دالائی لاما، رهبر مردمان بودائی تبت و یکی از متفکرین برجستۀ معاصر، از سال 1959 به تبعید در هند زندگی می کند. او در غرب نیز از محبوبیت فوق العاده ای برخوردار است و طرفداران زیادی دارد.
در ژانویه 2015 پس از واقعۀ چارلی عبدو و حمله به سوپر مارکت یهودی در پاریس دالائی لاما با اندیشه ورز آلمانی فرانتس آلت به گفتگو می نشیند . فرانتس آلت که از دوستان قدیمی دالائی لاما به شمار می رود و تا کنون بیش از 15 مصاحبه تلویزیونی با او انجام داده ، بخشی از صحبت های دالائی لاما را چنین نقل می کند:
” بعضی روزها فکر می کنم بهتر می بود که ما اصلا دین و مذهب نمی داشتیم. همۀ ادیان و همۀ کتابهای مقدس بالقوه خشونت آمیزند. بنابراین ما به اصول اخلاقی(اتیک) ِ فراسوی ادیان نیاز داریم.”
مصاحبه دالائی لاما با فرانتس آلت به همراه پیامی از او به جهان در ماه مارس 2015 به صورت دفتر کوچکی توسط موسسه BENEVENTO منتشر می شود. برگردان فارسی «پیام به جهانیان» را در زیر می بینید. مینو الوندی
پیام دالائی لاما به جهان
قرنهاست که خشونت به نام مذهب اِعمال و به نام مذهب توجیه می شود. مذاهب، اهل تساهل و مدارا نیستند، همیشه همین طور بوده اند. آنها غالبا ابزار دست رهبران مذهبی می شوند و از جانب آنان برای پیشبرد مقاصد اقتصادی یا سیاسی مورد سوء استفاده قرار می گیرند.
بنابراین نظر من این است که ما در قرن بیست و یکم به اصول اخلاقی نوینی فراسوی ادیان احتیاج داریم. منظورم نوعی اتیک دنیوی است که برای بیش از یک میلیارد انسان بی دین و برای شمار افزایش یابندۀ دهریون هم قابل استفاده و مفید باشد. اساسی تر از مذهب، معنویت اولیۀ انسانی ماست. این درون مایه ای است از توجه به عشق و نیکی و مهر که در ما انسان ها وجود دارد ــ سوای تعلق ما به این یا آن دین و مذهب .
به باور من انسان ها می توانند بدون مذهب سر کنند اما بدون ارزشهای درونی و بدون اصول اخلاقی نه. تفاوت بین اخلاق و دین مثل تفاوت بین آب و چای است. اخلاقیات و ارزشهای درونی که متکی به زمینه ای مذهبی هستند، بیشتر به چای می مانند. چایی که ما می خوریم علاوه بر آب که قسمت عمدۀ آن را تشکیل می دهد، حاوی مواد دیگری هم هست ـ برگ چای، ادویه، احتمالا قدری شکر و در تبت یک َپر نمک و این مواد به چای مایه و مزه می دهند. میل هرروزۀ ما به چای به دلیل وجود همین مواد است. اما صرفنظر از طرز تهیۀ چای، مهمترین جزء تشکیل دهندۀ آن همواره آب است. ما بدون چای می توانیم زندگی کنیم اما بدون آب نه. و درست به همین صورت، ما بدون دین به دنیا می آییم اما نه بدون نیاز پایه ای به احساس همدردی ـ و نه بدون احتیاج پایه ای به آب.
