امروز“ کم و بیش به تفاوتها و به بیگانگی این دو زبان باستانی و امروزی پرداخته و در نتیجه گیری از این نوشتار بر ضرورت جایگزینی هرچه زودتر الفبای لاتین بجای الفبای فارسی امروز و رسمی کردن زبان انگلیسی از دبستان تا دانشگاه و در عرصه های دیگر تأکید کرده و خواهم کرد.
زبان فارسی امروز بعد از حملهء اعراب به ایران، شکل گرفته و تکوین و تکامل یافته است و در واقع زبان دینی و اسلامی مخصوص اعراب است.
اگر زبانهای یونانی، لاتین، و پارسی، زبانهای بینادگذاران سه تمدن و امپراطوریهای یونانی، رُمی، و پارسی (هخامنشی) بوده است، زبان عربی هم زبان کشورگشایی و حکمرانی اعراب است که هر جغرافیا و کشوری را که به تسخیر خود در میآوردند، زبان و فرهنگ عربی خود را به مردمان مغلوب تحمیل میکردند، که در ایران هم چنین بوده است.
امروز هم در هر مکان از کرهء زمین که دین اسلام رواج دارد، زبان عربی هم مطرح میباشد. زبان عربی زبان دینی و زبان قرآن و مقدس شمرده میشود. زبان مهاجم و کلید و معرفِ جهان بینی و تبلیغ فرهنگ و شیوه زندگی و بیانگر بافت جامعه شناسی و چکونگی روابط اجتماعی عربی و اسلامی است.
قرون وسطی، حاکمیّت کلیسا، و زبان لاتین
زبان لاتین هم مانند زبان عربی، زبانِ رسمی کلیسا و ابزار و وسیلهءِ ترویج و تبلیغ دین و هژمونی سیاسی کلیسا و طبقهء کلریکال بود. از اوایل قرون وسطی تا فرا رسیدن عصر مدرنیته و دورانِ روشنگری، کلیسا مرکز تعلیم و تربیت و هستی و گیتی شناسیِ متافیزیک دینی(اسکولاستیک) بود، کشیشها و دانشجویان هستی شناسیِ متافیزیک(الهیّات) به زبان لاتین تربیّت میشدند.
مراسم ها و نشست های دینی، همچنین نوحه سرایی ها و اشعار های دینی و سرودها به زبان لاتینبود و هنوز هم در مواردی، بویژه در مراسم های دینی کاتولیک ها این چنین باقی مانده است. زبان عربی هم چنین نقشی را در کشورهای اسلامی و بویژه در ایران امروز ایفا کرده و میکند.
زبان لاتین زبان رسمی مناسباتِ اجتماعی، زبانِ عملی و علمی و دانشگاهی، همچنین زبان رسمیِ اداری و نوشتاریِ سیاسی در قرونِ وسطی هم بود. با گسترش فراگیر حوزهءِ قدرتِ سیاسی و تسخیر جغرافیاییِ امپراطوری روم باستان خارج از قارهء اروپا، همچنین به نسبت افزایش ترویج دین مسیح در جهان، زبان لاتین هم حوزهءِ تأثیر گذاری خود را در جهان آنزمان وسعت داد. دقیقأ اعراب مانند امپراطوری رُم باستان، زبان دینی عربی را ابزار هژمونی خود بر دیگر مردمان قرار دادند و هر کجا که توانستند آنرا گسترش دادند.
جغرافیای پارسه، و زبان پارسی
اگر نام زبانِ لاتین از نام منطقهء جغرافیایی کوچک بنام لاتیوم در حومهء شهر رُم باستان بر گرفته شده است، نامگذاریِ زبان پارسی هم بر گرفته از جغرافیای ساتراپ پارسه بوده است. جغرافیای پارسه استانهای غرب، جنوب غربی، و جنوب امروز ایران با محوریّت استان فارس (بخش غربی آن) میباشد.
