با دکتر “نوشین ثابتی” روانشناس مقیم لس آنجلس درباره آنچه این روزها در بین ایرانیان به آخوندکشان مشهور شده، خشمی که باعث این حملات می شود و علت شادی عمومی مردم از شنیدن چنین اخباری، گفت و گو کرده ام که می خوانید.
*علاوه بر موارد متعدد در گذشته، به تازگی موج جدیدی از حمله به معممین و ضرب و جرح آنها توسط مردم شروع شده. ضارب در حادثه مترو شهر ری یک جوان ورزشکار بوده و در مورد نیشابور هم ضاربین از مردم عادی کوچه و بازار بوده اند و معممین کتک خورده مأموران امر به معروف و نهی از منکر معرفی شده اند. از نظر روانشناختی: جرقه و اساس چنین دعوایی از کجا ریشه می گیرد؟
مشاهده روز افزون خشونت ها و درگیری های خیابانی به تنهایی کافیست که به شدت عصبیت افراد جامعه پی برد. محرومیت، نا امیدی و دلسردی، فقر و بیکاری، اعتیاد و بی اعدالتیهای اجتماعی و دها درد دیگر عامل فشارهای روز افزون عصبی است که امان مردم را بریده. مشکل افسردگی و اضطراب، خفیف ترین بیماریی است که در ایران تقریبا همه گیر شده. بسیاری از مردم با استفاده از داروهایی که بدون نسخه و با مخارج زیاد بدست می آورند، سعی دارند به نوعی بدبختی ها را تحمل و به زندگی ادامه دهند. در چنین موقعیتی آخوند بیسواد، بیکار و مفت خوار که هیچ درکی از درد جامعه ندارد، به مردم امر و نهی و توهین می کند! اینها همان دلایل جرقه است. من هرگز با خشونت موافق نیستم، اما از آن روز باید ترسید که این جرقه ها تبدیل به آتش فشان شوند.
*در جوامع آزاد جایگاه مبلغان مذهبی کجاست و چرا در ایران جایگاه روحانیت به این نقطه رسیده؟
اگر منظور از جامعه آزاد جوامع دمکرات و قانون مدار باشد، کلا مذهب هم مانند کالاهای دیگر مسیر عادی عرضه و تقاضای خودش را طی می کند. برای مثال در آمریکا به ویژه در روز های آخر هفته اکثر کانال های تلویزیونی به تبلیغات مذهبی اختصاص دارد. روحانیون کالاهای خود را از فروش اجناس تا دعا و نیایش به حراج می گذارند و بازار دین داغ است. اما هرگز و به بهانه تعلیمات دینی اجازه ورود به حریم خصوصی افراد را ندارند و مانع آزادی کسی نمی توانند بشوند، که در آن صورت کارشان با قانون و مجازات خواهد بود.
در مقابل جامعه ای که در آن روحانیت حکومت می کند و قانون بر اساس شریعت و احکام دینی، و نه قوانین جهان شمول مبنی بر احترام به آزادیهای فردی و اجتماعی است، مبلغین مذهبی اختیار مداخله، محاکمه و مجازات مردم را دارند. اینها که ادعای نمایندگی خدا بر روی زمین را می کنند، البته که اجازه قضاوت و قصاص را هم بخود می دهند. در یک کلام تفاوت میان انسان مداری و خرافه گرائی است.
*نکوهش خشونت حرکت عامه پسندی است، اما از نظر علمی آیا همواره خشونت مذموم و مضر است؟ و اگر اینطور است خشم به عنوان یکی از صفات طبیعی انسان باید به چه شکلی بروز پیدا کند و تخلیه شود؟
در علم روانشناسی خشونت یکی از علایم روانپریشی است. خشم یکی از عواطف طبیعی مانند شادی و غم است که در انسان بروز می کند اما عصبانیت و خشونت رفتاری است که فرد به نمایش میگ ذارد. دلیل ابراز عصبانیت و خشونت هم می تواند وجود ترس یا یادگیری رفتاری و یا نمایش قدرت و عوامل از این دست باشد. اما چون نهایتا ابراز عصبانیت و خشونت یک تصمیم ارادی است (جز در موارد استثنایی که فرد تحت تاثیر مواد مخدر و الکل است و یا به بیماری جنون مبتلا باشد)، می تواند مدیریت و اصلاح شود. از این رو برای اداره خشم از روان درمانی و تکنیک های موثری چون رفتار درمانی استفاده می شود. برای مثال آموزش و تمرین مکالمه صحیح، تمرین تنفس عمیق و هیپنوتراپی برخی از این تکنیک هاست.