با گذشت زمان با وضوح هرچه بیشتر می بینم که رضایت خاطر معنوی ما به دین و مذهب وابسته نیست بلکه از ذات انسانی ما، از تمایل طبیعی فطرت ما به نیکی، همدردی و مراقبت از دیگران نشآت می گیرد. سوای این که ما به چه مذهبی تعلق داریم یا این که بی دین هستیم، در وجود همۀ ما سرچشمه ای انسانی و اولیه از اصول اخلاقی وجود دارد. این شالودۀ اخلاقی مشترک را می باید گرامی بداریم و از آن مراقبت کنیم. این اخلاق است که جزئی از طبیعت ماست نه مذهب. و به این ترتیب می توانیم در راستای حفظ خلقت قدم برداریم. این هم اجرای اصول مذهبی و هم اجرای اصول اخلاقی است. همدردی پایه و اساس زندگی مشترک انسان هاست. به عقیدۀ من توسعۀ بشریت بر همکاری مبتنی است و نه بر رقابت. این مسئله به لحاظ علمی ثابت شده است.
اکنون باید بیاموزیم که ابناء بشر به یک خانواده تعلق دارند. ما همه به لحاظ جسمی، فکری و عاطفی خواهر و برادریم. اما هنوز هم به جای آن که به وجوه مشترک توجه کنیم بیش از حدّ حواسمان را به تفاوت ها می دهیم. مگر نیست که همه ما یکسان به دنیا آمده ایم و یکسان می میریم. پس معنائی نمی دهد که با افتخار به کشور و دین راهی گورستان شویم.
اِتیک از مذهب طبیعی تر است و ریشه های عمیق تری در وجود ما دارد.
در مورد تغییرات آب و هوایی هم تنها در ابعاد جهانی می توان راه حلی جست.
من امیدوارم و دعا می کنم که فهم این نکته بالاخره در کنفرانس آب و هوایی سران در پاریس، اواخر سال 2015، به نتایج عملی منجر شود. ناسیونالیسم و اعمال خشونت راههایی به معنای واقعی کلمه اشتباهند. مهمترین سئوال در رابطه با زندگی بهتر این است: چگونه می توانیم به هم خدمت کنیم؟ برای این منظور باید آگاهیمان را افزایش بدهیم. این امر در مورد سیاستمداران نیز صادق است. ما به درایت و بصیرت نیازمندیم. من روزی چهار ساعت تمرین می کنم. اهمیت مدیتاسیون از به جا آوردن آداب و رسوم مذهبی بیشتر است. بچه ها باید اتیک بیاموزند. این به آنها بیشتر از مذهب یاری می رساند.
دلایل اصلی جنگ و خشونت،احساسات منفی ما هستند. ما برای این حس ها بیش از اندازه جای قائل می شویم و برای خرد و احساس همدردی کمتر از آنچه که باید.
پیشنهاد من این است: گوش شنوا، فکر و تامل و مدیتاسیون. هم صدا با ماهاتما گاندی می گویم: “ما باید خودمان نمونۀ تغییراتی باشیم که آرزوی دیدنش در جهان را داریم.”
چنان که در برخی از کشورهای توتالیتر می بینیم، صلح زمانی پایدار می ماند که حقوق بشر رعایت شود، انسانها چیزی برای خوردن داشته باشند و افراد و ملت ها آزاد باشند. تنها از طریق صلح درونی می توانیم به صلح با خودمان، بین خودمان و پیرامون خودمان برسیم. خوشبختی و گسترش نوعی مسئولیت جهانی و اخلاق سکولار لازم و ملزوم یکدیگرند.
من همواره بر اصل عدم خشونت پا بر جا خواهم ماند. معنای این اصل محبت هوشمندانه به دشمن است. از طریق مدیتاسیون مرتب و دراز مدت به این نتیجه می رسیم که دشمنان می توانند به بهترین دوستان تبدیل شوند. به این ترتیب، از زاویۀ اخلاق سکولار خلص، ما به انسانهایی آرام تر با احساس همدردی بیشتر برای همنوعان و صاحب قدرت تشخیص بهتر تبدیل می شویم. و این شانس را خواهیم داشت که قرن بیست و یکم به قرن صلح تبدیل شود، به قرن دیالوگ و به قرن بشریتی مسئولیت پذیر و دلسوز.