شکل گیری امپراطوری رُم باعث رونق گویش زبانِ محلّی شهر رُم و منطقه حومهء آن یعنی لاتیوم شد و بنام این حغرافیا آنرا لاتین نامگذاری کردند. به همین شکل هم وقتی قوم ایرانی هخامنشی قدرت سیاسی را بدست گرفتند و امپراطوری هخامنشی را بر پا داشتند، زبان ایرانی آنها که با زبانهای دیگر جغرافیای ایران هم فرقی نداشت، هم بنام جغرافیای مسکونی آنها یعنی منطقهءِ پارسه(پارسی) نامیده شد. در همین راستا نامهای پارس، پارسی، برگرفته از نام قوم و یا زبانِ خاصی نیست. بلکه برگفته از جغرافیای ایالت پارسه میباشد.
پرسپولیس (خانهء پارسی ها) هم بر همین مبنا نامگذاری شده است. که با شکست ساسانیان در مقابل اعراب، این زبان پارسی هم از دور خارج شد و زبان عربی جایگزین آن شد، دلیل اینکه چرا زبان فارسی کاملأ عربی نشد، در متفاوت بودن زمین و آسمان این دو زبان است، زبان پارسی باستان زبانی هند و اروپایی است و بطور ناخواسته تسلیم زبان عربی که زبانی سامی و کاملأ زبانی بیگانه است، نشد.
همانطور که زبان لاتین، زبان مشترک کشورهای مسیحی در قرون وسطی بود، زبان فارسی بعد از اسلام شکل گرفته هم، نقش زبان لاتین را برای مردمان و کشورهای مسلمان در فلات ایران، در بین النهرین، در آسیای میانه، در قفقاز، و در آسیای کوچک (ترکیه امروز) و در شرق و جنوب بازی میکرد.
زبان لاتین با فروپاشی امپراطوری ها و سیستمهایِ مطلق گرایِ سلطنتیِ متمرکز متکی به دین، همچنین با عقب نشینی علوم کلیسایی متافیزیک در مقابل علوم دانشگاهیِ تجربیِ این جهانی و با رو به کاستی نهادنِ قدرتِ سیاسی و اقتصادیِ کلیسا، در عصر مدرنیته و روشنگری، در کشورهای اروپایی حکومتهای ملّی (National Staat) شکل گرفتند، در نتیجه زبانهای منطقه ای مانند آلمانی، انگلیسی، اسپانیولی، پرتغالی، فرانسوی و غیره، با فاصله گرفتن با زبانِ لاتین، رنگ و نمای راسیونال و ملّیِ خاص بخود گرفتند.
امّا آمیختگی زبان فارسی با زبان عربی و با کوتاهی و سهل انگاری حکومتهای وقت در ایران، تا کنون زبان فارسی موفق نشده است که راه و تکامل خود را بطور مستقل از زبان و فرهنگ عربی و دین اسلام جدا کند و همچنان در اسارت زبان، و دین اسلام عربی است. نظام جمهوری اسلامی زبان عربی را رسمأ به زبان ملّی و هویتی ایرانیان تبدیل کرده است.
تمدن و فرهنگ پارسی، و عربی اسلامی
متأسفانه بر اساس یک جهان بینی دینی عربی، همچنین بر پایهءِ همین زبان فارسی آمیخته به عربی، بعد از هجوم اعراب و با حکومتگران تُرک تباری، فرهنگ و تمدنی در بخشی از جغرافیای ایران( از جمله در ایران مرکزی و در استانها و شهرهای مذهبی مانند قم ، مشهد خراسان و تهران، یزد، کرمان و سمنان، و در بخشی از اصفهان و غیره..) شکل گرفته است که آنرا مرکز و محور تمدن و فرهنگ و زبان پارسی مینامند. این بزرگترین خیانت و یک جنایت تاریخی و سیاسی است که هویّت ایرانی و پارسی را لکه دار و سایر تیره های اصیل ایرانی و پارسی های حقیقی را به حاشیه پرتاب کرده است.