*در حادثه مترو شهر ری که یک کشته و تعدادی زخمی بر جای گذاشت، شیخ مضروب مشغول تذکر دادن به یک زن جوان در مورد رعایت حجاب بود. در مورد آتنا اصلانی دختر هفت ساله ای هم که به او تجاوز شد و بعد کشته شد، امیر تتلو خواننده زیرزمینی حامی حکومت گفته که اگر آتنا حجابش را رعایت کرده بود، این اتفاق رخ نمی داد. در جریان عیادت از کودکان سوخته دبستان روستای شین آباد در بیمارستان هم برخی نمایندگان مجلس ایران از حجاب کودکان آسیب دیده ایراد گرفته بودند و یا صداوسیمای جمهوری اسلامی به دفعات دفاعیه هایی از مردان متجاوز منتشر می کند با این عنوان که “حجابش را رعایت نکرده بود تحریک شدم” چرا این نوع نگاه و تعریف از زن و مرد تا پای جان دادن شهروندان هم برای جمهوری اسلامی اهمیت دارد؟
نگاه واپسگرایانه و ارتجاعی که به آن اشاره می کنید از جنس قتلهای ناموسی و سنگسار و قوانین زن ستیز است که پرداختن به آن خود نیازمند زمان کافی و گفتگویی جداست. اما اینکه چرا سرکوب زنان برای نظام یک امر حیاتی است را می توانید با نگاه به عملکرد زنان ایران در تقریبا چهار دهه حکومت اسلامی دانست. تنها گروهی که از ابتدا هرگز دست از مبارزه بر نداشته، و بر خلاف تمام کوششهای یک نظام زن ستیز، همواره در میدانهای آموزشی و دانشگاهی، هنری ، ورزشی، صنعتی، علمی، حقوقی و اجتماعی حضور فعال و درخشان و استثنایی داشته. می گویند انقلاب بعدی ایران انقلاب زنان است. اینها چیزیهای است که خواب را از چشم حکومت ربوده و پشتش را به لرزه در آورده. پس در آخرین نفس ها، ستم و تجاوز حقیقی و حقوقی به زنان را افزون می کند. افتضاح اخیر حکومت سعی بر بهره برداری از درگذشت پروفسور مریم میرزاخانی بود که با اضافه کردن حجاب در عکسهای او، سعی کرد نابغه ریاضیات جهان را از جنس خود معرفی کند. زهی خیال باطل.
*واکنش حکومت از جمله با قتل تعمدی و غیر ضروری اصغر نحوی پور، نشان می دهد که از ادامه جریان حمله به روحانیون هراس دارد. به نظر شما تا چه اندازه پتانسیل ادامه دار بودن این حرکات در جامعه ایران وجود دارد؟ و آیا برخورد فیزیکی ممکن است به عقب نشینی معممین از محیطهای زندگی، کار و تفریح مردم کمک کند؟
وقتی آخوندها خود مقامات کشور هستند، حمله به آخوند یعنی حمله به مقامات! مهم این نیست که آخوندی که در کوی و برزن مورد حمله قرار می گیرد همان ولایت فقیه یا رئیس جمهور یا رئیس دادگاه و یا نماینده مجلس نیست، اما هم جنس و هم فکر و همکار و هم لباس او که هست. با این حساب بعید نیست که حکومت برای دفاع از آنان به خشونت دست بزند.
از آنجا که درگیری فیزیکی و خشونت هرگز راه حل هیچ مشکلی نبوده، حتی اگر باور کنیم که به این وسیله مردم بتوانند کوچه و بازار را خالی از وجود آخوند کنند، در زمانی که تمام هستی و سرنوشت و میهن شان در دست این گروه است، چه فرقی میکند؟ آیا مثال کبکی که سرش را زیر برف کرده نیست؟ پرسش این است که چاره اساسی برای بازپس گیری ایران از دست کل این قشر ارتجاعی چیست؟
نهایتا همه آخوندها و خائنین به ایران، از ریز و درشت، روزی محاکمه می شوند. در زمان جنگ جهانی دوم جنایتکاران جنگی بدون در نظر گرفتن پیامدهای خشونت و کشتارهایی که مرتکب می شدند، به تصور آنکه قدرتشان ابدی است، با شتاب به جنایات انسانی ادامه می دادند اما دیری نپائید که در دادگاهای جهانی محاکمه و محکوم گشتند. آن روز برای آخوندها هم دور نیست.