این امید من است و برای آن دعا می کنم. من با مسرت تمام در آرزوی روزی هستم که کودکان در مدرسه اصول پایه ای عدم خشونت و حل مسالمت آمیز اختلافات یعنی اخلاق دنیوی را بیاموزند.
امروزه به ارزشهای مادی اهمیتی بیش از اندازه داده می شود. البته اینها مهم اند اما نمی توانند فشارهای روحی و ترس ها و خشم یا افسردگی ما را تخفیف دهند. معذالک ما باید بر فشارهای فکری مثل استرس، ترس و دلسردی غلبه کنیم. به همین جهت ما به سطح عمیق تری از تفکر احتیاج داریم. مفهوم توجه برای من همین است.
از طریق مدیتاسیون و تامل می توانیم به عنوان مثال بیاموزیم که صبر مهم ترین پادزهر خشم است و رضایت در مقابل حرص و آز و شهامت در مقابل ترس و تفاهم در مقابل شک قرار دارد.
خشم گرفتن بر دیگران چندان موثر نیست، ما باید خودمان را تغییر بدهیم.
به نظر می رسد که انسان قدری پخته تر شده باشد. نیاز به صلح و امتناع از خشونت خود را بیش از پیش نشان می دهد. ما باید در سطح جهانی در جهت توقف ، کاهش و یا الغای همۀ روشهای خشونت آمیز تلاش کنیم. دیگر کفایت نمی کند به مردم بگوییم که ما خشونت را رد می کنیم و طرفدار صلح هستیم.
باید از روشهای موثر استفاده کنیم. صادرات اسلحه مانع بزرگی در راه گسترش صلح است.
در رویارویی با مشگلات یا اختلافات اقتصادی و همین طور در موارد مربوط به تفاوت های مذهبی، باید سعی کنیم نشان بدهیم که تنها روش واقعی مذاکره است.
باید بیاموزیم که ما همه برادر و خواهریم. قرن گذشته قرن خشونت بود. قرن بیست و یکم ما باید قرن گفت وشنود باشد. گذشته را به هیچ روی نمی توان تغییر داد اما همواره می توان برای آینده ای بهتر آموخت.
این فکر که مشگلات را با خشونت و سلاح می توان حل کرد عبث است. به جز در موارد بسیار استثنایی خشونت همواره به خشونت بیشتر می انجامد. جنگ در دنیای به هم پیوسته امروزی ما متناسب با روح زمان نیست و با عقل و شعور و با اصول اخلاقی تضاد دارد. جنگ عراق که جورج بوش در سال 2003 آغاز کرد، فاجعه بود. این اختلافات که هنوز هم راه حلی پیدا نکرده اند، به بهای جان انسان های فراوانی تمام شده اند.
البته کافی نیست که تنها سیاستمداران را به صلح طلبی دعوت کنیم. مهم تر آن است که شمار افزایش یابنده ای از مردم در سراسر جهان اعتقاد خود به خلع سلاح را اعلام دارند. خلع سلاح همانا همدردی به معنای عملی آن است. معهذا پیش شرط خلع سلاح بیرونی خلع سلاح درونی و پرهیز از نفرت و پیش داوری وناشکیبائی است. من به همه طرف های جنگ های کنونی پیام می دهم:
“خلع سلاح (پیشه کنید) و نه افزایش تسلیحات”!
و پیامم به همۀ مردم این است:
“بر نفرت و پیش داوری به یاری تفاهم و همکاری وبردباری چیره شوید “.
علیرغم رنج و اِلَمی که چین دهه هاست بر تبت اعمال می دارد، من عمیقا اعتقاد دارم که اکثر اختلافات انسانی با گفت وشنود شرافتمندانه قابل حل و فصل اند. استراتژی عدم خشونت و احترام به حیات، به هر شکل آن، هدیۀ تبت به جهان است.
ترجمه فارسی: مینو الوندی ، 15 اگوست 2016