شکوفه و میوهء چنین فرهنگِ عربی اسلامی، علی شریعتی ها، مرتضی مطهری ها، عبدالکریم سروش ها، جنتی ها، حسن روحانی ها، احمدی نژادها، ابراهیم یزدی ها، بنی صدرها، مصباح یزدی ها و سایر ریز و درشت های خود باختهء دیگر ضد ایرانی این چنینی هستند.
هر نقطه از جغرافیای ایران که این زبان فارسی امروز و فرهنگ دینی و اسلامی، زیر بنای تمدن سازی اجتماعی و فرهنگی و بویژه باورمندی دینی قرار گرفته باشد، دچار یک نوع از خود بیگانگی و بی هویتی است. تمدن سازی بر اساس هر دینی بویژه بر اساس دین اسلام و برپایهء هر جغرافیایی که مسجد بیشتری، و یا هر گویشی که آمیختگی بیشتری با زبان عربی دارد، با فرهنگ و جهان بینی ایرانیان اصیل در تضاد کامل است.
زبان فارسی و جهان پیرامونی
گذشته از همهء اینها و با وجود اینکه همین زبان فارسی از توانایی های چشمگیری برخوردار است، امّا باید پذیرفت که این زبان، نسلهای آیندهءِ ما را به آنجا که جهان در حرکت هست و جایگاه ایران باید باشد هدایت و همراهی نخواهد کرد. ما در عصری بسر میبریم که تغییرات در همهء عرصه ها با شتاب صورت میگیرد، در چنین شرایطی زبان فارسی امروز توانایی ها و آن حجم را ندارد که زبان و واژه های این عصر را در حوزه های: علمی، تکنولوژی، اطلاعاتی، کامپیوتری، الکتروتکنیک، صنعتی، انرژی، فضایی و سایر عرصه هایِ دیگر را در خود جای دهد و نیازهای جامعه را برآورده کند. و دسترسی به منابع علمی معتبر و سیال جهانی را میسر کند.
برای پایان دادن به این بی سرو سامانی در حوزهء زبانی، و برای نایل آمدن بر رفع کاستی ها و ناتوانی ها در زبان فارسی و پایان دادن به این عقب ماندگی ساختاری، اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی در کشور در قدم اوّل احتیاج به دو تغییر اساسی میباشد:
۱– جانشین کردن الفبای لاتین بجای الفبای فارسی امروز
۲– رسمی کردن زبان انگلیسی در حوزه های آموزشی از دبستان تا عالی و انتخاب زبان انگلیسی به عنوان زبان ارتباطاتی در کشور میباشد.
جهان گلوبال امروز در زمینهء هایِ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، حقوق بشری دارد بسوی یک مخرج مشترک همگانی در عرصهء بین المللی به یش میرود. این مخرج مشترک همگانی در بین کشورها و ساکنان کرهء زمین به یک زبان مشترک فراگیر نیازمند هست و آنهم زبان انگلیسی میتواند باشد. بنا بر این رسمی کردن زبان انگلیسی در ایران از ضرورتهای مبرم زمان امروز و یک استراتژی آینده نگری هست که در اولویّت و در جایگاه اوّل هر برنامه ریزی در ایران میباشد.
تنها بازار کار و کاریابی هم چند دهه هست که به یک میدان و مکان مشترک جهانی تبدیل شده است، که با زبان فارسی امروز نسلهای امروز و فردای ایران نمی تواند در این بازار کار جهانی جایی بدست آورد و اصلأ نمی تواند رقابت کند مگر اینکه به یکی از زبانهای زندهء دنیا مجهز باشند. سرمایهء اصلی در دوران فرا صنعتی نیروی انسانی ماهر هست که تربیّتِ این نیروی ماهر مؤثر بدون تسلط داشتن بر یک زبان زندهء دنیا ازجمله انگلیسی امکان پذیر نیست.