*آزاده نامداری مجری صداو سیمای جمهوری اسلامی همواره برای مردم و خصوصآ زنان ایرانی حجاب و ارزشهای حکومت را ترویج می کند، از طرفی در روزهای گذشته عکسهای بدون حجاب او در حال نوشیدن آبجو در یکی از پارکهای کشور سوئیس، فضای مجازی را پر کرده. از نظر روانشناختی اینگونه افراد چه شخصیتی دارند؟ و ظهور چنین پدیده هایی نشانه چه تغییراتی در جامعه ایران است؟
این فرد و افراد نظیر او پدیده نوظهوری نیستند بلکه نظیرشان را در هر جا می توان یافت. در طی ۳۸ سال گذشته بسیاری از این افراد ظهور کرده و بعد ناپدید شدند. اینان افراد فرصت طلب و تبهکاری هستند از جنس خود نظام. متاسفانه دون پایگی این اشخاص به آنها اجازه می دهد که از هر وسیله ای برای منافغ شخصی خود استفاده کنند. در باور و ذهنشان جهان جنگلی پر مخاطره است که تنها با قانون “بکش یا کشته می شوی” در آن می توان ادامه حیات دهند. دچار فقدان وجدان برگرفته از اخلاق یا اخلاق برگرفته از وجدان هستند. اینگونه افراد، زمانی در رأس قدرت قرار می گیرند، زورگو، مستبد و بسیار کینه توز و انتقام جویند. و اگر زیر دست اند با چاپلوسی و حیله و نیرنگ سعی می کنند دو روز عمر را به کام باشند و در این راه هیچ مرزی را نمیشناسند. این گونه افراد در هر طبقه اجتماعی که باشند، همواره خود را محق و برتر از دیگران می پندارند و هدف برایشان همیشه وسیله، هرچه که باشد حتی جان انسان را توجیه میکند. علائم اختلال شخصیتی خودشیفتگی در این افراد بیشتر از هر چیز نمایان است.
*در آثار بزرگان ایرانی از شاعران و نویسندگان و روشنفکران و از حافظ و خیام و ایرج میرزا گرفته تا صادق هدایت و فروغ فرخزاد و.. همواره از صفات منفی روحانیت -که در قدرت هم نبوده اند- گفته و نوشته اند. این جدال ملی و تاریخی مردم ایران با معممین از کجا ریشه می گیرد؟
پیشوایان مذهبی در طی تاریخ جهان سبب تیره روزی مردمان و نکبت جوامع و نیز سدی برای پیشرفت بشریت بوده اند. خوشبختانه اروپا در گذر ۳۰۰ ساله عصر نوزائی یا رنسانس موفق شد تا خود را از سلطه رهبران مذهبی و تفکرات و اوهام و خرافات قرون وسطی نجات دهد. در این عصر بود که انسان دریافت دارای اراده است و توانایی تغییر، اکتشاف و فراگیری علوم را دارد و با تکیه بر خردگرایی و انسانگرائی، قادر است سازنده سرنوشت خویش باشد. در ایران هم از دیر باز مشت این واعظان نزد اندیشمندان و متفکرین باز و طشت رسوایشان از بام افتاده بود. آخوندها یا روحانیون هر چند که مستقیما در راس حکومت نبودند اما از قدرت و نفوذ بسیاری در دربار پادشاهان و حکومتها برخوردار بودند. حکومت ها همواره نگران حیله گری و فتواهای روحانیون در میان مردم بودند، پس به ناچار آنان را در تصمیم گیری های امور مملکتی هم دخالت می دادند. اما به عقیده من انقلاب مشروطه بیش از هر زمان نقاب از چهره اینان برداشت و کراهت و زشتی گفتار و کردارشان آشکار شد. برای همین هم زمانی که به دستور رضا شاه، آخوندها خلع لباس و خانه نشین و مسجد نشین شدند و دستشان از امور مملکتی کوتاه گشت، می توانست آغاز شکوفایی دوره نوزائی در ایران و برچیده شدن بساط خرافه و جهل باشد. رضا شاه درب مساجد و عبادتگاه ها را باز گذاشت و مانع آزادی مذاهب نشد اما حکومت را از دین کلا جدا ساخت. این یک فرصت تاریخی بس غنیمت بود که متاسفانه دوام نیافت. اکنون زمان آن است که با تمام قوا و با کوله بار تجربه ها به استقبال آینده رفت. تنها راه رهایی ایران خرافه زدایی و ترویج علم و دانش است. بیداری رهایی است. باید بیدار شد، بیدار ماند، و دیگران را بیدار کرد. آن وقت خواهیم دید که این فسیلهای عصر تاریکی مانند حباب روی آب ناپدید می شوند. باور داشته باشیم.
دماوند نیوز
یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۶