ایران در آستانه تلاطم های بزرگ است و جامعه ما بیش از هر زمان دیگر به قطب نمای سیاسی برای عبور از میان هفت خوان نیروهای ارتجاعی دینی، قومی و سلطنتی دارد.
ایجاد جامعه سالم در قرن بیست و یکم، مشروط به گسست سیاسی، فرهنگی و اقتصادی از بقایای نظام های ماقبل سرمایه داری می باشد. پیشروی جامعه ایرانی بسوی آینده ای شایسته انسان امروز ، با مقاومت های سیاسی و فرهنگی نیروهای واپسگرا در اشکال سیاسی پوپولیسم قومی، دینی، خلقی و ایدئولوژیک مواجه است.
سیاست های بلندپروازانه پوپولیستی ایجاد جوامع آرمانی به شکست انجامیده و جایگزین آنها برنامه مشخص سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مبتی بر دانش و تجارب موجود می باشد. ازاینرو کانون توجه ما، همانا نقد دیالکتیکی گذشته خود و نیز بهره گیری از تجارب اروپا می باشد.
کشورهایی که با نظام های اجتماعی متعلق به دوران های ماقبل سرمایه داری وداع گفته اند، در مدار خردگرایی، داد، دمکراسی، لائیسیته و خودمدیریتی شهروندی با کیفیت های متفاوت قرار گرفته اند.
در ایران ما، صد سال پیش، انقلابی برای برون رفت از فئودالیسم آغاز شد۔
انقلاب مشروطه به دلیل عدم توازن قوای سیاسی و کاستی های کمی و کیفی جامعه روشنفکری و نیروی محرکه انقلاب، نتواست همانند انقلاب فرانسه با نظام شاهی و دخالت اسلام سیاسی در حکومت، تعیین تکلیف نهایی کند و مسئولیت انجام وظایف معوقه انقلاب مشروطه به جامعه روشنفکری و مردم در انقلاب بهمن سپرده شد۔
انقلاب بهمن، برخلاف انقلاب مشروطه، از ایدئولوژی خردستیزانه اسلامی – پوپولیستی متاثر گشت و مردم بدنبال سراب روانه شدند۔
نشئگی ایجاد جامعه آرمانی اسلامی، انقلاب را از نظر سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خلع سلاح ساخت و کشور در منجلاب جنگ، فقر، فلاکت و خرافات سقوط کرد.
تاریخ خونبار گذشته نیروهای ارتجاعی – فاشیستی، بایستی اذهان ما را نسبت به غلتیدن مردم در گرداب های جنبش های پوپولیستی دینی, قومی و نژادی روشن باشد و در هر گام خود، مرزهای سیاسی مان با جلوه های سیاست های و جنبش های دینی، قومی و ایدئولوژیک شفاف ترسیم کنیم.
در فقدان حضور نیروی وزین سیاسی و اجتماعی سوسیال دمکرات و لائیک در جریان انقلاب بهمن، امور دمکراتیزاسیون و سکولاریزاسیون شهروندی، قربانی سیاست های پوپولیستی مذهبی و غیرمذهبی شدند۔
برای اینکه فاجعه قدرت گیری فاشیسم دینی در اشکال نوین تکرار نگردد، باید خرد جمعی جامعه میداندار و تعیین کننده سیاست شود و زمینه های واقعی حضور شهروندان در ساختن آینده خود را تامین کرد. بدین لحاظ خودمدیریتی شهروندی در آینده ایران دمکراتیک، اهمیت ویژه ای دارد.
خودمدیریتی شهروندی در یک نظام جمهوری پارلمانی نامتمرکز سوسیال و لائیک دمکراتیک با سیمای سیاسی فرادینی، فراایدئولوژیک و فراقومیتی، ظرفیت تامین آزادی های همگانی، لغو تبعیض در جامعه و بی اثر ساختن ارتجاع قومی، دینی و عقیدتی را دارا بوده و قادر است از بازتولید استبداد جلوگیری نماید و جامعه را روی ریل امنیت، آرامش، رفاه و صلح پایدار قرار دهد.
با عزیمت از این خاستگاه سیاسی، در بلبشوی حکومت نکبتبار اسلامی و آمادگی پان ترک ها، پان عرب ها و استفاده آنها از کردها، برای سازماندهی جنبش های قومگرایانه و سنگ اندازی در تکوین همبستگی ملی دمکراتیک شهروندی در ایران، موضع سوسیال دمکراسی انقلابی و لائیک چه می تواند باشد؟
هرجا حرکت های قومی و دینی سر بلند کند، قطب نمای موضعگیری سیاسی ما، ارزش های شهروندی انسانی، لائیک دمکراتیک و سوسیال است که در کنار مردم به روشنگری در باره آنها می پردازیم. سیاست روشنگرانه ای را که در قبال خطر اسلام سیاسی در 40 سال پیش طرح کردیم، اکنون از خاستگاه سیاست و ارزش های سوسیال دمکراتیک، در برابر عروج ارتجاع قومی با مردم در میان خواهیم گذاشت تا از افتاد مردم و کشور در چاه جنگ های قومی پیشگیری کنیم.