خطای دیگر جمهوری اسلامی بنام تدریس به زبان مادری
اکنون نظام جمهوری اسلامی در حالیکه دوران ضعف خود را سپری میکند، و از هر سو حتّی از سوی عربستان سعودی این قبله گاه سران نظام جمهوری اسلامی و از سوی رجب طیب اردوغان که با کمکعلی خامنه ای و با هزینهءِ سرمایه های ملّی ایران احساس میکند برای خود آدمی شده است، در محاصره است، در گوشه و کنار به چشم میخورد که بدستور رئیس جمهور حسن روحانی این ضد ایرانی و پرورش یافتهء زبان و فرهنگ عربی، بصورت تاکتیکی حکم تدریس زبان تُرکی را در زنجان صادر کرده است. همین خود سئوال برانگیز و مجادله آفرین است که چرا در زنجان، مگر زنجان مکان مسکونی تُرک تباری بوده است، چرا در اردبیل و تبریز این فرمان به اجرا در نیامده است ؟ فردا تکلیف تهران چه خواهد شد ؟
گذشته از همهء مشکلات در پیامد تدریس به زبان مادری، وقتی زبان فارسی با اینهمه توانایی خود نتواند پاسخگوی نیازهای امروز و نسلهای آینده کشور باشد، بدون هیچ نردیدی این زبانهای، تُرکی، کُردی، بلوچی، و عربی (در ایران) که خود پرورش یافتهءِ همین زبان فارسی میباشند و تازه هیچکدام از این زبانها هم دارای الفبای خاص خود نیستند، دیگر نمیتواند در مناطقی که این زبانها رواج دارد و بطور کلی در ایران مؤثر واقع شوند و خوشبختی این مردمان را به ارمغان آورند،
مگر بازگشت دوباره به دوران فئودالیتهءِ اقتدارگرای پسا مدرن قومی و قبیله ای که جز عقب ماندگی، تشنج و بحران آفرینی در امنیّت ملّی و سد کردن رشد و توسعهء فراگیر، مگر از نظر دور نگهداشتن نیازمندیها و ضرورتهای حیاتی جامعهء ایرانی و سرپوش گذاشتن بر شعله وری تضادهای طبقاتی و اجتماعی که اکنون نظام جمهوری اسلامی در درون کشور و بر مناسبات بین المللی که با آن روبروست، نتیجهء دیگری نخواهد داشت.
زبان فارسی و جایگزینی گویشهای گوناگون آن، و زبانهای دیگر از جمله تُرکی آذری، و یا زبان ایرانی کُردی و یا زبان هند و ایرانی بلوچی، و یا زبان عربی پاسخگوی نیازمندیهای امروز و فردای ایران نبوده و نیست. تعصب بیجا برای ادامه و تدریس آنهابه باز ماندن بیشتر ایران از کاروان شتابانِجهانی، عقب ماندگی، استمرار استبداد دینی در کشور و در این مناطق دامن زده و خواهد زد و تضادهای درونی کشور را به مرحلهء آنارشیسم و فروپاشی ساختارها و گسست همبستگی ملّی خواهد کشاند.
تا زمانیکه زبان پارسی و ایرانیان تکلیف خود را با زبان عربی و با فرهنگ اسلامی عربی معیّن نکنند و زبان پارسی به جایگاه اصلی خود یعنی همان خانوادهء زبانهای هند و اروپایی بازنگردد، ایران همچنان دچار بحران هویّتی، زبانی، و فرهنگی و میدان تاخت و تاز بیگانگان است.
……………………………………………………………………………………………………………….
در تنظیم این نوشتار از مقالهءِ انتشار یافتهء خود در 2014 میلادی کمک گرفته ام، لینک آن در زیر آورده میشود.
http://www.iranglobal.info/node/29685
ایرانگلوبال
سه شنبه, فوریه 21, 2017