می دانیم طیفی ناهمگونی از ارتجاع قومی، فرصت طلبان و موج سواران، جامعه ایران را عشیرتی تصور کرده و زیر پرچم فدرالیسم وعده بهشت برین را به ایلات و عشایر و قبایل می دهند. ما در برابر نیروهای پوپولیست جنگ افروز، آلترناتیو جمهوری خودمدیریت شهروندی را متناسب با شرایط خودمان و کمک گیری از تجارب کشورهای اروپائی برابر مردم قرار می دهیم، تا باشندگان ایران میان دو خط مشی 1) سازماندهی جنگ های قومی توسط طیف های رنگارنگ مدافع فدرالیسم قومی، و سیاست 2) مبارزه برای جمهوری آزاد، لائیک دمکراتیک و سوسیال، یکی را انتخاب کنند.
منظور از خودمدیریتی Selbstverwaltung است. خودمدیریتی ای که کاستی های کمون های آلمان، نهادهای روژاوا، شوراهای کمونیستی، شوراهای اسلامی و .. را یدک نکشید. نهادهای خودمدیریت در ایران امروز نمی تواند مانند شوراهای طبقاتی ویا شوراهای فاشیستی – دینی و یا ترکیبی از اینها باشد. نهادها بایستی مرزهای روشن با ارتجاع داشته باشند، بدین معنا که؛
نهادهائی لائیک (تامین کننده آزادی ادیان و جدائی دین از حکومت)، دمکراتیک (نافی استبداد و تامین کننده حاکمیت مردم)، سوسیال (الویت منافع و مصالح اجتماع بر داراها) و خودمدیریت (سامانه اعمال اراده شهروندان در کف جامعه و بستر دمکراتیک شرکت در سرنوشت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خویش) هستند.
این نهادها، شکل مناسب برای حضور کارآمد شهروندان برای ساختن آینده خود و کشور در سطوح محلات، مناطق شهری، شهرها، استانها و مدیریت کشور و تقویت همبستگی جامعه ایرانی هستند.
در نظام پس از سرنگونی حکومت اسلامی، دمکراسی پایدار می تواند از سلول های زیستگاه شهروندان و در شکل مهستان های شهروندی پایه ریزی گردد و محلات، مناطق، شهرها و استان ها را در چارچوبی که قانون مهستان های شهروندی که در مجلس موسسان (قانونگذاری) کشور تعیین کرده، مدیریت کنند.
نهادهای شهروندی متن جامعه، بر اساس قوانین مهستان های شهروندی Kommunalverfassunge مدیریت حوزه های مربوط بخود را در انطباق با سیاست های کلان کشوری بر عهده دارند. برای مثال:
حوزه های؛ مالیاتی، آموزش و پرورش، ورزش، ساختمان و مسکن، راهنمائی و رانندگی، انتظامات و امنیت، بهداشت و سلامتی، اقتصاد و تجارت، کار و کار آموزی، بیکاران و بازنشستگان، سالمندان و معلولین، مهد کودک، سازمان زنان، آتش نشانی و مقابله با حوادث طبیعی، زباله و نظافت شهری، سلامت و پاکیزگی محیط زیست و …
اختیارات نهادهای خودمدیریت محلی، شهری و استانی در مجلس قانونگذار تدوین و بلحاظ اجرائی توسط دولت هماهنگی و مدیریت می شود.
در یک کارزار روشنگرانه می توان پرچم آلترناتیو سیاسی جمهوری خودمدیریت شهروندی لائیک دمکراتیک و سوسیال را در جامعه برافراشت و روشنائی بر سیاست های ویرانگرانه قومگرایان در حکومت، اپوزیسیون و حامیان خارجی شان افکند. آگاهگری سیاسی همانند بارانی ست که شرینی پشمکی های (اپوزیسیون های دست ساز) ساخت ترکیه، عربستان، اروپا و امریکا … را آب می کند و مردم را از توهم به پوپولیست های فدرالیست، استقلال طلب، جدائی طلب، شاه پرست و .. می رهاند.
عمر ننگین حکومت اسلامی (ملاخدائی) و شاهخدائی سپری شده و جامعه ایرانی اجازه نخواهد داد قومگرایان میهن ما را به دوزخی دیگر تبدیل کنند.
عصر جمهوری مردمان خردگرا، خودمدیر، خودمدبر آغاز شده و هدایت جامعه را خردجمعی رقم خواهد زد و نه اراده فسیل های سیاسی، نه شور دینی، نه شیفتگی قومی و نژادی پوپولیست هائی که از اتاق های نفرت پراکنی شان، حرکت های پان ترک ها در استادیوم های تبریز و پان عرب ها در استادیوم اهواز را هدایت می کنند.
آنها که امروز در تقسیم اراضی کشور نقشه های ایالات قومی را برای دلخوشی پان ترک ها و پان عرب های آنسوی مرزها ترسیم می کنند، هیزم آور حرکت های پوپولیستی و جنگ های قومی فردا هستند. ما نمونه بازتاب این سیاست کثیف را در شعارهای مرگ بر فارس و خلیج عربی مشاهده می کردیم، و اکنون شعار مرگ بر کرد هم به دو شعار قبلی اضافه شده است.
جنبش های مردم عراق، لبنان و .. در منطقه و مبارزات جامعه ایرانی حکایت از پایان عمر ننگین پوپولیسم فاشیستی – دینی دارد. ما نسبت به خیزش پوپولیسم فاشیستی – قومی هشدار داده و مشی سیاسی درست را؛
مراجعه به مردم، فعال سازی خرد جمعی باشندگان ایران، ایجاد اراده قدرتمند سیاسی لائیک دمکراتیک و سوسیال در کف جامعه دانسته تا پیش شرط های براندازی حکومت اسلامی و تامین آزادی، داد، دمکراسی در کشورمان میسر گردد.
اقبال اقبالی
14.11.2019